در دنیای امروزِ نشر، اینکه کتابی از مجموعه گفتارها یا سخنرانیهای کسی استخراج شود و زیرنظر همان مؤلف یا سخنران چاپ شود، امری است کاملاً شناختهشده. البته طبیعی است که تا تبدیل شدن چنین مجموعهای به یک گفتمان در باب متدولوژی، فاصله وجود دارد و باید برآن افزودهها افزود و ویرایشهای محتواییِ مکرری را در آن اعمال نمود. بهنظر میرسد آقای عدالتنژاد التفاتی به اختلافات علمی میان اندیشمندان ندارند و از همینرو نقدِ زاید و بیمورد ایشان به متن فارسی کتاب «روششناسی» (اینکه درآن ۴۰ صفحه خطا وجود دارد!) ایشان را در شمار خوانندگان ژورنالیستی و عوام سخنرانیهای من قرار داده است. اینکه میگویم سخنرانی (lecture) به این دلیل است که این اثر چیزی جز گفتوگوهای من با همکاران خودم در قم نبوده است؛ گفتوگوهایی که براساس درس «روششناسی» من در دانشگاه ویرجنيا در آمریکا و دیگر دانشگاههای دنیا شکل گرفت.
این نوشتار پاسخی است به نقد دکتر سعید عدالت نژاد به کتاب «روششناسی مطالعات اسلامی در غرب»
به نظرم آقای عدالتنژاد به فرصت بیشتری در خارج از ایران نیاز دارند تا به درک درستی از آنچه که امروز در میان اندیشمندان دینشناسی در موضوع «بحران معرفتشناسی در شناخت دین» در جریان است، دست پیدا بکنند. جای گفتن ندارد که اطلاعات ناقد محترم در مورد متدولوژی غربی و رویکرد شرقشناسان در مطالعه اسلام و مطالعات مربوط به خاورمیانه، سطحی و خام است. ظاهراً ایشان از میان شرقشناسان، فقط ادوارد سعید را خواندهاند؛ آنهم احیاناً از روی نسخههای ترجمهشدهاش. البته من نمیخواهم متدولوژی شرقشناسان را اینجا نقد کنم؛ زیرا خود دانشآموختهی این مکتبم؛ آنهم نزد اساتید مطرح شرقشناسی در دانشگاه تورنتو. هرچند من خودم منتقد ادوارد سعید هستم، با این همه خود را خیلی خوششانس میدانم که رویکرد فقهاللغه (philological) را در خواندن متون عربی کلاسیک پیش بهترین اساتید شرقشناس تلمذ کردهام.
طبیعی است که آقای عدالتنژاد با اطلاعات اندک خود دربارهی غرب و تأثیر مدرنیزاسیون (در جامعهشناسی معرفت) بر حقایق مطرح در دین، گفتارهای مربوط به متدولوژی را [در این کتاب] به مثابه یک معرفتشناسی و نظریهی بیمبنا تلقی کند. با همین مقدار، میتوان رویکرد خود ایشان را در مطالعه پدیدههای دینی حدس زد. نگاه معیوب ایشان به مقوله «روش» در مطالعات آکادمیک دین در دنیای معاصر، خود گواهی است بر مدعیات ایشان در مورد اصالت و سندیت (authenticity) که در اصرار نابهجای ایشان مبنی بر اینکه «من همه چیز را میدانم!» تبلور یافته است.
ناگفته نماند که نقد من به سخن آقای عدالتنژاد، نقدی است به آنچه از ایشان در سایتها آمده است و من به نقد کامل ایشان دسترسی ندارم (شایسته بود که برگزارکنندگان این نقد، نسخهی کامل سخنرانی ایشان را پیش از این در اختیارم میگذاشتند) و البته علاقه و وقتی هم برای خواندن چنین نقدهایی پیدا نمیکنم. وقتی که گفتههای توهینآمیز ایشان را نسبت به سخنرانیهای خودم دیدم، میتوانستم در مورد این جنس از نگاه قضاوت دیگری بکنم؛ ولی این چنین پاسخ و واکنشی فراتر از شیوه اخلاقیِ من است که بخواهم لطف ایشان را با غرضورزی جواب دهم.
اما در مورد ادوارد سعید باید به ناقد محترم یادآوری کنم که بلی، هستند کسانی که با ادوارد سعید موافق نیستند و همه نظرات وی را در باب سیاسی شدن مطالعات خاورمیانه و منابع محدود آن (که همین هم موجب موضعگیری ادوارد سعید در برابر شیوههای معمول در آکادمیهای غربی شده) نمیپذیرند؛ ولی نباید از بستر تاریخی این استاد فلسطینی – آنهم در رشتهی «روزنامهنگاری» در دانشگاه کلمبیا در نیویورک – غافل بود و فراموش کرد که رسالت علمیای که ادوارد سعید برای خود در نظر داشت، چه بود. کار ادوراد سعید، گامی متهورانه و جسارتآمیز بود تا چهره حقیقی ادعاهای شرقشناسانه در مورد امور آکادمیک مربوط به شرق را نشان دهد. همچنین ارزش تحدّیات سعید را زمانی میتوان دریافت که آن را در کنار – و با ملاحظهی – کار علمی بهوجود آمده از سوی برنارد لوییس (از اساتید مطرح در مطالعات اسلام و یکی از شخصیتهای مطرح در روششناسی شرق شناسی) ببینیم. چگونه یک محقق در مطالعات اسلامی (آقای عدالتنژاد) چنین غیرمنصفانه، غیرمنطقی و تقریبابیپروا در مورد آثار ادوارد سعید قضاوت میکند؟ آیا این نشانهی بیتوجهی به زمینههای تاریخیِ مطالعات اسلام در غرب نیست؟
هدف من از این درس گفتارها تبیین پیشینه روشهایی بود که در طول یک قرن و نیم گذشته در غرب جریان داشته است که من آن را براساس سرفصلهای آموزشی در دانشگاههای سکولار غربی ارائه کردم. من این سلسله سخنرانیها را بر طبق همان سرفصلهایی که سالیان سال در آکادمیهای مختلف تدریس کردهام، ارائه بحث نمودم. اکنون البته زمان آن است که همکاران ایرانیام برای فهم سیاستِ دانش (politics of knowledge) و روشهایی که در آن چنین ادعاهایی در مورد واقعیتها مطرح میشود، سخت تلاش کنند و با خواندن دقیق منابع کلاسیک و مدرن اسلام پرده از واقعیات بردارند.
متأسفانه باید صریحاً بگویم که آسیب پژوهشهای روشنفکرانه در ایران آسیبهای اخلاقی و ناشی از خودشیفتگیهای کاذب است و درمان آن شکستن غروری است که قلب برخی از روشنفکران ما را در مطالعات مربوط به اسلام و مدرنیته، قسی ساخته است. جریان روشنفکر ما در ایران کی قرار است عادت بدش را در خواندن منابع دست دوم و دست سوم کنار گذارد و این بار منابع اصلی به زبان آلمانی، فرانسوی و انگلیسی را بخواند؟ بیتوجهی به منابع اصلی و عدم اهتمام به مباحث روششناختی در علوم انسانی باعث میشود جریان روشنفکری در ایران ابتر بماند و از خلق میراث ماندگار خود عاجز بماند. امید است که این تذکر نافع بوده و در اصلاح رویههای غیراخلاقی در عرصههای علمی مؤثر باشد.