حقیقت این است که همچون روایات نبوی[۱] ، در روایات علوی نیز دشنامگویی و بدزبانی خارج از ساحت اخلاق اسلامی شمرده شده است؛ آن حضرت در اینباره میفرمایند:
«إنَّ الْفُحْشَ وَ التَّفَحُّشَ لَیسَا مِنْ خَلَائِقِ الْإِسْلَامِ»؛[۲]
دشنامدادن و بددهنی [یا دشنام شنیدن] از اخلاقهای اسلامی نیست.[۳]
همچنین روایت شده است که امیرالمؤمنین(ع) در وصیتشان خطاب به فرزندان خویش و شیعیان فرمودند:
«وَ لَا تَتَكَلَّمُوا بِالْفُحْشِ فَإِنَّهُ لَا يَلِيقُ بِنَا وَ لَا بِشِيعَتِنَا»؛[۴]
«در كلامتان از فحش استفاده نكنيد؛ زیرا فحش و بدزبانی زيبنده ما خاندان و شيعيان ما نيست».
با این حال جریانی خاص در شیعه که یاسر الحبیبِ لندننشین مأموریت ترویج افکار آنان را دارد، مخالفت با دشنامگویی را بهمنزله خروج از دایرهی تشیع دانسته، همواره بر ضرورت دشنامگویی علنی و آشکار تأکید میکند. متأسفانه این جریان روایات ضعیف و متشابه علوی را بهگونهای کنار هم قرار میدهد تا توهین و دشنامگویی را روشی برخاسته از روایات جلوه دهد؛ این در حالی است که نصوص غیرقابل انکاری در نهی از این روش نادرست در روایات علوی وارد شده است؛ مثلاً هنگامیکه حضرت امیر(ع) در جنگ صفین آگاه شد حُجْربنعَدِی و عَمْروبنحَمِق، آشکارا اهل شام را لعن میکنند، کسی را نزد آنها فرستاد تا به آنها بگوید از این کار دست بردارند. آنها [با تعجب] نزد امام آمدند و عرض کردند: ای امیرالمؤمنین، آیا ما برحق نیستیم؟
ایشان فرمود: آری.
عرض کردند: آیا آنها باطل نیستند؟
حضرت فرمود: آری.
عرض کردند: پس چرا ما را از دشنامدادن به آنها منع کردید؟
حضرت خطاب به آنها فرمود: « کَرِهْتُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا لَعَّانِینَ شَتَّامِینَ تَشْتِمُونَ وَ تَبْرَئونَ وَ لَکِنْ لَوْ وَصَفْتُمْ مَسَاوِئَ أَعْمَالِهِمْ فَقُلْتُمْ مِنْ سِیرَتِهِمْ کَذَا وَ کَذَا وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ کَذَا وَ کَذَا کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ لَوْ قُلْتُمْ مَکَانَ لَعْنِکُمْ إِیاهُمْ وَ بَرَائتِکُمْ مِنْهُمْ: اللَّهُمَّ احْقُنْ دِمَائهُمْ وَ دِمَائنَا وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَینِهِمْ وَ بَینِنَا وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّی یعْرِفَ الْحَقَّ مِنْهُمْ مَنْ جَهِلَهُ وَ یرْعَوِی عَنِ الْغَی وَ الْعُدْوَانِ مِنْهُمْ مَنْ لَجَّ بِهِ لَکَانَ أَحَبَّ إِلَی وَ خَیراً لَکُم؛ نمیپسندم که از دشنامگویان و لعنکنندگان باشید و آنان را لعن و ناسزا گویید [که درنتیجه ایشان نیز شما را ناسزا گویند و از شما بیزاری جویند]؛ بلکه چهبهتر است اعمال ناشایست ایشان را یادآور شوید و بگویید: ازجملۀ سیرۀ [زشت] آنان چنینوچنان است و از اعمال [نادرستـ]ـشان این و آن است. این بهترین بیان و نافذترین استدلال است. نیز بهجای نفرین صرفِ آنان و بیزاریجستن از ایشان، چنین بگویید [و دعا کنید]: خداوندا، جان ما و ایشان را حفظ کرده و بین ما و ایشان را اصلاح کن و آنان را از گمراهیشان نجات ده، تا آنکه حق را نمیداند، بشناسد و آنکه از آن سرپیچی میکند، به آن گردن نهد. این را من بیشتر دوست دارم و برای شما [نیز] بهتر است.
عرض کردند: ای امیرمؤمنان، نصیحت شما را پذیرفتیم و به ادب شما مؤدب شدیم.[۵]
علامهامینی(ره) در مقدمۀ جلد هشتم الغدیر ضمن نقل این روایت از کتاب وقعة صفین میگوید: ادبِ امیرالمؤمنین، ادبِ شیعه است؛ ادبِ امینی است و ما نیز همچون حُجْربنعَدِی و عَمْروبنحَمِق میگوییم: ای امیرالمؤمنین، ما نصیحتِ شما را پذیرفتیم و به ادبِ شما مؤدب شدیم. و این گفتۀ تمام شیعیان است.[۶]
همچنین یکی از اصحاب امام علی(ع) میگوید: نزد امام بودیم که ذکری از خوارج به میان آمد؛ ما آنها را دشنام دادیم؛ امام فرمودند: «لا تسبوهم فإن قاتلوا إمام عدل فقاتلوهم وإن قاتلوا إمام جور فلا تقاتلوهم فإن لهم بذلك مقالا»؛ «به آنها دشنام ندهید؛ بلکه اگر با امام عادل و برحقی جنگیدند، شما نیز با آنها بجنگید [و سرکوبشان کنید] و اگر با امام ستمگر و ظالمی جنگیدند، با آنها نجنگید [و کاری با آنها نداشته باشید]؛ زیرا برای خواسته و دلیلی میجنگند».[۷]
خوارج در زمان امیرالمؤمنین(ع) از جهت فکری و رفتاری خصوصیاتی همچون داعش در زمان کنونی داشتند و خشکمغزی و تحجر آنان باعث شده بود تا جنایتهای بسیاری را انجام دهند؛ با این حال امیرالمؤمنین(ع) دشنامگویی را روش درستی در برخورد با آنها نمیداند.
نصر بن مزاحم در کتاب وقعة صفین از زید بن وَهْب روایت میکند: «أَنَّ عَلِيّاً مَرَّ عَلَى جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ بِصِفِّينَ فِيهِمُ الْوَلِيدُ بْنُ عُقْبَةَ وَ هُمْ يَشْتِمُونَهُ وَ يَقْصِبُونَهُ فَأَخْبَرُوهُ بِذَلِكَ فَوَقَفَ فِي نَاسٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ: «انْهَدُوا إِلَيْهِمْ وَ عَلَيْكُمُ السَّكِينَةَ وَ سِيمَاءُ الصَّالِحِينَ وَ وَقَارُ الْإِسْلَامِ وَ اللَّهِ لَأَقْرَبُ قَوْمٍ مِنَ الْجَهْلِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْمٌ قَائِدُهُمْ وَ مُؤَدِّبُهُمْ مُعَاوِيَةُ وَ ابْنُ النَّابِغَةِ وَ أَبُو الْأَعْوَرِ السُّلَمِيُّ وَ ابْنُ أَبِي مُعَيْط…»[۸] ؛ «[امام] على در صفّين بر گروهى از شاميان كه وليد بن عقبه نيز با آنان بود بگذشت و ايشان (پس از عبور او) بر او ناسزا راندند و از او عيبگويى كردند. چون اين خبر را به على رساندند وى در ميان ياران خويش بايستاد و گفت: «بر ايشان بتازيد (اما) آرامش خود را حفظ كنيد و وقار اسلامى خود را نگهداريد؛ بهخدا سوگند نزديكترين قوم به جهل و دور از معرفت خداى عزّ و جلّ قومى هستند كه پيشوا و مربّى آنان معاويه و پسر نابغه و ابو اعور سلمى و ابن ابى معيط بادهگسار و حدخورده در اسلام باشند و اينانند كه اينك در برابر من در ايستادهاند و مرا دشنام مىگويند؛ پيش از اين (به ملاحظاتى) با من نجنگيده و مرا دشنام نگفته بودند؛ در حالى كه من آنان را به اسلام فرا مىخواندم و آنان مرا به بتپرستى بازمىخواندند. پس سپاس و ستايش از آن خداوند؛ خدايى كه جز او خداوندى نيست كه ديرى است تا تبهكاران مرا دشمن مىدارند…».[۹]
در اینجا امیرالمؤمنین(ع) نهتنها دشنامگویی ابتدایی از ناحیه اصحاب خویش را خواستار نشدند؛ بلکه در مقابل دشنام شامیان نیز از اصحابشان میخواهند تا آرامش خود را حفظ نموده و وقار اسلامى خویش را نگهدارند.
اما سوگمندانه باید گفت امروز عدهای هرچند داعیهدار پیروی از امام علی(ع) هستند، ولی در گفتار، روش معاويه و پسر نابغه و… را دنبال میکنند و در برخورد با دشمنان نهتنها دشنامگویی و توهین را روا میدانند، بلکه دروغ و تهمت و افترا را نیز در مواجهه با مخالفان مذهبی جایز میشمارند. حال آن که روش برخورد شیعه با مخالفان، روشی اخلاقی و مبتنی بر سلوک اهل حق است که حضرت علی(ع) دربارۀ آن میفرمود: «اى مردم؛ وفا همراه راستى است که سپرى محکمتر و نگهدارندهتر از آن سراغ ندارم. آنکسکه از بازگشت خود به قیامت آگاه باشد، خیانت و نیرنگ ندارد. اما امروز در محیط و زمانهاى زندگى مىکنیم که بیشتر مردم حیله و نیرنگ را زیرکى مىپندارند و افراد جاهل آنان را اهل تدبیر مىخوانند. چگونه فکر مىکنند؟ خدا آنها را بکشد. چهبسا شخصى تمام پیشامدهاى آینده را مىداند، راههاى مکر و حیله را مىشناسد؛ ولى امر و نهى پروردگار مانع اوست و بااینکه قدرت انجام آن را دارد، آن را بهروشنى رها مىسازد؛ اما آنکسکه از گناه و مخالفت با دین پروا ندارد، از فرصتها براى نیرنگبازى استفاده مىکند».[۱۰]
علی(ع) که ما مدعی ولایت او هستیم و تبری از دشمنانش را واجب میدانیم، بزرگی بود که میفرمود: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیةُ بِأَدْهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یغْدِرُ وَ یفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یعْرَفُ بِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَکِیدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِیدَة»؛[۱۱] «سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدارتر نیست؛ اما معاویه حیلهگر است و معصیت و نافرمانى میکند. اگر نیرنگ ناپسند نبود، من زیرکترین افراد بودم؛ ولى هر نیرنگى گناه و هر گناهى نوعى کفر و انکار است. روز رستاخیز در دست هر حیلهگرى پرچمى است که با آن شناخته مىشود. به خدا سوگند، من با فریبکارى غافلگیر نمىشوم و با سختگیرى ناتوان نخواهم شد».[۱۲]
در روایت دیگرى از آن حضرت آمده است:
«لوْ لَا التُّقى لَکُنْتُ أَدْهَى الْعَرَبِ»؛[۱۳]
«اگر تقوا نبود، سیاستمدارترین عرب بودم».
بهراستیکسانیکه دروغ و تهمت و افترا را در مواجهه با مخالفان مذهبی جایز میدانند، این سخن مولای متقیان را چگونه تفسیر میکنند؟!
سخن پایانی اینکه برای دریافت معرفت صحیح اسلامی، باید به سیرهی قطعی و روایات معتبر اهلبیت(ع) مراجعه نماییم و متشبهات روایی را به آنها عرضه کنیم. امام رضا(ع) در این باره می فرمایند: «إِنَّ فِي أَخْبَارِنَا مُتَشَابِهاً كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ وَ مُحْكَماً كَمُحْكَمِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْكَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا»؛[۱۴] «در اخبار ما نيز همانند قرآن محكم و متشابه وجود دارد؛ لذا متشابهات آن را به محكمات آن ارجاع دهيد و صرفاً بهدنبال متشابهات آن نرويد كه گمراه ميشويد».
پس با توجه به اخلاق دینی و روایات فراوانی که در نهی از دشنامگویی بهصورت مطلق وارد شده است، تعابیر انتقادی قرآن و روایات را نباید سبّ و دشنام فرض کنیم؛ بلکه این تعابیر بیان حقایقی هستند که قرآن و روایات با هدف آگاهساختن و تنبُّهِ مردم، با صراحت به بیان آنها میپردازند. همچنان که تعبیرهای انتقادی قرآن کریم و روایات غالباً بهصورت کلی و بر اساس انحرافات عقیدتی و صفات رذیله بیان شدهاند و خصوصاً قرآن کریم، معمولاً افراد معین را مخاطب قرار نمیدهد و نقد نمیکند. همچنین بسیاری از تعبیراتی که دربارهی آنها توهم توهین شده است، در واقع تشبیهاتی هستند که بهصورت کلی و با هدف روشنشدن صفات پست و پلید منحرفان از حق بیان شدهاند. به دیگر سخن، این تشبیهات در مقام تبیین حقیقت صفاتی هستند که اشخاص منحرف از حق، خود را به آنها مزیّن کردهاند. تنها با این تشبیهات است که میتوان حقارت و پستیِ آن صفات را آشکار کرد.
راست اینکه اهلبیت عصت و طهارت(ع) با تکیه بر اخلاق و تعقل و بردباری، حتی در مقابل توهین و دشنام جاهلان و سبکمغزان نیز هیچگاه از اخلاق الهی خویش عدول نمیکردند و ازجملهی عبادُالرحمانی بودند که خداوند در وصف آنان میفرماید: «وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاماً»؛ «هنگامىکه جاهلان آنها را مخاطب قرار مىدهند [و به جهل و جدال و سخنان زشت مىپردازند]، در پاسخ آنها سلام میگویند [و درمیگذرند]».
اهلبیت(ع) بزرگوارانی بودند که توهین و دشنام جاهلان را با خوشرویی و محبت پاسخ میگفتند؛ چنانکه داستان بزرگمنشی امامحسن(ع) در مقابل توهینهای مرد شامی معروف است.[۱۵]
محمد رضا
اخلاقیات اموری ماقبل دینی است و برای اثبات سخن خود نیازی نبود تا از روایات دینی مدد بگیرید. هر انسان عاقلی می داند که می باید احترام دیگری را مراعات کند. نکته در این است که متاسفانه برخی روایات دینی در این زمینه رهزنی می کند و آن اخلاقیاتی که مناسب با جامعه ماقبل مدرن بوده است را به نام دین ترویج می کند.
نکته دوم اینکه این انتقاداتی که بر جریان یاسر الحبیب وارد کردید پیش از این بر رفتار رهبران دینی خودمان وارد است. ….در مورد محمد مصدق چه عباراتی را به کار بردند؟ در مورد مهندس بازرگان چه گفتند؟ آن عبارات آیا ناسزا محسوب نمی شد؟ تریبونهای نماز جمعه امروزمان که روی بی اخلاقی را سفید کرده اند. روزنامه کیهان که مخالفان خود را به انواع بی احترامیها ملقب می کند که جایی برای اخلاق نگذاشته است. آیت اللهی که مباهته را جایز می داند که جایی برای دفاع از اخلاق باقی نمی گذارد. بهتر است به جای اینکه دل نگران افراد به تعبیر شما «لندن نشین » باشیم، از خودمان شروع کنیم.