با تشکر از حضرتعالی که این وقت را در اختیار ما قرار دادید. درابتدا بفرمائید ارزیابیتان از مقوله تهذیب در حوزه چیست؟ و به صورت کلی تهذیب در حوزههای علمیه شیعی ایران را بررسی بفرمائید!
مسأله تهذیب جزء اهداف روحانیت است. به خاطر اینکه تهذیب انسانها و مهذّب شدن انسانها و تزکیه نفوس، از اهداف ادیان الهی است. به خصوص دین مبارک اسلام که روحانیت هم کارش انجام خواستههای اسلام است. بنابراین جزء اهدافش است. این از یک طرف، از طرف دیگر عالِمی که خودش مهذّب نباشد، متقی نباشد، قهراً نمیتواند معلم اخلاق و تهذیب و نفوس باشد. بنابراین به دو جهت مسأله تهذیب مورد اهتمام روحانیت در طول تاریخ روحانیت بوده. یکی اینکه جزء اهدافش است، و اصلا جزء فلسفه وجودی روحانیت محسوب میشود، و یکی اینکه بدون واجد بودن این صفت نمیتواند رسالت خودش را انجام دهد.
ائمه علیهمالسلام هم در کتاب فضل علم که در کافی شریف و سایر کتب حدیثی ما هست، روی این مسأله سرمایهگذاری فراوانی کردند. و در بیان تصحیح نیّات، انگیزهها برای تعلّم علم، بیاناتی فرمودند که حاصل آنها همین میشود که تهذیب نفس مقدمه است برای آن، از یک جهت و مقصد هست، از یک جهت دیگر. و تجربه عملی هم در طول تاریخ نشان داده که بزرگان حوزههای علمیه از صدر اوّل که شما نگاه کنید تا آن جایی که تاریخ مدوّن به ما میگوید مثل شیخ مفید، بعد شیخ مرتضی، بعد شیخ طوسی و همینطور، اینها همه کسانی هستند که در اعلا درجات تهذیب نفس، تقوا، ورع، در کنار معلومات علمیشان بودهاند. و جاذبهای هم که حوزهها در میان مردم داشته، بیشتر از همین ناحیه است تا علم. وقتی میبینند اینها خداترس هستند، خداشناس هستند، بااخلاق هستند، اینها جاذبه جدید است.
یعنی اثربخشی روحانیت را شما در این بُعد تهذیب و اخلاق بیشتر میدانید؟
بله، بیشتر است. حضرت حجت سلامﷲعلیه دعایی دارند که در این دعا به حسب نقل، برای طوائف مختلف دعا کردند. برای علما و دانشپژوهان هم دعا کردند. در این قسمت اینطور میفرمایند: «وَ تَفضَّل عَلَی العُلَماء بالزُّهد و النَّصیحة و عَلَی المُتَعَلِّمین بالجُهدِ وَ الرَّغبَه». اینکه حضرت بقیة ﷲ برای علما از بین همه چیزهایی که انسان به تصورش میآید که دخیل است در موفقیت، این دو را انتخاب کردند و از خدا خواستند؛ الزُّهد و النصیحه، اینکه عالِم باید زاهد باشد، اقبال به دنیا و این امور نداشته باشد، بیرغبت باشد به این چیزها. و دوم اینکه خیرخواه مردم باشد.
راز موفقیت یک عالِم دینی در این نهفته است که مردم او را شناخته باشند به اینکه واقعاً زاهد است و رغبت به دنیا ندارد و دوم اینکه خیرخواهشان است. معلوم است عالِم اگر بیان خیلی عالیای داشته باشد، حتی قیافه هم تأٍثیر دارد، امّا اینها را حضرت نشمردند، علت این است که آنی که رُکن است، همین است. رکن اگر نباشد، همه چیزها هم باشد، فایده ندارد. و اگر رکن باشد، ولو چیزهای دیگر نباشد بالاخره مفید است. فلذا فرمودند که بالزُّهد و النصیحه. برای دانشپژوهان هم فرمودند بالجُهد و الرَّغبه، کوشش و تلاش و علاقمندی وافر. اگر این دو در هر دانش پژوهی باشد، ولو استعدادش کم باشد، ولو امکانات کتابخانه و… نداشته باشد، ولو سلامتی آنچنانی نداشته باشد، ولو استاد خیلی فرزانه نداشته باشد، امّا اگر تلاشگر باشد، از آن طرف هم علاقمند باشد، بالاخره گلیم خودش را از آب خواهد کشید و به جایی خواهد رسید.
