متأسفانه همواره عدهای با پیش کشیدن موضوع لعن در آیات و روایات، و طرح مباحثی یکطرفه پیرامون آنها، به گونهای جلوهگری میکنند که لعن دشمنان به صورت مطلق و بدون هیچ محدودیتی مورد توصیه قرآن و روایات قرار گرفته است. حقیر در کتاب «لعنهای نامقدس» به صورت مفصل به بحث در این باره پرداخته و ضمن بیان توضیحاتی درباره لعنهای موجود در آیات و روایات، لعن علنی را که با تصریح به نام افراد صورت میگیرد، مخالف سیره اهلبیت علیهمالسلام و مدلول آیات و روایات دانستهام. اگرچه در یک یادداشت و مقاله کوتاه نمیتوان به بررسی تمام جوانب و شبهات پیرامون لعن پرداخت، ولی سعی داریم چکیده و مختصری از بحث حرمت لعن علنی را که در کتاب مطرح شده، اینجا تقدیم داریم.
صورتهایگوناگون تبری
تَبَرِّی از دشمنان دین و فاصلهگرفتن از آنها، یکی از آموزههای تأکید شده در دین مُبین اسلام است که بهخصوص در نزد شیعیان، ارزش و جایگاهی ویژه دارد. در مکتب تشیع، تبرّی از دشمنان دین در کنار تَوَلِّی با دوستان خدا، از ارکان دین و از نشانههای ایمان واقعی به حساب میآید. همین خصوصیت باعث شده است که شیعیان در هر زمان و هر موقعیتی، روحیه ظلمستیزی و طاغوتگریزی داشته باشند.
واژه تبری، مصدر باب تَفَعُّل از ماده «بری» بوده و بهمعنای دوریکردن و جداشدن است. تبری در اصطلاح و استعمال دینیِ آن نیز بهمعنای بیزاری از دشمنان و منکران دین و دوریگزیدن از آنهاست. از مجموع آیات و روایات میتوان فهمید که مؤمنان باید در سه بُعد از دشمنان حق تبری جویند: قلب، گفتار و رفتار.
اما با این وجود، تبری در گفتار، اظهار و اعلام تبری است، نه خود تبری و برائت. یعنی اصل و حقیقت تبری در قلب و رفتار انسانها تحقق پیدا میکند، پس اگر کسی در سخن از چیزی تبری جوید، ولی در باطن آن را دوست داشته باشد و در عمل از آن فاصله نگیرد، او در واقع از چیزی تبری نجسته است بلکه این اظهار تبری نشان از نفاق و دورویی او دارد، همچون کسی که در سخن و گفتار کلمه توحید یعنی «لا اله الا ﷲ» را اظهار میکند، ولی اعتقاد و عملی مشرکانه دارد. چنین کسی را هیچگاه نمیتوان موحد نامید.
البته برائت لسانی و یا به تعبیر دیگر «اظهار تبرّی» به گونههای متفاوتی میتواند صورت گیرد که بعضی از این روشها، همچون فحاشی و دشنامگویی، اصولا در شأن مؤمن نبوده و بر فطرت پاک و زلال انسان نمینشیند، از همین رو در آیات و روایات بسیاری، مسلمانان از دشنامگویی به صورت مطلق و حتی نسبت به کفار نهی شدهاند. (در کتابلعنهای نامقدس این موضوع به صورت مستقل بررسی شده است.)
بعضی دیگر از صورتهای «اظهار تبرّی» نیز همچون لعن و نفرین، اگرچه به خودی خود اشکالی ندارند، ولی با توجه به جایگاه اظهار آنها و شرایط زمانی و مکانی، دارای محدودیتها و قوانین خاص خود است. البته همین محدودیتها و قوانین حتی در اظهار تولی نیز وجود دارد، و طبق آیات و روایات ائمه اطهار علیهمالسلام، مؤمنین و شیعیان در جایی که جانِ خودشان و یا دیگری در خطر باشد، نباید به اظهار تولی بپردازند، بلکه حتی میتوانند از سرِ تقیّه و ناچاری، در زبان و گفتار از اولیای الهی نیز تبری بجویند و هیچ گناهی بر آنها نیست.
