ناگفتههای سیاسی
اگر بخواهیم حوزه نجف را از نظر تأثیرگذاری بررسی کنیم، شیخ انصاری از نظر علمی بسیار تأثیرگذار بوده و آخوند خراسانی هم از نظر اجتماعی مؤثر واقع شده است. در قم هم اگر مرحوم حاج شیخ عبدالکریم (رضوانﷲعلیه) مؤسس این حوزه است، و زحمت زیادی برای حوزه کشید، ولی حوزه در زمان او محدود بود و تلاش کرد که بزرگان را در قم جمع کند. حتی وقتی مرحوم آقای بروجردی در زمان رضاشاه بازداشت شده بود، بعد از آزادی حدود هفت ماه در قم ماند و حاج شیخ اصرار زیادی داشتهکه ایشان در قم بماند. مرحوم آقای حاج سید صدرالدین صدر را هم حاج شیخ از مشهد به قم آورد و در اداره حوزه از او استفاده میکرد.
مراجع ثلاث هم بهخصوص در سالهای ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۰ زحمت زیادی برای حوزه قم کشیدند. اما آقای بروجردی، مجدِّد حوزه قم بود و شکل و بساط حوزه را عوض کرد، تا حدی که قم در آن زمان از نظر برخی نجفیها یک حوزه محلی بود و آقای بروجردی کاری کرد که برای اولین بار، سایه حوزه قم بر حوزه نجف افکنده شد. علاوه بر این، در تاریخ شیعه شاید این هم کمنظیر باشد که در دوره مرجعیت آقای بروجردی، حدود ۱۵ سال هیچکس در سطح ایشان نبود. یعنی آقای حجت و آقای خوانساری هم در سطح شاگردان آقای بروجردی بودند و خود آقایان هم این را قبول داشتند. آقای سید محمدتقی خوانساری وقتی صاحب رساله بود و قبل از آقای بروجردی مرجع تقلید قم محسوب میشد، به آقای بروجردی گفته بود که من در درس فصول شما در نجف شرکت کردهام و استادی مثل شما کم ندیدهام و شما شاگرد مثل من زیاد داشتهاید و طبیعی است که به خاطر نیاورید. این را پدرم، آقای سلطانی و آقای محسنی ملایری برای بنده نقل کردهاند.
استاد بزرگوار ما مرحوم آیتﷲ سید محمد روحانی نقل میکرد که بعد از وفات آقا سید ابوالحسن اصفهانی، نزد مرحوم شیخ محمدرضا آلیاسین که از اعاظم نجف بود رفتیم تا بپرسیم که از چه کسی تقلید کنیم. در آن زمان هنوز حاجآقا حسین قمی در کربلا بودهاند. آقای آلیاسین گفته که من وقتی آقای بروجردی در نجف بوده، خیلی با ایشان ارتباط نداشتهام ولی حاشیه ایشان بر عروه را دیدهام و صاحب این حاشیه، مسلما یک فقیه جائزالتقلید است.
آقای بروجردی فقیه جامعالشرایطی بود. ایشان معتقد بود که ما یک اقلیت صاحب نظر در جهان هستیم و باید در همه اواسط علمی دنیای اسلام مطرح شویم، پس باید روابط خود را با اهل سنت تعریف کنیم. لذا ایشان تقریب مورد نظر خودشان را بنیان گذاشتند و آن تقریب آثاری داشت که بعدا شاهد آن آثار نبودیم. فتوای شیخ شلتوت هنوز هم مورد استناد شیخ الازهر است. فرقههای دور مانده از ما نیز مورد توجه ایشان بودند. علویها بالای ۵۰ میلیون نفر هستند که هدف قتلعام عثمانیها بودهاند و در دنیا پراکنده شدهاند. علمای ما نوعا اینها را تکفیر میکنند، چون اینها مثلا نماز نمیخوانند و اعتقادات خاصی دارند. به خاطر دارم که در سوریه، یکی از همین علویهای لاذقیه سوریه وقتی فهمید من نوه آقای بروجردی هستم، به من احترام زیادی گذاشت و گفت پدربزرگش دده (عالم علوی) بوده و با آقای بروجردی مکاتبه داشته و آقای بروجردی عبایی به این آقا هدیه داده که هنوز هم مورد احترام این خاندان است و به آن تبرک میجویند.
