مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

بخش‌هایی از سخنرانی آیت‌ﷲ‌العظمی جوادی آملی در تاریخ هفدهم خردادماه سال ۱۳۹۶ (دو روز قبل) که در شهر دماوند ایراد شده و فایل صوتی آن برای انتشار در اختیار مباحثات قرار گرفته است.

مستحضرید وقتی یک کشوری پایگاه اساسی داشته باشد، نه‌تنها به کسی حمله نمی‌کند، بلکه اجازه‌ی خیال حمله هم به کسی نمی‌دهد.

اگر یک حادثه کوچکی در یک گوشه‌ای از کشور اتفاق افتاد، هیچ ـ یعنی هیچ، به نحو سالبه‌ی کلیه ـ ترسی نباید به خود راه داد. مرحوم کاشف‌الغطا  ـ که صاحب جواهر می‌گوید من فقیهی به حدت ذهن او ندیدم ـ در کشف الغطا می‌گوید وجود مبارک امیرالمؤمنین از حسین بن علی شجاع‌تر بود؛ حسین بن علی روز روشن مسلحانه وارد میدان شد؛ شمشیر داشت و می‌زد و می‌کشت؛ اما وجود مبارک امیرالمؤمنین با دست خالی به جای پیغمبر خوابید؛ در حالتی که چهل شمشیردار از چهل قبیله آمدند که او را تکه پاره کنند. اما همین علی بن ابی‌طالب می‌گوید شبی که فردایش قرار بود جنگ بدر باشد (که جنگ بدر هم در همین ماه مبارک رمضان واقع شد)، من دیدم وجود مبارک پیامبر از سر شب تا صبح، کنار یک درخت دارد با خدا زمزمه می‌کند؛ گویا اصلاً فردا جنگی نیست. آن هم در شرایطی که سربازان ما پیاده، سربازان آن‌ها سواره؛ ما به سربازانمان خرما می‌دهیم و آن‌ها به سربازانشان کباب می‌دهند؛ یعنی جنگ نابرابر؛ در چنین جنگی چطور شما نمی‌ترسید؟ به چه کسی تکیه می‌کنید؟  ما چنین پیامبری داریم.

علی می‌گوید ما هروقت در جنگ هراس داشتیم به پیغمبر پناه می‌بردیم: «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ»؛‏[۱]‎ وقتی دامنه‌ی جنگ خیلی داغ می‌شد ما کنار پیغمبر که می‌رفتیم انگار که وارد سنگر شدیم. این پیغمبر ما را تربیت کرد به شجاعت و شهامت.

کلینی نقل می‌کند در یکی از جنگ‌ها  آب تندی آمد؛ سیل مانند؛ بین حضرت و نیروهای نظامی‌اش. حضرت تنها ماند؛ گوشه‌ای گرفت استراحت کرد. رقیب فرصت را مغتنم شمرد، شمشیر کشید بالای سر حضرت. قبل از برخورد گفت: «من ینجیک؟»؛ سپاهیانت که آن طرف رود هستند؛ چه کسی تو را نجات می‌دهد؟ فرمود: بین لبه ی شمشیر تو و سر من، قدرت او فاصله است؛ من ینجیک؟ قال: ﷲ!  او لبخندی زد و چرخی زد و فشاری آورد و سُر خورد؛ خودش یک طرف، شمشیرش یک طرف؛ وجود مبارک حضرت آمد و شمشیر را گرفت و گفت: من ینجیک؟ حالا تو چه کسی را داری؟ گفت: تو بزرگی (من به بزرگواری تو پناه آوردم) گفت: برو بخشیدمت. ما مسائلی مانند این را در جنگ هشت‌ساله دیده‌ایم. بنابراین هیچ ترسی نباید به خود راه بدهیم.

ماه مبارک رمضان، ماه قرآن است. خدا فرمود: من این قرآن را نازل کردم؛ یعنی تنزل دادم. خدا دو جور نزول فیض دارد؛ یک وقت است باران نازل می‌کند؛ او را به زمین می‌اندازد. یک وقتی قرآن نازل می‌کند؛ او را به زمین می‌آویزاند؛ نه این‌که می‌اندازد. ما یک انداختن داریم؛ یک آویختن. کسی که خیال می‌کند وقتی خدا قرآن را نازل کرده، مانند این است که باران را نازل کرده، چنین کسی قرآنی نیست؛ قرآن را نفهمیده. اما او که فهمید خدا قرآن را آویخت، نه این‌که انداخت، چنین کسی وقتی قرآن می‌خواند ، می‌بیند که این کلام یک طرفش به دست اوست. این‌که گفتند «واعتصموا بحبل ﷲ جمیعاً»، حبل یعنی چه؟ این طنابی که گوشه مغازه انداخته شده، مشکلی حل نمی‌کند. اگر این طناب به جای بلندی وصل نباشد اتصال به او مشکلی حل نمی‌کند. این به یک سطح بلندی وصل است که آدم آن را می‌گیرد و بالا می‌رود؛ یا حداقل آن را می‌گیرد که نیفتد. این ماه چنین کاری را می‌کند.

قرآن مانند لیوان پری است که نیمی از آن دیدنی است؛ نیمی نادیدنی. قرآن کتاب پری است که یک بخشش در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها قابل دیدن است؛ اما یک بخشش نادیدنی است؛ «انا جعلناه قرآنا عربیاً لعلکم تعقلون» «و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم»؛ فرمود: آن بخشش علی حکیم است؛ عربی نیست؛ عبری نیست؛ فارسی نیست؛ تازی نیست؛ آن‌جا جای حرف نیست؛ جای لفظ نیست؛  جای ادبیات نیست. آن‌جا که می‌گوید «اول ما خلق ﷲ نور نبینا»، جای عبری و عربی نیست؛ آن‌جا جای علی حکیم است. آن‌جا دیگر جای تفکر نیست. ما هم می‌توانیم با عربی مبین قرآن را بفهمیم که این حداقل و کف قرآن‌خواندن است؛ هم می‌توانیم با علی حکیم مأنوس باشیم. ماه مبارک رمضان برای این است.

این عجل وفاتی برای این است که انسان با خود می‌گوید می‌گوید حیف است من این‌جا بمانم. الآن این عزیزانی که شربت شهادت نوشیدند، اولین راحتیشان همین است. مرحوم کلینی در جلد پنج کافی دارد که هیچ ـ یعنی هیچ به نحو سالبه کلیه ـ لذتی برای مؤمن به انداره لذت مرگ نیست. الآن تمام افتخار ما این است که دست ما به ضریح حضرت برسد؛ کسی که  توفیق پیدا کرده، کربلا و مشهد رفته و دستش به ضریح رسیده خیلی خوشحال است. اما اگر خود حضرت بیاید به دیدار من چه می‌شود. مرحوم کلینی نقل می‌کند هیچ لذتی در تمام مدت عمر برای انسان نیست به اندازه‌ای که مؤمن در حال مرگ حسین بن علی را ببیند.

بسیاری از مردم اول سالشان فروردین است که در آن جامه‌ی نو به تن می‌کنند؛ کشاورز و پیشه‌ور، اول سالش پاییز است مثلاً؛ اما بزرگان می‌گویند کسانی که اهل سیر و سلوک هستند، اول سالشان ماه رمضان است. این هم در روایات آمده و هم در ادعیه؛ در روایات به یک لسانی و در ادعیه به لسان دیگر؛ رمضان «قرة الشهور» است؛ رمضان «رأس السنة» است. اگر حافظ می‌گوید «ماه شعبان مده از دست قدح کین خورشید/از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد» برای همین است؛ بسیاری از کسانی که اهل سیر و سلوکند در آخر ماه شعبان به حسابشان می‌رسند؛ چون می‌خواهند وارد سال بعد بشوند. برای آن‌ها ماه مبارک رمضان ماه حساب نیست؛ ماه راه است.

ماه رمضان ماه کار است. باید تلاش کرد. کاری که ما باید بکنیم همان است که فرمود: «ان انفسکم مرهونه بذنوبکم ففکوها باستغفار».  ماه مبارک رمضان ماه فک رهن است؛ باید کوشید فک رهن کرد. «ان انفسکم مرهونه بذنوبکم» رهن است؛ «ففکوها باستغفار»، این ناله‌ها فک رهن است؛ این نمازها فک رهن است.

خدا به ما فرموده که بیگانه هر روز نقشه می‌کشد؛ فرمود: «لا تزال تطلع علی خائنه منهم». در قرآن به پیامبر می‌گوید که مطلع باش؛‌ گاهی شرق گاهی غرب هر روز نقشه می‌کشد. ما امت همین پیغمبریم. اگر کسی نداند که دشمن هر روز نقشه می‌کشد، تحت سلطه قرار می‌گیرد. بنابراین هیچ نگرانی‌ای نداریم؛ مرگ هم برای ما فضیلت است؛ شهادت که بالاترین مرگ است برای ما؛ خدا روزی‌مان بکند؛ طوبی لنا و حسن مآب.

پانوشت‌ها

  1. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌‏البلاغه، ج۱۹، ص۱۱۶ [⤤]

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید