معرفت و شناخت، وجه تمایز تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی است و در فرهنگ عربی و اسلامی از قدیمالایام کتاب و وسایل مرتبط با شناخت دارای جایگاه بلندی بوده است؛ اما در این میان نکته ظریفی بر خلاف این فرهنگ، دربارهی کتاب و ارتباط با آن وجود دارد که گهگاه از نظرها پوشیده میماند. منظور من بهطور خاص اعتقاد گروهی به نحس بودن برخی کتب است. منظورم از نحوست، اعتقاد به نحس بودن این کتب از جهت خواندن، قرائت یا حتی خرید و نگهداری آنهاست!
شیخ عباس قمی صاحب کتاب «مفاتیح الجنان» – از کتب پرفروش ادعیه – که محقق بینظیری در سیره اعلام و شخصیتها بود، وقتی از ابوالفرج اصفهانی (م۳۵۶هـ.ق) و کتابش سخن میگوید، در تعلیقهای مینویسد: «بر خواننده مخفی نماند که کتاب اغانی ابوالفرج اصفهانی، کتاب نحسی است و نحوست آن مشهور است و من برخی از نحوستهای این کتاب را شنیدهام». اما متأسفانه او چیزی از آنچه شنیده را نقل نمیکند که اگر این کار را میکرد به ادبیات جالب توجهی دست پیدا میکردیم که خالی از ظرافت نبود. شاید به همین دلیل بوده است که از مرجع دینی شیخ محمد حسین کاشفالغطا (ت۱۹۵۴م) در کتابش نقل شده که در شهر نجف، در دوره او – یعنی نیمه اول قرن بیستم میلادی – جز یک نسخه از کتاب اغانی ابوالفرج اصفهانی پیدا نمیشد؛ آن هم در شهری که شهر علم و ادب بود!
معروف است که اصفهانی کتاب اغانی را در پنجاه سال تألیف کرد. همچنین نقل شده که صاحب بن عباد وزیر دولت آل بویه در سفرش ۳۰ شتر را برای حمل و نقل کتب ادبی اختصاص داده بود؛ ولی وقتی اغانی ابوالفرج به دستش رسید، از کتب دیگر بینیاز شد.
یکی دیگر از کتبی که در تاریخ اسلامی، نحس دانسته شده و نام آن با بدیمنی و شومی گره خورده است، کتاب ابوحیان توحیدی (م ۴۱۴هـ.ق) با عنوان «در ذم دو وزیر» است که به ذم صاحب بن عباد و ابن عمید میپردازد و سرشار از فحش و ناسزاست. آنطور که مستشرق سویسی آدام متز در کتاب خود «تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری» میگوید، مردم زمانی طولانی معتقد بودند که این کتاب برای خریدارش نحوست بهدنبال میآورد.
این اعتقاد به شومی کتابها به اشخاص نیز کشیده شده است و برخی اعتقاد دارند هر چیزی که ارتباطی با ابن رومی (م ۲۸۳هـ.ق) شاعر دارد، نحس و شوم است؛ حتی اگر به اندازه نوشتن درباره او یا دیوانش باشد! حتی این اعتقاد وجود دارد که نوشتن درباره ابن رومی موجب ضرر یا ایجاد مشکل میشود. نابغه فن، عباس محمود عقاد(م ۱۹۶۴م) نیز از این موضوع برحذر داشته شد؛ اما او بر نوشتن دربارهی ابن رومی اصرار ورزید؛ پس به زندان افتاد و زمانی که کتاب کامل شد پایش شکست!
بین طلاب شایع بود کسی که شرح ابن ناظم بر الفیه ابن مالک را مطالعه کند، هیچوقت نمیتواند آن را به پایان برساند!
انیس منصور در کتاب خود درباره تاریخ زندگی عقاد مینویسد: «استاد ما به خوبی میدانست که حتی خود ابن رومی شاعر درباره کسیکه درباره او تلاش کند نگران است؛ ولی در عین حال او در توجه به این شاعر زیادهروی کرد و پا را از این هم فراتر گذاشت و بیت شماره ۱۳ را که عدد شوم بود انتخاب نمود و بر کتابش تصویر یک جغد کشید که آن هم نشانه شومی و بدیمنی است». منصور اضافه میکند: «از وقتی که روزنامهها این خبر را منتشر کردند که ادیبی جوان و روستایی، بحثی از ابن رومی را نگاشته است و آن را به استاد عقاد هدیه کرده است، زمان زیادی نگذشت که شومی ابن رومی گریبان وی را گرفت و او در حالی که از خیابان عبور میکرد، با اتوبوس تصادف کرد؛ آن هم زمانی که قصد داشت سوار بر قطار شود و به پایتخت مصر یعنی قاهره برود!».
آنچه که این داستان را بیشتر عجیب و غریب میکند آن است که این جوان به والدین و استادانش گفته بود قصد دارد در یک تجربه شخصی، شایعهای که علیه ابن رومی وجود دارد را راستیآزمایی کند! سخنها و حکایات درباره این داستان هم زیاد است. حتی همسر این مرد جوان میگوید او یک روز بدون هیچ مقدمهای مرا طلاق داد! وقتی از او درباره سبب این کار سؤال شد گفت: «تا امروز دلیل این کار را نمیدانم!».
تمام این سخنها در حالی است که زندگی ابن رومی، خود زنجیرهای از مصائب و مشکلات است؛ او مجموعهای از دردها را در زندگی خود جمع کرده است؛ از گرفتار آمدن در چنگال فقر پس از ثروتمند شدن، تا مرگ دوستان و فرزندان؛ تا جاییکه – آنطور که در شعرش منعکس شده – دیگر آرزویی در زندگی نداشته است.
ابن رومی به هجو، تمسخر، شومی و بدیمنی شدید معروف بود؛ سکوت صاحب کتاب اغانی درباره او از روی خشم است؛ نه برای کوچک شمردن جایگاه او؛ چون هرکس سخنی در مدح ابن رومی میگفته است، سخن را به تحقیر و تمسخر او میکشانده است؛ تا جایی که بسیاری از او روی گرداندند و در غذایش سم ریختند تا او مرد.
در نمونهای دیگر از کسی – که خودش از مرحوم آیتﷲالعظمی مرعشی نجفی شنیده بود – شنیدم که کتاب «تاریخ ابن خلدون» و مقدمه آن موجب فقر میشود؛ البته بعضی همین سخن را درباره کتاب «اسفار» ملاصدرا، فیلسوف ایرانی نقل میکنند. علاوه بر این، شایع است که کتب سحر و شعبده هم از کتب نحس و شوم هستند.
اما واقعیت این است که نفس این سخن که برخی از کتب موجب نحوست میشوند، نوعی «حقه تبلیغاتی» است که استبدادی «ظریف» را در دل خود دارد و هدف آن محاصره و منع انتشار افکاری است که در برخی محافل و مجامع مقبول یا خوشآیند نیستند. معروف است که معتقدین به فلسفه و عرفان در ایران و دیگر مناطق – بهویژه از قرن دهم به بعد – مورد آزار و اذیت قرار گرفتند؛ طوری که شاغلین به این علوم مجبور شدند از مواضعشان عقبنشینی کنند، یا در خفا به تحصیل آن بپردازند، یا به هند مهاجرت کنند.
این را هم باید در نظر داشت که بعضی علما بهواسطهی نبوغ و سرآمد بودنشان به جنون میرسند! مثلاً لغوی معروف ابو زکریا فرّاء (ت۲۰۷هـ.ق) مریض شد و عقلش از بین رفت. یا جواهری – صاحب لغتنامه مشهور – به واسطه علم زیاد به جنون کشیده شد. جواهری وقتی کتاب «صحاح» خود را تصنیف میکرد، وقتی به حرف ضاد رسید، دچار وسواس شد. او به مسجد جامع قدیم نیشابور رفت و سپس از بام آن بالا رفت و گفت: «ای مردم! من در دنیا کاری را کردم که پیش از من کسی نکرده بود؛ پس برای آخرت نیز کاری خواهم کرد که اینگونه باشد. او با طناب، دو لنگه یک در را (مثل دو بال) به دو دستش بست و از مکانی مرتفع در مسجد بالا رفت و تصور کرد که پرواز خواهد کرد؛ اما بر زمین خورد و مرد».
در مقابل، ایرانیها برای دیوان حافظ احترامی خاص و جایگاه ویژهای قائلند و حافظ در میان آنان به لسانالغیب و بازگوکننده اسرار شهرت دارد و به دیوان او تفأل زده میشود و بسیار زیاد اتفاق میافتد که بیت شعر در فال حافظ، مطابق حال فالگیرنده درمیآید. آنطور که از اشعار حافظ پیدا است، او حافظ قرآن کریم بوده است؛ بعضی نیز به دیوان منسوب به امام علی بن ابیطالب تفأل میزنند.
کتاب «الفیه ابن مالک» منظومهای شناخته شده در علم نحو است که طلاب حوزههای علمیه آن را فرامیگیرند و شروح بسیاری دارد؛ یکی از آنها شرحی است که ابن ناظم نگاشته است. یکی از طلاب علوم دینی نقل میکرد زمانی که من شروع به خواندن این کتاب کردم، بین طلاب شایع بود کسی که شرح ابن ناظم را مطالعه کند، هیچوقت نمیتواند آن را به پایان برساند و گفته میشد که این امر به تجربه ثابت شده است! ولی ما بعداً فهمیدیم که یکی از طلاب، مطالعهی آن را به پایان برده است؛ هرچند نقلکنندهی این سخن، از عاقبت این فرد سخنی نگفت!