میبینید که آقای بروجردی به این فرد دورافتاده هم عنایت داشته است. حتی نگاه ایشان به شاه هم روی همین مبنا بود. از جمله به یاد دارم که در جریان یکی از سفرهایش به خوزستان، همسرش ثریا پوشش مناسبی نداشت. بعد از آن با قطار سلطنتی به قم آمد و سه ساعت در قطار منتظر بود، ولی آقای بروجردی ایشان را به حضور نپذیرفت. در روزنامهها هم نوشتند که به علت کسالت آیتﷲ بروجردی، دیدار با اعلیحضرت میسر نشده است. در حالی که آقای بروجردی هم آن روز سر درس رفته بودند و هم فردایش در جلسه درس حاضر شدند. با این حال پس از ۲۸ مرداد وقتی شاه قصد دیدار با آقای بروجردی را داشت، ایشان گفت که شاه در حرم به دیدنشان بیاید. برخی از اطرافیان ایشان از جمله امام خمینی گفتند که بهتر است این دیدار در منزل آقای بروجردی انجام شود تا به منزله خضوع بیشتر شاه تلقی شود. اما ایشان قبول نکردند و گفتند شاه الان در کمال ضعف است و ما نباید بیشتر از این تضعیفش کنیم تا مبادا به سمت جاهای دیگر برود. لذا این دیدار در حرم انجام شود تا بداند ما برای او شأنی قائل هستیم.
از طرف دیگر گاهی میشد که ایشان به شاه پیغام میداد اگر فلان کار انجام نشود من نمیتوانم امنیت مملکت را تضمین کنم و همین دست و بال شاه را میلرزاند. در جریان اصلاحات ارضی، صدرالاشراف و قائممقام از طرف شاه به محضر آقای بروجردی آمدند و گفتند که همه ممالک اسلامی، اصلاحات ارضی انجام دادهاند. شما چرا اجازه نمیدهید ما این کار را انجام دهیم؟ ایشان گفته بود به اعلیحضرت بگویید که ممالک همجوار، اول جمهوری شدهاند و بعد اصلاحات ارضی انجام دادهاند. قائممقام که از طرف رضاخان نزد حاج شیخ عبدالکریم هم میآمد و رفاقت دیرینهای با آقای بروجردی داشت، به ایشان گفته بود: جان بابا، من جرأت نمیکنم این حرف را به شاه بزنم. ولی صدرالاشراف گفته بود من این حرف آقا را به شاه میگویم. بنابر این آقای بروجردی هیچ ملاحظه و وحشتی نداشت، اما پخته کار میکرد و اگر نامش نیست، ولی نشانش در خیلی از قضایا هست. مثل جریان نجات آذربایجان که همه فکر میکنند کار شاه و قوام بوده است، ولی قوام قبل و بعد از رفتن به شوروی و دیدار با استالین، به قم میآید و محرمانه با آقای بروجردی دیدار میکند. این دیدار حتی از بسیاری از نزدیکان ایشان مخفی مانده بود.
فتوای تحریم انتخابات که از طرف آقای بروجردی صادر شد، قوام توانست از این فتوا استفاده کند و خروج نیروهای شوروی از ایران را سرعت دهد. کمتر کسی متوجه شد که قوام در این جریان، دو بار به صورت محرمانه با آقای بروجردی دیدار کرده و با هماهنگی ایشان وارد عمل شده بود.
در دوره مصدق هم آقای بروجردی اختلافاتشان با آقای کاشانی بیشتر از اختلافاتشان با آقای مصدق بود و اتفاقا بین ایشان و دکتر مصدق، علایق دو طرفه برقرار بود و از همدیگر تعریف میکردند. ایشان حتی با ملیگرایی مصدق هم مسأله نداشت و میگفت مصدق کار خودش را میکند، ولی مشکلشان با آقای کاشانی به خاطر این بود که مسأله دین و مذهب در میان بود. با فدائیان اسلام هم ایشان به تندی مشکل داشت و آنها را نفی میکرد و تعارف نداشت. با وجود همه این اختلافات، ایشان کارهایی کرد که نه مرحوم کاشانی، نه دکتر مصدق و نه نواب صفوی میدانستند و تا آخر عمرشان هم متوجه نشدند و فقط شاه در جریان بود و به کسی نگفت. در اسناد وزارت خارجه انگلستان موجود است که ایشان به شاه پیغام داده که چند نفر را به قم بفرستد تا پیغام ایشان را به شاه برسانند. آقای بروجردی به این فرستادهها میگوید: «شنیدهام دولت انگلستان قصد تجاوز به ایران را دارد و اگر این اتفاق بیفتد دیگر هیچ اختلافی بین من با آقایان کاشانی و مصدق نیست و من اعلام جهاد خواهم کرد. این را به دولت انگلستان بگویید.» وقتی پیغام آقای بروجردی به شاه میرسد، سفیر انگلستان به ملاقات شاه رفته بوده و شاه جریان این پیغام را به سفیر میگوید. گزارش سفیر از این جریان در اسناد وزارت خارجه انگلستان آمده است. پس ایشان در مقابله با اجانب، حالت پدری را حفظ میکرد و اختلافات را کنار میگذاشت.
یک بار خدمت آقای سیستانی هم عرض کردم که ما در اینجا اوراقی داریم که آقای بروجردی برای شخصیتها و رؤسای عشایری اهل سنت سامرا، سالی چند بار پول و عطر و فیروزه و عبای نائینی میفرستادند تا آنها حافظ حرم عسکری(ع) باشند. حتی ایشان دستور داده بودند که شبهای جمعه عدهای از طلاب از نجف به سامرا بروند تا حرم خالی نباشد. ایشان در سامرا حسینیه ساخت تا زوار در آنجا احساس امنیت کنند و شبها بمانند.
در ارتباط با مصریها هم ایشان هم با علمای آنها ارتباط برقرار کرد و هم هوای عبدالناصر را داشت. مرحوم حاج شیخ محمدتقی قمی نامهای از آقای بروجردی به من نشان داد که به ایشان گفته بودند روابط میان شاه و عبدالناصر خصمانه شده و شما وارد شوید و میانجیگری کنید. آقای طنطاوی که شیخ سابق الازهر بود و الان از دنیا رفته است، به من گفت که آقای بروجردی به قدری عظمت داشت که روابط ایران و مصر تحتالشعاع ایشان قرار گرفته بود، به گونهای که خود ایشان وارد قضیه نمیشد و شیخ محمدتقی قمی را برای میانجیگری میفرستاد. ما دو نامه از عبدالناصر به آقای بروجردی داریم که از ایشان خواسته تا مانع از اقدام شاه برای به رسمیت شناخته شدن اسرائیل شوند که آقای بروجردی اقدام کرد و مؤثر واقع شد. یعنی اینگونه نبود که ایشان در شأن خود ندانند که با عبدالناصر مراوده داشته باشند.
یکی از بزرگان قم برای بنده نقل کرد که وقتی فرانسویها مسلمانان الجزایری را میکشتند، آقای بروجردی در جلسهای گفتند که ولایت فقیه فقط به معنی ولایت بر شیعیان نیست و ما نسبت به مسلمانان دیگر هم مسئولیت داریم و نباید بگذاریم به آنها ظلم شود. در همین راستا بود که ایشان آقای حائری یزدی را به امریکا، آقای محققی را به آلمان و آقای صدر بلاغی را به لندن فرستادند و قصد داشتند آقا سید رضی شیرازی را هم به اتریش بفرستند و به ایشان گفته بودند که کاری برای اسلام بکنید که متأسفانه با وفات ایشان میسر نشد. ما امروز هم نسبت به پناهندگان ایرانی در گینه مسئولیت داریم و من به دولتمردان خودمان اعتراض دارم. ما حتی نسبت به مسلمانان غیرایرانی هم مسئولیت داریم و آنها ناموس ما هستند و استرالیا شرایط بدی برای آنها ایجاد کرده است. وضعیت اردوگاه پناهندگان ایرانی در آلمان هم بسیار اسفناک است. ما کاری نداریم که آنها اشتباه کردهاند، ولی مرجعیت شیعه نسبت به آنها مسئولیت دارد. آقای بروجردی در چنین مواردی احساس مسئولیت میکرد و وارد عمل میشد.
دوگانه نجف – اصفهان
من نجف را در مقابل قم نمیدانم، چرا که ما در مقابل مکتب نجف، مکتب اصفهان را داریم که مکتب وحید بهبهانی و شاگردان اوست؛ از میرزای قمی و صاحب فصول و صاحب هدایةالمسترشدین تا مرحوم آقای درچهای که استاد آقای بروجردی بوده است. این مکتب، هم در فقه و اصول، و هم در اهمیت دادن به رجال و حدیث خودنمایی میکند.
