در این مقاله، مباحث ذیل مطرح و تشریح خواهد شد.
۱- مفهوم روحانیت
۲- بیان تعاریف روحانیت
۳- معرفی تاریخچه روحانیت
۴- تیپشناسی روحانیت
۵- نتیجهگیری
۱- مفهوم روحانیت: نامهایی که روحانیت در جامعه به آن شهرت دارند و با آن صدا میشوند عبارتند از: حوزویان، عمامهایها، آخوندها، ملاها، طلاب، مبلغان دینی، مراجع، ائمه جماعات، ائمه جمعه، شیخ، مدرسین، علما، فضلا، عالمان دین، فقیهان، راویان حدیث، آیتﷲ، حجتالاسلام، ثقة الاسلام، ملاباشی، روحانی، و در مفهوم منفی آن، روحانینمایان و … .
اما مطلبی که لازم به یادآوری است، این است که اولا این اسامی همانند مفاهیم مورد استفاده در ساختارهای نظامی، دارای ردهبندی لزوما رسمی و اعلان و ابلاغ شده و نمایشگر سلسله مراتبی نیست. ثانیا ما در این نوشتار، روحانیت را به معنای اعم و مترادف با مفاهیم دیگر به کار برده و به تناسب در جایش ذکر خواهیم کرد. ثالثا استعمال برخی از این اسامی و مفاهیم، منحصر به دورانی بهخصوص بوده، مثلا ملاباشی، که اکنون یا کاربرد ندارد، یا کاربرد چندانی ندارد.
۲- تعاریف روحانیت یا آخوند
۲-۱- تعریف لغوی
آخوند واژهای فارسی به معنی دانشمند، پیشوای دینی و معلم است. درباره اشتقاق این کلمه، آرای مختلفی است که هیچ یک از این اشتقاقات، خالی از اشکالات تاریخی و زبانشناسی نیست و توافق کلی بر سر اصل و ریشه این کلمه حاصل نشده است. گفته شده که نخستین مورد کاربرد واژه آخوند در ایران، به مثابه عنوانی احترامآمیز برای روحانیون دانشمند، به دوره تیموریان مربوط میشود و در دوره صفویه، حرمت این کلمه حفظ شد و جز بر مردمان بسیار دانشمند اطلاق نگردیده است. در عصر قاجار، کاربرد این کلمه گسترش بیشتری یافت و شامل مدرسان مکتبخانهها نیز گردید. البته این کلمه در میان دانشمندان آن روزگار، جایگاهی والا داشت؛ مثلا به مشهورترین فقیه و مدرس پایان دوره قاجار، یعنی آیتﷲ سید کاظم خراسانی، آخوند گفته میشد. بعدا بهویژه در دوران پهلوی، از حرمت این کلمه کاسته شد و حتی مورد استعمال استهزاءآمیز پیدا کرد! اکنون این کلمه به گونه عام به معنای پیشوای دینی بهکار میرود. (۱)
۲-۲- تعریف اصطلاحی
برخی بر این باورند که وقتی از روحانیت یا واژههای مترادف آن یا حتی از واژههایی همچون روشنفکران یا دولتمردان سخن گفته میشود، باید توجه داشته باشیم به اینکه در اینگونه موارد، با ابهام معانی سروکار داریم؛ این قبیل الفاظ، الفاظی نیستند که به لحاظ معنایی کاملا واضح باشند. (۲)
با این وجود، آیا ما هم در این نوشتار لابد و ناچار باید با این ابهام سر کنیم، یا باید ضرورتا اتخاذ موضع و تعیین مراد نماییم. چون همه سخن این است که باید «نهاد روحانیت» را تعریف کنیم، بنابراین قبل از تعیین مراد، لازم دیده شد تعاریفی که در خصوص روحانیت شده است را در چند طبقه ارائه نماییم. البته برای سادگی این تقسیمبندی و طبقهبندی، ما یک نام برای هر یک از آنها میتوانیم بگذاریم؛ گرچه ممکن است این نامگذاری مورد پذیرش همگان نباشد.
الف: منکرین مفهوم روحانی یا روحانیت در اسلام
در این طبقه، دیدگاه و نظرات افرادی همچون دکتر شریعتی، آیتﷲ دکتر شهید بهشتی، استاد ملکیان و … جای میگیرد. البته باید عنایت داشت که لایههایی از تفاوت و دقایق، در گفتار این صاحبنظران موجود است. در پی به دیدگاههای دو نفر از این متفکران اشاره میشود:
دکتر شریعتی
برخی شریعتی را از «منهاییون» شمردهاند (۳). یعنی از کسانی که اسلام را منهای روحانیت میخواست و وجود صنفی به نام «روحانیت» را برنمیتافت. (۴) (اسلام بدون آخوند). بر این اساس، به نوشتهها و آثار او رجوع میکنیم تا دیدگاه ایشان را در این باره جویا شویم. شریعتی در آثارش در این باره میگوید:
«من روحانیون را با علمای اسلامی یکی نمیگیرم؛ بلکه متضاد میبینم. در اسلام دستگاهی، طبقهای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام، عالم داریم در برابر غیرعالم؛ نه روحانی در برابر جسمانی. (۵)»
ایشان در جای دیگر، بحث را اینگونه طرح میکند که «در بین ما سازمانی به نام روحانیت نیست و کسی روحانی حرفهای نمیشود. در اسلام میان مردم و خدا واسطهای نیست، هر کسی مستقیما با او در تماس است. (۶)»
دکتر شریعتی اصرار زیادی دارد که بین دو مفهوم روحانی و عالم، تمایز ایجاد کند؛ آن هم به خاطر بار معنای منفیای که مفهوم روحانیت در تاریخش به همراه دارد و به جهت همین حساسیت است که میگوید: «شخصیت هایی که در حقیقت عالم شیعی بودند، ضعیفتر شدند و شخصیتهایی در کنارشان به نام روحانی شیعی تقویت شدند؛ به طوری که از عصر صفویه، هم عالم شیعی داریم و هم روحانی شیعی. گرچه امروز این دو اصطلاح خلط شده و کلمه روحانی تعمیم یافته و ما به عالم بزرگ شیعی، روحانی هم میگوییم، و به روحانی شیعی هم عالم میگوییم؛ اما این دو مفهوم با این دو معنا را باید از هم جدا نمود. روحانی اصطلاح مسیحیت است. و تیپ آن، تیپ برهمان، مغان، کشیشان، موبدان، خاخامها و رهبانان میباشد. (۷)»
با توجه به مطالب فوق میتوان گفت که شریعتی پارساییها و پاکیهای روحانیان واقعی (به قول خود ایشان علما) را مطلقا منکر نبوده، ایشان با روحانیان به معنای عالمانی که متخصص دین به شمار میروند مخالفت نداشت، اما از شریعتی سؤال میشود که آیا شما از عالم دینی تعریفی دارید و شاخصههایی برای آن در نظر گرفتهاید؟ ایشان در پاسخ میگویند: عالم دین به نظر من در درجه اول کسی [است] که قرآنشناس است، و در درجه دوم کسی [است] که پیامبرشناس است (سیره و حدیث و سنت) و در درجه سوم کسی [است] که اهل بیت و سیره و شخصیت ائمه و اصحاب را میشناسد و در درجه چهارم کسی [است] که فرهنگ اسلامی را میشناسد و در یکی از علوم اسلامی متخصص است. (۸)»
آیتﷲ سید محمد حسینی بهشتی (شهید بهشتی)
شهید بهشتی در بحث روحانیت در اسلام و در میان مسلمین، بعد از اعلام این مطلب که بررسی تاریخ نشاندهنده این است که در میان پیروان ادیان بزرگ و کوچک آسمانی و غیرآسمانی، غالبا طبقه خاصی به نام روحانی بوده که موقعیت و وظایف مخصوص داشته و همواره از مزایای مالی و غیرمالی اجتماعی برخوردار بوده است، (۹) مواضع اسلام را از منظر خود درباره این پرسش که «آیا اسلام هم خواسته است چنین طبقهای در میان مسلمانان بهوجود آید تا همواره نگهبانان خاص دین و علوم دینی بوده و آشنایی به قرآن و حدیث مخصوص آنان، و دیگران از آن محروم باشند؟»، اینگونه بیان میکند که پاسخ ما منفی است. زیرا اسلام امتیازات طبقاتی را در ردیف امتیازات نژادی لغو کرده. در اسلام و در سازمان اجتماعی اسلام هیچگونه طبقه بالا و پایین توأم با انحصار علمی و عملی وجود ندارد … روحانیت و شؤون گوناگون آن نیز مخصوص طبقه معین یا خانواده معین نیست و برای روحانی هیچگونه امتیاز طبقاتی مقرر نشده است.
