أعوذ بﷲ من الشیطان الرجیم. بسم اللّه الرحمن الرحیم. سعی شما مشکور باشد. مقدم شما را گرامی میدارم. خداوند، خدمات شما را بپذیرد و به شما توفیق بیشتر عنایت کند، إن شاء ﷲ.
از رسول اکرم(ص) و نیز امام صادق(ع) رسیده است: «إنّما العلم ثلاثة: آیة محکمة أو فریضة عادلة، أو سنة قائمة و ما خلا هنّ فهو فضل»
عنصر محوری کار شما بحثهای اخلاقی و تاریخی حوزههاست. بهتر است مسائل عقلی را هم اضافه کنید. اسلام همزمان چند مطلب را به جامعه بشری آموخته است: مطلب اول: دعوت به فراگیری علم و لزوم برنامهریزی. اینکه چه علومی باید فرا گرفته شود و چه رشتههایی باید تحصیل شود. این طور نیست که بفرماید: «العلم فریضة» و نفرماید چه بخوانید، بلکه چه بخوانید را هم فرموده است. نمیشود اصل علم را واجب بداند امّا رشته علم را تعیین نکرده باشد.
مطلب دوم: آنچه ضرورت آن همزمان با تحصیل علم، مسلم است، برنامه تحصیلی حوزههاست: «إنّما العلم ثلاثة: آیة محکمة، أو فریضة عادلة، أو سنة قائمة وما خلا هنّ فهو فضل.» تفسیر، حکمت و کلام، آیه محکمه است. فقه، سنت قائمه است. اخلاق و حقوق، فریضه عادله است.
مجلّه شما باید به صدر اسلام تأسّی نماید. دانشپژوهان حوزههای ائمه (علیهم السلام) این اعضا و عناصر سهگانه بودند. حالا حوزهها تکبعدی شده است. حوزه امام صادق(ع) چند رشته تخصصی داشت. کسانی که از خارج به حوزه امام صادق(ع) وارد میشدند و صحبتی با ایشان داشتند، اگر از قرآن میپرسیدند، حضرت به حمران بن اعین ارجاع میداد و اگر در فقه شبهه و پرسشی داشتند، میفرمود: با زراره مناظره کنید و اگر در امامت و سایر مسائل کلامی شبهه میکردند، میفرمود: با هشام بن الحکم گفتوگو داشته باشید. وقتی آن شخص به امام میگفت: با خود شما میخواهم مناظره کنم، نه با حمران بن اعین، امام میفرمود: اگر بر حمران پیروز شوی، بر من هم پیروز میشوی.
امام صادق به شاگردان خود فرمود: هرکس با هر کسی مناظره نکند. یکی از شما میتواند، یکی نمیتواند، یکی پرواز میکند، اوج میگیرد و یکی نمیتواند اوج بگیرد. امام آنچه را که به معارف الهی برمیگشت و پرسش از آنها بود، به هشام بن الحکم محوّل میکرد. این برنامهریزی حوزه علمیه امام صادق(ع) بود. این حدیث تثلیث، هم از رسول اکرم(ص) و هم از امام صادق(ع) نقل شده است و برنامه درسی حوزه امام صادق(ع) براساس این سه رشته بود.
اکنون باید روشن شود که چرا تفسیر یا حکمت و کلام، در حوزههای کنونی کم رشد کرد و در دورانی که رشد و گسترش یافت، سبب رشد و پویاییاش چه بوده است. مطلب دیگر اینکه باید این را محققانه بررسی کنید و کار آسانی نیست. برای ژرفنگری دو نکته لازم است: عقل کافی و علم وافی. اگر علمِ وافی بود، مسائل خاص و تخصصی بررسی خواهد شد. اگر عقلِ کافی بود، طرزی مینویسد، طرزی سخن میگوید که به کسی برنخورد. پس از احراز این دو، یعنی علمِ وافی و عقلِ کافی، باید حرکت کنید.
یک وقت در حوزه علمیه، اشخاصی مثل میرداماد حضور دارند، خوب روشن است که در آن رشد و تحول پدید میآید. یک وقت هم فتوا داده میشود به اینکه زکات را نمیتوان به کسی که فلسفه میخواند و قصد تفقه ندارد، داد.
مرحوم بحرالعلوم (رضوان اللّه تعالی علیه) کتابی دارد به نام: الفوائد الرجالیة در چهار جلد. آل بحرالعلوم مقدمهای بر این اثر دارد. بحرالعلوم یک جا مینویسد: «سید مرتضی علم الهدی، نیروهای فعال حوزه را شناسایی و افراد با استعداد را جذب میکرد. مرحوم شیخ طوسی را جذب کرد و به او، ماهیانه ۱۲ دینار شهریه میداد. قاضی ابن براج را ماهیانه، هشت دینار میداد. آن را که ۱۲ دینار میداد، شیخ الطائفه شد و آن یکی را که هشت دینار میداد، قاضی ابن براج.»
در مقدمه همان کتاب، در شرح حال سیّد محمدمهدی بحرالعلوم چنین آمده است: «پنج سال نزد وحید بهبهانی درس فقه آموخت و مجتهد شد. سپس برای زیارت علی بن موسی(ع) به مشهد سفر کرد. در این سفر به محضر میرزا مهدی فیلسوف راه یافت و در محضر این استادِ فلسفه، شش سال فلسفه آموخت. روزی در بین مباحثات علمی استاد و شاگرد، میرزا مهدی به شاگرد خود آقا سید محمدمهدی گفت: أنت بحرالعلوم.»
این آقا سید محمدمهدی که بعد از گذراندن سطوح عالی، پنج سال فقه خواند و مجتهد شد، شش سال نزد فیلسوف بزرگ آن روزگار در مشهد مقدس فلسفه خواند و بحرالعلوم شد. یک وقت در حوزه علمیه مشهد، بحرالعلوم فلسفه میخواند، یک وقت هم مرحوم سید در عروةالوثقی میگوید: به شاگرد فلسفه که قصد تفقه ندارد، نمیشود زکات داد!
لازم است عنایت نمایید که در حمایت از علوم عقلی از گزند افراط و آسیب تفریط محفوظ باشید و در نقل و ترجمه فتوای صاحب عروه، نهایت ادب و حرمت را رعایت کنید. شاید مقصود مرحوم طباطبایی صاحب عروه این باشد که اگر کسی خواست فلسفهای بخواند که اصلاً با تفقّه در دین ارتباط ندارد، نمیتوان به او زکات داد.
خلاصه با انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام راحل رحمة اللّه علیه، ضرورت آشنایی با بسیاری از علوم اسلامی که فلسفه نیز از آنهاست، آشکار شد. به عنوان نمونه میتوان چنین اشاره نمود که دفتر تبلیغات اسلامی کتابی را ترجمه کرده بود و نسخهای از آن را برای ما فرستاد، تا پاسخ داده شود. گفتند: از این اثر ۵۰ نسخه برای خواص فرستاده شده تا پاسخ دهند. اگر این کتاب منتشر بشود و پاسخی به آن داده نشود، شما شرعاً مسئولید.
من آن کتاب را خواندم و دیدم که از صدر تا ساقه پر از شبهه نسبت به دین است. بعضی از کارهای حوزویام را تعطیل کردم و دوستان خصوصی را برای تبیین براهین اثبات خدا و ردّ این کتاب دعوت کردم. طولی نکشید که معلوم شد که بازار، نه تنها از این کتاب پر شده، که چند کتابِ شبهه دیگر نیز تدوین شده و به بازار آمده است. دفتر محترم تبلیغات احتمال نمیداد که شبهات موجود در کتاب مزبور به این زودی فراگیر شود. در حالی که دشمن در کمین بوده و هست. فلسفه دین جان هیک و دهها کتاب دیگر که پر از شبهه درباره دین است، به بازار عرضه شد. اینها منتظر بودند جنگ تمام شود و امام ارتحال کند تا تهاجم فرهنگی و مذهبی خود را شروع کنند.
مستحضرید که نمیشود دین را با صِرفِ دستورالعمل و اخلاق نگه داشت؛ زیرا شبهه یک ویروس است. با اخلاق نمیشود جلوی ویروس را گرفت. جلوی ویروس شبهه را تنها با فلسفه میشود گرفت. فلسفه، هم قدرت جذب دارد، هم قدرت دفع. خطر این شبههها و ویروسها پیدایش نحله است. بیان مطلب این است که شما ملل و نحل ابن حزم را که میبینید، دو جلد است. ملل و نحل شهرستانی هم دو جلد است. یک بخش ملل و یک بخش نحل. ملل را انبیا آوردهاند و نحل را شبههافکنان، در برابر انبیا آوردهاند. پارهای از نحلهها، علمی است و صبغه نظر دارد. خیلی از اینها سابقه مذهبی دارد. حوزههای علمیه، اگر خدای ناکرده محققانه و عالمانه حرکت نکنند، نه تنها ملت انبیا را حفظ نخواهند کرد، که نحله خواهند آورد. تنها مرکزی که از جعل نحله جلوگیری میکند و به دفاع از ملت برمیخیزد، حوزه علمیهای است که مسلح به سلاح برهان عقلی و دلیل نقلی معتبر باشد. حالا باید دید که اگر طلبه، فلسفه اسلامی بخواند، در حدّ تفقه در دین بوده و به او زکات و سهمِ امام هم میشود داد!
مطلب دیگر اینکه سید محمدکاظم طباطبایی، صاحب عروة الوثقی (رضوان اللّه تعالی علیه) میفرماید: «به کسی که فلسفه بخواند و قصد تفقه در دین نداشته باشد، زکات نمیشود داد». منظور ایشان، فلسفه مارکس و انگلس نیست. منظور او، فلسفه صدرالمتألهین و ابن سینا و میرداماد است. دلیل آن این است که فقیهان ما سخن فیلسوفان جدید را نشنیده بودند. از حرفهای دکارت آگاهی نداشتند. حتی حکمای ما هم حرف آنان را نشنیده بودند. مثلاً مرحوم آقا علی حکیم که سالهای متمادی در اصفهان فلسفه میگفت و استاد فلسفه بود و سپس به تهران آمد و در حوزه تهران، بسیاری از حکما و فیلسوفان راتربیت کرد، وقتی با نام کانت و حرفهای او آشنا شد که عمادالدوله، چند پرسش از فیلسوفان غرب را خدمت ایشان آورد و در آن نامه حاوی پرسشها، نوشت: «یکی از فلاسفه غرب، به نام کانت چنین میگوید…»
آقا علی حکیم، حتی ضبط این کلمات را نمیدانست. اسم این فیلسوفان را نشنیده بود. تازه اینکه حکیم بود. ایشان بدایع الحکم ۱۰ را در پاسخ هفت سؤال عمادالدوله نگاشت. مسلّم، وقتی حکیم بلندآوازهای مانند آقا علی حکیم، نام کانت و دیگر فیلسوفان غرب را نشنیده باشد، سید محمدکاظم طباطبایی فقیه هم نشنیده است. پس معلوم است که آقا سید محمدکاظم طباطبایی، فلسفه بوعلی و صدرالمتألهین را میگوید. بنابراین، باید تاریخ علم در حوزه روشن شود. حوزهای حوزه علمیه امام صادق(ع) است که «إنما العلم ثلاثة» داشته باشد: آیة محکمه، سنة قائمة و فریضة عادلة.
حال باید دید چطور شد که در عصر بحرالعلوم، اینها بود و اکنون نیست. چطور شد که در حوزه اصفهان این همه مباحث فلسفی و کلامی مطرح بود و اکنون کم است. ما علامه طباطبایی را دیدیم، فقهای زیادی را هم درک کردیم، در خلوت و جلوت هم با آنان بودیم ولی ندیدیم کسی مانند علامه طباطبایی به اهل بیت ارادت داشته باشد. همه ما قرآن را میبوسیم و احترام میگذاریم ولی ایشان به نهج البلاغه هم در حدّ بوسیدن احترام میکرد. با این حال، هنوز کتابهای فلسفی ایشان در برخی از مدرسههای قم، با احتیاط تدریس میشود. قرآن حکیم میفرماید: «خذوا حِذرَکم». یکی از راههای اخذ هوشیاری، مجهّز بودن به علوم دفاعی است. گذشته از آنکه بسیاری از آن علوم در فهم معارف کتاب و سنت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) سهم تعیینکنندهای دارند.
غرض آنکه دشمنان نظام اسلامی فهمیدند که انقلابِ اسلامی، انقلابِ فرهنگی است. بنابراین، به این نتیجه رسیدند که باید از هر راهی برای از بین بردن آن تلاش کرد که مهمترین بخش آن، عقیده است. شما اگر میخواهید از قرآن، وحی و نبوت دفاع عقلی و عقیدتی کنید، باید از راه فلسفه و کلام وارد شوید. میگویید قرآن معجزه است، لازم است معنای اعجاز و پیوند معجزه و ضرورتِ صدق آورنده آن در دعوا و در دعوت روشن شود. پس باید به سراغ شبههها رفت، آنها را پیدا کرد و با دلیل عقلی و فلسفه و کلام به آنها پاسخ داد.
اینها میتواند سرفصلهایی برای مطالب مجلّه شما باشد، منتهی آن دو عنصر را میخواهد: «عقل کافی و علم وافی» که خیلی کمیاب است. رشد حوزه علمیه، مورد علاقه همگان است و راهِ آن، گسترش علوم اسلامی، اعم از عقلی و نقلی است. اگر مردان بزرگی پیدا شدند و به دفاع عقلانی و فلسفی و کلامی از دین برخاستند، اینان از بین هزار نفر که درس میخواندند، در درسها و بحثها حاضر میشدند، به این مقام رسیدند. باید هزار نفر درس فلسفه و کلام بخواند، تا در بین آنان چند نفر ممتاز و سرآمد پیدا بشود. این همه در فقه، درس میخوانند. آیا همه مرجع میشوند؟ هزارها نفر درس میخوانند تا از بین آنان، چند نفر مجتهد شوند و به مقام مرجعیت برسند؛ زیرا استعداد کافی میخواهد و مراقبت مستمر لازم دارد.
من خودم دوره توحید صدوق را برای یک عده از دوستان تدریس میکردم. اکنون از این عده، تنها دو سه نفر ماندهاند! مرض هست، مرگ هست و ترک تحصیل برای رجوع به وطن هست. «لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم» میشوند و… . چند هزار نفر باید به حوزه بیایند و در این درسها شرکت کنند تا از میان آنها چند نفر به کمال نهایی برسند! گرچه راه برای همه باز است، اما موانع هم بسیار است. معارف عقلی پیچیدهتر از مسائل فقهی است. برای رهیابی به اوج مسائل نقلی، دشواریهای فروانی هست، چه رسد به رهیابی به معارف برین عقلی.
بنابراین، باید علومی در حوزه ارائه شود که مایه پیشرفت و سرآمد شدن آن باشد؛ درسهایی که طلبهها را رشد دهد، قوه دفاعی آنان را بالا ببرد و به درجهای برساند که بتوانند نسبت به نیازهای علمی داخل و خارج اظهار نظر کنند.
هرگاه هم خطری پیش آمده است، فلاسفه و متکلمان به دفاع از اسلام برخاستهاند. دشمن نمیآید بگوید: «نماز احتیاط چطور است؟» یا «نماز مسافر، چرا باید قصر باشد؟». میآید میگوید: «عقل بشر، کامل شده و دیگر نیازی به دین ندارد. خاتمیت، یعنی کمال عقل بشر».
جوانان دانشگاهی را باید حوزهها دریابند. کم نیستند جوانانی که درس نخواندهاند. به بیان نورانی حضرت امیرمومنان(ع): «و إنّما قلبُ الحدث کالأرض الخالیة ما اُلقیَ فیها من شیء قَبِلَتْهُ»، دل جوان نوخاسته، مانند زمین خالی از گیاه و درخت است؛ هر بذری در آن افشانده شود، میپذیرد و در خود میپرورد. قلب جوان، مانندِ زمین موات است. زمین موات را هرکس احیا کند، مال اوست؛ با ضمیمه کردنِ بیان نورانی پیامبر اکرم(ص): «من أحیا أرضاً میتة فهی له»، هرکس زمین مردهای را آباد کند، مالک آن میشود. دلهای این جوانان، زمینه مرده است. کسی که در آن شبهه ریخته، مالک آن میشود. اگر کسی زمین مرده را آباد کرد، میشود آن زمین را به زور از دست او گرفت، ولی زمینه مرده را اگر کسی آباد کرد، نمیشود به زور از او گرفت.
قسمت دیگر برنامههای شما تاریخ بود. بررسی تاریخ هم یکی از نیازهای مهم حوزه است. حوزه از این جهت کمبود دارد. باید بررسی شود که تشیّع از کی به ایران آمده است. چطور برخی از شهرها و مراکز، تا عصر صفویه، شیعه نبودند. علت اینکه برخی از شهرها و مراکز، زودتر شیعه شدند و برخی دیرتر، چیست؟ اینها باید روشن شود.
تاریخ علوم باید روشن شود. لازم است بین رشته علمی و صِرفِ اطلاع فرق نهاد. به هر چیزی که علم نمیگویند. فقه، از یک سو رساله عملیه دارد و از یک سو، جواهر. بین اینها مراتب هست. رساله، کتاب فقهی است، جواهر هم کتاب فقهی است و باید مراتب را در نظر داشت.
تاریخ هم همین طور است. یک اطلاع عمومی میخواهد که موادّ خام است و یک تحلیل عقلی. در تمایز بین اطلاعات و علوم میتوان چنین گفت: اطلاعات را در مجموعهای به نام کشکول مینویسند. مرحوم شیخ بهائی، یک زبدةالاصول دارد که متنِ متقنِ اصول فقه است و محتوای سنگینی دارد. روی هر سطر آن باید مقداری وقت صرف کرد تا آن را فهمید. یک کشکول هم دارد که در آن خیلی چیزها پیدا میشود: هزل، طنز، جدّ، تاریخ، ادبیات و… مطالب پراکنده است. مطلب قبل آن به مطلب بعدی ارتباطی ندارد. باید عنایت نمود که فن تاریخ، کشکول و اطلاعات نیست، مثلاً کی آمد، کی رفت، کی تشکیل داد و… . اینها اطلاعات است. اگر تحلیل علمی روی اینها بیاید، میشود فن تاریخ. مثلا چه شد که در فلان عصر، این فکر رواج یافت و فلان فکر از بین رفت. چه عاملی سبب شد که فلان گروه، ناگزیر به انزوا شد و فلان گروه روی کار آمد. اینها کارهای فنی است و میتواند بخشی از کار مجله حوزه، فصلنامه و ماهنامه شما باشد.
تاریخ علوم یک مطلب است، تاریخ علما یک مطلب دیگر. تطورات علمی حوزهها یک مطلب است، تاریخ حوزهها مطلبی دیگر. تمایز اینها میتواند راهگشا باشد.
باز مثال دیگری از فقه بازگو کنم: مرحوم آقا سید محمدکاظم یزدی در بحث لباس مصلّی میفرماید: «پوشیدن لباس غیر زی اشکال دارد. مثلاً اگر فقیهی لباسِ جُندی بپوشد، حرام است».
امام (رضوان اللّه تعالی علیه) خیلی روی این مطلب حساس بود. من خودم دیدم مرحوم شهید اشرفی اصفهانی در ایّام دفاع مقدس، لباسِ کامل بسیجی پوشیده بود. یک وقت آن طور فتوا درست به نظر میرسد. وقتی بحث لباس مصلّی را قبل از پیروزی انقلاب مطرح میکردیم، اصلاً به ذهن ما نمیآمد که سخن مرحوم سید محمدکاظم اشکال دارد. وقتی امام قیام کرد و انقلابِ اسلامی و قیام مردم و نیروی بسیجی و حضور در صحنه جهاد پیش آمد و دیدیم شهید اشرفی اصفهانی پیرمرد هفتاد هشتاد ساله، لباس رزم پوشیده، فهمیدیم اگر فقیه لباس جُندی بپوشد، نه تنها گناه نکرده است، بلکه مایه ترویج اصل جهاد و شهادت است. این تحول به تاریخ علوم برمی گردد. پوشیدن لباس حریر حرام است، الی یوم القیامه. امّا لباس جُندی، مثل لباس حریر نیست که حرام باشد. دیگر نمیتوان گفت: چون خلاف زیّ است، حرام است. زیرا ایّام دفاع مقدس، آن لباس خلافِ زیّ نخواهد بود. شما باید بین بحثهای سیاسی و حکومت اسلامی و بحثهای فقهی خالص، فرق بگذارید. بله، حریر برای مرد حرام است، الی یوم القیامه. انگشتر طلا برای مرد حرام است الی یوم القیامه. اما لباسِ رزم، لباس جُندی برای مرد چرا حرام است؟ در این گونه از موارد، هم موضوع مسئله عوض میشود، هم زمان و مکان در کیفیّت فهم و استنباط حکم دخیلاند. پس محدودش کنید و بگویید در حالت عادی، نه ایّام جنگ و دفاع. از این گونه فتواها، کم و بیش داریم که باید معلوم شود فتوای سیاسی است، یا فقهی. بین لباس جُندی و حریر فرق است. بین بحثهای سیاسی ـ اجتماعی، فرقهایی وجود دارد.
در تاریخ علوم باید روشن شود که بوعلی سینا پیش از فقیهان، فراگیری حکمت را بر کسانی که استعداد فهم حکمت را ندارند، حرام کرده است. بوعلی در آخر اشارات میفرماید: «اگر اینها را اشاعه دادی، خدا بین من و تو حاکم باشد. مبادا برای هرکسی بگویی. چون هرکس استعداد این کار را ندارد.»
شما میخواهید جلوی افراد با استعداد را بگیرید که حکمت نخوانند، یا جلوی افراد بیاستعداد را؟ خود حکمای بزرگ، جلوی افراد بیاستعداد را گرفتهاند. جریان وحدت وجود هم، همین طور است. پیش از آنکه فقهای ما (رضوان ﷲ علیهم) درباره بطلان آن سخن بگویند، خود مرحوم ملاصدرا ۴۰۰ سال قبل گفته است. آنگاه همین مطلب بعدها به کتابهای فقهی راه یافته است. آنچه جَهَلَه صوفیه میگویند، کفر و زندقه است. حالا کسی بیاید (معاذﷲ) خود ملاصدرا را متهم به وحدت وجودِ باطل کند! اینها باید در تاریخ علم روشن شود.
اکنون به لطف الهی و به برکت انقلاب اسلامی، حوزه خیلی تغییر کرده است. اولین ثواب را امام الشهداء میبرد. پس از انقلاب، بهویژه پس از پذیرش قطعنامه، شورای مدیریت حوزه روی کار آمد، رشتههای تخصصی تفسیر برای طلاب گذاشته شد و کلام و ادیان جزء برنامههای درسی قرار گرفت. البته مناسب است رشتههای دیگر اسلامی کاملاً مطرح شود. این رشتهها هم، تطوّرات تاریخی دارد. شما میبینید همین طلبهای که در رشته تخصصی فلسفه یا کلام کار میکند، نه تنها حق دارد از زکات برای گذراندن زندگیاش بگیرد، بلکه از سهم امام(ع) هم به او داده میشود. این یک تطوّر تاریخی است. یک روز فتوای مرحوم سید محمدکاظم مطرح است که طلبه فلسفهخوان را مستحق دریافت زکات نمیداند و کسی هم به مخالفت با این فتوا برنمیخیزد و سخنی نمیگوید. شما به عروةالوثقی مراجعه کنید. این فتوا را به همراه چهارده پانزده حاشیه مراجع بزرگ نگاه کنید. ببینید کدام یک از آقایان مخالفت کردهاند. برخی گفتهاند: «فی إطلاقه نظر». حرف مورد قبول در فضای آن روز، حرف طباطبایی یزدی بود و الآن آن حرف نیست.
بهرهبرداری از خون شهیدان دو گونه است: یکی بر عهده مسئولان دولت است که باید به بهترین وجه از آن بهرهبرداری کنند. از جمله اینکه دانش هستهای را راه بیندازند که ایران حتماً غنیسازی داشته باشد و عقب نشینی نکنند.
دیگری بر عهده ماست که از خون شهیدان بهرهبرداری کنیم و آن گسترش علوم حوزوی است. کار را بر محور «إنّما العلم ثلاثة» قرار دهیم و بر این اساس برنامهریزی کنیم و به پیش برویم. کار ما این است که در حوزه علمیه، تفسیر، حکمت و کلام را پا به پای فقه، رسمی کنیم. علامه طباطبایی میفرمود: «همه افراد، برای یک رشته خاص، خلق نشدهاند. پای درس مرحوم میرزای نائینی، مسجد از طلبههای فاضل پر میشد. ما خیال میکردیم همه برای فراگیری فقه و اصول مشغولاند. بعد معلوم شد این طور نیست. بعضی در حکمت و کلام کار میکنند، بعضی در رجال و درایه و…»
عنصر اصلی حوزه علمیه، فقه است. حالا لازم نیست همه متخصص در فقه باشند، ولی باید فقه را بدانند، هم برای خودشان، هم برای مردمی که به آنان مراجعه میکنند. یک عده هستند که خیلی به فقه و آموختن فقه علاقه دارند. خدا آنان را برای فقه آفریده است. اینان ذخائر حوزه و سرمایههای اصلی آناند؛ طوبی لهم و حسن مآب. اما بعضی برای این کار خلق نشدهاند. چند روز پیش، طلبه جوانی پیش من آمد و گفت: «آقا! من کشش علم حوزه را ندارم. اصلاً من برای این کار خلق نشدهام؛ لذا چند روز است درس نمیروم. درس را نمیفهمم و…»
بعضی اصلاً ذوقِ فلسفی ندارند. بعضی ذوق تفسیر ندارند. روی همین جهت بود که سید مرتضی علوم را رشته رشته کرد، تا هرکس طبق ذوق خودش رشتهای را بخواند. باید رشتهها را شناسایی کرد. کار اصلی را امام صادق(ع) کرد و رشتههای تخصصی قرار داد. در هر علمی، افرادی تخصص یافته بودند. به آن شخصی که از شام به محضر ایشان آمده بود، فرمود: اگر میخواهی در فلان رشته مناظره کنی، به هشام بن الحکم و اگر بنا داری در فلان رشته مناظره کنی، به هشام بن سالم و… مراجعه کن. اینها میتواند بخشی از کارهای تاریخی مجله حوزه باشد و عهدهدار اینها شود.
با اخلاص به اینجا آمدید. تا به حال موفق بودید، از این به بعد هم موفق باشید. نباید ناامید بود و نباید حرف را طوری زد که خدای نکرده حقوق کسی ضایع شود یا کسی رنجیده شود. اگر بحثها عالمانه و عاقلانه مطرح شود، حتماً اثر سازنده دارد. إن شاءﷲ موفق خواهید شد. الحمدلله. غفر اللّه لنا و لکم. السلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته.
بایستههای تحقیق، در نظر مراجع تقلید
تاکید پررنگ بزرگان حوزه بر آموزش کلام اسلامی
مهمترین ضعف پژوهشی حوزه، صفرپژوهی است
مفاتیح الحیات؛ رکورد یک میلیونی در رکود بازار نشر