بنابراین معلوم است که مسأله تهذیب نفس و زهد و تقوا، رکن اصلی کار روحانیت است. و همیشه حوزههای علمیه با فراز و نشیبهایی داشته، در یک دورانهایی گاهی انسانهای فرهیخته خاصی وجود دارند که رونق بیشتری میبخشند، گاهی مقداری افول میکند و کمتر میشود. اینها طبیعی است در طول تاریخ. امّا همیشه و پیوسته این جهت بوده که مسأله تهذیب و اخلاق رکن بوده و مورد اهتمام علما بوده و گاهی خیلی در این باب سختگیری میشده است.
من زمانی که شاید بچه بودیم و نوجوان بودیم، از آیتﷲ مؤمن شنیدم که این خبر به مرحوم امام رضوانﷲعلیه رسیده بوده که یک طلبه جوان کار ناشایستهای که حرام هم نبوده، ولی سزاوار طلبگی نبوده از او سر میزند، ایشان به اصرار میفرمایند این طلبه از قم باید برود، برای اینکه کیان روحانیت، وجهه عمومی روحانیت لکهدار نشود. اینطور حراست و پاسداری میکردند از این جنبه حوزه. میفرمودند که آن طلبه هم طلبه بدی نبود، و اشتباهی از او سر زده بود، آن هم امر حلال، اما با شفاعت بسیاری از علما، بالاخره ایشان پذیرفتند که آن طلبه در قم باشد. یعنی حتی علما هم اینطور حساسیت به خرج میدادند.
بنابراین، این مطلب یک مطلب واضحی است و چون رکنیت در کار دارد، نقش عمده دارد، همه زعمای حوزهها بر آن تأکید میکردند. حضرت آقا هم (دام ظله) بر همین اساس، بر این خیلی اصرار دارند و پای میفشارند. من خودم در بعضی جلسات حضور داشتم که ایشان از خیلی علما با اصرار میخواستند که شما درس اخلاق داشته باشید، اهتمام کنید، برای خاطر همین مسأله.
با این اهمیتی که شما برای اخلاق قائل هستید، چرا درس اخلاق در حوزه تقریبا در حاشیه است و تنها یک روز در هفته درس اخلاق هست و آن هم چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. علت این امر چیست و چه باید کرد تا اخلاق از حالت حاشیهای خارج شود و برای طلبهها تبدیل به اصل شود؟
یک اخلاق نظری داریم که تئوریهای اخلاقی و گزارههای اخلاقی را در کتابهای اخلاقی مثل جامع السعادات، معراج السعادة و کتب دیگر اخلاق بیان میکند. زمانی تدریس اینها هم رونق داشته و حالا دیگر آنطور نیست. نوع دیگر، اخلاقی است که به عنوان موعظه و نصیحت و راهکار نشان دادن است که یک متخلّق به اخلاق، و یک عالِم ، آن را ارائه میکند. یکی هم اخلاق عملی است. مؤثرترین اینها همین سومی است. یعنی استادی که مثلاً دارد یک رشته علمی را درس میدهد، امّا سلوک او در عین تدریس است، همانجا جوری است که تدریس اخلاق میکند. این بالاتر از بقیه مؤثر است. این همان گزارهها را انتقال میدهد؛ هم نمونه عملی را دارد نشان میدهد، هم چون آن شخص میبیند که خودش عامل است، تأثیرپذیریاش بیشتر است.
ایشان گاهی یازده تا، دوازده تا اشکال به یک حرف وارد میکردند. امّا در اثناء حرف میفرمود: مقصد ما ابانه حقّ است، این است که حقّ واضح بشود، به کسی نمیخواهیم اشکال کنیم. نمیخواهیم کسی را کوچک کنیم.
یکی از توفیقاتی که خدا به ما داده بود، درس مرحوم آیتﷲ حاج شیخ مرتضی حائری بوده. هر چه به ایشان اصرار میکردند درس اخلاق بگو، قبول نمیکرد. دو تا مطلب ایشان میفرمود، یکی میفرمود عقائدتان را محکم کنید. اگر ایمان به مبدأ و معاد در انسان قوی بشود، خودبخود اخلاق به دنبالش میآید. دوم اینکه در درس، سلوک عملیاش جوری بود که خود به خود تزریق اخلاق میشد. مثلا ایشان گاهی مطلب اصولیای را نقل میفرمودند از کفایه، از کتب دیگر، ذهن جوّالی داشت، گاهی اشکالاتی که به ذهن ایشان میآمد بر آن مطلب، فوق حدّ متعارف بود. حالا معمولاً یکی دو تا اشکال میکنند، ایشان گاهی یازده تا، دوازده تا اشکال به یک حرف وارد میکردند. امّا در اثناء حرف میفرمود: مقصد ما ابانه حقّ است، این است که حقّ واضح بشود، به کسی نمیخواهیم اشکال کنیم. نمیخواهیم کسی را کوچک کنیم.
هر جا که بحث علمی میشود، هر از چند اشکال توجّه به این مطلب میرسد که این در نظر ما هست. یا گاهی مطلب از پدر بزرگوارشان آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل میکردند، بعد ایشان مثلاً میفرمود که ایشان والد من، پدر من هست، هم حق جسمانی، هم حق روحانی بر من دارد، ولی چون الحقُّ اَحَقُّ عَن یُتَّبَع، و ما باید دنبال حق باشیم، از این جهت حالا مناقشه میکند. در حین این که بحث علمی میکند، امّا اخلاق هم مهم است. اوّلاً توجّه میدهد به اینکه اشکال کردنها، حرف زدنها نباید برای مچگیری، برای نواقص شخص دیگری را نشان دادن، و برای اینها باشد. برای اینها نیست، هدف عالی داریم، هدف این است که حق روشن شود. دوم اینکه میگفت پدرم هست، ولو پدرم هست، آن حقوق را دارد، ولی مسأله حق بالاتر است. با این حال احترام را نگه میداشتند.
یا وقتی که شاگردها اشکال میکردند، اگر این اشکال رفت و برگشت پیدا میکرد و طول میکشید، میفرمود میترسم مجادله باشد، دیگر بس است! خب این اخلاق عملی است. یا اگر مطلبی را میفرمود و شاگردی اشکال میکند، میگوید که بله وارد است، فوراً میپذیرد. این نشان دادن انصاف است. که انصاف دارد. این انصاف عملی است. این خیلی بالاتر از این است که یک استاد در درس اخلاق، یا در بحث اخلاق نظری از انصاف صحبت کند. اینجا عمل است، ۲۰۰ شاگرد نشسته، استاد حرفی زده، یک شاگرد که اشکال میکند، استاد میبیند اشکالش وارد است، میپذیرد.
من عقیدهام این نیست که اخلاق در حوزه کم شده. بسیاری از اساتید و بزرگان که در حوزه تدریس دارند، همان روش و منش و حرفهایی که در اثناء تدریسشان میزنند، همین کارهایی که میکنند، قبول میکنند حرف را یا حرف هر کسی را به خودش نسبت میدهند، اینها همه اخلاق است، تهذیب نفس است. این بحمدﷲ هست. امّا بله، آن را هم که شما میفرمائید، الان شاید کمتر شده، اینطور که نقل میکنند، ما حوزههای سابق را ندیدیم، ولی نقل میکنند. البته در این دورانی که ما طلبه بودیم که الان حدود ۳۵ سال است من طلبه هستم، مجالس اخلاق در حوزه قم در این ۳۵ سال بیش از مقداری که حالا هست ما ندیدیم. آن وقت هم آیتﷲ مشکینی رحمةﷲعلیه تدریس میکردند. قبل از آن آیتﷲ حاج شیخ عباس تهرانی بودند، همینها بودند و کسان دیگر گاهی، آیتﷲ مصباح بودند، پدر ما بودند، تدریس میکردند. حالا هم هستند کسانی که اینطور تدریسها را دارند. بله، ممکن است که شخصیتهایی که آن موقع تدریس میکردند، حالا یک شخصیتهایی بودند که برجستگی بیشتری دارند. آیتﷲ بهاءالدینی مثلا بودند. اینطور افراد. امّا هست، قهرا البته باید کوشش شود که هم اخلاق نظری باشد، هم آن اخلاق نصیحتی، هم اخلاق عملی. اینها هر چه بیشتر بشود، ما نتایج بهتری خواهیم گرفت.
یکی از راههایی که به آن تاکید میشود این است که ما باید طلبهها را با بزرگان اهل تهذیب و اخلاق آشنا کنیم، یا کتب شرح حال و نوشتههای اهل تهذیب را منتشر کنیم. این راهکار را تا چه حد مطلوب میبینید؟ آیا کاری انجام میشود در این زمینهها؟ ارزیابی شما از این اقدامات چیست؟
یکی از راهکارها همین نشان دادن نمونههای اخلاقی علماست که در تراجمها ذکر شده است. از سابق کتاب تراجم بوده، مثل فوائد الرضویه مرحوم حاج شیخ عباس قمی، مثل طبقات اعلام الشیعه حاج آقا بزرگ، مثل اعیان الشیعه، مثل قصص العلماء، مثل ریاض العلماء، و همیشه هم مورد مراجعه بوده و این اثرگذاری داشته. اتفاقاً اخیراً هم این رسم خیلی رایج شده در حوزهها که احوالات علما به صورت جدا جدا، منفرد برای هر کدام، یک کتاب خاصی نوشته شود، نه در یک مجموعه! این هم خیلی رایج شده و مشتری هم زیاد دارد که هم جوانها، هم طلاب مطالعه میکنند. این اخیراً خیلی امر رایجی است و بسیار امر مبارکی هم هست. و اینکه تیراژها چه مقداری است، من نمیدانم، ولی اینها را زیاد میبینم در نمایشگاهها، در کتابفروشیها، بعضیهایشان را هم داریم، خود من شاید در کتابخانه ابویمان از همه اینها ده، پانزده تا که اواخر چاپ شده، وجود دارد. اینها هر چه به زبانهای مختلف نوشته شود، زبانهای روز باشد، مناسب است.
اگر اینها وقتی وارد حوزه میشوند با یک محیط اخلاقی مواجه شوند، آن داعی اولیشان مضاعف میشود و در این راه گام برمیدارند و به نهایت میرسند. امّا اگر خدای ناکرده بیایند در حوزه , آن را نبینند، انگیزههای خودشان هم کمکم کم میشود.
چه راهکارهایی میتوان برای تهذیب در حوزه پیدا کرد که تاثیرگذار باشد و فضای حوزه را بیش از پیش اخلاقی کند؟
مهمترین راهکار، نمونههای عملیِ خارجی است، یعنی واقعاً مدیران، اساتید، کارگزاران حوزه، باید مظاهر اخلاق باشند. کسانی که وارد حوزه میشوند، برای خاطر اخلاق و آدم شدن است. اصلا این راه را ابتدائا با همین هدف میآیند. ممکن است در اثنا عوض بشود، اما آن جاذبه اول همین است. اگر اینها وقتی وارد حوزه میشوند با یک محیط اخلاقی مواجه شوند، آن داعی اولیشان مضاعف میشود و در این راه گام برمیدارند و به نهایت میرسند. امّا اگر خدای ناکرده بیایند در حوزه، آن را نبینند، و آن مظاهر جلوه تام و تمامی نداشته باشد، انگیزههای خودشان هم کمکم کم میشود. بنابراین مهم این است که خود مدیران، اساتید، کارگزاران حوزه، حتی کارهای اداری حوزه، همه اینها باید مظهر اخلاق باشد. جایی که میخواهد این تأثیر را داشته باشد، اوّل باید از خودش شروع کند. این از هر کتابی، از هر نوشتهای، از همه اینها مهمتر است. و این عالِم را که میبیند همان «مَن یُذَکِّرَهُمُ ﷲ رُؤیته» باشد. و همیشه اگر در حوزهها انسانهای فرهیختهای تربیت میشدند سرّش همین بود. یعنی این نمونههای اخلاق را میدیدند. در همه خصوصیات. الگوبرداری میکردند، خودبهخود.
بنابراین من آنچه که مهم میدانم، از همه چیزها مهمتر میدانم، این است که واقعاً کسانی که دغدغه این و آن را دارند، اوّل از خودشان شروع کنند، به مراتب، هر چه مراتب بالاتر باشد. امثله فراوان دارد این چیزها. مثلاً قرار نیست حوزویان از نظر اقتصادی در سطح عالی باشند، طلاب باید با قناعت زندگی کنند. این جزء فلسفه وجودی حوزه هم تا یک مقداری هست. طلبهای که به او میگوئیم قانع باش، اگر استادش را ببیند، اگر فلان مدیر را ببیند، اگر فلان کارگزار حوزه را ببیند که وضع لباس او، وضع منزل او، وضع ماشین او، در مراتب خیلی بالاست، آن وقت به این بگویند قانع باش، این نمیشود. امّا اگر دید که نه، او هم شبیه خودش است، آن وقت این هم برایش آسان میشود، هم این راه را با آسانی پیش میرود و آن شخص الگوی او میشود. و همچنین و همچنین و همچنین.
شما هر حوزهای را بخواهید مثال بزنید همینطور است. اگر میگوئیم آقا نماز اوّل وقت، امّا این آقا را هیچوقت در نمازها نمیبیند. همینهایی که میگویند ما دغدغهاش را داریم، در نمازها دیده نمیشوند. خب این معلوم است. آقا سحرخیز باش، چه باش، از آنها نمیبیند، میگویند برای خدا یک مقداری کارها را انجام بده، یک جایی به تو گفتند برو، میتوانی، عذری نداری بپذیر، کار خداست، نوکری امام زمان است، خب اگر دیدند این آقا هم همینطور، بله. من غیر از این راهی که قاطع بگوئیم به نتیجه میرسد، سراغ ندارم. همه چیزها یک اثرات جزئی دارند. آنی که اثر کامل دارد این است. و این را باید احیا کرد.
مرحوم امام رضوانﷲعلیه مطلبی فرمودند، فرمودند من اگر در هر استانی یک شهید مدنی داشتم کافی بود. چون سلوک او جوری بود که جذب میکرد. ما اگر در حوزه، دو، سه تا مثل شهید مدنی یا امثال اینها داشته باشیم، که طلبهها ببینند، از هزار کتاب اخلاق و درس اخلاق، آثارش بیشتر است. من تنها راهکار را در این میبینم: عالِم عامِل! که اخلاق از او بجوشد، ظاهر باشد، ببینند. این تأثیرش خیلی بسیار بیشتر است. هم آموزش اخلاق میدهد و هم واکسینه میکند، جلو مفاسد را میگیرد، یعنی این نمونهها را که مردم میبینند، چون تازه مردم فطرتشان الهی است، «فطرة ﷲ الّتی فطر النّاس علیها» همه میخواهند راه حق را، اگر اینها را ببینند، اینها هم به حدّی جاذبه دارد که دنبال این راه خواهند آمد.
حوزه باید طوری باشد که کسانی که وارد میشوند، مگر شذ و ندر، با انقلاب روحی مواجه بشوند و در آنها انقلاب ایجاد شود. حوزه واقعاً باید جای تهذیب و جای آدم شدن باشد. واقعاً حوزهها همینطور هم بودهاند.
یکی از تاکیدات مقام معظم رهبری، بر مسئله تغییر در حوزه ساختارهاست؛ نظام گزینش حوزه، نظام اخلاقی، نظام پژوهش و آموزش و مواردی از این دست، برجستهترین نکات در فرمایشات ایشان است. بر اساس مواردی هم که شما گفتید، میتواند در معیارهای اخلاقی را در گزینش افراد لحاظ کرد و کسانی که استاد میشوند، یکی از معیارها این باشد که سلوک اخلاقی مناسب داشته باشند؟
اصل مطلب درست است، امّا نظام گزینش در حوزه که ما از اوّل بیاییم آدمهای مهذّب را اختیار کنیم، این درست نیست. چون حوزه اصلاً برای این است که دو حیث دارد؛ کسانی که میآیند حوزه، اصلاً گاهی میآیند که آدم بشوند. پس بنا ندارد، و تازه میخواهد بیاید اینجا درست بشود. اینکه ما بگوییم درستها را میگیریم، اشکال وارد میشود که پس اینها را چه کنیم؟
حوزه باید طوری باشد که کسانی که وارد میشوند، مگر شذ و ندر، با انقلاب روحی مواجه بشوند و در آنها انقلاب ایجاد شود. حوزه واقعاً باید جای تهذیب و جای آدم شدن باشد. واقعاً حوزهها همینطور هم بودهاند. هر کسی میخواسته جایی پیدا کند برای اینکه به آنجا برود و اصلاح بشود، طلبه میشده است. بنابراین نمیتوان در گزینش چندان سخت گرفت. بله. کسانی که طالب این جهت هستند، معلوم اس که اگر به اینجا بیایند، درست میشوند و خوب میؤوند. این از جهت تقوا و اخلاق و فضیلت. حتی من عرضم این است که از جهت استعداد هم اگر ما بخواهیم در حوزهها را فقط به روی فرهیختهها و استعدادهای برتر باز کنیم، این هم درست نیست، چون حوزه جایی است که همه میخواهند بیایند و در آن دین یاد بگیرند. اینکه استعداد کسی پایینتر است، یعنی حق ندارد تفقه در دین کند؟ او هم حق دارد تفقّه در دین پیدا کند.
