چطور شد حضرتعالی وارد حوزه علمیه شدید؟
پدر ما در اثر ارتباطی که با مرحوم شهید دکتر بهشتی داشتند، من را نزد ایشان در دبیرستان دین و دانش بردند؛ برای اینکه اسم نویسی کنم و به کلاس هفتم وارد شوم. ایشان با ابوی ما خیلی مأنوس بودند؛ چون ابوی ما لباس روحانیّت میدوختند و لباسهای ایشان را هم ابوی ما میدوختند. قطع نظر از این مسئلهی رابطهی با مشتری بودن ایشان، با ابوی ما رفیق بودند. یک نگاهی به من کردند؛ بعد رو به پدر ما کردند و گفتند که من پیشنهادی دارم. ایشان گفتند: چه پیشنهادی؟ گفتند: بگذارید ایشان طلبه شوند. بعد ایشان به من رو کردند و گفتند: حاضر هستی؟ سپس به شهید بهشتی گفتند: اگر خود او حاضر باشد من حرفی ندارم. از یاد نمیبرم آن زمان ۱۰ سال داشتم. به ما گفتند: حاضر هستی؟
از محضر ایشان بیرون آمدیم؛ باز روی روابطی که ابوی ما با مرحوم آیتﷲ فاضل لنکرانی داشتند، من را به منزل حاج آقای فاضل آوردند و به ایشان گفتند که نظر آقای دکتر بهشتی این است که مهدی طلبه شود و ما از شما میخواهیم که برای ایشان استادی ترتیب دهید. البته شأن شما اجلّ بر استاد مقدّمات و اینهاست – چون آیتﷲ فاضل در آن زمان مکاسب تدریس میکردند – ولی استادی را تعیین کنید که مهدی استفاده کند. ایشان گفتند: چشم؛ من یک مقداری فکر کنم بعد به شما میگویم. بعد ایشان مرحوم آیتﷲ حاج شیخ عبدالحسین وکیلی قمّی را معرفی کردند. ایشان از ادبا بود و منظومهی فقهی دارد؛ بسیار ملّا بود؛ فاضل بود؛ متدیّن بود؛ در زندگی قانع بود و مورد توجّه علما هم بوده است. ایشان هم بر اساس اینکه فرزندانشان شاگرد ابوی در خیاطی بودند، قبول کرد که برای ما تدریس کند و بحمدﷲ ادبیّات را از ایشان استفاده کردم. ایشان بسیار در آموزش مسایل ادبی دقیق بود؛ خیلی نکات دقیقی داشت. در هر مسئلهای مثالی میزد و از من سؤال میکرد و من جواب میدادم. ما ادبیات را پیش ایشان تمام کردیم و بالاتر آمدیم؛ شرح لمعه، مغنی، مطوّل و… مطوّل را از مرحوم آیتﷲ شبزندهدار(ره) استفاده کردیم. مغنی را در کنار بقعهی مرحوم شیخ فضلﷲ نوری، از حضرت آیتﷲ مؤمن قمّی خودمان – که من بسیار به ایشان علاقه و ارادت دارم – استفاده کردیم. شرح لمعه را از مرحوم آیتﷲ ستوده(ره) و آیتﷲ صلواتی – که الآن در قید حیات هستند و خداوند به ایشان طول عمر بدهد – استفاده کردیم. رسائل را باز بیشتر از مرحوم آیتﷲ شبزندهدار استفاده کردیم. مکاسب را از مرحوم آیتﷲ فاضل استفاده کردیم. از بعضی آقایان دیگر هم زیاد استفاده کردیم.
کفایه را پیش مرحوم آیتﷲ سلطانی خواندیم که بیان بسیار روانی داشت و مطالب را بسیار پایین میآورد و مشکلات کفایه را با عبارات روانی تبیین میکرد؛ بنده از درس مرحوم آیتﷲ سلطانی در کفایه خیلی لذّت میبردم. بعد از آن، درس خارج را چند ماهی از محضر امام خمینی(ره) – مسائل مستحدثه – استفاده کردیم. البته آن زمان مسایل انجمنهای ایالتی و ولایتی پیش آمد و امام دستگیر و آزاد شدند و دوباره دستگیر و تبعید شدند و نتوانستم از درس ایشان بیشتر استفاده کنم.
