پس از درگذشت آیتﷲالعظمی بروجردی بود که سیدابوالقاسم کاشانی در مجلس ختم زعیم شیعیان بر منبر رفت و گفت: «باید کسی که پس از بروجردی عَلَم اسلام را در دست میگیرد، به تمام شیعیان تعهد بدهد که وارد سیاست شود».(خاطرات مهدی حائری یزدی، ص۹۴.) پس از آیتﷲ بروجردی گویی زمانهای فرا رسیده بود که فقیهان میباید با سیاست دست و پنجه نرم میکردند. در این میان اما، هرکدام از مراجع عظام راهی را برگزیدند. بهنظر میرسد که رفتارهای سیاسی مرجعیت در این موعد از تاریخ، چندان بر اساس اسلوب و معیارهای مشخص و دقیق قابل ارزیابی نیست. یرواند آبراهامیان و رسول جعفریان کوشیدهاند تا میان رفتارهای سیاسی سه نحله از مراجع تفکیک قائل شوند؛ سید احمد خوانساری را فقیهی دانستهاند که در امور سیاسی سکوت پیشه کرده بود؛ سید ابوالقاسم خویی به امور معنوی میپرداخت و شهابالدین مرعشی از سیاست پای پس کشیده بود. آبراهامیان، آیتﷲ مرعشی را در عِداد علمای محتاط غیرسیاسی میداند و جعفریان، وی را از علمای معترض برمیشمارد. بنابراین تقسیمبندی مراجع در این برهه از تاریخ (از زمان فوت آیتﷲ بروجردی تا پیروزی انقلاب اسلامی) آنهم براساس معیارهای دقیق، بهنظر عملی ناممکن میرسد.
آیتﷲ سید محسن حکیم
آیتﷲ سید محسن حکیم از جمله مراجعی بود که پس از مرحوم بروجردی به مرتبه زعامت رسید. وی در عراق با حاکمیت بعثی مواجه بود. بهنظر میرسد وی از مدافعان شاه پهلوی بوده است؛ اما رفتارهای سیاسی وی بهگونهای است که میتوان گاه او را محتاط سیاسی نامید، گاه انقلابی و بعضاً دارای مشی میانه. وی در نخستین دیدارش با امام خمینی گفته بود ما نمیخواهیم شاه ایران را تقدیس کنیم؛ اما میگوییم بودن وی برای پاسداری از شرّ کمونیسم بهتر است؛ شاه با کمونیسم مبارزه میکند و نباید تضعیف گردد.[۱] اما همین آیتﷲ حکیم، بارها به نقد و رد حکومت نیز پرداخته بود. این عبارات گوشهای از نامههای اعتراضی مرحوم حکیم به دربار پهلوی است: «یقین دارم اصرار مسئولین امور بر متابعت و پیروی از سیاست قلع و قمع پس از سیاست خدعه و مکرشان، به زودی پرده از ضعف و ناتوانی آنها نسبت به اداره امر ملت برمیدارد و فضاحتشان را به تمام مردم، ظاهر و هویدا خواهد ساخت».[۲]
آیتﷲ سید احمد خوانساری
سید احمد خوانساری هم از جمله مراجعی است که از وی بهعنوان مجتهدی ساکت و خاموش در امور سیاسی یاد میکنند. گفته میشود وی سلوک محتاطانهای برگزیده و در مقابل رفتارهای حاکمیت پهلوی دم فرو بسته بود؛ اما نامههایی از مرحوم خوانساری در دست است که انتقادات تندی را علیه حاکمیت پهلوی نشان میدهد. وی در نامهای از علما خواسته بود تا در مقابل حاکمیت پهلوی به اعتراض بپردازند.[۳] آیتﷲ خوانساری همچنین در اعتراض به رفراندوم شاهانه، آن را خلاف شرع مقدس و حرام و شرکت در آن را شرکت در امر حرام قلمداد کرده بود.[۴] منزل مرحوم خوانساری در آن زمانه محفلی بود که انقلابیون در آن حضور مییافتند و علیه حاکمیت پهلوی شعار میدادند. وی که به فقیه محتاط پایتخت نیز شهرت یافت، در اعتراض به وقایع ۱۵ خرداد نامهای نوشت و دربار پهلوی را مورد حمله قرار داد.[۵]
آیتﷲ سید عبدﷲ شیرازی
از سیدعبدﷲ شیرازی هم بهعنوان فقیهی یاد میشود که مشی مبارزاتی داشته است. وی بارها نامههای تندی علیه حاکمیت پهلوی نوشت؛ هنگامی که در نجف بود، بیانیههایی را علیه حاکمیت پهلوی صادر میکرد و محمدرضا پهلوی را فردی خائن و فریبکار مینامید.[۶] وی در سال ۱۳۵۴ش به ایران مهاجرت کرد و در بدو ورود – علیرغم اینکه از منتقدان اصلی پهلوی بود – با مخالفت برخی انقلابیون مواجه شد. سید منیرالدین شیرازی با ورود سیدعبدﷲ پیشنهاد داده بود که باید شجره سیادت سیدعبدﷲ را چاپ و منتشر کرد؛ چون سلسله سیادت او به عبدﷲ بن عباس منتهی میشود و در این صورت مردم حاضر نیستند زیر بار تقلید یک سید بنیعباسی بروند.[۷] مشخص نیست که سیدعبدﷲ شیرازی که از معترضان حاکمیت پهلوی بود به چه علت با اینگونه رفتارهای برخی انقلابیون مواجه شده است.
آیتﷲ سید محمدهادی میلانی
آیتﷲ سید محمدهادی میلانی از دیگر مراجعی بود که در این برهه زمانی حضور داشت. وی نیز گاه به تأیید حرکات انقلابیون میپرداخت و گاه پای پس میکشید. آیتﷲ میلانی در اعلامیهای اعتراضی به حاکمیت پهلوی اعلام کرده بود: «ملت ایران از نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی به ستوه آمده و لب پرتگاه سقوط و زوال قرار دارد و من شرعاً خود را موظف میدانم تا در راه نجات ملت مسلمان ایران از هیچ سعی و کوشش مشروعی دریغ نکنم».[۸] گفته میشود بیت مرحوم میلانی یکی از پایگاههای اصلی انقلابیون در مشهد بود. اما این مرجع تقلید نیز رویّهی یکسانی در مواجهه با حاکمیت پهلوی برنگزید؛ بهگونهای که آیتﷲ خامنهای نزد وی میرود و در مورد مسائل سیاسی و عدم حضور آیتﷲ میلانی در عرصه مبارزه به بحث میپردازند؛ تا جایی که درگیری لفظی ایجاد میشود و آیتﷲ خامنهای از آن روز بهعنوان یکی از تلخترین روزهای زندگانی خود یاد کرده است.[۹]
آیتآلله مرعشی نجفی
مرحوم مرعشی نجفی نیز از معترضین به حاکمیت پهلوی بود؛ وی در جایی میگوید: «به خدا قسم حاکمیت پهلوی روی مغول را سفید کرد؛ اگر چنگیز و اتباعش در این عصر میبودند و اعمال وحشیانهی آنها را میدیدند، شرمنده و خجلتزده شده و نشان توحش را به آنها میدادند».[۱۰] اما آیتﷲ مرعشی – که اینگونه علیه حاکمیت پهلوی اعتراض میکند – نیز رویکرد یکسانی در مسائل سیاسی نداشت. وی در آستانه انقلاب بیم داشت که مبادا فعالیتهای انقلابی، اوضاع سیاسی کشور را نامساعد کند. وی به یکی از اعضای جبهه ملی گفته بود: «اگر بنا باشد این رژیم و حکومت برود، آیا مملکت به دست کمونیستها نمیافتد؟».[۱۱] وی در آستانه انقلاب از مردم خواسته بود تا بهانه به دست حکومت ندهند و کشتاری صورت نپذیرد.[۱۲] در آستانه انقلاب، آیتﷲ مرعشی با درخواستهای مکرر مردم برای حضور در عرصه سیاسی مواجه میشد و یکبار در اعتراض به برخی اقدامات تندروانه گفته بود: «از ما میخواهند که با خانواده کشتهها و مجروحین همدردی کنیم؛ وضعی پیش آمده و خودسرانه کارهایی کردهاند؛ به ما مربوط نیست».[۱۳]
آیتﷲ گلپایگانی
آیتﷲ گلپایگانی نیز از این قاعده مستثنی نبود. وی، هم در اعتراض به حاکمیت سخن گفته بود و هم در نفی مبارزات سیاسی. آیتﷲ گلپایگانی در خصوص انجمنهای ایالتی و ولایتی به محمدرضا شاه اعتراض کرد[۱۴] و در ماجرای ۱۵ خرداد نیز اعلامیه صادر نمود. در هنگام تاجگذاری شاه و ولیعهدی فرزندش، از دربار پهلوی نزد آیتﷲ گلپایگانی میروند تا تأییدیهای از وی بگیرند. آیتﷲ میگوید: «خواستههای شما درست مانند آن است که یزید به امام زینالعابدین بگوید اکنون که پدرت امام حسین(ع) را کشتم بیا و به این جریان تبریک بگو».[۱۵]
اما مرحوم گلپایگانی نیز این رویّهی سیاسی را به نحو همیشگی به انجام نرساند. زمانی که آیتﷲ خمینی گفته بود سربازها از سربازخانهها فرار کنند، آیتﷲ گلپایگانی به مخالفت برخاسته بود؛ چون معتقد بود این کار باعث بروز هرج و مرج در کشور میشود.[۱۶] وی همچنین به مرحوم خلخالی گفته بود: «شما به یاد ندارید، اما وقتی پادشاهی میمرد یا اتفاقی میافتاد، غارت اموال مردم توسط برخی افراد شروع میشد». منظور آیتﷲ گلپایگانی از این طعن و کنایه بیان کردن اهمیت امنیت و آرامش در کشور بود و اینکه نباید نظم کشور را در خطر انداخت.