مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت
حجت‌الاسلام والمسلمین سروش محلاتی در همایش وضعیت فکر سیاسی در ایران معاصر:

اختصاصی مباحثات

همایش وضعیت فکر سیاسی درایران معاصر روز پنجشنبه ۵ اسفندماه ۱۳۹۵ مصادف با روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی با حضور اساتید و پژهشگران برجسته حوزه اندیشه سیاسی و سایر حوزه های مرتبط و با سخنرانی سیدجواد طباطبایی به عنوان سخنران اختتامیه در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. حجت‌الاسلام والمسلمین داوود فیرحی دبیر علمی این همایش بود. این همایش در ۴ بخش با سخنرانی ۳۲ سخنران با موضوعات مختلف برگزار شد. در بخش نخست که در تالار فردوسی برگزار شد ابتدای دکتر فیرحی ضمن خوش آمدگویی و گزارشی از برگزاری همایش نکاتی را پیرامون همایش ارائه دادند. در ادامه سخنرانان بخش نخست به سخنرانی خود پرداختند. نوشتار حاضر متن سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی است با موضوع «فراز و فرود در فکر سیاسی فقیهان معاصر».

همان‌طور که مستحضر هستید موضوع سخنان بنده فراز و فرود در فکر سیاسی فقیهان معاصر است. به نظر این حقیر در فکر فقهای معاصر ما یک فراز و فرودی اتفاق افتاده و می‌افتد؛ قهراً باید مشخص کرد که این فراز  و فرود در کجا اتفاق می‌افتد. با سه مؤلفه می‌توان توضیح داد که ما در بعضی از جنبه‌ها فرازهایی داشته‌ایم؛ البته نه فراز مطلق بلکه فرودهایی هم اتفاق افتاده و می‌افتد. اما سه فرازی که صحبت از آن کردیم این‌چنین است:

تنوع و تکثر در افکار و آرا

ما در قرن گذشته در میان فقهای خودمان ـ حداقل از زمان مشروطه به بعد ـ با یک نوع تنوع و تکثر در فکر و اندیشه سیاسی مواجه هستیم؛ چنان‌که در زمان مشروطه، آخوند خراسانی، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و برخی دیگر از فقها و حوزویان با افکار و اندیشه‌های مختلف را می‌توانیم نام ببریم که مثلاً در تشکیل دولت اسلامی رویکردهای مختلفی را بیان کرده‌اند. رویکردِ مطرح این است که چیزی به‌عنوان دولت اسلامی وجود ندارد و نمی‌تواند داشته باشد. البته در مقابل هم کسانی بوده‌اند که این نظر را نداشته‌اند. در سال‌های بعد حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی ـ مؤسس حوزه علمیه قم ـ را داریم که معتقد به تشکیل حکومت اسلامی نیست؛ آیت‌ﷲ بروجردی نیز همین گرایش را دارد. بعداز فوت آیت‌ﷲ بروجردی دیدگاه‌های متنوعی مطرح شد و علمای بسیاری، نظرات مختلفی را بیان کردند. به گذشته که دقت کنیم چنین وضعی را در میان افکار و آرای فقها می‌بینیم.

صراحت، شفافیت و شجاعت در بیان آرا

فقهای ما با صراحت، شفافیت و شجاعت، رأی و نظر خود را ارائه می‌کردند و به همین دلیل، هر دیدگاهی را در هر شرایطی  و به هر وسیله‌ای ارائه می‌کردند. لذا شما در یک مقطع می‌توانید مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری را در دوران پهلوی اول ببینید که بحث حکومت اسلامی را در حوزه‌ی علمیه قم مطرح کرده است؛ در همان شرایط بسیار محدودی که در آغاز تأسیس برای حوزه وجود داشت. بعد در یک تأخیر بیست تا سی‌ساله، مرجع بعد مرحوم آیت‌ﷲ بروجردی را ببینید که در قم و در حوزه‌ی درسی گسترده‌اش همین مسأله را مطرح و استدلال خود را کاملاً بیان می‌کند. بعد از آن، شخصیتی مثل علامه طباطبایی را می‌بینید که در سال ۱۳۴۰ش بحث دولت اسلامی را مطرح می‌کند. دیدگاه‌های مختلف در هر فرصتی ارائه می‌شوند؛ در همان قلمرویی که فقهای ما فکر می‌کردند. بنابراین در کنار آن تنوع، این شفافیت و صراحت و شجاعت هم یک ویژگی ممتاز بوده است.

زایش و پویایی در آرا

اما ویژگی سومی که ما در گذشته می‌بینیم یک نوع تغییر و تحول توأم با زایش و پویایی است در فکر فقهای ما. مثلاً  امام خمینی مسأله حکومت اسلامی را در آثار خود مطرح می‌کنند و درحوزه نجف به بحث می‌گذارند. در آن مقطع در بحث ولایت فقیه امام، هیچ مطلبی درباره نقش مردم در اداره حکومت نمی‌بینیم؛ یعنی دراین‌باره صحبت شده که حکومت اسلامی باید تشکیل شود و چه کسی متصدی اداره حکومت باشد و چه اختیاراتی دارد؛ اما این‌که مردم چه نقشی دارند، به‌کلی مسکوت است. در ادامه و در یک فاصله ده‌ساله، ایشان با صراحت مکرراً مسأله نقش مردم را مطرح می‌نمایند و این‌که حکومت اسلامی براساس رأی مردم شکل می‌گیرد. این یک گام به جلو و یک تحول است. الآن من درصدد داوری درباره‌ی این بحث نیستم؛ اما به‌هرحال یک تغییری اتفاق می‌افتد. بعد از انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی، مجدداً ایشان در یک فرصت ده‌ساله‌ای که دارند، چندگام برداشتند؛ از جمله بحث اختیارات دولت و محدودیت‌هایی که از زمان گذشته درمیان آرای فقهای سنتی وجود داشت ـ که حتی نرخ‌گذاری بر کالا را دارای شبهه‌ی شرعی و حرام می‌دانستند ـ  و مسائل دیگر. ایشان با گام برداشتن به جلو،  این اختیارات را برای اصل حکومت توسعه دادند. این تحولات در یک دوره بیست تا سی‌ساله دائماً اتفاق می‌افتاد.

تقلیل در عوامل سه‌گانه‌ی ذکرشده

اولاً تکثری مثل گذشته وجود ندارد؛ ثانیاً شفافیت و صراحت از بین می‌رود و ثالثاً تغییر و تحول و زایشی هم که مورد نیاز بود دیگر اتفاق نمی‌افتد؛ یعنی ما در حوزه در هر سه مسأله با مشکل مواجه هستیم. اولاً تنوع و تکثر با شرایطی که امروز وجود دارد، مثل گذشته نیست؛ یعنی در گذشته این امکان وجود داشت که شخصی مثل حاج‌ شیخ عبدالکریم به‌راحتی در درس خود بگوید ما حکومت اسلامی نداریم؛ اما امروز چنین حقی به فقها محول نشده و چنین اتفاقی نمی‌تواند بیفتد و اگر هم فقیهی احیاناً چنین نظری داشته باشد، ترجیح می‌دهد سکوت کند. حتی میراث گذشته‌ای هم که از پیشینیان داشتیم قابل ارائه و عرضه نیست؛ مثلاً  کتابی که درباره‌ی درس‌های آیت‌ﷲ حائری در این زمینه چاپ شده است ـ به قلم آیت‌ﷲ اراکی شاگرد بزرگ و برجسته ایشان ـ وقتی به این موضوع رسیده، بیست صفحه را حذف و بعد منتشر کردند! یعنی زمانی می‌شد این حرف را در حوزه درس گفت؛ اما دیگر نمی‌شود. یا فقیهی مثل مرحوم آیت‌ﷲ فلسفی که در مشهد حوزه‌ی درس دارد، وقتی به‌صورت طبیعی به این موضوع می‌رسد، به وی گفته می‌شود که این مسأله را نادیده بگیر و مطرح نکن؛ زیرا یک دیدگاه متفاوتی دارد. آیت‌ﷲ وحید خراسانی ـ یکی از علما و مراجع بزرگوار معاصر ـ  چند سال پیش در مسجد اعظم کتاب بیع را درس می‌دادند؛ وقتی می‌رسند به بحث اولیا و این‌که چه کسانی دارای ولایت هستند، به این‌جا که رسیدند این بحث را حذف کردند؛ در حالی‌که نظم طبیعی بحث فقهی اقتضا می‌کند که در بحث اولیای امور این بحث مطرح شود که چه کسی دارای ولایت است؟ فقیه ولایت دارد یا نه؟ این سیرِ تعریف‌شده‌ی درس است؛ اما  ایشان این درس را چند سالی که مطرح می‌کردند می‌گفتند: «این قسمت را ما مطرح نمی‌کنیم» و سراغ مسائل بعدی می‌رفتند. در گذشته چنین اتفاقی نمی‌افتاد؛ هر کسی با هر دیدگاهی می‌توانست نظر خود را مطرح کند؛ در واقع کسی تعیین تکلیف نمی‌کرد و خود شخص هم محدودیتی از درون احساس نمی‌کرد و مانعی نیز برای طرح دیدگاه‌های خود نمی‌دید. به‌هرحال این یک اتفاق نامیمون است که ما با آن مواجه هستیم.