به دیگر سخن، همانگونه که ممکن است زمان و مکان اقتضا کند که به جهت تقیه، از دوستان و اولیای الهی اظهار تبری کنیم، یا بالعکس به دشمنانی که تبری از آنها واجب است، اظهار محبت نماییم، قوانین و محدودیتهایی نیز برای این نوع اظهار تبری، یعنی لعن، وجود دارد که همواره باید آنها را در نظر داشته باشیم.
با این همه، متأسفانه عدهای از شیعیان با تفسیری خاص از تبری، نهتنها آن را به محدوده گفتار منحصر ساختهاند، بلکه آن را معادل دشنام و لَعْن و توهین به مقدساتِ اهل سنت قرار دادهاند و کسانی را که به تبیین محدودیتها و قوانین اظهار تبری میپردازند، مخالف اصل تبری و برائت معرفی کرده و با تهمتهای فراوانی از سخنان آنها استقبال میکنند.
نهی از دشنامگویی و ارتباط آن با لعن
این درحالی است که بنابر آیات و روایات، «اظهار تبرّی» باید عاری از هر گونه دشنام به مقدساتِ مخالفان مذهبی باشد؛ چنانکه خداوند متعال خطاب به مؤمنان میفرماید:
«وَ لاتَسبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیسبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ کَذَلِک زَینَّا لِکلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ»[۱]
[شما مؤمنان] به [معبود] آنانکه جز خدا را میخوانند، دشنام ندهید تا مبادا آنها [نیز] از روى دشمنى، بهنادانى خدا را دشنام گویند. ما بدینسان براى هر امتى عملشان را زینت دادیم.
آنگونه که از ظاهر آیه شریفه پیداست، این آیه درباره دشنام به مقدسات مشرکان است؛ اما تعلیل موجود در آیه، عمومیت حکم به تمام ادیان و مذاهب را بیان میکند. تعلیل دشنام و واکنش مشرکان در برابر دشنام دادن موحدّان اینچنین است: «کَذَلِک زَینَّا لِکلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ»؛ بدینسان براى هر امتى کارشان را بیاراستیم.» آیه میفرماید مقدسات هر ملتی نزد آنان محبوب است و در مقابل دشنام به آن ساکت نمینشینند و از آن دفاع میکنند؛ پس تحریم دشنام، به موحد و مشرک اختصاص ندارد.
افزون بر این، میتوان از این آیه نوعی اولویت تحریم درباره هتک مقدسات ادیان و مذاهب الهی استنباط کرد؛ زیرا با وجود اینکه بتپرستی از بزرگترین گناهان است، خداوند متعال از دشنام دادن به بتها نهی میفرماید. پس بیتردید هتک مقدسات هر ملت و گروهی جایز نیست؛ چه موحد باشد و چه مُلحد و مشرک، چه مسلمان باشد و چه از صاحبان ادیان دیگر[۲] .
فراتر از این، در روایاتی ائمه علیهمالسلام شیعیان را به رعایت دستور این آیه شریفه در برخورد با سایر فرقههای اسلامی توجه داده و موضوع آن را بر تعامل شیعه با مذاهب دیگر نیز تطبیق دادهاند[۳] . همچنانکه در روایات مستقل دیگری نیز شیعیان از دشنامگویی و توهین به مقدسات اهل سنت بر حذر داشته شدهاند؛ چنانچه هنگامی که امیرمؤمنان علیهالسلام در جنگ صفین آگاه شد که حُجْر بن عَدِی و عَمْرو بن حَمِق، اهل شام را دشنام میدهند و آنها را لعن و نفرین میکنند، ضمن بازداشتن ایشان از این عمل، خطاب به آنها فرمود:
کَرِهْتُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا لَعَّانِینَ شَتَّامِینَ، تَشْتِمُونَ وَ تَبْرَئونَ، وَ لَکِنْ لَوْ وَصَفْتُمْ مَسَاوِئَ أَعْمَالِهِمْ فَقُلْتُمْ مِنْ سِیرَتِهِمْ کَذَا وَ کَذَا وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ کَذَا وَ کَذَا کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ لَوْ قُلْتُمْ مَکَانَ لَعْنِکُمْ إِیاهُمْ وَ بَرَائتِکُمْ مِنْهُمْ: اللَّهُمَّ احْقُنْ دِمَائهُمْ وَ دِمَائنَا وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَینِهِمْ وَ بَینِنَا وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى یعْرِفَ الْحَقَّ مِنْهُمْ مَنْ جَهِلَهُ وَ یرْعَوِی عَنِ الْغَی وَ الْعُدْوَانِ مِنْهُمْ مَنْ لَجَّ بِهِ لَکَانَ أَحَبَّ إِلَیَّ وَ خَیْراً لَکُم[۴] .
نمیپسندم که از دشنامگویان و لعنکنندگان باشید و آنان را لعن و ناسزا گویید [که در نتیجه، ایشان نیز شما را ناسزا گویند و از شما بیزاری جویند.] چهبهتر است که اعمال ناشایست ایشان را یادآور شوید و بگویید: «از جمله سیره [زشت] آنان چنینوچنان است و از اعمال [نادرستـ]ـشان این و آن است.» این بهترین بیان و استدلال است. نیز اگر به جای نفرین صرفِ آنان و بیزاری جستن از ایشان، چنین بگویید [و دعا کنید]: «خداوندا، جان ما و ایشان را حفظ کن و بین ما و ایشان را اصلاح بگردان و آنان را از گمراهیشان نجات ده تا آنکه حق را نمیداند، بشناسد و آنکه از آن سرپیچی میکند، به آن گردن نهد»، این را بیشتر دوست دارم و برای شما [نیز] بهتر است.
با این همه، بعضی با پذیرش اینکه دشنامگویی به مقدسات دیگران عملی خلاف و نادرست است، میگویند حساب لعن را باید از دشنام جدا دانست و لعن در هر صورتی جایز است، زیرا لعن نوعی نفرین بوده و اصلا «دشنام» به حساب نمیآید، پس نهتنها لعن به مقدسات اهل سنت حرام نیست، بلکه تکلیفی الهی است که باید بر آن تأکید داشت.
البته ما نیز میپذیریم که کلمه «لعن» به خودی خود معنای نفرین دارد و در این معنا به کار میرود، ولی «لعن» در بعضی از مصادیق، نوعی دشنامگویی و توهین نیز به شمار میآید. توضیح بیشتر اینکه لعنهای علنی و آشکاری که با تصریح به نام افراد بیان میشوند، افزون بر اینکه مصداق نفرین هستند، از مصادیق دشنامگویی نیز به حساب میآیند. این سخن، مطلبی بدیهی است که وجدان هر کس به آن اقرار میکند؛ چون هر گاه کسی مقدسات یا افراد محترم نزد دیگری را لعن کند، وی این لعن را توهینی بزرگ به حساب میآورد. فرض کنید کسی پدر و مادر دیگری را لعن کند و بگوید: «خدا پدرت را لعنت کند.» مسلم است که برداشت طرف مقابل از چنین سخنی، فقط جنبه نفرین بودن آن نیست؛ بلکه وی این سخن را دشنام به حساب میآورد و با آن برخورد میکند. حال این برخورد یا در قالب لعن و دشنام متقابل به مقدسات آن طرف است، یا برخوردی خشنتر.
این تلقی و برداشت از لعن، حقیقتی روشن و انکارنشدنی است که حتی تجویزکنندگان لعن نیز در عمل به آن پایبندند. شکی نیست که اگر جاهلی با استدلالهای باطل و بر اثر اعتقادات نادرستش، نعوذ بﷲ به یکی از ائمه طاهرین علیهمالسلام لعن کند، آنها وی را از مصادیقِ «سَابُّ النبِی أَوْ أَحَدِ الْأَئِمةِ علیهمالسلام» به حساب آورده و طبق دستورهای دینی، شدیدترین برخورد ممکن را با او خواهند داشت. تأیید و تبیین این سخن را میتوانیم در فرهنگهای معتبر لغتِ عرب نیز بیابیم. ادیب و لغتشناس مشهور عرب، خلیل بن احمد فراهیدى در کتاب العین آورده است:
اللَّعِین: المشتوم المسبوب. لَعَنْتُهُ: سَبَبْتُهُ[۵] .
«لعین» به معنای «دشنام داده شده» و «سبّ داده شده» است. «او را لعن کردم» بهمعنای «او را دشنام دادم» است.
همچنین فیومی در «المصباح المنیر» یکی از معانی لعن را سبّ و دشنام دانسته و آورده است:
لَعَنَهُ (لعناً): طَرَدَهُ و اَبْعَدَهُ أو سَبَّهُ[۶] .
«لعن» [از جانب خداوند] به معنای «طرد ساختن» و «دور کردن» یا [از جانب بندگان] به معنای دشنام دادن است.
ابن اثیر نیز در «نهایه»، لعن را اینگونه معنا میکند:
اللَّعْن: الطّردُ و الإبعادُ من اللّه، و من الخَلق السَّبُّ و الدّعاءُ[۷] .
«لعن» از جانب خداوند به معنای «دور کردن» و «طَرد ساختن» بوده، و از جانب مخلوقات بهمعنای «دُشنام» و «نفرین» است.
در توضیح این معانی باید بگوییم لغتشناسان با مراجعه به استعمال عرب، مشاهده کردهاند که لعن کردن در بسیاری اوقات حالت دشنامگویی و توهین دارد؛ زیرا معمولا کسی که بهصورت آشکار دیگران را لعن میکند، هدفش این است که با توهین و تحقیر و زجر طرف مقابل، به تَشَفّیِ خاطر خویش بپردازد. از این جهت لغتنویسان هنگام ذکر معنای لعن، دشنام را یکی از معانی آن به حساب آوردهاند.
مطلب دقیقتر اینکه حتی گاهی در استعمال، لعن معنای نفرین بودن خود را از نیز دست میدهد و فقط عنوانِ دشنام دارد و این در هنگامی است که لعن بدون استناد به خداوند و بهصورت جمله غیردعایی به کار رود و مثلا گفته شود: «لعنت بر فلانی باد.» نیز گاه ممکن است لعن در ظاهر بهصورت نفرین بیان شود؛ اما در واقع قصد و انگیزه از انشای آن، دشنام به طرف مقابل باشد، نه نفرین به او.
حاصل سخن اینکه لعن اگر آشکار و با تصریح به نام افراد بیان شود، عنوان دشنام و توهین دارد و از آنجا که شرع مقدس اسلام، مؤمنان را از هرگونه توهین و دشنام به مقدسات دیگران نهی کرده است، اینگونه لعنها رفتاری خلاف شرع و نامقدس است.
لعن علنی مخالف با وظیفه تقیه
با این وجود حتی اگر همه این بحثها را قبول نداشته باشیم و بر این مطلب تأکید کنیم که لعن علنی معنای دشنام ندارد، باز نیز طبق دیگر دستورات صریحی که از اهل بیت علیهمالسلام رسیده است، نباید لعنهای ما صورت آشکار داشته باشد. زیرا تقیّه وظیفه و تکلیفی مهم برای شیعیان است که در روایات، اهتمام نداشتن به تقیه معادلِ بیدینی فرض شده است؛ «إِنَّ التَّقِیَّةَ مِنْ دِینِی وَ دِینِ آبَائِی، وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ»[۸] ؛ همانا تقیه از دین من و دین پدران من است و کسى که تقیه ندارد، دین ندارد.»
در روایات، تقیه از دو جهت بر شیعیان لازم دانسته شده است:
۱- تقیه خوفی، که برای حفظ جان، ناموس یا مال شیعیان انجام میگیرد.
۲- تقیه مداراتی، بر اثر ترس و بهمنظور حفظ جان و عقیده انجام نمیشود؛ بلکه این نوع تقیّه بهمنظور حسن معاشرت با اکثریت مسلمانان یعنی اهل سنت تشریع شده است. تقیه مداراتی در حقیقت نشان دهنده اهتمام و عزمِ مذهب تشیع به همزیستی مسالمتآمیز و حفظ وحدت و یکپارچگی مسلمانان است تا در پرتو آن، شیعیان بتوانند مسئولیت دینی خود را در هدایت و ارشاد دیگران به انجام رسانند.
این در حالی است که لعن علنی و آشکار، با برانگیختن تعصبات و احساسات اهل سنت، از یک طرف منجر به تنفر و بدبینی آنان نسبت به مکتب اهل بیت علیهمالسلام میشود، و از طرفی توجیه کننده تکفیر شیعیان و قتل عام آنها است، امروز لعن خلفای اهل سنت برای آنها از فحش و دشنام نیز صورتی زشتتر دارد و واکنش آنها در مقابل لعن به صحابه و خصوصا خلیفه اول و دوم، شدیدتر از هنگامی است که به آنها دشنام داده شود. حتی بعضی از فقهای اهل سنت دشنام به شَیْخَیْن[۹] را موجب فسق میدانند؛ ولی همینان درباره لعن این دو، به کفر و قتل لعن کننده فتوا دادهاند[۱۰] همچنین ابن حَجَر هَیْتَمی در کتاب الصَواعِق المُحْرقه میآورد:
«لعنُ الصدیقِ و سَبُّه مُحَرمان و اللَعنةُ اَشَدّ[۱۱] ؛ لعن و دشنام به صدیق [ابوبکر] هر دو حرام است و حرمت لعن شدیدتر است.»
پس همچنان که علتِ نهی از دشنام به مقدسات مخالفان، احترام و ارزشی است که در نگاه آنها برای این مقدسات وجود دارد: «کَذَلِک زَینَّا لِکلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ»؛ در لعن نیز چنین اقتضائی وجود داشته و لعن به مقدسات آنها موجب میشود آنها نیز به مکتب و تعالیم شیعه، لعن و توهین کرده یا به عِرض و جان شیعیان تجاوز کنند: «فَیسبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ»، و همانگونه که توهین کننده به معصوم و قاتل شیعیان، به عذاب الهی گرفتار خواهد شد، سبب این توهینها و قتلها نیز دچار غضب الهی خواهد شد. کسی که مقدسات اهل سنت را لعن کند، در این گناهان بزرگ سهیم است؛ اگرچه شیعه بوده و با انگیزه تبری، مقدسات اهل سنت را لعن کرده باشد. چنانچه امام باقر علیهالسلام نقل میفرماید، خداوند عزوجل در یکی از مناجاتها با موسى بن عمران علیهالسلام که در تورات آمده است، فرمود:
یا مُوسَى، اکْتُمْ مَکْتُومَ سِرِّی فِی سَرِیرَتِکَ، وَ أَظْهِرْ فِی عَلَانِیتِکَ الْمُدَارَاةَ عَنِّی لِعَدُوِّی وَ عَدُوِّکَ مِنْ خَلْقِی، وَ لَا تَسْتَسِبَّ لِی عِنْدَهُمْ بِإِظْهَارِ مَکْتُومِ سِرِّی فَتَشْرَکَ عَدُوَّکَ وَ عَدُوِّی فِی سَبِّی[۱۲] .
اى موسى، راز پنهان مرا در باطن خویش پوشیده دار و در آشکارت، سازگارى و مُدارای من را با بندگانم که دشمن من و تو هستند، اظهار کن. با اظهار راز پنهانم، سبب دشنام دادن آنها به من مشو، تا در دشنام دادن به من، شریک دشمن خود و دشمن من شوی.
همچنین هنگامی که عُمَر طَیالِسِی از امام صادق علیهالسلام درباره این آیه شریفه سؤال کرد، آن حضرت فرمود: «آیا دیدهای کسی به خداوند دشنام دهد؟» او گفت: «جانم به فدایت، پس [معنای آیه]چگونه است؟» امام فرمود:
مَنْ سَبَّ وَلِی اللَّهِ فَقَدْ سَبَّ اللَّه[۱۳] .
کسیکه اولیای خدا را دشنام دهد، مانند این است که خدا را دشنام داده است [و کسی که سببِ دشنام به آنان شود، مانند کسی است که سبب دشنام به خداوند شده است.]
با این بیان، مشخص شد حتی اگر کسی لجاجت کند و لعن آشکار را مصداق سب و دشنام نیز نداند، تعلیل عقلی که در آیه شریفه برای نهی از دشنام وجود دارد، در لعن نیز جاری است و آن را ممنوع قرار میدهد. افزون بر آنکه بنابر وظیفه تقیه نیز، پنهان داشتن لعن امری لازم و ضروری است.
ملکی معاف
خدا خیرتان دهد. لذت بردم و چند نکته جدید نیز آموختم
عرفان ثمره
سلام برخی از نظرات مشکل دارند مثلا می گویند امروزه ولی ما در زمان امام زمان هم وحدت داریم و خواهیم داشت