شما حدود سالهای ۱۳۳۵، ۱۳۳۶ش وارد حوزه شدید؛ درست است؟
بله؛ سال ۳۶ بود؛ چون من متولّد ۱۳۲۳ هستم. بعد از مدت کوتاهی که به درس امام میرفتیم، یکی دو سال درس آیتﷲالعظمی گلپایگانی شرکت کردیم؛ بعد از آن درس مرحوم آیتﷲ حاج آقا مرتضی حائری (فرزند مؤسس حوزه) میرفتیم؛ ۱۱ سال ما از درس ایشان استفاده کردیم؛ عالم با عمل؛ عالم دقیق؛ عالمی که واقعاً صحبتها و روش ایشان، در شاگردان اثرگذار بود؛ اهل علم و عمل بود و واقعاً از محضر ایشان استفاده کردیم. ایشان نکات دقیقی داشتند؛ با دقّت درس میفرمودند. علی ایّ حال بعد از درس مرحوم آیتﷲالعظمی حائری دیگر احتیاجی نبود در درس شرکت کنیم؛ بنابراین به مباحثات و تدریس پرداختیم. بنده از همان ابتدا که مقدّمات میخواندم، یکی از روشهایی که مرحوم آیتﷲ فاضل به من فرمودند این بود که شما هر کتابی را امسال میخوانی، کتاب قبل را تدریس کن. این مسئلهی تدریس را ایشان در ما زنده کرد؛ سیوطی میخواندم، میگفتند: صمدیّه تدریس کن؛ مغنی میخواندم، میگفتند: سیوطی تدریس کن؛ شرح لمعه میخواندم، میگفتند: مطوّل تدریس کن… روح تدریس را ایشان در ما زنده کرد؛ لذا میتوانم بگویم از ابتدای کتاب جامعالمقدّمات تا کفایه، تمام اینها را تدریس کردم؛ منتهی بعضی از آنها را یک دوره و بعضی دیگر را سه دوره و بعضیها را حتّی چهاردوره؛ کفایه را میتوانم بگویم چهار دوره تدریس کردم. علی ایّ حال ایشان به گردن ما حقّ دارند؛ از خداوند متّعال میخواهیم درجات عالی ایشان را متعالی کند؛ چون ایشان به گردن ما خیلی حق دارد. این مختصری از حالات درسی ما در این دوران بود.
هممباحثهایهای شما در آن دوران چه کسانی بودند؟
در مسئلهی سیوطی و مغنی و اینها، هممباحثهای ما واعظ محترم و ارزنده حجتالاسلام و المسلمین حاج خلیل شرعی بود؛ اخوی آیتﷲ شرعی. بالاتر هم آقای حجتالاسلام والمسلمین حاج ابوالقاسم اشعری هممباحثهای من بودند. با حجتالاسلام آقای مسعودی کاشانی که الآن در حسینیهی شهدا نماز میخوانند نیز مدتی بحث میکردیم. جناب حجتالاسلام والمسلمین مجد که اهل ارومیّه هستند؛ حجتالاسلام والمسلمین جواهری قمّی؛ ما با این چند نفر درسهای مرحوم آیتﷲ حائری را مباحثه میکردیم.
در دورهای که حضرتعالی طلبه بودید ارتباط اساتید با طلبهها چطور بود؟ خصوصاً که فرمودید ارتباط بسیار خوبی با حضرت آیتﷲ فاضل داشتید؟
ارتباط اساتید با طلّاب بسیار خوب بود؛ منتهی از اساس فرق داشتند. ما نمیتوانیم همهی اساتید را به یک نحو کلّی بگوییم؛ ولی در خصوص آیتﷲ فاضل، ایشان خیلی با شاگردان خود با محبّت رفتار میکردند؛ مثلاً اگر یکی از شاگردان مریض میشدند منزل ایشان میرفتند؛ اگر جشنی داشتند شرکت میکردند؛ خدای ناکرده اگر عزایی داشتند در مجلس آنها شرکت میکردند؛ تفقّد میکردند. درب منزل آیتﷲ سلطانی هم پیش از ظهرها و شبهای جمعه باز بود و شاگردان ایشان رفت و آمد داشتند؛ منتهی وضع حالی آیتﷲ سلطانی آن طور که باید اقتضا نمیکرد که آن طرف و این طرف زیاد بروند. درمجموع اساتیدی که ما با اینها برخورد داشتیم غالباً نسبت به شاگردها با محبّت برخورد میکردند و مهربان بودند.
آن زمان درسهای مصطلح اخلاق نیز در حوزه دایر بود یا اینکه ارتباطهای استاد و شاگردی مسایل اخلاقی طلبهها را ارتقا میبخشید؟
مدّتی مرحوم آیتﷲ مشکینی درس اخلاق داشت. مدّت زیادی هم آیتﷲ مظاهری در مسجد اعظم درس اخلاق داشت. مدّتی هم مرحوم آیتﷲ بهاءالدّینی درس اخلاق داشت. اما آنچه ما فهمیدیم این بود که روش استاد در این مسأله بیشتر دخالت داشت؛ اگر طلبهها استادی را قبول داشتند، آن استاد بیشتر از درس اخلاق تأثیرگذار بود. درس اخلاق در جای خود خوب است؛ لکن وقتی این استاد در حرکات و سکنات خود مواظب است، اهل عمل و تقوا است و اهل دنیا نیست، اینها بر روی شاگرد اثر میگذارد. البته درس اخلاق خوب است؛ یک کلّیاتی گفته میشود، روایاتی از بزرگان خوانده میشود؛ ولی این غیر از نشان دادن الگوی عملی است. الگوی عملی بودن، غیر از بیان حقایق است؛ لذا بهنظر میرسد تأثیر این، بیشتر از آن باشد.
گویا حضرتعالی بیشتر فقه و اصول را ادامه دادید؛ اساساً فقه و اصول برای حوزه و طلبهها چه اهمیّتی دارد؟
خب فقه و اصول آن کفایه و یکی دو سال درس خارج مثل یک دوره عمومی میماند؛ مثلاً شخصی که میخواهد پزشک متخصص شود، باید ابتدا یک دوره پزشکی عمومی را ببیند. این یک مرحلهی عمومی است؛ طلبه چه بخواهد مبلّغ شود، چه امام جماعت و چه مدرّس ، باید مقدّمات و مرحلهی عمومی را بگذراند. بعد که میخواهد در رشتهای متخصّص شود، لازم نیست بهصورت تخصّصی در جواهر تعمّق و اجتهاد کند. پس یک دورهی عمومی برای همه لازم است؛ از نظر ادبیّات، فقه، اصول، حتّی فلسفه (مقدار مختصری)، تفسیر که خیلی مهم است؛ اینها به عنوان یک دورهی عمومی برای همه لازم است. بعد از این دوره عمومی، یک عدّه به مسئلهی فقه و اصول ورود میکنند، یک عدّه میخواهند فلسفه بخوانند، یک عدّه میخواهند تفسیر بخوانند، عدّهای بهسمت وعظ و خطابه میروند و… یعنی پس از دورهی عمومی، رشتهها از هم جدا میشوند.
حضرتعالی داماد آیتﷲالعظمی شبیری زنجانی هستید؛ چطور شد که حضرتعالی با دختر ایشان ازدواج کردید؟
سن ازدواج من رسیده بود؛ حدود ۲۵ سال داشتم؛ به فکر ازدواج افتادم. حضرت آیتﷲالعظمی شبیری زنجانی هم آن وقت در حوزه «مشار بالمنان» بود از نظر فضل و علم و تقوا؛ ما ایشان را میدیدیم؛ از همهی جهات ایشان شایسته هستند. من به ابوی گفتم اگر راهی باشد، یک خواستگاری از صبیّهی ایشان شود. ایشان گفت این مسأله را از طریق آیتﷲ فاضل دنبال کنیم. پدرم مسأله را با آیتﷲ فاضل مطرح کرد و ایشان گفتند: من اقدام میکنم. قرار شد باجناق ما، خطیب محترم آقای حاج خلیل شرعی – که داماد اوّل آیتﷲالعظمی هستند و پدرشان مرحوم آیتﷲ شرعی از علمای قم و مرد متّقی و پارسایی بود – هم سفارش کنند. ابوی ما با مرحوم آیتﷲ فاضل با هم خدمت مرحوم آیتﷲ حاج سّید احمد زنجانی(ره) والد آیتﷲالعظمی شبیری زنجانی رفتند و ماجرا را بازگو کردند. ایشان گفتند: ما یک فکری بکنیم و استخارهای. بعد از مدّتی جواب مثبت دادند و این افتخار نصیب ما شد.
آیا آیتﷲ شبیری، بحث فاصله طبقاتی یا مسایلی از این قبیل را مطرح نکردند؟
نظر ایشان این بود که صبیه ایشان با طلبه ازدواج کند. حالا این طلبه مثلاً از نظر وضع مالی، مالدار است یا نیست؛ نه هیچ توجّهی نسبت به این جهت نداشتند. در امور مادّی ایشان هیچ نظری نداشتند. نظر ایشان فقط این بود که با طلبه ازدواج کند. نباید بهدنبال دنیا و مال دنیا باشد. وضع آن زمان ما هم وضع عادّی بود و ایشان هیچ توجّهی به این جهت نداشتند و قبول کردند.
آیا مراسمی هم برگزار کردید؟
بله بود؛ بعضی از آقایان تشریف آوردند. البته مراسم زنانه مفصّل بود؛ اما مراسم مردانه را بهیاد ندارم که مختصر بود یا مفصّل.
الآن رابطهی شما با آیتﷲ شبیری چطور است؟ به قول معروف دامادها با پدر زن جمع میشوید؟ گپی میزنید؟
خیلی خوب است. دامادها تشریف میآورند؛ خدمت آیتﷲ میرسیم. مخصوصاً من هر وقت خدمت ایشان مشرّف میشوم سؤالاتی از ایشان میپرسم و باید بگویم که اگر چیزی داریم، بیشتر از آیتﷲ حائری آیتﷲ شبیری داریم؛ از ایشان من خیلی استفاده کردم؛ زیاد استفاده کردم؛ در مجالس ایشان بسیار میرفتیم. زمانی هم مقداری در درس ایشان شرکت کردم؛ ولی استفادههای جلسهای من از نظر زمان خیلی بیشتر بوده است. خیلی من از ایشان استفاده کردم.
در جمعهای فامیلی یک خانوادهی عالم، معمولاً چه حرفهایی زده میشود؟
ایشان که فقط از مطالب علمی صحبت میکنند؛ تا مینشینیم عروه را میآورند؛ عبارتهای مکاسب را میآورند؛ میگویند: اینجا عروه چنین مطلبی دارد؛ یا سیّد چه میخواهد بگوید؟ یا شیخ در مکاسب چه چیزی میخواهد بگوید؟ ایشان حول و حوش مسایل علمی بحث میکنند.
بین فامیلها محبّت خانوادگی وجود دارد؛ ایشان یک چنین نگاهی دارند؟
بسیار با محبّت هستند؛ ما که غیر از محبّت چیزی ندیدیم.
به بحث امتحانات شفاهی برگردیم. معمولاً طلبهها، حضرتعالی را به اسم امتحانات شفاهی بیشتر میشناسند. چطور شد که حضرتعالی در بخش امتحانات شفاهی مشغول شدید؟
پس از پیروزی انقلاب، حضرت امام(ره) دستور تشکیل شورای مدیریّت حوزه را دادند و یکی از نمایندههای امام، مرحوم آیتﷲ فاضل بودند. عرض شد که آیتﷲ فاضل بر روی آن روابطی که با ابوی ما داشتند و از وضع درسی ما هم اطّلاع داشتند، به من فرمودند: فلانی، شما تلویزیون را چند دقیقهی دیگر باز کن، گوش بده و بعد از یک ربعی با شما صحبت میکنم. ما هم گوش دادیم، دیدیم که اشخاصی خدمت امام(ره) بودند؛ مرحوم امام(ره) آیتﷲ فاضل را نیز بهعنوان یکی از اعضای تشکیلدهندهی شورای مدیریّت معرفی کرده بودند. ایشان نیز به من گفتند شما را دعوت میکنم از فردا بیایید و در بخش امتحانات شفاهی کمک کنید.
ما به آنجا رفتیم و ایشان دستور دادند اتاقی را برای ما تهیّه کردند. در آن زمان من شرح لمعه و اصول فقه را امتحان میگرفتم؛ بعد از چند سال رسائل و مکاسب را، بعد از مدتی کفایه و حالا هم درس خارج را. البته الآن پایههای ۹ و ۱۰ را هم امتحان میگیریم؛ ولی در مصاحبهی خارج هم هستم. فکر میکنم امسال سی و پنجمین سال باشد که در بخش امتحانات شفاهی مشغول هستم.
فلسفه برگزاری امتحان شفاهی چیست و چرا این مقدار برای حوزه اهمیّت دارد؟
ببینید قبلاً هم مرحوم آیتﷲالعظمی بروجردی امتحان میگرفت و هم آیتﷲالعظمی گلپایگانی. حتّی شهریهای که امام(ره) میخواستند آن زمان بدهند، بر اساس امتحانات آیتﷲ گلپایگانی بود. فلسفهی امتحانات شفاهی این است که آیا طلبه میتواند این مطالبی که گفته میشود را از عبارت دربیاورد؟ مهم این است. ممکن است یک حافظهی خوبی داشته باشد و مطالب را کلّیتاً بیان کند؛ لکن اگر بیاید روی کتاب، از این عبارت نمیتواند مطلب را دربیاورد.
لذا مفاهیم بسیار نقش دارند؛ یعنی طلبه باید قدرت داشته باشد از متون، عبارتها را دربیاورد. اگر امتحان فقط کتبی باشد، ممکن است جزواتی را بخواند؛ سؤال و جوابهایی که بعضیها نوشتند را بخواند و در امتحان کتبی قبول شود. ما موردی داشتیم که در امتحان کتبی نمرهی او ۱۸ شده است؛ ولی در امتحان شفاهی ۸ گرفته است. چرا این طور است؟ برای اینکه حافظهاش خوب بوده و توانسته است مطالب را حفظ کند؛ امّا بر روی عبارت دقّت نکرده است؛ سر درس خوب گوش نداده است؛ مطالعهی قوی نداشته است؛ هممباحثهی قوی نداشته است؛ بر روی عبارات دقّت نکرده است؛ لذا نمیتواند. امتحانات شفاهی به نظر میرسد بسیار نقش مهمی دارد و در این جهت مؤثر است.
با توجه به سابقهی حضرتعالی در امتحانات شفاهی، یک طلبه چطور باید درس بخواند تا بتواند در این امتحان قبول شود؟
اولاً باید در پذیرش طلاب دقت شود؛ چون علوم ما مانند علوم ریاضی است؛ یعنی احتیاج به دقّت و استعداد دارد؛ به همین دلیل در موقع پذیرش باید سعی شود که افراد قوی پذیرش شوند. خود این استعداد قوی خیلی مهم است؛ باهوش باشد؛ به نمرات ریاضی کلاسهای خود نگاه کند؛ نمرههای ریاضیاش قبل از اینکه بخواهد طلبه شود در دورهی دبیرستان چطور بوده است؟ استعداد مهم است.
ثانیاً پیشمطالعه و پسمطالعه داشته باشد؛ ولو از آن درس چیزی نفهمد باید مطالب را قبل از درس بخواند؛ شاید چیزی در ذهن او بماند؛ بعد از درس هم به مطالعه بپردازد و مطالعهی قوی کند.
ثالثاً با هممباحثهی قوی به مباحثه بپردازد. متأسّفانه الآن در حوزه، مباحثه خیلی کمرنگ شده است. زمان ما در مدرسهی فیضیّه طلبهها کنار حوض، به قول ما قمیها گُله به گُله مینشستند و چندتا چندتا بحث میکردند؛ بحثهای قوی میکردند و همین کار سبب ارتقای آنها میشد. مباحثه خیلی اثر دارد.
رابعاً استاد خوب انتخاب کند؛ ابتدای سال تحصیلی چندکلاس برود؛ یک هفته پنج کلاس درس برود و ببیند کدام استاد قویتر است. به شلوغی درس نگاه نکند؛ به خلوتی درس نگاه نکند؛ شلوغی و خلوتی ملاک نیست؛ ممکن است شلوغ باشد و خوب نباشد؛ ممکن است خلوت باشد و خوب باشد. باید ببیند این استاد از نظر دقّت و تحقیق و ریزهکاریها و فوت کوزهگریها چه چیزی میتواند از کتاب دربیاورد. این برای استاد مهم است و شاگرد هم خلاصه میفهمد.
خامساً اینکه در موقع درس حواسش به استاد باشد؛ نه جای دیگر؛ مشغول نوشتن اطراف کتاب هم نباشد. در امتحانات من به این آقایان طّلاب عزیز عرض کردم گفتم: آقایان! اینها را ننویسید؛ این نوشتههای اطراف کتاب حافظهی شما را رفتهرفته خراب میکند. آن چه در ارتقای شما مؤثر است گوش دادن به استاد، نگاه کردن به چشم استاد است که مطالب در ذهن شما میآید؛ بعد شب بروید اگر یک نکاتی را استاد گفته است شما آنها را در دفتر یادداشت کنید.
یاداشتبرداری بعد از کلاس باشد؟
بله بعد از کلاس؛ آن هم در شب؛ نه در طول درس یا هنگام درس گفتن. من با این نوشتنهای سر درس موافق نیستم. برای اینکه نوشتن در موقع درس، دیگر به او فرصت تأمّل بر روی صحبتهای استاد نمیدهد. استاد هرچه میگوید او دائماً مینویسد. امّا اینکه چه چیزی میگوید مشخص نیست. یکی از خصوصیّات زمان سابق این بود که طلاب حواسشان به درس استاد بود. در درس امام(ره) در مسجد سلماسی، این آقایان و فضلا که الآن خود از مراجع هستند، به امام اشکال میکردند. اصلاً آن زمان کسی درس نمینوشت. یا درس آیتﷲ بروجردی؛ هیچکس هیچ نمینوشت؛ همه فقط گوش میدادند. شبها نکاتی که مرحوم آیتﷲ بروجردی یا امام(ره) فرموده بودند و احیاناً در کتاب نبود، اینها را بهعنوان اشکالی بر این کتاب مینوشتند. ولی الآن شما کتابهایی که سر امتحانات میآورند را ببینید؛ پر از نوشته است. بعضی از آنها هم میگویند اساتید ما گفتهاند بنویسید! بنده نمیدانم این اساتید، چه نظری داشتهاند و چرا اینطور میفرمایند. استاد باید بگوید گوش دهید؛ گوش دهید تا این مطالب در ذهن شما قرار گیرد و شب بر روی آن مطالعه کنید و اگر من مطلب جدیدی داشتم آن را یادداشت کنید. قاعده این است. اگر اینطور باشد، هم در ذهن او میماند و هم حافظه را خراب نمیکند؛ نه اینکه وقتی از او سؤال کنند بگوید: بگذارید کتاب و دفتر خود را نگاه کنم و جواب دهم.
بعضی طلبهها میگویند در امتحانات شفاهی، اساتید بیش از اینکه به محتوا اهمیّت بدهند، به ادبیّات اهمیّت میدهند؛ یعنی اگر فردی ادبیّات خود را چند خط درست بخواند، قبول میشود و اگر درست نخواند، به محتوا توجه نمیشود؛ آیا چنین است؟
بعضی از آقایان طلّاب بیلطفی میکنند؛ در آن پروندهای که هست، نوشته شده است ادبیات ۳ نمره دارد؛ منتهی اگر احیاناً طلبهای عبارت را از نظر ادبی خوب میخواند و جایی که خبر مبتدا تمام میشود، خبر مبتدا ساکن میشود، دوباره بر روی شرط و جزاء میآید، میفهمد کدام شرط است و کدام جزاء شرط است؛ آیا جملهی بعد متمّم جملهی قبل است یا استیناف است و… دیگر اطمینان حاصل میشود که احتیاج به دوباره خواندن ندارد و بعد از او سؤال میکنند. اگر موردی هم پیش آمده که به ادبیّات تنها اکتفا شده است، به این دلیل بوده که عبارت را بهگونهای خوانده که کاشف از فهم مطلب بوده است.
بازتطبیق بر عبارت نمره دارد؛ توضیح مطالب نمره دارد؛ اینها کسر و انکسار میشود. البته بعضی آقایان طلّاب یک مقداری هم توقّع دارند که مثلاً چرا این قسمت را از ما میپرسید و جاهای دیگر را نمی پرسید؟ تا حدودی باید به آنها حق داد؛ چون وضع معیشتی اینها مشکل دارد؛ این وضعیت معیشتی سبب میشود که نتوانند آنطور که باید درس بخوانند و مجبور میشوند کنار درس، کار دیگری انجام دهند تا بتوانند زندگی خود را اداره کنند؛ این هم قضیهای است؛ با اینکه الآن الحمدلله نسبتاً مقام معظّم رهبری که خداوند طول عمر ایشان را زیاد کند – به طلاب کمک میکند. عدّهای هم میخواهند قبول شوند و به ادارهای یا جایی بروند. البته الآن طوری است که در جلسه امتحان شفاهی، ضبط صوت گذاشتند و اگر اعتراض باشد رسیدگی میشود و حقی ضایع نمیشود.
بعضی طلبهها میگویند اگر به فرض در امتحان شفاهی با لباس شخصی بروند، ریش کمتری داشته باشند یا لباس رنگی پوشیده باشند، ممکن است قبول نشوند. رعایت زیّ طلبگی در قبول شدن تأثیر دارد؟ مثلاً ممکن است آقایان تشخیص دهند که آنها دنبال مدرک هستند و احیاناً میخواهند به دانشگاه یا اداره بروند. آیا چنین چیزهایی هم مطرح است؟
البتّه ما این را در امتحانات تذکّر میدهیم. طلبه باید «زیّ» طلبگی را حفظ کند. ما به این آقای طلبه میگوییم: آقا این لباس شما با این رنگ آیا مناسب با طلبگی است؟ این موی شما؛ نمیگوییم شما موی خود را بتراشید؛ مو داشته باشید؛ امّا مثلاً فوکل گذاشته است. آیا فوکل و این موی بلند، با طلبگی مناسبت دارد؟ اینها از باب تذکّر گفته میشود؛ نه اینکه مؤثر در نمره باشد.
تأثیری در نمره ندارد؟
خیر؛ تا جایی که من از آقایان اطّلاع دارم و دیدم، تأثیری در نمره ندارد؛ ولی این را تذکّر میدهیم که شما زیّ طلبگی را حفظ کنید.
طلبهها در مدارس مختلفی در سطح کشور درس میخوانند و مدارس هم در یک سطح نیستند. طلبهای که مثلاً در مدرسهی معصومیّه یا شهیدین درس خوانده با آن طلبهای که در گوشهای از این کشور با اساتید نه چندان قوی درس خوانده است، تفاوت دارد. اینها در امتحان شفاهی لحاظ میشود؟
ما از طرف حوزه مأمور به تشخیص علمیّت طلبه هستیم. حالا این آقا در گوشهای از مملکت است که استاد قوی نداشته، هممباحثهای نداشته… آیا ما بدون اینکه این کتابها را بلد باشد و نتواند عبارات را معنا کند، بیننا و بینﷲ میتوانیم او را قبول کنیم؟ آیا این به خود این طلبه ظلم نیست؟ ولو منشأ آن این است که خود او تقصیری ندارد و مثلاً به استاد دسترسی نداشته است. ما هم میگوییم خب چند ماهی به قم بیا، استفاده کن، امتحانات خود را بده و بعد برو به شهرستان. چند راه جمع دارد. مجرّد این که در یک محیطی درس خوانده است که آنجا به کسی دسترسی نداشته است، دلیل نمیشود. ما چهکاری میتوانیم انجام دهیم؟ ما راهی نداریم. ما نمیتوانیم او را قبول کنیم. عبارت را بلد نیست. اگر شما به استاد دسترسی نداشتی، مجوّز این نیست که من شما را قبول کنم؛ شرعاً میشود این کار را کرد؟
چندین سال است که بازار جزوهخوانی و تلخیصخوانی خیلی رواج پیدا کرده است. اثر این را شما در امتحان شفاهی چطور میبینید؟
اگر طلبه حافظهی قوی داشته باشد، در امتحانات کتبی با همین جزوات و تلخیصنویسیها قطعاً قبول خواهد شد. برای اینکه در امتحانات کتبی بیشتر مسایل کلّی هستند و او هم تلخیص را خوانده است؛ ترجمه را خوانده است؛ یاد گرفته است و حافظهی قوی هم دارد. ولی اگر همین سؤالاتی که در امتحان کتبی از او شده است را متن کتاب بیاوریم و به او بگوییم که متن کتاب راجع به این سؤال است؛ این را بخوان و مطلب آن را دربیاور؛ اینجا میماند. ما به آقایان فضلایی که این تلخیص ها و جزوهنویسیها را منتشر میکنند عاجزانه عرض می کنیم که اینها خدمت به طلبه نیست؛ خدمت به طلبه این است که روح تعمّق و تأمّل در او زنده شود. با استفاده از این جزوات و تلخیصات او به صورت طوطیوار تئوری یاد میگیرد؛ جواب هم میدهد. در امتحان کتبی سؤال را میخواند، جواب مینویسد و نمره میگیرد؛ لکن در امتحان شفاهی ما او را به چالش میکشیم؛ آن وقت نمیتواند مطلب را از آب دربیاورد. پس معلوم میشود که دقّت نداشته است. همینطور طوطیوار این جزوات و تلخیصها را خوانده و قبول شده است. اصلاً حوزهی علمیّه از همان ابتدا براساس تعمّق و تفکّر است. مرحوم امام(ره) میفرمایند: این فقه جواهری و فقه سنّتی یعنی تعمّق و تفکّر. این تعمّق و تفکّر است که میتواند إن شاءﷲ مجتهدین آینده به حوزه تحویل دهد. اما اگر بنا باشد براساس این تلخیصها و جزوهنویسیها باشد، آنها این جزوات را حفظ میکنند، امتحان میدهند، قبول هم میشوند، ولی آن تعمّق و تفکّر را ندارند. لذا در مسایل علمی دچار مشکل میشویم و نمیتوانیم در آینده مجتهدین زیادی داشته باشیم. بهنظر میرسد باید از فضلا و اساتیدی که این جزوات و تلخیصات را مینویسند خواهش کرد و گفت: آقا شما لطف کنید، آقایی کنید این کار را نکنید. خود من که ۳۵ سال است اینجا هستم، بهترین سؤالات را میتوانم طرح کنم؛ میتوانم در حدّ یک کتاب ۲۰۰ صفحهای سؤال بهعنوان حلالمسائل سؤالات حوزه بنویسم. به من پیشنهادهای زیادی دادند؛ ولی من دیدم – هرچند این کتاب خریدار زیادی دارد و پول حسابی هم به جیب ما میآید – این خدمت به حوزه نیست؛ این رفته رفته حوزه را ضعیف میکند؛ لذا قبول نکردم.
برخی اساتید خصوصاً اساتید قدیمی، به وضعیّت درسخواندن طلبههای امروزی انتقاد دارند. شما که در واقع امتحان شفاهی میگیرید وضعیت علمی طلبهها را چگونه میبینید؟ آیا با طلبههایی هم مواجه میشوید که درسشان خیلی خوب باشد؟
بله؛ ما همین دیروز نمرهی ۱۸ داشتیم. حالا بعضیها راجع به ما مبالغه میکنند؛ میگویند ۱۸ ایشان خیلی خوب است. حالا لطف آنهاست. احیاناً گاهی هم نمرهی ۲۰ داشتم و خود این مرکز مدیریّت به آنها جایزه میدهد؛ بن کتاب میدهد. حالا این را نمیخواستم عرض کنم؛ اما خود من اگر ببینم طلبهای از نظر وضع مالی ضعیف است و درس او خوب است، به او کمک میکردم. نه اینکه از خود من باشد؛ بالاخره از جاهایی میگرفتم؛ از جایی بهعنوان سهم میرسید؛ بهعنوان کمک به طلبهای کمک میکردم؛ مورد این گونه هم داشتیم؛ منتهی کم است. این مورد نسبت به آن موارد کمتر است. ولی مورد اینگونه داشتیم. حتّی عقیدهی من این است که این اشخاص را گلچین کنند و تشویق کنند.
بعضی طلبهها میگویند: هر طلبهای به اتاق حضرتعالی برای امتحان شفاهی بیاید معمولاً قبول نمیشود؛ چنین چیزی صحّت دارد؟
این را راجع به ما شایعه کردند. خدای متعال میداند که ما اصلاً اهل این حرفها نیستیم. این یک شایعه است. گاهی هم از شانس ما به طلبههای ضعیف برخورد کردیم و افتادند و نمره کم آوردند و میگویند: اتاق فلانی مشکل دارد؛ یعنی کمتر کسی در این اتاق قبول میشود. در حالی که شما بروید از بایگانی، نمرات قبولی من را بیاورید با نمرات قبولی دیگران ملاحظه کنید. کلّی نگاه کنید. اتّفاقاً طلبههایی به من مراجعه کردند و گفتند ما از کلاس امتحان شما که بیرون میآییم، میگوییم حتما افتادیم؛ بعد که به ایشان پیامک میزنند که قبول شدید، تعجّب میکنند؛ میگویند: آنطور که شما در امتحان با ما برخورد کردید ما گفتیم حتماً مردود هستیم. میگوییم: اگر ما سؤالاتی میکنیم، برای این است که شما ورزیده شوی؛ ذهن شما قوی شود؛ تربیت شود. غرض ما از این سؤالات این است که آنها را در مقام نمره بهحساب شما بگذاریم. مقام نمره یک مقامی است و مقام سؤال کردن، مقامی دیگر. سؤال میکنیم و جواب میدهیم تا جنبهی علمی شما تقویت شود. امّا نمره را بیننا و بینﷲ حساب میکنیم که این در حدّ قبولی است یا نیست. من بارها گفتم: خداوندا! میدانی که ما تا بتوانیم عمداً، متعمّلاً و عالماً این کار را نمیکنیم که حقّ کسی ضایع شود.
مهدی جوادی
سلام
من چند سال پیش نزد ایشان امتحان کفایه دادم. خیلی خوب و عالمانه پرسیدند.به حق هم یک نمره قبولی دادندوالبته من کم گرفتم وهمان نمره حقم بو د.
هادی
از پایه اول مدام اساتید هی میگفتند: بیگدلی بیگدلی … . چنان برج زهرماری واسه ما ساخته بودند که بیا و ببین. خلاصه تصور ما این شده بود که هیچکس در طول تاریخ بهاندازه ایشون به طلبهها ظلم نکرده و اونا رو بیخودی ننداخته! تا اینکه سرانجام دستتقدیر ما رو به هم رسوند! آخرین امتحان شفاهی حوزهام رو با ایشون دادم؛ البته اول آخرین نبود اما بعد از اینکه قانون امتحان شفاهی عوض شد، شد آخرین! برخلاف اون تصوری که اساتید از ایشون در ذهن ما درست کرده بودند، ایشون خیلی خوب، مودبانه و از همه مهمتر مهربانانه امتحان گرفت و کلی هم از ما تعریف کرد! بنده خدا گفت: از صبح تا حالا هیچکش مثل تو خوب نخونده! تو دلم گفتم پس اونا دیگه چی بودند؛ چون من چند سال بعد از اتمام دروس واسه امتحان شفاهی اقدام کرده بودم و اصلا به مباحث مسلط نبودم. خلاصه اونجا بود که فهمیدم شنیدن کی بود مانند دیدن!
محمد میراحمدی
خداوند حفظش کنه
ج
خدا روشکر واقعا خوشحال شدم تو امتحان خیلی اذیت میکرد
علوی
خداوندایشان رابیامرزه ورحمت کنه من درس جنبی کلام رانزدایشان کتبی امتحان دادم به صورت تکی ….به ایشان عرض کردم قانون آنوزش تاصفحه فلان امتحان بایدامتحان بگیرید اماایشان قبول نداشت وبیش از۱۰۰صفحه اضافه می فرمود….درآخرهم قبول کردولی بازسئوال های غیرمتن مصوب راضمیمه کردو…من هم ..شدم ۱۶وحالا بیست وپنج سال بیشترگذشته خدایش رحمت کندکلا امتحانات شفاهی به خصوص سلیقه ای بوده درحوزه….وکنترلی هم برآنهانمی شده …..