دکتر بهشتی بعد از این مطالب مقدماتی، بحث را مستقیما بر واژه روحانیت برده و بدون اینکه بر واژه و لفظ روحانیت حساسیت مبالغهآمیزی نشان دهد و به تز اسلام منهای روحانیت برسد، به دفع دخل این مفهوم میپردازد؛ چرا که آنچه در این تعریف برای ایشان اهمیت دارد، این است که روحانیت بهعنوان یک سمت خاص و شغلی محسوب نمیشود که در سایه آن امتیازات مادی کسب نمایند یا امتیازات ناروای حقوقی و قانونی، یا وسیلهای برای امرار معاش باشد. بنابراین آن را طوری تعریف میکند که هم وظایفشان مشخص شود و هم چگونگی اداره آنها. و بر این اساس میگویند:
«در اسلام سمت خاصی به نام روحانیت نظیر آنچه در میان پیروان بسیاری از ادیان هست و تقریبا شغل و حرفه خاص روحانیون شمرده میشود سراغ نداریم. آنچه در اسلام هست، یک سلسله تکالیف واجب یا مستحب عمومی است که برخی عینی و اغلب کفایی است، بی آنکه کمترین شغل و حرفهای برای یک دسته باشد.»
ایشان در ادامه میگویند: «چون افراد و اصناف جامعه اسلامی یا جامعه مسلمین مانند هر جامعه دیگر بر اساس تأمین نیازها و نیازمندیهای مادی و معنوی تلاش و کوشش میکنند که تأمین این نیازمندیها بر همه افراد آن جامعه واجب است که یکی از آن نیازمندیهای ضروری جامعه، یاد گرفتن و یاد دادن معارف و احکام دینی است… باید در میان مسلمانان عده کافی به معارف و دین آشنا و برای یاد دادن آن به دیگران مجهز باشند. برای تأمین این مقصود عدهای کوشش کنند و با صرف وقت بیشتر به همه معارف و احکام آگاه شوند و دیگران در موارد احتیاج به آنها مراجعه کنند … و حکومت اسلامی که مسئول تأمین مصالح عمومی است، باید عدهای را به انجام این مهم بگمارد و وسایل کار و هزینه زندگی آنان را از بیتالمال مسلمین بپردازد.» (۱۰)
سخنان فوق را شهید بهشتی سالها قبل از انقلاب اسلامی مطرح کرد، یعنی سال ۱۳۴۱؛ اما بعد از گذشت ۱۹ سال از این سخنان شهید، در بحثی پیرامون مرجعیت و روحانیت در سال ۱۳۵۹، در سخنرانیای که در مسجد ابوالفضل تهران ایراد میکنند، بر گفتههای سال ۴۱ خود اینگونه تأکید میکند:
«در اسلام و فرهنگ اصیل ما، روحانی و روحانیت نداریم. آنچه در فرهنگ ضروری جامعه [دیده میشود]، یاد گرفتن و یاد دادن معارف و احکام دینی است … باید در میان مسلمانان عده کافی به معارف دین آشنا و برای یاد دادن آن به دیگران مجهز باشند. برای تأمین این مقصود، عدهای کوشش کنند و با صرف وقت بیشتر به همه معارف و احکام آگاه شوند و دیگران در موارد احتیاج به آنها مراجعه کنند … و حکومت اسلامی که مسئول تأمین مصالح عمومی است، باید عدهای را به انجام این مهم بگمارد و وسایل کار و هزینه زندگی آنان را از بیتالمال مسلمین بپردازد.»
در نهایت شهید بهشتی قضیه را اینگونه فیصله میدهند: «به هر حال، بخواهیم یا نخواهیم این واژه به فرهنگ ما هم آمده است. امروز میگویند روحانیون، روحانیت، جامعه روحانیت، سر کلمه هم که نمیشود این قدر ایستاد. سعی کنیم محتوی را درست کنیم. اکنون وقتی میگوییم روحانیت، یعنی علمای صاحب علم و تقوا که توانایی الگو بودن برای جامعه داشته باشند، الگو در اندیشه خالص اصیل اسلامی، و الگو در عمل اسلامی. (۱۱)»
ب) معتقدین به مفهوم روحانی در فرهنگ اسلامی
برخی از صاحبنظران، واژه روحانی را در اسلام و فرهنگ اسلامی مفروض گرفته و روحانیت شیعی را یک صنف یا طبقه میشناسند، اما بر سر ملاک هویت صنفی آن اختلافنظر دارند؛ عدهای ملاک هویت صنفی روحانیت را کسوت آنان دانسته و برخی ملاک را امرار معاش گرفته و برخی هم هویت صنفی روحانیت را تداوم مشی معصومین دانستهاند. برای آشنایی بیشتر با این دیدگاهها، به گفتار برخی از این صاحبنظران در ادامه نوشتار توجه نمائید
آیتﷲ طالقانی:
ایشان بدون پرداختن به تعریف لفظی یا اصطلاحی واژه روحانیت، ضمن بیان منشأ شکلگیری روحانیت، یعنی اجتهاد، اظهار میدارند که: «بر مبنای اجتهاد، طبقهای به خصوص به نام روحانی در اجتماع مسلمانان به وجود آمده است. (۱۲)»
استاد محمدرضا حکیمی
ایشان پس از بیان سه دیدگاه زیر:
۱- دیدگاه آنانی که معتقد به اسلام منهای روحانیت مطلقا هستند
۲- دیدگاه آنانی که معتقد به اسلام بهعلاوه روحانیت به طور مطلق هستند
۳- دیدگاه سوم، آنانی که معتقد به اسلام به علاوه روحانیت آگاه و متعهد درگیر (روحانیت تصفیه شده) میباشند (۱۳)، اظهار میدارد که دو دیدگاه اوّل بزرگترین خیانت است؛ بنابراین خود دیدگاه سوم را برمیگزیند. ایشان بدون اینکه از لفظ روحانیت بحثی به میان آورد و اینکه آیا این واژه در ادبیات مسلمانان بوده یا وارداتی میباشد، مستقیما به ضرورت هویت صنفی روحانیت، یعنی هویت فکری و فرهنگی روحانیت میپردازند. یعنی بدانیم که روحانیت در چه بستر فکری و ایدئولوژیکی و چه نظام آموزشی، تعلیم و تربیت شده است.
استاد حکیمی فواید شناخت هویت صنفی روحانیت را در ۶ فراز بیان میکند و در آخر، یکی از فواید عمده آن را توانمند شدن طلاب متعهد در تصفیه روحانیت و طرد روحانینماهای خائن ذکر میکند. (۱۴) ایشان پس از تبیین هویتهای سهگانه انسان (هویت شخصی، هویت صنفی و هویت باطنی)، به هویت صنفی روحانیت میپردازد و معتقد است که سرسلسله صنف روحانیت، انبیاء(ع) و ائمه معصومین(ع) هستند و روحانی، هویت صنفیاش به ائمه میرسد و طلبه و روحانی فرزند روحی و صنفی پیامبران و ائمه میباشند. بنابراین روحانی باید شروع کند به ایجاد صنفی و خواص وراثتی خویش در خویش، سپس حفظ آن ابعاد و گسترش آنها در وجود خویش. استاد حکیمی بر این باور است که روحانی واسطه میان خلق و ائمهاند (۱۵)، یعنی مردم از وجود عالم و روحانی بهرهمند میشوند و باید بشوند، تا برسند به ائمه طاهرین و استفاده کنند از محصولات آن معارف حقه و تعالیم عالیه. (۱۶)
ج) استنتاج از دو دیدگاه، و اتخاذ موضع از مفهوم روحانی
بهطور کلی دو دیدگاه پیرامون مناسبات اسلام و روحانی به بهانه تبیین مفهوم روحانی مطرح شد. یکی اسلام منهای روحانیت و دیگری اسلام با روحانیت متعهد و آگاه. البته روحانیت شیعه، همانند روحانیت مسیحیت هیچوقت خود را واسطه بین خدا و خلق نمیدانسته و خود را قیم مردم به حساب نیاورده است، بلکه حداکثر نقشی که برای خود قائل بوده، واسطه انسان و ائمه دانسته، یعنی میخواهد اصولی را که از ائمه معصومین گرفته (علینا القاء الاصول و علیکم بتفریع)، متفرعات را بر آن بار کند تا بر آن اساس، زندگی انسانهای مسلمان ساماندهی شود.
خلاصه کلام اینکه میتوان نتیجه گرفت که دسته اول، اصلا درصدد تعریف ارائه کردن از روحانی یا عالم دین نیستند، بلکه دنبال توسعهبخشی مفهوم روحانیت بوده و میخواهند بگویند که همه روحانی خود باشند و تز خودکشیشی یا خودروحانی بودن را تبلیغ و ترویج مینمایند.
اما در مورد دیدگاه دوم، یعنی دیدگاه اسلام بهعلاوه روحانیت متعهد و آگاه (عالم باتقوی) میتوان گفت که چون روحانیت در میان مسلمین دو چهره داشته؛ یکی چهرهای پاک که در همه ادوار، علمای دینپاک و منزه میزیستهاند و اغلب با فساد و آلودگی و امتیازطلبی که در عصر آنها رواج داشته مبارزه کردهاند و چهره دوم، چهرهای خودخواه، خودفروخته و دنیاپرست بوده است. فلذا نمیتوان روحانیت را بدون قید متعهد و آگاه طرح کرد، چرا که چهره دوم روحانیت یعنی چهره دنیاپرستی، مذموم شمرده شده و مطرود میگردد.
اگر سؤال شود که «ملاک و قوام روحانی بودن چه شد؟ آیا به لباس شد یا به علم و تقوی و یا …؟»، ما هم مانند شهید بهشتی پاسخ میگوییم که دو رکن اصلی روحانیت، علم (علم دین) و تقوا میباشد. اما باید توجه داشته باشیم که در عصر ما بسیاری از مردم حتی برخی از خواص، به جای آنکه اشخاص را به ملاک علم و فضیلت و تقوی بشناسند، به لباس میشناسند. در محیط ما لباس شخص، اساس روحانیت شمرده میشود. بسیاری از مردم، هر کسی را که در این لباس باشد روحانی میشمرند؛ بی آنکه به خود زحمت دهند که درباره علم و تقوای او که رکن اصلی روحانیت است به اندازه کافی تحقیق کنند. چون در نظر آنها ملاک روحانیت لباس است، بنابراین اگر وقت نماز رسید، همه به این فکر میرسند که با آن کسی که لباس پوشیده نماز بخوانند. لازم به یادآوری است که عدهای این پندار بیاساس را به حساب فقها و علما و دانشمندان گذاشتهاند، در حالی که هیچ عالمی در هیچ کتاب رسالهای عملیهای ننوشته است که یکی از شرایط امام جماعت، لباس پوشیدن (ملبّس بودن) است. اینگونه پندارهای عامیانه ناشی از سهلانگاری مردم در شناخت حق و باطل است. بنابراین افرادی که تفکر شرط لباس داشتن را برای روحانی مطرح میکنند و روحانی را فقط به لباس میشناسند، میتوان گفت که این تفکر یک تفکر عامیانه محسوب میگردد. مجددا تکرار میکنیم بنابر آنچه گذشت، رکن و قوام روحانیت را علم و تقوا میسازد.
اما بحثی که باقی میماند این است که روحانی، علم به چه چیزی باید داشته باشد و علما چه کسانی هستند و با چه ویژگیهایی شناخته میشوند که اگر ملبس به لباس روحانیت هم نباشند، باز هم روحانی هستند. در پاسخ به جهت عدم تطویل بحث، به سه ویژگی از ویژگیهای علمای دین «روحانیت» در ذیل میپردازیم:
۱- اینکه علما چه کسانی هستند؛ علما کسانی هستند که دست به هدایت و تعلیم و ارشاد و احیای نفوس و تصحیح مسیر بشریت میزنند. «اِنّ العلماءَ ورثة الانبیاء». (۱۷) این روایت یک تعبیر استعاری دارد و میدانیم که استعاره مبتنی بر تشبیه است و در تشبیه هم وجه شَبَه ضروری است. بنابراین در این روایت میگوید انبیاء دارای چه مشخصه اجتماعی و موضع اقدامی و جنبه فردی بودهاند؛ همان مشخصه و خصیصه باید در عالم باشد. عالم وارث پیامبر است، یعنی در تعهدات و تکالیف انسانی و اجتماعی و دینی پیامبر، وارث اوست و جانشین او و کسی است که باید جای خالی پیامبر را در میان قوم پر کند.
۲- دومین ویژگی این است که علما امانتدار پیامبرند: «الفقهاء امناء الرسول». اینکه امانت چیست، گفته شده امانت همان محتوای رسالت است که در رابطه عالم و تعهد و اقدام به عالم میرسد و عالم باید در نشر و تبلیغ آن بکوشد.
۳- سومین ویژگی عالم دینی، در سخنان امام علی(ع) اینگونه ترسیم گشته است که «و ما اَخذَ ﷲُ علی العلماء ان لا یقارُّوا علی کِظَّه ظالم و لاسغب مظلوم»؛ یعنی قراری که خدا با عالمان دارد این است که با ظالمان قرار نداشته باشند، (یقارّوا از باب مفاعله است، یعنی ساخت و پاخت نکنند) و بر سیری آنان و گرسنگی مظلومان تاب نیاورند. (۱۸)
عالم یعنی کسی که بداند و بر طبق دانسته درست خود عمل کند، یعنی علم داشته باشد به همه اجزای اسلام و بر طبق علم خود عمل کند؛ یعنی کسی که در همه علوم و معارف اسلامی صاحب تحقیق و اجتهاد باشد. (۱۹)
نتیجه بحث این شد که اولا ما پذیرفتیم که واژه روحانی واژهای وارداتی است که وارد فرهنگ ما شده و جزء فرهنگ ما گشته است، بنابراین توصیه میکنیم که نباید بر سر کلمه قال و قیل کنیم و معطل شویم، بلکه باید به محتوای آن نظر داشت و آن را درست درک کنیم؛ ثانیا مشکل محتوا را اینگونه حل کردیم که با استعمال عالم دین به عنوان مترادف و مصداق روحانی، دانستیم که این کلمه در فرهنگ و ادبیات شیعی آن بار منفی در فرهنگ مسیحیت را ندارد و روحانی واسطه بین خدا و خلق نیست بلکه روحانی واسطه بین ائمه و خلق خدا است.
۳- معرفی تاریخچه روحانیت:
روحانیت که بوده؟ که هست و که میخواهد باشد؟ ما تا ندانیم که روحانیت چه کسی بوده، نمیتوانیم بدانیم که روحانیت چه هست و چه کسی هست؟ یعنی شناخت هستی روحانیت، در گرو شناخت تاریخی آنهاست.
به طور کلی روحانیت در میان مسلمین با دو چهره تجلی کرده است:
الف: چهرهای پاک و صالح، یعنی چهرهای که در همه ادوار پاک زیسته است و اغلب با فساد و آلودگی و امتیازطلبی که در عصر آنها رواج داشته مبارزه کرده است؛ چهرهای که دارای خدمات علمی و عملی ارزندهای در تاریخ و حافظه تاریخ مردم است.
۲- چهرهای خودخواه و خودفروخته و دنیاپرست و ناصالح
ابتدا اشارهای به چهره دوم میکنیم. این چهره با بهرهمندی از علوم اسلامی و تظاهر به زهد و تقوا و افتخار مصاحبت با پیامبر(ص)، از همان آغاز مورد سوءاستفاده قرار گرفت و ابوهریرهها حدیث جعلی ساختند و مقام و منصبها یافتند و زاهدنمایان، دکانهای تازه باز کردند.
متأسفانه در تاریخ روحانیت شیعه هم روحانیتی پدید آمد که بسیار شبیه به روحانیت مذاهب و ادیان دیگر شد و کمکم بسیاری از آلودگیهای دستگاههای روحانی ادیان دیگر به مسلمانان نیز سرایت کرد. عدهای در گوشهای خزیدند و نماز و عبادت خدا و گفتن اذکار یا خواندن آیات قرآن را حرفه خود قرار دادند و به عنوان اینکه بندگان خدایند، به هیچگونه وظیفه و مسئولیت دیگری در امور اجتماعی مسلمانان تن در ندادند و خود را مستجاب الدعوه و گرهگشای مشکلات مردم در درگاه خدا شمردند و عدهای برای رسیدن به دنیا و مناصب دنیوی اجیر صاحبان زر و زور شدند و خیانتهای زیادی را در جامعه مسلمین به ظهور رساندند و حتی حکم قتل علمای بزرگی را به راحتی و به اسم اسلام و احکام ﷲ صادر کردند. ضربات این دسته از روحانیت؛ روحانیتی ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بود.
البته باید اذعان داشت که اگر عملا کسانی از عنوان و مقام روحانی سوءاستفاده کرده و بدان رنگ و شغل و حرفه دادهاند، یا از این راه امتیازاتی کسب کردهاند، آن هم به هر علتی که بوده باشد، چه به خاطر رسوم و عادات عصری یا عوامل سیاستهای داخلی و خارجی یا جهالت مردم و بیاطلاعی آنها، اما هیچ وقت و هیچ کجا و در هیچ منبعی نمیتوان یافت که این انحراف و عملکرد این دسته از روحانیت، مورد تأیید روحانیت اصیل و محققان با انصاف و مردم آگاه بوده باشد. اما در میان همین روحانیت، علمای دینباور و روحانیت پاک و صالح تربیت شدند و صفوف خویش را از آنها جدا کرده و الحمدلله تاریخ روحانیت شیعه مانند تاریخ روحانیت ادیان دیگر نشد که از طبقه خاصی تشکیل شده باشد. در جامعه اسلامی هرگز کسی نتوانست راه کسب علم و دانش و ترقی در مراحل روحانی را بر روی مردم و بر خانوادههای گمنام و فقیر و بیبضاعت ببندد، بلکه برعکس بسیاری از بزرگان علم و دانش در ادوار مختلف تمدن اسلامی، از خانوادههای فقیر و گمنام برخاستهاند و تاریخ روحانیت اصیل را رقم زدند. (۲۰)
اما چهره اول روحانیت، یعنی روحانیت صالح و پاک و اصیل، چهرهای است که در طول تاریخ در دو بُعد خدمات علمی و خدمات عملی، وارد صحنه اجتماعی و سیاسی شده است.
الف: بُعد خدمات علمی: در بعد خدمات علمی روحانیت، سخن بسیار است. مجاهدات علمی و فرهنگی آنان بسیار زیاد میباشد. از قرن سوم (از زمان غیبت صغرا) تا پایان قرن چهاردهم هجری قمری، ما ۳۷ چهره از چهرههای مشخص روحانیت و فقها را داریم که مجاهدت بسیاری در دنیای فقه و اصول و علوم دینی داشته و همواره از زمان خودشان تا عصر حاضر نامشان و جد و جهدهای علمی آنها ورد زبان مراکز علمی و مردم بوده است. برای بهرهگیری بیشتر از تاریخچه روحانیت اصیل و مجاهدتهای علمی این چهرههای صالح، تورقی به آلبوم تاریخ روحانیت شیعه میزنیم تا گوشهای از تاریخ بیش از ۱۰۰۰ ساله تحقیق و تتبع علمای راستین اسلام که گواه بر ادعای خدمات علمی آنان در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است، آشنا گردیم:
۱- علی بن بابویه قمی (متوفای ۳۲۹)، پدر شیخ محمد بن علی بن بابویه معروف به شیخ صدوق، فقیه و صاحب فتوا.
۲- عباس سمرقندی (معاصر با علی بن بابویه قمی)، شهرتش در تفسیر است.
۳- جعفر بن قولویه استاد شیخ مفید (متوفای ۳۶۰).
۴- ابن ابی عقیل عمانی. آرای ایشان در فقه زیاد نقل میشود و از چهرههایی است که مکرر به نام او در فقه برمیخوریم.
۵- ابن جنید اسکافی (متوفای ۱۳۸۱). آرای ابن الجنید همواره در فقه مطرح بوده است.
۶- شیخ مفید (محمد بن محمد بن نعمان)، متکلم و فقیه است. کتاب معروف او مقنعه است (متوفای ۴۱۳).
۷- سید مرتضی معروف به علم الهدی (متوفای ۴۳۶)، علامه حلی او را معلم شیعه امامیه خوانده است و آراء فقهی او مورد توجه فقهاست.
۸- شیخ ابوجعفر طوسی معروف به شیخ الطائفه، متوفای ۴۳۶، در فقه و اصول و حدیث و تفسیر و کلام تألیفات فراوان دارد. رئیس مرکز بزرگ علوم و فرهنگ اسلامی بغداد بعد از استادش سید مرتضی بود و بهعلت یک سلسله آشوبها، خانه و کتابخانهاش در بغداد به تاراج رفت. او مؤسس حوزه علمیه نجف است. ایشان با کتاب «مبسوط» خود فقه را وارد مرحله جدیدی کرده است که در عصر خویش مشروحترین کتاب فقهی شیعه بوده است. شیخ طوسی یکی از چند چهره معروفی است که در سراسر فقه نامشان برده میشود.
۹- قاضی عبدالعزیز حلبی معروف به ابن البراج، متوفای ۴۸۱ است. در طرابلس شام، قاضی بود.
۱۰- شیخ ابوالصلاح حلبی، متوفای ۴۴۷
۱۱- حمزه بن عبدالعزیز دیلمی معروف به «سالار دیلمی» (متوفای ۴۶۳).
۱۲- سید ابوالمکارم بن زهر (متوفای ۵۸۵).
۱۳- ابن حمزه طوسی معروف به عمادالدین طوسی.
۱۴- ابن ادریس حلی (متوفای ۵۹۸)، از فحول علمای شیعه است. کتاب معروف او در فقه به نام «سرائر» است. ایشان به حریت فکر معروف است و نسبت به علما و فقها انتقادات بسیار شدید میکرد.
۱۵- شیخ ابوالقاسم جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید حلی معروف به محقق. کتاب شرایع ایشان در میان طلاب یک کتاب درسی بوده و هست.
۱۶- حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی، معروف به علامه حلی (متوفای ۷۲۶)، یکی از اعجوبههای روزگار است و در فقه و اصول و کلام و منطق و فلسفه و رجال و غیره کتاب نوشته است.
۱۷- فخرالمحققین، پسر علامه حلی (متوفای ۷۷۱). آرای ایشان در کتاب ایضاح از کتب فقهیه مورد توجه است.
۱۸- محمد بن مکی معروف به شهید اول، از اعاظم فقهای شیعه. ایشان در ۷۸۶ به فتوای یک فقیه مالکی مذهب و تأیید یک فقیه شافعی مذهب شهید شده است. کتاب معروف ایشان در فقه، «اللمعه» است.
۱۹- فاضل مقداد متوفای ۸۲۶.
۲۰- جمال السالکین، ابوالعباس احمد بن فهد حلی اسلامی (متوفای ۸۴۱).
۲۱- شیخ علی بن هلال جزائری، زاهد و متقی و جامع معقول و منقول بوده است.
۲۲- شیخ علی بن عبدالعالی کرکی، معروف به محقق کرکی یا محقق ثانی، از اکابر فقهای شیعه است. منصب شیخ الاسلامی برای اولین بار در ایران به او تفویض شد. کتاب معروف او که در فقه زیاد نام برده میشود، جامع المقاصد است که شرح قواعد علامه حلی است.
۲۳- شیخ بهاءالدین محمد عاملی معروف به شیخ بهائی، متوفای ۱۰۳۰، مردی جامع بوده است. ادیب، شاعر، فیلسوف، ریاضیدان، مهندس، فقیه، مفسر، و طبیب بوده است. اولین کسی است که یک دوره احکام فقه غیراستدلالی به صورت رساله عملیه به زبان فارسی نوشت. این کتاب به نام «جامع عباسی» معروف است. ملاصدرای شیرازی و ملامحمدتقی مجلسی صاحب کتاب بحارالانوار و محقق سبزواری، از شاگردان او هستند.
۲۴- شیخ زین الدین معروف به شهید ثانی (شهادت ۹۶۶). ایشان علاوه بر فقه و اصول، از فلسفه و عرفان و طب و نجوم هم آگاهی داشته است. معروفترین تألیف او در فقه، شرح لعمه و مسالک الافهام است.
۲۵- احمد بن محمد اردبیلی معروف به مقدس اردبیلی، ضرب المثل زهد و تقوا است. (متوفای ۹۹۳)
۲۶- ملامحمدباقر سبزواری معروف به محقق سبزواری، متوفای ۱۰۹۰. ایشان جامع معقول و منقول بوده است. کتاب معروف او در فقه یکی به نام «ذخیره» و دیگری به نام «کفایه» است.
۲۷- آقا حسین خوانساری معروف به محقق خوانساری
۲۸- جمال المحققین معروف به آقا جمال خوانساری
۲۹- شیخ بهاءالدین اصفهانی معروف به فاضل هندی
۳۰- محمدباقر محمد اکمل بهبهانی، معروف به وحید بهبهانی. ایشان کربلا را مرکز قرار داد و شاگردان بسیار مبرز تربیت کرد.
۳۱- سید مهدی بحرالعلوم، متوفای ۱۲۱۲
۳۲- شیخ جعفر کاشف الغطاء، متوفای ۱۲۲۸
۳۳- شیخ محمدحسن صاحب کتاب جواهرالکلام، معروف به صاحب جواهر، متوفای ۱۲۶۶. این کتاب را میتوان دائرة المعارف فقه شیعه خواند. ایشان ۳۰ سال تمام یکسره کار کرد تا چنین اثر عظیمی به وجود آورد.
۳۴- شیخ مرتضی انصاری، دو کتاب معروف او «رسائل» و «مکاسب»، کتاب درسی طلاب است.
۳۵- حاج میرزا محمدحسن شیرازی، معروف به میرزای شیرازی بزرگ، حدود ۲۳ سال مرجع علی الاطلاق شیعه بود، با تحریم تنباکو، قرارداد معروف استعماری رژی را لغو کرد.
۳۶- آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، متوفای ۱۳۲۹. ایشان حدود ۱۲۰۰ شاگرد داشته است که حدود ۲۰۰ نفر آنها خود مجتهد بودهاند. کتاب کفایة الاصول او یک کتاب درسی مهم است.
۳۷- حاج میرزا حسین نائینی، متوفای ۱۳۵۵، از بزرگان فقها و اصولیون قرن چهاردهم هجری است. (۲۱)
همه این فرزانگان دین را با ویژگیهای زیر میتوان شناخت:
۱- آنان کسانی بودند که تلاش نمودند تا مسائل حلال و حرام الهی را بدون دخل تصرف ترویج نمایند.
۲- آنان کسانی بودند که علوم قرآن و اسلام و اهل بیت را به مردم رساندند
۳- آنان افرادی بودند که با امکانات اندک، به جمعآوری و نگهداری علوم قرآنی و اسلامی و آثار و احادیث پیامبر(ص) و سنت و سیره معصومین پرداختند
۴- اینان تکیهگاه محرومان بوده و مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بودهاند.
۵- اساس روحانیت صالح بر انکار حقانیت پادشاه بوده است. (۲۲)
ب: بعد خدمات عملی: روحانیت صالح در هر عصری از اعصار، برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارتها و تلخیهای زیادی متحمل شدهاند.
خدمات عملی روحانیت در سطوح مختلف جاری بوده است؛ چه در سطح خدمات اجتماعی همانند تأسیس مدارس، مساجد، مراکز فرهنگی، بیمارستان و کمک به سیلزدگان، و زلزلهزدگان. خلاصه اینکه اینان در تعمیر بلاد و تأمین عباد تلاشهای فراوانی را به منصه ظهور رساندهاند و در سطح خدمات سیاسی هم بر مبنای قاعده فقهی «نفی سبیل» در مقابل سلطهگران خارجی موضعگیری کردهاند و خدمات عملی بسیار جالب و ارزندهای از خود به جای گذاشتهاند که به برخی از آن خدمات سیاسی به صورت فهرستوار اشاره میکنیم:
۱- جنگ روس و ایران و اقدامات آیتﷲ شیخ محمدجعفر نجفی معروف به کاشف الغطاء. ایشان برای دفاع از مرزهای ایران فتوای جهاد صادر کرد.
۲- آیتﷲ کاشف الغطاء، در غائله وهابیون (حمله به نجف) رهبری جهاد را بر عهده گرفت و در مقابل حملات آنها سور نجف را ساخت و همراه با سایر علما، مسلحانه با همکاری مردم استقامت کرد تا سرانجام وهابیون متواری شدند.
۳- قیام مردم تهران بر ضد سیاست روس و رهبری آیتﷲ میرزا مسیح تهرانی در این قیام.
۴- تصرف بوشهر توسط انگستان و واکنش علما.
۵- اعتراض علما به قرارداد رویتر.
۶- محمدحسن حسینی معروف به میرزای شیرازی و فتوای تحریم تنباکو.
۷- علما و انقلاب مشروطه، مهاجرت صغری و شهادت آیتﷲ شیخ فضل ﷲ نوری.
۸- علما و نهضت عراق (آیتﷲ سیدکاظم یزدی، آیتﷲ میرزا محمدتقی شیرازی، و آیتﷲ شیخ الشریعه اصفهانی، همگی بر ضد انگلیس فتوای جهاد صادر کردند.)
۹- در تجاوز انگلیس به جنوب ایران، آیتﷲ شیخ محمدحسین برازجانی بر ضد نیروهای تجاوزگر جنوب اعلام جهاد کرد و به رهبری ستاد جنگ پرداخت.
۱۰- قرارداد ۱۹۱۹ انگلیس با دولت وثوق الدوله و مخالفت آیتﷲ سیدحسن مدرس. شهید مدرس با طراحی در مجلس چهارم، آن قرارداد را از حوزه سیاست کشور برای همیشه خارج کرد. علاوه بر اقدامات علیه قرارداد ۱۹۱۹، یکی دیگر از خدمات سیاسی مهم ایشان مقابله با فعالیتهای ضدمذهبی رضاخان بود. (۲۳)
۱۱- مخالفتهای آیتﷲ بافقی و کشف حجاب پهلوی اول.
۱۲- مخالفتهای امام خمینی با پهلوی دوم در قالب ضدیت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و مقابله با کاپیتولاسیون و نهایتا به عهده گرفتن رهبری انقلاب اسلامی و برقراری جمهوری اسلامی ایران.
در همه اقدامات فوق، روحانیت اصیل همراه با تحمل اسارتها، تبعیدها، زندانها، اذیت و آزارها و زخم زبانها، شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نمودهاند.
شخصیتهای حوزههای دینی که در طول ۱۵ قرن تاریخ شیعه به شهادت رسیدهاند، ۲۵۲ نفر آمار داده شده است که از میان آنها ۱۹ دانشمند شهید، اختصاص به دانشمندان قرن پانزدهم هجری دارد. (۲۴) علاوه بر آن بیش از ۲۵۰۰ نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلی شهید شدهاند. (۲۵) و در سال ۱۳۵۷ قبل از پیروزی انقلاب اسلامی حدود ۶۰۰ نفر از روحانیون در حبس رژیم شاه بودند و عده زیادی نیز در تبعید به سر میبردند. (۲۶)
چند دیدگاه دیگر
اینک بحث خود را با مرور دیدگاههای دیگری درباره گونهشناسی روحانیت از قرار ذیل ادامه میدهیم:
۱- گونهشناسی روحانیت از آیتﷲ کاشانی
آیتﷲ کاشانی روحانیت را در نهضت ملی نفت به سه گروه یا سه تیپ عمده تقسیم و گونهشناسی میکند که عبارتند از:
الف: روحانیت خارج از دایره سیاست (متدینین احمق)
ب: تعقیبکنندگان سیاست تشکیل حکومت اسلامی
ج: اصلاحطلبان در حوزه قانون اساسی
لازم است خواننده محترم به چند نکته توجه نماید:
۱- تیپولوژی مرحوم آیتﷲ کاشانی مربوط به دهه ۱۳۳۰، دوران ملی کردن نفت بوده است
۲- این گونهشناسی را به طور صریح و طبقهبندی شده در آثار و گفتار آیتﷲ کاشانی نمیتوان یافت، بلکه با ارجاع به گفتار و متون ارائه شده درباره ایشان میتوان به چنین طبقهبندی دست یافت. مرحوم کاشانی در یکی از سخنانش میگوید: «… در بحر حیرت فرو میروم، چگونه زعمای قوم چشمپوشی مینمایند و به این همه فجایع و مصائب تن میدهند. آیا حکم اسلام همین است. آیا میدانید چرا ساکت هستند و امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از حوزه دیانت که از ضروریات اسلام است، نسیا منسیا شده و عدم اعتنا با این ضروریات اسلام علامت زهد و تقوی گردیده؟ برای این است که متدینین عقیده دارند پیشوای متقی زاهد، کسی است که کار به هیچ کار نداشته باشد، هر چه به سر دین و دنیای این ملت میآید نفس نکشد، و مردم، تقلید و نماز و سایر امور شرعیه را مراجعه نمایند! من از بیدینها شکایتی ندارم، بیدینی آنها مستعد همین سکوتها و کنارهگیریها و دسائس اجانب است که وسایل بیدینی را فراهم نمودند. از متدینین احمق که محرمات ضروریه اسلام را علامت زهد و تقوا میشمارند، تعجب دارم و با انتظامات، که همه چیزش گروگان آن است مخالفت میکنند و حرام میدانند یا مسامحه میکنند… علة العلل عدم مداخله روحانیون در امور اجتماعیه، انگلیسیها و درباریهای فاسد هستند، چون دیدند قوه روحانیت قوه بزرگی است و امتیاز دخانیات را به هم زدند، به وسائلی که در دست دارند، در ذهن مردم کردند که مجتهد، مرجع تقلید و امام جماعت نباید مداخله در سیاست بکند و حرام است… طبقه دیگر، متدین ترسوی بیفهم، بیغیرت، که به جهت تبعیت از مرجع تقلیدش هر حقیقتی را اسمش را سیاست میگذارد و کنارهگیری مینماید. با آن که دخول در سیاست معلوم نیست به کدام آیه یا روایت حرام شده. آیا پیامبر و حضرت امیر(ع) مملکت اسلام را به نماز و روزه اداره میفرمودند. (۲۷)
۲- یراوند آبراهامیان و گونهشناسی روحانیت
فرد دیگری که به تیپولوژی روحانیت پرداخته، صاحبنظر و جامعهشناسی به نام آبراهامیان است که اولا از جنس و صنف روحانیت نیست، بلکه از بیرون به این قضیه نگاه میکند، ثانیا تیپولوژی ایشان اختصاص به دوره زمانی ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۶ دارد، ثالثا در تیپولوژی ایشان، مصادیق هم نام برده شده است که به نظر میرسد برخی از آنها به راحتی قابل پذیرش نباشند؛ مثلا مرحوم آیتﷲ مرعشی نجفی را که در تیپ علمای محتاط غیرسیاسی جا داده است. اگرچه رسما سیاسی نبود ولی از ابتدای حرکت امام خمینی، یعنی از طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی تا تبعید و… مؤید و حامی امام خمینی بود و در صحنههای سیاسی حضور داشت.
به هر حال تیپولوژیای که آبراهامیان ارائه کرده عبارت است از:
الف: علمای محتاط غیرسیاسی: اعضای این گروه با رهبری اشخاص بسیار محترمی همچون آیتﷲ خویی، آیتﷲ احمد خوانساری و آیتﷲ مرعشی نجفی اعتقاد داشتند که روحانیون باید از کار کثیف سیاست دوری کرده و به مسائل معنوی تبلیغ کلام خداوند، تحصیل در حوزهها و آموزش علمای نسل آینده بپردازند.
آبراهامیان برای تأیید قسمت اول تیپولوژی خود، گفتاری از حجتالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی را اینگونه ذکر میکند که حجتالاسلام سید احمد خمینی میگوید: اکثریت عمده آخوندها تا دهه ۱۳۵۰ غیرسیاسی بودند، نه با شاه مخالفت میکردند و نه آشکارا پشتیبان او بودند. اما ناگهان به انقلاب پیوستند.
ب: روحانیون مخالف میانهرو: برخی از افرادی که در این گروه قرار میگیرند، آیتﷲ محمدرضا گلپایگانی، آیتﷲ محمدهادی میلانی در مشهد و آیتﷲ کاظم شریعتمداری هستند.
ج: روحانیون مخالف تندرو: مصادیق این تیپ را افرادی همچون امام خمینی و آیتﷲ منتظری ذکر میکند. (۲۸)
۳- گونهشناسی روحانیت از آیتﷲ گرامی
آیتﷲ گرامی، تیپولوژیای که از روحانیت انجام میدهد بدین صورت به نمایش میگذارد:
الف: روحانیت طرفدار دخالت در حکومت و سیاست
ب: روحانیت مخالف دخالت در حکومت و سیاست بر اساس ادله فقهی
ج: روحانیت مخالف دخالت در سیاست بر اساس مقدس بودن روحانی
د: روحانیت موافق مشروط یا مخالف مشروط برای دخالت در حکومت و سیاست
ایشان میگویند: «یک عده از علما و فقها که مخالف حضور روحانیت در حکومت بودند، اینها با نگاه فقهی، مخالفت با این قضیه میکردند. مثل مرحوم سید احمد خوانساری، مرحوم حائری و مرحوم حجت. اینها میگفتند فقیه حتی به این اندازه هم حق ندارد که اگر کسی با سال غیرمخمّس معامله کرد، آن را اجازه بدهد، در حالی که مشهور فتواها این است که فقیه اجازه بدهد و در سود شریک شود. بنابراین کسانی که مخالف حضور روحانیت در سیاست بودند یا بر اساس فقهی بود که نام بردیم. یا بر اساس این که با قداست روحانی نمیسازد، یا زمینهها مهیا نیست؛ مثلا آیتﷲ بروجردی از آن دسته فقهایی است که اشکال فقهی نمیکردند مثل مرحوم حجت و دیگران، بلکه ایشان میگفتند من میدانم که قیام به ضرر ما تمام میشود. در نگاه آیتﷲ بروجردی، به دست آوردن حکومت برای روحانیت، نه یک تهدید، بلکه یک فرصت بود؛ البته زمانی که نیرو مهیا باشد. اما در صورت نبود نیرو، تهدید خواهد بود. خلاصه اینکه ایشان در دسته سوم طبقهبندی فوق قرار میگیرد. (۲۹)
۴- عمادالدین باقی و تیپشناسی روحانیت
عمادالدین باقی در دو کتابش، دو نوع تیپشناسی از روحانیت ارائه کرده است.
الف: در کتاب کاوشی درباره روحانیت، به معرفی ۵ تیپ از تیپهای موجود در روحانیت دوران قاجار و پهلوی میپردازد. البته ایشان علاوه بر تیپشناسی، به مصادیق هر یک از این تیپها هم اشاره میکند؛ اگرچه خود معتقد است که برای معرفی مصادیق این تیپها موارد فراوانی میتوان نشان داد که خود محتاج به نگارش کتابهایی مستقل است. تیپهایی که ایشان معرفی میکند عبارتند از:
۱- روحانینمایان: یعنی کسانی که به نحوی باعث تحکیم پایههای رژیم استبداد و حکومتهای غیرشرعی بودهاند، یعنی وعاظ السلاطین و آنان که معاونت ظلمه نمودند و افراد مرموز و مشکوک از روحانیت. به عبارتی دیگر ایشان روحانینمایان را به سه دسته اطلاق میکند: ۱- وعاظ السلاطین و دستپروردگان قدرتهای طاغوتی، ۲- معممین بدون علم، ۳- عالم بی تقوی و تعهد. باقی در کتاب فوق الذکر خود، حدود ۳۰ صفحه را به معرفی مصادیق تیپ اول «روحانینمایان» اختصاص داده است. (۳۰)
۲- علمای بیتفاوت: یعنی روحانیتی که در فاز سیاست و درگیری و مبارزه نبودند و آن را درک نمیکردند و در عین حال افرادی ساده و صادق و دارای افقهای فکری و بینشی کوتاه بودند. از همین رو افرادی ساکت بوده و احیانا سلاطین را تقدیس و تکریم نمودهاند لذا در بعد سیاسی انتظاری از آنان نمیتوان داشت و تنها در بعد فرهنگی به شخصیت و میراثهای علمیشان ارج نهاده میشود. (۳۱)
۳- علمای مبارز غیرمستقیم: عدهای که تکلیف خویش را چنین احساس کرده بودند که یکی از راههای ترویج و انتشار مذهب حق، بهرهگیری از نفوذ در دستگاه قدرتهای حاکم است. نویسنده کتاب افرادی همچون علامه حلی و خواجه نصیرالدین طوسی و… را در این ردیف قرار میدهد. (۳۲)
۴- گروه بیاعتنایان: یعنی کسانی که مفهوم مبارزه و سیاست را درک مینمودند، ولی موافقت یا مخالفتی با حکام جور اظهار نمیکردند. (۳۳)
۵- روحانیت متعهد، آگاه و مبارز: این گروه در دورههایی از تاریخ در اقلیت بودهاند و اگر میخواستند به مقتضای اجتهاد یک مجتهد زنده در حوادث واقعه و مسائل سیاسی دست به اقداماتی بزنند، بایست از شخصیت و موقعیت خویش دست میشستند. نویسنده در این تیپ مصادیق زیادی را معرفی میکند و در این خط خونبار از افرادی همچون نجم الدین کبری صاحب کتاب منازل السائرین گرفته تا آخوند خراسانی، شیخ فضل ﷲ نوری و سیدجمال واعظ اصفهانی، شیخ محمد خیابانی، سیدجمال الدین اسدآبادی، شهید مدرس، آیتﷲ کاشانی، نواب صفوی، آیتﷲ سعیدی، غفاری، اندرزگو، مصطفی خمینی، مطهری و بهشتیها نام برده شده است. (۳۴)
ب: گونهشناسی دومی که آقای باقی انجام داده، در کتاب قدرت و روحانیت است؛ با این تفاوت که در این گونهشناسی، به تیپهای روحانیت قبل و بعد از انقلاب اسلامی پرداخته که در کتاب اول فقط به تیپهای قبل از انقلاب پرداخته بود. ایشان در این کتاب بدین صورت گونهشناسیاش را طراحی میکند: ۱- اقلیت حامی یا موافق کامل حکومت، ۲- اقلیت تحولطلب، ۳- اکثریت بیتفاوت یا غیرسیاسی که خود طیفی است از افراد پارسای روحانی.
باقی میگوید: اقلیت تحولگرا یا تحولطلب برای افزایش بازده خود در برابر دو نیروی دیگر، ناچار از سازماندهی و انسجام بود. ایشان در ادامه مینویسند که تفاوت تیپ دوم «اقلیت تحولطلب» قبل از انقلاب و بعد از انقلاب در این است که اقلیت تحولگرا بعد از انقلاب دیگر انقلابی نیست، بلکه اصلاحطلب است. (۳۵)
۵- گونهشناسی روحانیت از دیدگاه امام خمینی
خواننده محترم عنایت داشته باشد که تیپشناسی امام خمینی از روحانیت بدین صورت نیست که در یک جا و در یک دستهبندی خاصی ارائه کرده باشند، بلکه این تیپشناسی را از مجموعه صحبتها و نوشتههای ایشان میتوان به دست آورد. فلذا بر اساس مطالعات آثار امام میتوان گفت که ایشان روحانیت را به طور کلان به دو تیپ الف: روحانیون صالح، ب: روحانیون ناصالح، طبقهبندی میکنند. قبل از تشریح و تجزیه و بیان تیپهای فرعی این دو تیپ کلان، شایان ذکر است که تیپشناسی روحانیت در دیدگاه امام خمینی، دارای خصایص و ویژگیهای زیر است:
۱- محدود به عصر خاصی نیست (مثلا عصر سلطنت)، بلکه همه اعصار را شامل میشود و حتی عصر جمهوری اسلامی ایران.
۲- این تیپها به اسامی متعددی قابلیت نامگذاری دارند که در متن به آن اشاره خواهد شد.
۳- این تیپشناسی، در یک دستهبندی و طبقهبندی آماده ارائه نشده، بلکه در لابلای سخنان امام باید آن را یافت.
الف: روحانیت صالح: امام خمینی در این گونه و تیپ کلان، به دو گونه و تیپ فرعی اشاره میکند و یا به عبارتی این تیپ صالح را به دو تیپ روحانیت اصیل، متعهد و انقلابی، و روحانیت اصلاحگر (آرامساز)، تجزیه و طبقهبندی میکند، غیر از اینها امام به علمای منفعل یا محافظهکار نیز اشاره میکند.
۱- روحانیت اصیل (متعهد، انقلابی): یعنی روحانیتی که حافظ دیانت و اسلام است. روحانیتی که شغل و مسئولیت انبیا را پذیرفته و حافظ شریعت و مبلغ رسالت و قوانین وحی به مردم میباشند. این تیپ از روحانیت سینه خود را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک میشود آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. (۳۶) در این تیپ افرادی جای میگیرند که با نظامهای سیاسی علنا درگیر شده و مقابله میکردند. در این تیپ، روحانیای که مفسر و مبلغ و مجری دین است، اسلام را دینی معرفی میکند که سیاستش در عبادتش و عبادتش در سیاستش مدغم میگردد و احکام اخلاقیاش هم سیاسی میشود. او قدرت را نیز در یک رابطه با معرفت دینی تعریف میکند.
۲- روحانیت اصلاحگر: روحانیت اصلاحگر، یا به قول امام خمینی، روحانیت «آدمساز»، آن تیپی است که: ۱- بر اساس اقتضائات زمان و مکان وارد دستگاه سیاست میشد و دوم اینکه منفعل در دستگاه نبود، بلکه تحولی در دستگاه ایجاد میکرد. با در نظر گرفتن این دو عنصر است که امام خمینی فعالیتهای علمایی همچون خواجه نصیرالدین طوسی، شیخ بهایی، علامه مجلسی و غیره را که در درون نظام شاهنشاهی صورت گرفته است، مورد ستایش قرار میدهند. ایشان این دسته از علما را نه اینکه ذم نکرده و درباری معرفی نمیکند، بلکه آنان را علمای مجاهد و صالحی که از مقامشان گذشت کردهاند یاد میکند و خود را جای آنها قرار میدهد و میگوید: «من هم اگر چنانچه میتوانستم یک سلطان جائری را به راه بیاورم، میرفتم درباری میشدم. شما هم تکلیفتان این بود که اگر بتوانید یک سلطان جائری را آدمش کنید بروید درباری بشوید. این درباری شدن نیست. این آدمسازی است.» (۳۷) و بر اساس همین دیدگاه است که میگوید: «…یک طایفه از علما، اینها گذشت کردهاند از یک مقاماتی و متصل شدهاند به یک سلاطینی، با اینکه میدیدند که مردم مخالفند، لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، اینها متصل شدهاند به یک سلاطینی و این سلاطین را وادار کردهاند خواهینخواهی برای ترویج مذهب، مذهب دیانت، مذهب تشیع. اینها آخوند درباری نبودند، این اشتباهی است که بعض نویسندگان ما میکنند.» (۳۸)
امام خمینی نه تنها این دسته و تیپ از روحانیت را میستود، بلکه با اذعان به این مطلب که لازمه عقلی عالم اصلاحگر بودن در نظام شاهنشاهی، پذیرش بقای نظام شاهنشاهی خواهد بود، ولی چون مصلحت بوده و حاوی فواید کثیرهای خواهد بود، فلذا واجب شرعی دانسته است که علما به چنین اقدامی دست بزنند. بر همین مبناست که میگویند: اگر ورود بعضی از علما در بعضی از پستهای دولتی موجب برپا داشتن واجبی یا واجباتی و از بین رفتن منکر یا منکراتی باشد و محذور مهمتری مثل هتک حیثیت علم و علما و سستی عقاید مردم و ضعیف، در بین باشد، ورود برای علما، واجب کفایی است. (۳۹)
۳- علمای منفعل یا محافظهکار: به نظر میرسد امام خمینی این تیپ از روحانیت را فیمابین تیپ صالح و ناصالح قرار میدهند. اینان آن تیپ از روحانیانی هستند که در عرصه نظری یا عرصه خدمات اجتماعی فعال بوده و خواهان خیر جمعی هستند، در عوض در مقابل فعالیت سیاسی ساکت و بیتحرک هستند، فلذا از این تیپ روحانیون میخواهد که زمانه را بشناسند و دست از محافظهکاری بردارند و بر اساس این هشدار است که میگویند: …وای بر این علمای ساکت، وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت… وای بر این اسلام، ای علما ساکت ننشینید، نگویند الان مسلک شیخ (مراد مرحوم آیتﷲالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری میباشد) است. وﷲ شیخ اگر حالا بود تکلیفش این بود. امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است. نکنید سکوت. (۴۰)
ب: روحانیت ناصالح: در این بخش، امام خمینی دو تیپ آخوندهای غیرمهذب و عالم بلاعمل و روحانیون وابسته را معرفی میکند.
۱- عالم غیرمهذب (عالم سوء) یا عالم بلاعمل: امام خمینی بر اساس استناد تاریخ روحانیت شیعه، به روحانیت هشدار میدهد که «طلاب علوم نقلیّة شرعیه… که علم در آنها تأثیر سوء بخشیده و بر مفاسد اخلاقی آنها افزوده و علم که موجب فلاح و رستگاری آنها باید باشد، باعث هلاکت آنها شده و آنها را به جهل و ممارات و استطاله و ختل کشانده» (۴۱) باید یک قدم که برای تحصیل علم بر میدارد یک قدم برای تحصیل اخلاق خوب و تهذیب بردارد. اگر خدای نخواسته آقایان، مهذب نباشند، …این ضررش از نفعش بیشتر است. …اکثر این دینسازیها که بوده است، اینها از طبقه ملاها بوده است، ملاهایی که فقط علم به خیال خودشان کافی بوده است و دنباله مسیر انبیا نبوده است. (۴۲)
این دسته از علما و روحانیون کسانی هستند که برای اسلام نافع که نیستند، بلکه مضر هم هستند، و صدمات و لطمات روحی زیادی به جامعه وارد میکنند (۴۳)… «شما میدانید که مرحوم شیخ فضل ﷲ نوری را کی محاکمه کرد؟ یک معمّم زنجانی، یک ملای زنجانی محاکمه کرد و حکم قتل را او صادر کرد. وقتی معمّم، ملّا، مهذّب نباشد، فسادش از همه کس بیشتر است.» (۴۴)
۲- روحانیون وابسته: روحانیون وابسته به دو صورت ظهور و بروز پیدا کردهاند؛ روحانیون آگاه وابسته، و روحانیون ناآگاه وابسته.
در قسمت روحانیت آگاه وابسته، عناوینی که امام خمینی برای معرفی آنها استفاده میکند و بر زبان میآورد، عبارتند از: آخوندهای حسود و دنیاگرای درباری (۴۵)، آخوندهای جیرهخوار تفرقهافکن (۴۶)، علمای مزوّر (۴۷)، وعاظ السلاطین (۴۸)، مفتیهای خودفروخته (۴۹)، دین به دنیافروشان (۵۰)، و معممین ساختگی (۵۱)، مقدسنماهای واپسگرا، و روحانیون تحجرگرا. (۵۲)
و در قسمت روحانیت ناآگاه وابسته، از عناوینی چون بازیخوردگان غافل از سیاست (۵۳)، جهال به صورت عالم (۵۴)، معممین کجفهم و کجفکر (۵۵) استفاده شده است.
۲-۱- علمای آگاه وابسته (روحانینما): علمای آگاه وابسته کسانی هستند که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت میکنند و در مسیری قرار دارند که پیامبرپسندانه نیست که هیچ، بلکه همیشه بر ضد و مخالفت با سنت رسول ﷲ قدم برمیدارند. امام میگویند: روحانیون وابسته کم نبودند و نیستند، در حوزههای علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی(ص) فعالیت دارند. امروز عدهای چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدسنمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست، طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروج اسلام آمریکایی و دشمن رسول ﷲ هستند. (۵۶)
امام خمینی برای بیشتر شناساندن ماهیت این تیپ یعنی «روحانیت آگاه وابسته» میگویند: «در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! عدهای مقدسنمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند.» (۵۷)
امام خمینی این علمای آگاه وابسته را به ابوحریرهها و شریح قاضیها تشبیه میکند و میگوید این روحانیت درباری و حاشیهنشین، این معممین ساختگی و روحانینماها «اینها از فقهای اسلام نیستند و بسیاری از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند.» (۵۸) یا در جای دیگر میافزاید: «آن فقیهی که وارد دستگاه ظلمه میگردد و از حاشیهنشینان دربارها میشود و از اوامرشان اطاعت میکند، امین نیست و نمیتواند امانتدار الهی باشد. خدا میداند که از صدر اسلام تاکنون از این علمای سوء چه مصیبتهایی بر اسلام وارد شده است؟ ابوحریره، یکی از فقهاست… برای شکم یا بسط ریاست به این دستگاهها پیوستهاند.» (۵۸)
۲-۲- علمای ناآگاه وابسته: امام خمینی در لابلای سخنان خود به معرفی و شناساندن این تیپ از روحانیت میپردازد و به طلاب جوان هم توصیه میکند که مواظب باشند که «پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدسمآبی و دینفروشی عوض شده است.» (۶۰) مقدسنماهای بیشعور تا دیروز میگفتند که دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام، اما امروزه میگویند مسئوولین نظام کمونیست شدهاند. (۶۱)
۳- روحانیون مهمل و بیکاره (روحانی مسألهگو و دعاگو)
امام خمینی دست به معرفی یک تیپ دیگر از روحانیت میزند و میگوید: «افراد مهمل و بیکاره و تنبل و بیهمتی را میبینید که فقط مسأله میگویند و دعا میکنند و کاری جز این از آنها ساخته نیست.» (۶۲)
نتیجهگیری
اولا ما مانند مسیحیت برای روحانی مقامی جدای از مقام بشری قائل نیستیم و ادعا نمیکنیم که عالم دینی و روحانی شیعه، مانند روحانی مسیحی است، بلکه میگوییم عالم دینی و روحانی، انسانی کاملا معمولی و مهذب شده است که در دین تخصص دارد و بر اساس آیه «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون»، چون متخصص است و تهذیب نفس کرده است، مردم باید در این تخصص همراه با تعهد به او مراجعه کنند. روحانیون واسطه بین خدا و خلق نیستند که بهشت بفروشند و جهنم بخرند، بلکه آنها واسطه بین ائمه و خلق هستند «و جعلنا بینهم و بین القُری التی بارکنا فیها، قُری ظاهرة و قدرنا فیها السیر، سیروا فیها لیالی و ایاماً آمنین»؛ آنها (علما) از تعالیم ائمه استفاده کرده و تلاش میکنند که خلق را به آبادیهای نهایی و نفوس کامله ائمه طاهرین برسانند تا از برکات آن نفوس بهرهمند گردند و به مقام قرب حقیقی برسند.
همچنین این طبقه یکسره خوب و منزه نیستند، بلکه اینها هم مثل سایر طبقات خوب و بد دارند و بدهای آنها از همه بدها، فساد و ضررشان بیشتر است، چنانچه خوبهای آنها از تمام خوبها مفیدترند.
پینوشتها:
۱. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد اول؛ تهران، نشر مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۹، ص ۱۵۰.
۲. مصطفی ملکیان، مجله راه نو، سال اول، شماره ۱۳، گفتگوی مصطفی ملکیان، با عنوان حوزه و دنیای جدید، ص ۱۸.
۳. در این باره سروش میگوید وقتی شریعتی به انگلستان آمده بود و من افتخار میزبانیش را داشتم در ضمن گفت وگوهایی که با یکدیگر داشتیم، دانستم که به این مسأله بسیار حساس است از «منهاییون» سخن میگفت و مرا از همکاری با آنان تحذیر میکرد. ر. ک به: کیان، سال پنجم، شماره ۲۴ فروردین و اردیبهشت ۷۴، مقاله حریت و روحانیت، عبدالکریم سروش.
۴. عبدالکریم سروش، مقاله حریت و روحانیت، مجله کیان، سال پنجم، شماره ۲۴، فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۴، ص ۲.
۵. علی شریعتی، مجموعه آثار، شماره ۲۰، ص ۱۱۹.
۶. علی شریعتی، مجموعه آثار، شماره ۲۲، ص ۱۹۷.
۷. علی شریعتی، مجموعه آثار، شماره ۹، ص ۱۹۱ ۱۹۶.
۸. علی شریعتی، مجموعه آثار، شماره ۲۲، ص ۳۱۳ ۳۱۴.
۹. بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، به قلم جمعی از دانشمندان، بی تا و بی جا، برگزیده سال ۱۳۴۱، ص ۱۳۱.
۱۰. پیشین، ص ۱۴۲ تا ۱۴۸.
۱۱. محمد حسینی بهشتی، ولایت رهبری، روحانیت، بنیاد نشر و آثار و اندیشههای شهید آیتﷲ دکتر بهشتی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۸۳، ص ۳۳۸ تا ۳۴۰.
۱۲. بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، پیشین، ص ۲۰۱ و ۲۰۲.
۱۳. محمدرضا حکیمی، هویت صنفی روحانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ص ۱۰۰.
۱۴. پیشین، ص ۳۵.
۱۵. استاد محمدرضا حکیمی بر اساس تفسیر سوره سبأ، آیه ۱۸ «و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها، قری ظاهره و قدرنا فیها السیر، سیروا فیها لیالی و ایاماً آمنین»، معتقد است که تودههای مردم برای اینکه به آن قریههای خجسته و مبارک یعنی ائمه برسند، برای رسیدن به آنها و استفاده از آنها، باید از قریههای آشکار یعنی علما و روحانیون متعهد استفاده کنند، یعنی از طریق این علما، از آن پیشوایان بهره ببرند. رجوع کنید به هویت صنفی روحانیت، محمدرضا حکیمی، ص ۴۴. علامه طباطبایی رحمة ﷲ علیه، در تفسیر آیه ۱۸ سوره سبأ مؤید چنین گفتاری است و میگویند: «در عدهای روایات وارد شده که آن قریهها که خدا برکت در آنها نهاده، اهل بیت رسول خدایند و آن قریهها که پشت سر هم قرار دارند، واسطههای بین اهل بیت و مردمند، یعنی علمایی که احادیث اهل بیت و غیر از ایشان را در سینه خود حمل میکنند و در آخر تذکر میدهند که این روایات متعرض باطن قرآن است، نه تفسیر آن. رجوع کنید به ترجمه تفسیرالمیزان ج ۱۶ ص ۵۵۵. سید محمدحسین طباطبایی، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ناشر دفتر انتشارات اسلامی چاپ ۱۸، ۱۳۸۳.
۱۶. پیشین، ص ص ۴۳ تا ۴۵.
۱۷. الکافی، ج ۱، ص ۳۲، والحیاة ج ۲، ص ۲۳۴.
۱۸. محمدرضا حکیمی، هویت صنفی روحانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ص ۵۴ تا ۵۹.
۱۹. پیشین، ص ۸۵ ۸۶.
۲۰. محمد حسینی بهشتی، ولایت، رهبری و روحانیت، پیشین، برداشت از صفحات ۶ و ۷ و ۳۸.
۲۱. بذرافشان، رسالت و وظایف حوزه در ساختار تمدن اسلامی، صفحات ۳۹۲ تا ۴۱۲.
۲۲. منشور حوزویان، پیام حضرت امام خمینی به حوزههای علمیه ۳/۱۲/۱۳۶۷ تنظیم و نشر روابط عمومی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص ۶۷.
۲۳. روح ﷲ حسینیان، تاریخ سیاسی تشیع، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۲۱۵ تا ۳۵۳.
۲۴. محمدعلی متولیان، گونهشناسی سیاسی علمای دینی در عصر سلطنت از دیدگاه امام خمینی، (پایاننامه) مؤسسه باقرالعلوم قم، ۱۳۷۸، صفحات ۱۷۷ تا ۱۷۹.
۲۵. منشور حوزویان، پیشین، ص ۱۴.
۲۶. عمادالدین باقی، کاوشی درباره روحانیت، ۱۳۶۴، بی جا، ص ۱۲۶.
۲۷. محمد دهنوی، مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامها و فتاوای آیتﷲ کاشانی، ج ۵، شرکت سهامی تهران ۱۳۶۳، ص ۹۲.
۲۸. یرواند آبراهامیان، ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، چاپ دوم ۱۳۷۷، ص ۵۸۳ ۵۸۵.
۲۹. روحانیت و دولت، میزگردی با حضور نجفقلی حبیبی، مصطفی ملکیان، محسن غرویان، مهدی هادی، مجله فرهنگ و اندیشه، شماره هشتم، سال دوم، زمستان ۱۳۸۲، ص ۹۶ ۹۷.
۳۰. عمادالدین باقی، کاوشی درباره روحانیت، ۱۳۶۴، بی جا، ص ۵۸ ۵۹.
۳۱. پیشین، ص ۹۱.
۳۲. پیشین، ص ۹۳.
۳۳. پیشین، ص ۱۱۰.
۳۴. پیشین، صفحات ۱۱۵ تا ۱۲۶.
۳۵. عمادالدین باقی، قدرت و روحانیت، تهران: سرایی ۱۳۸۲، ص ۱۶۹.
۳۶. صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۷۹.
۳۷. همان، ج ۳، ص ۲۴۱.
۳۸. همان، ج ۳، ص ۲۳۹ ۲۴۰.
۳۹. توضیح المسائل، ص ۴۵۱، مسأله ۲۷۹۷.
۴۰. روحانیت و حوزههای علمیه از دیدگاه امام خمینی، پیشین، ص ۲۲۲۳ و صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۱۳.
۴۱. آداب الصلاة، ص ۲۱.
۴۲. همان، ص ۳۶۷۳۷۶.
۴۳. درباره مضرات عالم بدون علم آمده است که در جهنم بعضی از اهل جهنم از تعفن بعضی روحانیین در عذاب هستند و دنیا هم از تعفن بعضی از اینها در عذاب است. قال رسول ﷲ(ص): «و انَّ اَهْلَ النّار لَیَتأذّون من ریح العالم التارکِ لِعِلمه» یعنی اهل دوزخ از بوی عالم که به علمش عمل نکرده است متأذی میگردند. ر. ک به: اصول کافی، ج ۱، ص ۵۵ و صحیفة امام، ج ۲۱، ص ۹۸.
۴۴. صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۴۲۰.
۴۵. همان، ج ۲۰، ص ۹۱.
۴۶. همان، ج ۲۰، ص ۹۴.
۴۷. همان، ج ۲۰، ص ۳۳۹.
۴۸. همان، ج ۳، ص ۴۳۴.
۴۹. همان.
۵۰. همان، ج ۲۰، ص ۲۸۴.
۵۱. همان، ج ۲۰، ص ۴۸۳ و ۴۸۹.
۵۲. همان، ج ۲۱، ص ۲۷۸.
۵۳. همان، ج ۱۸، ص ۴.
۵۴. همان.
۵۵. همان، ج ۱۹، ص ۲۳ ج ۲۱، ص ۳۳۳.
۵۶. همان، ج ۲۱، ص ۲۷۸.
۵۷. همان، ج ۲۱، ص ۲۷۸.
۵۸. ولایت فقیه، ص ۱۴۸.
۵۹. همان، ص ۱۴۶ و ۱۴۸.
۶۰. صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۸۰.
۶۱. همان، ج ۲۱، ص ۲۸۱.
۶۲. ولایت فقیه، ص ۱۴۳.
منبع: حضور، زمستان ۸۵، شماره ۵۹
اسلام و غرب؛ امام خمینی و شارحانش
روحانیت اصیل و آفات آن از نگاه امام خمینی(ره)
آیتاللهالعظمی گلپایگانی، مودّی به آداب سنت
منظومه اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)