در مقابل مکتب اصفهان، مکتب نجف از زمان شیخ انصاری سرچشمه میگیرد. به قول استاد بزرگوار ما حضرت آیتﷲ وحید، همه متأخرین از شیخ، عیال ایشان محسوب میشوند. ویژگی این مکتب، اهمیت دادن به علم اصول است. این تفکر را مرحوم شیخ انصاری وارد کرده و به اصول عملیه و عمومات و اطلاقات و استظهار از روایات بها میدهد. حتی در مثل آقای خویی، اینها را در رجال دخالت میدهند. میرزای نائینی درباره اعتبار کتب اربعه نیز به این روش متوسل شده و میفرماید که علم اجمالی به وجود احکام در شریعت به مجموعه احادیث کتب اربعه انحلال پیدا میکند، و لذا کتب اربعه، صحاح محسوب میشوند. آقای خویی هم همین نظر را داشته و بعدا نظرشان عوض میشود.
اما در مکتب اصفهان، اصول هم اهمیت دارد، ولی تا جایی که بتوانند روایت را حذف نمیکنند و استظهارها صرفا روی عمومات و اطلاقات نیست، بلکه در استظهار به انصراف اهمیت میدهند. این مبانی در مکتب آقای بروجردی اوج میگیرد. البته آقای بروجردی نماینده مکتب اصفهان نیست، هر چند خود ایشان گفته که بیشتر از مکتب اصفهان تأثیر گرفته و حتی شاگردان ایشان که اساتید ما هستند از ایشان نقل میکنند که گفته بودند وقتی به نجف رفتند، جز در یکی دو مورد تأثیرپذیری از نظرات آخوند، مبانی ایشان فرقی نمیکند. عملا هم اینگونه بود و ایشان مثلا بر خلاف نجفیها به شهرت فتوایی بهای زیادی میداد. ولی ایشان را باید محصول دو مکتب نجف و اصفهان محسوب کرد.
همچنین باید بگویم که درباره مبانی آقای بروجردی یک غلط رایج وجود دارد که ایشان فقه شیعه را حاشیه بر فقه عام میدانستهاند. این درست نیست. ایشان فقه شیعه را حاشیه بر فقه متلقات از نبی اکرم(ص) و عصر ایشان میدانستند و اصول بر این اساس استوار شده و سالها بعد از ایشان هم تا عصر امام سجاد(ع) پابرجا بود، ولی بعد از واقعه کربلا، فقها و قضات اهل سنت شروع به تغییر این اصول متلقات میکنند و سؤالاتی که از ائمه(ع) میشد، مربوط به مواردی بوده که فقهای اهل سنت حرفی بر خلاف مرتکز آن زمان که برگرفته از اصول متلقات بوده، بیان کرده بودند و همین باعث ایجاد سؤال در بین مؤمنین شده بود. لذا آقای بروجردی میفرمود که باید تاریخ صدور روایت را در نظر گرفت، چون فضای حاکم علمی و فتوایی هر شهری بر ذهن سائلین تأثیر داشته است. در هر حال طبق مبنای حدیثی آقای خویی، بر اساس یک برآورد تقریبی، یک پنجم احادیث کتب اربعه تصحیح میشود، اما طبق مبنای آقای بروجردی، حدود چهار پنجم کتب اربعه را میشود صحیح دانست.
سید رکن الدین
خنده داره!!! اینو که مجله تقریرات منتشر کرده. شما هم مثل بعضی سایت های مذهبی شدید مفت خور و کپی پیست کننده از این و اون؟!!!
مباحثات
این مصاحبه توسط مدیرمسئول تقریرات برای انتشار در اختیار سایت مباحثات قرار گرفته است!از شما خواننده محترم انتظار میرود بدون اطلاع قضاوت نکرده و در به کار بردن تعابیر دقت بیشتری داشته باشید
سید رکن الدین
عجب!!!! اگر اندکی به ظرافت های کار رسانه ای وارد بودید باید منبع رو می زدید!!! هر کی این مقاله رو بخونه فکر می کنه شما بودید که از حضرت آیت الله مقاله گرفتید!!!!!؟؟ پس فردا اگه کسی بدون ذکر منبع مطالب شما رو کپی پیست کرد دلخور نشید!!! لازم هم نبود ایشون در اختیار شما بذاره. می تونستید در عرض نیم ساعت اینو تایپ کنید!!!!!