پس ما باید برنامههای مختلف داشته باشیم؛ نه اینکه بگوییم ورودیها فقط برای فرهیختههاست. رای فرهیختهها برنامه خاص داشته باشیم، برای کسانی هم که میخواهند تفقّه پیدا کنند، ولی استعداد معمولی دارند، حتی استعداد زیر معمولی دارند، و میخواهند تفقه در دین کنند، او هم حق دارد، او هم میتواند، منتهی منصب دادنها هم باید حساب و کتاب داشته باشد، ممکن است این کسی که اینطور بوده، فلان منصب را استحقاق نداشته باشد، منصب دادن یک مطلب است، ورود در حوزه و تحصیل در حوزه یک مطلب است. اینها را برنامهریزها باید بنشینند اینها را محاسبه کنند و برنامه صحیح تنظیم کنند.
برخی از این علما و اساتید معنوی، ثابت شده که هیچ دنبال هوا و هوس و تمایلات درونی نیستند، اما از علمای در قید حیات – علیرغم اینکه ممکن است وجود داشته باشند – دیگر کسی را در این حد و اندازه سراغ ندارم.
یک سؤال پایانی و اساسی وجود دارد. به نظر شما خطوط و مرز تبعیت شاگردان از اساتید اخلاق چیست؟ شاگردان در ذهنشان تبعیتهای محض بزرگان از اساتید اخلاق را دارند و آن را الگوی خود قرار میدهند که متاسفانه ممکن است برخی آسیبها را به دنبال داشته باشد. در این زمینه چه توصیهای میفرمایید؟
برخی از بزرگان همچون طبیباند و واقعیت دارد که میتوانند درد روحی و روانی انسانها را تشخیص دهند، اما باید توجه داشته باشیم این افراد واقعاً کمیاب و نادر هستند. برخی هم هستند که تنها کبریات را بیان میکنند که به نظر میرسد نمیتوان آنها را طبیب روحی دانست.
برخی از این علما و اساتید معنوی، ثابت شده که هیچ دنبال هوا و هوس و تمایلات درونی نیستند و به خودشان دعوت نمیکنند؛ همچون مرحوم آیتﷲ بهجت که واقعاً شاخص عدم تبعیت از نفسانیات بودند. اما از علمای در قید حیات – علیرغم اینکه ممکن است وجود داشته باشند – دیگر کسی را در این حد و اندازه سراغ ندارم. بنده در تجربه دوران تحصیل و سالهای متمادی حضور در محضر بزرگان، به جز آیتﷲ شیخ کاظم قاروبی تبریزی و تا حدودی مرحوم آیتﷲ بهاءالدینی کسی را دارای این خصوصیات سراغ ندارم که بتوان به توصیههای شخصیشان اعتماد قطعی داشت.
اما به صورت مسلم باید گفت معیار و ملاک اصلیِ تبعیت از اساتید اخلاق و پذیرش رهنمودها و توصیههای اخلاقی، نصوص دینی و روایات معتبر است. نباید به توصیهها و اذکار خارج از نصوص دینی از طرف هر کسی که میخواهد باشد توجه کرد. باید بدانیم بهترین راه برای تربیت معنوی، توسل به حضرات ائمه معصومین علیهمالسلام است.
گزارشی از روند شکلگیری حوزه علمیه قم
مؤسس حوزه؛ پایهگذار مبارزه با اسرائیل
اخلاص، میرات شیخ عباس قمی
روحانیت، حوزههای علمیه و اغتشاشات آبان 98