چند سال قبل در نجف در محضر آیت‌ﷲ سیستانی بودم و از ایشان پرسیدم: نظر شما درباره‌‌ی ولایت فقیه و مطلقه‌بودن آن چیست؟ ایشان فرمودند: «من دراین‌باره نه خودم چیزی گفته‌ام و می‌گویم و به دفتر هم توصیه کرده‌ام که هیچ سؤالی را در این زمینه پاسخ ندهند».

اما صراحت و شفافیت هم رو به تقلیل است؛ زیرا افراد سعی می‌کنند که اگر حرفی و نکته‌ای دارند، خیلی روشن و آشکار مطرح نکنند. خدا رحمت کند مرحوم آیت‌ﷲ موسوی اردبیلی را؛ ایشان در نظام صاحب مسئولیت بودند؛ بعد به قم آمدند و  در جایگاه مرجعیت قرارگرفتند. استفتائی از ایشان شد بدین مضمون: «نظرتان را درباره ولایت فقیه و مطلقه بودن آن بیان کنید». پاسخ ایشان: «اصل ولایت مسلم است؛ تفصیل آن در این‌جا میسر نیست». خیلی جاها دیده می‌شود که می‌گویند از من نپرسید. اجمالاً این است که من کلیتش را قبول دارم و بیش‌تر از این میسر نیست مطرح شود. بنابراین یک بخشی از مسائل ناگفته باقی می‌ماند که اتفاقاً همان بخشی است که به سیاست مربوط می‌شود. چند سال قبل در نجف در محضر آیت‌ﷲ سیستانی بودم و با ایشان همین مسأله را مطرح کردم؛ پرسیدم نظر شما در این زمینه چیست؟ ایشان فرمودند: «من دراین‌باره نه خودم چیزی گفته‌ام و می‌گویم و به دفتر هم توصیه کرده‌ام که هیچ سؤالی را در این زمینه پاسخ ندهند». یعنی به‌طور کلی اظهار نظر نمی‌کنند. معنای این اظهار نظر نکردن این نیست که آن فقیه، صاحب‌نظر نیست؛ رأی دارد؛ اما به‌هرحال مصلحت را در این می‌بیند که چیزی نگوید.

اتفاق ناگوار سوم که شاهد آن هستیم این است که آن زایش و تغییر و تحولی هم که وجود داشت ـ به ضرورتِ یافتن پاسخ‌های جدید برای مسائل جدید ـ دیگر بدان صورت وجود ندارد و ما در همان وضعیت گذشته، توقف کرده‌ایم. سوژه‌ها و بحث‌های خوبی در گذشته مطرح بوده که الآن می‌تواند مورد بحث قرار بگیرد؛ مثلاً بعضی مسائل، آخرین بار در سال ۱۳۶۸ و هنگام تجدید نظر در قانون اساسی مطرح شده‌اند؛ آن‌جا مطرح شد که نظارت بر قدرت چگونه باید مشخص شود و تمام شد.

پس از این حوادث و وقایع در این دو دهه اخیر، حداقل در حوزه‌ی علما و فقها، ما دچار یک رکود شده‌ایم. این وضعیت کنونی ما به شکل غالب است؛ هرچند در میان علمای ما بوده‌ و هستند کسانی که در عین حال نظرات خود را ابراز می‌کنند؛ ولی در شرایطی که تفکر هزینه داشته باشد، قهراً آسیب جدی به آن وارد می‌شود.

(عکس از شفقنا)

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید