مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت

حجت‌الاسلام والمسلمین رسول جعفریان، پژوهشگر تاریخ و استاد دانشگاه تهران، در روز نوزدهم مهرماه ۱۳۹۶ در مؤسسه مفتاح کرامت قم با موضوع «مواجهه علمای حوزه با دانش نجوم» به سخنرانی پرداخت. مشروح سخنان او را می‌خوانید.

موضوع من قدری متفاوت از عنوان موضوع­‌شناسی فقهی است و مربوط می‌­شود به برخوردی که علمای شیعه در اواخر دوره صفوی با بحث نجوم، به‌­عنوان یک تجربه و یک مورد با ارزش داشته­‌اند.

برای مقدمه جمله­‌ای از خطیب بغدادی ـ که در ابتدای رساله‌­اش درباره نجوم آمده ـ را عرض می‌کنم. او می‌­گوید: «مدتی پیش کسی از من پرسید ورود در امر نجوم امر محمودی است یا مذموم؟». خطیب بغدادی مانند بقیه کتاب‌­هایش بحث علم نجوم را در قالب روایات دنبال می‌­کند. همان‌­طور که می‌­دانید اهل حدیث هم چندان اهل تحلیل نیستند و معمولاً هر نکته‌­ای که می‌­گویند با یک روایت همراه است. این روایت می­‌تواند حدیث یا اثر باشد؛ یعنی اگر از پیغمبر چیزی پیدا نکردند از صحابه یا تابعین نقل می­‌کنند. لذا شما می­‌بینید که سی­صد حدیث درباره علم نجوم با تعدادی از آیات قرآن در خصوص نجوم آورده است. بحث من همین است که علمای دین کارشان چه ارتباطی با علم نجوم دارد؟ چطور در کنار کار فقهی و تفسیری و اخلاقی به علوم طبیعی پرداخته و می­‌پردازند و این علم را با کمک آیات و روایات تبدیل می‌­کنند به علمی که حاصلش ده­‌ها کتاب و رساله می‌­شود؟ یعنی با استفاده از روایات مداخله می‌­کنند در یک دانش طبیعی و سبب ­‌‌می‌شوند یک طیف وسیع در تمدن اسلامی، دانش‌شان متکی به این منابع، به عنوان حرف اول و آخر باشد. اگر کسی هم علیه آن‌ها حرفی بزند و کشف جدیدی داشته باشد متهم می‌شود که تو خلاف قرآن و حدیث گفته‌­ای.

هنوز ما خاطره نوشتن رساله تقریباً هفتاد صفحه­‌ای بن‌­باز را در سال ۱۹۷۲ به یاد داریم که در اثبات کفر کسانی نوشته بود که معتقدند زمین به دور خورشید می‌­چرخد. البته بعدها بن باز از این نظریه برگشت. او با آیات و استدلالات قرآنی ثابت کرده بود که  خورشید دور زمین می‌­چرخد! رساله­‌ای هم در مورد امکان رسیدن به کره ماه نوشته است. بن‌­باز در تسلط به منابع حدیثی استثنایی بود و یقین داریم که در این جهات قصد و بیماری نداشته که بخواهد حقیقت را شکل دیگری منعکس کند. او در مقابل چهارصد سال نجوم جدید ایستاده و این رساله را نوشته و گاهی حتی حکم به کفر ـ یا نزدیک به کفر ـ داده است. بحث رساله وی برمی‌­گردد  به این که علم و دین چه مناسباتی با هم دارند. این بحث را در غرب هم داریم و کتاب‌­های فراوانی نیز در این زمینه تألیف کرده­‌اند که برخی هم به فارسی ترجمه شده است؛ یکی از بهترین آن‌ها شاید «علم و دین» باشد که سی‌سال پیش ترجمه شده است. اما در جهان اسلام رابطه علم و دین به چه شکل بوده؟ چطور عالم دین ما رساله‌­ای درباره رعد و برق  یا طاعون می‌­نوشته است؟ چطور عالم دین ما از منظر دینی درباره علم نجوم رساله می ­نوشته و این نوع نگارش­‌ها چه تأثیری در برداشته است؟ خصوصاً کتاب مصنف عبدالرزاق را اگر دیده باشید ـ که قدیم‌تر از آن و آن‌طور مفصل کتاب نداریم ـ وقتی بحثی مطرح می‌­شود (مثلاً در دیات یا در هرزمینه دیگری از فقه و تاریخ و چیزهایی که مربوط به عرف و فقه است) چند حدیث می‌­آورد؛ رفتار امیرالمؤمنین، عمر و ابوبکر را می‌­گوید؛ کم که می­‌آورد از تابعین هم استفاده می‌­کند و در ذهن شما مفهومی از آن بحث را شکل می‌­دهد. تک‌­تک کتاب­‌هایی که داریم در قرن دوم تبدیل شدند به یک سری مفاهیم ذهنی منسجم و بعد روی این‌­ها اجتهاد شد و آرام‌آرام فقه شکل گرفت. البته بحث من در مورد همین رفتاری است که با علوم طبیعی شده است؛ رفتاری که درنتیجه‌ی آن، کلیاتی که در قرآن درباره شمس و قمر و طب وجود دارد را تبدیل به یک دانش می‌­کنند. البته در مورد طب، قرآن، مطلب خیلی کم دارد و صرفاً درباره عسل یک جمله دارد. ۶۰ روایت هم دربخاری در کتا‌ب­الطب است و ای‌نها معمولاً کم می‌آورند در این بخش؛ ولی با استفاده از احادیث یک طب درست می­‌کنند. در نهایت با همان روشی که عرض کردم، در قرن دوم این‌ها را تبدیل به یک دانش می­‌کنند؛ دانشی که قداستی دارد و کلام پیغمبر است و نمی‌­توان آن‌­ را تغییر داد. سپس آرام‌آرام این‌­طور تلقین می‌­شود که ما در این حوزه صاحب یک نوع دانایی و علمی هستیم و نسل‌­های بعد این را به‌­عنوان یک دانش تلقی می­‌کنند.

علمای دین کارشان چه ارتباطی با علم نجوم دارد؟ چطور در کنار کار فقهی و تفسیری و اخلاقی به علوم طبیعی پرداخته و می‌پردازند و با استفاده از روایات مداخله می‌­کنند در یک دانش طبیعی و سبب ­‌‌می‌شوند یک طیف وسیع در تمدن اسلامی، دانش‌شان متکی به این منابع، به عنوان حرف اول و آخر باشد. اگر کسی هم علیه آن‌ها حرفی بزند و کشف جدیدی داشته باشد متهم می‌شود که تو خلاف قرآن و حدیث گفته‌­ای.

الان اگر سراغ آن میراث بروید، می­‌بینید که ده کتاب درباره طاعون هست؛ درحالی‌­که هیچ‌کس فکر نکرده که طاعون چیست؛ صرفاً بحثشان درباره این بوده که وقتی طاعون آمد باید چه‌­کار کنیم؛ اگر کسی به­‌وسیله طاعون مرد شهید است یا نه؛ اگر طاعون آمد آیا ما می‌­توانیم از آن منطقه خارج شویم یا نه!
می‌دانیم که زمان پیغمبر طاعونی نبوده است  و سال ۱۵ یا ۱۶ هجری بود که در شام طاعون آمد و بسیاری از سربازان اسلام در آن‌جا فوت شدند و از همین‌­جا، دیدگاه‌­ها مختلف شد و پایه این دانش ریخته شد و تا سال ۱۸۹۸ کسی نمی‌­دانست طاعون چیست؛ یعنی ۱۲۰ سال است که طاعون شناخته شده است. لذا ما فقط یک مشت دانش حدیثی داریم که آثار اجتماعی عجیبی هم دارد. اوایل قرن ۱۹ در کشور مغرب طاعونی آمد و اکثر فقها فتوا دادند که کسی حق فرار ندارد و هزاران نفر آن‌جا مردند. یک پزشک اروپایی هم که در آن‌جا بود و مسلمان شده بود، گفت کسی از خانه‌­اش بیرون نیاید؛ چراکه حدس ما این است که در این رفت‌­وآمدها طاعون بدتر می­‌شود. آن پزشک به‌خاطر آن حرفش به‌عنوان جاسوس حبس و زندانی شد؛ با این که مسلمان شده بود. این بزرگ­ترین طاعون دوقرن اخیر قاره آفریقا بوده است که جمعیت را شاید تا دوسوم کم کرد. با این اوصاف ما صد رساله درباره طاعون داریم؛ از سیوطی، ابن‌­قیم، ابن ­ابی‌­الدنیا و بسیاری افراد دیگر!

سخن اصلی‌­ام به‌­عنوان مقدمه این است که چطور به خودمان اجازه می‌­دهیم که درحوزه‌ای مثل نجوم وارد شویم و دانشی را شکل دهیم که متکی به احادیث است و بعد از آن نتایجی بگیریم؟ وقتی شما مطالبتان را در قالب صد یا دویست حدیث ارائه می‌­دهید مخاطب گمان می‌­کند شما واقعاً دانشمند هستید و همه جزئیات را می‌­دانید. گاهی ما ستایش می‌کنیم که چه میراث عظیمی از علوم طبی داریم؛ غافل از این‌که این دانش، پایه‌هایش به شکلی که گفته شد درست شده است. در این‌گونه امور عرب‌­ها هیچ دانشی نداشتند؛ الّا دانش بدوی. علم نجوم در میان عرب‌­ها وجود نداشت و تصوری که از آن داشتند در حد امور خیلی سطحی بود. وقتی پیغمبر رحلت فرمود، حدیث نظمی نداشت و اصلاً دست کسی چیزی نبود. یک سری افراد مطالبی که نوشته بودند را نشر دادند. گرچه  این‌ها را نه ابوبکر قبول کرد و نه عمر.  کسی متوجه نبود که حدیث چه چایگاهی در دین دارد و قرار است کجای دین را تکمیل کند. حتی عثمان هم بالای منبر گفت که کسی حق ندارد حدیث پیغمبر را بنویسد. البته امیرالمؤمنین(ع) سیاستش برعکس بود.

تصور کنید شما به‌­عنوان یک مسلمان عرب به عراق رفته‌­اید؛ کنیسه‌­ها و کتاب‌­ها را دیده­‌اید و ذهنتان دارد شکل می‌گیرد. این‌جا دو جریان درست می­‌شود؛ یکی این‌که ما باید از خودمان متناسب با افکار بومی خودمان مطلب داشته باشیم؛ دیگری هم ترجمه‌­های جدیدی است که از زمان منصور شروع می‌­شود که از زبان‌های یویانی و سریانی می‌­آید. لذا دو پارادایم شکل می­‌گیرد؛ یکی مبتنی بر داشته­‌های خودشان در حوزه­‌های مختلف علوم طبیعی و یکی هم بر اساس ترجمه‌ها. از همین‌­رو ما یک نوع طب داریم که از عرب‌های بدوی به ما رسیده است و مثلاً در مورد عود هندی یا ادرار شتر است که برایشان مهم بوده. البته بعدها دنیای اسلام وسیع­‌تر شد و تجربه­‌های طوایف دیگر هم به آن اضافه شد.

مسلمانان برای ایجاد یک دانش طبیعی خیلی تلاش کردند و به­ مرور ـ منهای بحث قبله و اول و آخر ماه ـ درگیر دانشی به‌نام نجوم شدند. در مقابل، نجوم یونانی است که کتاب‌هایشان هم ترجمه شد و عده‌­ای هم این وسط از درگیری شریعت و حکمت با فلسفه هراس داشتند. در نجوم هم دو مکتب پدیدار شد؛ یک وقت شما طرف­دار حرف‌­های یونانی‌­ها هستید که تفسیر خاصی از آسمان دارند و یک وقت هم معتقدید هر چه از بیرون آمده، درست نیست و ما متکی به دانش‌­های خودمان هستیم. وقتی به اهل‌ ­حدیث ـ همان‌هایی که در بغداد، مسلط‌ بوده‌­اند و نبض فکر دستشان بوده و در این حوزه­‌ها در قرن سوم دستشان پر از حدیث است ـ می‌­گوییم «این احادیث کجا بود و چطور در قرن اول خبری از این‌ها نبود؛ آن‌وقت کتاب نجومی­ شما در قرن چهار پنجاه حدیث دارد و کتاب سیوطی یک‌­دفعه سی­صد حدیث می­‌شود؟» این‌­گونه توجیه می‌­کنند که صحابه پراکنده شده بودند و ما این حدیث‌­ها را جمع‌­آوری کرده‌­ایم. در طب هم همین‌­طور است. مثلاً طب‌النبی ابن ­سنی دینوری در قرن چهارم تدوین شده و کتاب کوچکی است. اما کتاب طب­‌النبوی ابن­ قیم هشت­صد صفحه است.
این است داستان ما در مواجهه علم و دین. تا کنون روی این‌ موارد کار و دقت نکرده­‌ایم که چطور بین ما و این دانش یونانی در این حوزه‌­ها تأثیر و تأثری برقرار بوده است. هدفم از طرح این بحث، اثبات مورد خاصی نیست؛ بلکه طرح موضوع می‌کنم؛ چون ما تا همه این رساله‌ها را جمع نکنیم و شکل­‌گیری علم و دانش در ذهن مسلمان­‌ها ـ و این‌که چطور این را با دین ارتباط می­‌دهند ـ را نفهمیم، نمی‌­توانیم قضاوت کنیم.
وقتی علوم یونانی آمد، مسلمان‌­ها باید جدی‌­تر می‌شدند؛ مثلاً باید این را در ابتدا حل می‌کردند که چه کسی گفته آسمان‌­ها در زندگی ما تأثیر دارند و این ضد توحید است؟ بنابراین، قضیه تبدیل شد به یک مسأله کلامی مهم. بعد هم احکام نجومی پدیدار شد که فلان‌ستاره که مظهر سردی است با فلان سیاره که مظهر گرمی است اگر نزدیک شوند، زندگی ما کن فیکون می‌­شود! در طب هم همین بود که می‌گفتند چرا می‌­گویید دارو ما را شفا می‌دهد؟ شما دارید با این حرف برای خدا شریک قائل می‌شوید! گرچه مردم اغلب به این‌گونه مباحث توجه نمی‌­کردند و دنبال داروهایشان می­‌رفتند؛ ولی بحث­‌های کلامی مفصلی بود که شما حق ندارید در کار خدا دخالت کنید. این مسأله در باره نجوم خیلی جدی­‌تر در جریان بود.

در قرن ۱۷ که اروپایی‌­ها به اصفهان می‌­آیند، دویست سال بود که تکلیف آسمان­‌ها روشن شده بود؛ هم تلسکوپ بود هم ریاضیات نجومی پیشرفت کرده بود. اما در اصفهان حتی یک نفر نمی‌دانست که وضع زمین نسبت به خورشید در تصور جدید تغییر کرده است. هیچ اثری در هیچ منبع صفوی پیدا نمی‌­کنید که یک کلام از نجوم جدید به این مردم منتقل کرده باشد. ولی تا دلتان بخواهد در اصفهان کتاب نجومی و اختیارات و تقویم با حجم‌­های ۵۰۰ و ۶۰۰ صفحه نوشته می‌­شد!

در کل، ما هزار سال است که درگیر دانشی به نام نجوم هستیم. بخشی از آن به کار فقه ما می‌­آید؛ بخش زیادی از آن مربوط به احکام نجوم است؛ قسمتی مربوط به پیش‌­گویی‌­های آینده است؛ بخشی دیگر هم مربوط به شناخت آسمان و زمین است که آن‌ها را هم از قرآن استفاده می‌­کنیم؛ بیشتر از آن هم حاضر نیستیم فکر کنیم.
در قرن‌های ۱۵ و ۱۶ بحث‌­های نجومی متحول شد. در قرن ۱۷ که اروپایی‌­ها به اصفهان می‌­آیند، دویست سال بود که تکلیف آسمان­‌ها روشن شده بود؛ هم تلسکوپ بود هم ریاضیات نجومی پیشرفت کرده بود. اما در اصفهان حتی یک نفر نمی‌دانست که وضع زمین نسبت به خورشید در تصور جدید تغییر کرده است. هیچ اثری در هیچ منبع صفوی پیدا نمی‌­کنید که یک کلام از نجوم جدید به این مردم منتقل کرده باشد. ولی تا دلتان بخواهد در اصفهان کتاب نجومی و اختیارات و تقویم با حجم‌­های ۵۰۰ و ۶۰۰ صفحه نوشته می‌­شد!  برای این‌که این ذهن­‌ها هزار سال با یک بلبشوی نجومی متشکل از یک­سری حدیث و یک­سری حرف‌­های هندی و بومی ایرانی و یونانی مخلوط و مشغول شده بوده و تکلیف کسب دانش در این مملکت روشن نبوده است.

من در این‌جا نمی‌­خواهم بحث فقهی کنم؛ بلکه می­‌خواهم توضیح دهم که ذهن علمی ما مسلمان‌­ها چطور متحول شده و چطور حاضر نبوده­‌ایم یک کتاب مطالعه کنیم. یک نمونه خوب، کتاب اختیارات کبیر علامه مجلسی است که چندین بار هم در نجف و ایران چاپ شده و حدود دویست صفحه است. در این کتاب علامه سعی می­‌کند نجوم و جغرافی و علم اختیارات که مربوط به سعد و نحس ایام است به همراه یک‌سری آداب و رسوم تقویمی را یک‌­جا به ما منتقل کند. مرحوم مجلسی که اوایل قرن هیجده می‌­زیسته است، در آن رساله اسم واتیکان را می آورد که البته به اشتباه آنرا دالتان می­‌نامیده‌­اند. در این کتاب علامه تصویری از آسمان­‌ها به شما می‌­دهد که این تصویر با دین مخلوط است. بر اساس نظام سعد و نحس، یک سری چیزها را مطرح می‌­کند؛ ولی از نجوم جدید در آن هیچ خبری نیست. این وضع ما در  ابتدای قرن ۱۸ ـ که سی­صد سال از کشف آسمان­‌ها گذشته ـ بوده است.

تا به این جا متوجه شدیم که دو جریان نجومی داریم که یکی منجمین حرفه‌­ای بوده‌­اند که متأثر از فرهنگ یونانی‌­اند و دیگری منجمانی‌­اند که مسلمان­‌ترند و به حرف­‌های گروه اول به حالت شک و تردید نگاه می کنند و سعی می­کنند که با آیات و روایات همه چیز را بفهمند.

حال می‌­خواهم زاویه بحث را قدری عوض کنم؛ بخشی از ادبیات شیعه­‌ها ـ که تا زمان صفویه قدرت سیاسی ندارند ـ معطوف به دفاع از هویتشان است. در فقه بهترین موقعیت را دارند؛ ولی در حوزه­‌های دیگر کمتر تألیف دارند. با تشکیل  دولت صفویه قدرت به شیعیان منتقل می‌­شود و علمای شیعه باید جامعه را از لحاظ فکری و علمی اقناع کنند. تا الآن ممکن بود به کتاب‌­های اخبار و علمی سنی­‌ها تکیه کنند؛ ولی از الآن دیگر فقط خودشان هستند. تحصیل علم هم کارسختی است؛ حتی نوشتن یک حلیةالمتقین صد سال وقت می­‌برد. پنجاه سال طول می‌کشد یاد بگیرید یک کتاب را چطور چاپ کنید. فکر نکنید تولید علم کار ساده‌­ای است. حالا دولت صفوی بر سر کار آمده و می­‌خواهند دانشی درست کنند که مردم بر اساس آن زندگی کنند. تا قبل از صفویه منجمین زیادی بودند؛ ولی همگی در حد نجوم قدیم متخصص بودند. زمان صفویه علما به ایران حاکم شدند و بیشتر این علما هم عرب بودند؛ به‌­تدریج علمای غیرعرب هم اضافه شدند. بیشتر علمای ما فقیه بودند و فکر ایرانی را هم نمی‌­پسندید.

علمای ما در دروه صفوی هشیار شدند و سعی کردند یک دانش دینی درست کنند که ما به آن می­‌گوییم تأسیس تمدن؛ یعنی بنشینیم روایات را بخوانیم و طب و علم جدید را استخراج کنیم. بسیاری از علمای ما احکام نجومی منجمین را قبول نداشتند. از این جهت که اولاً برایشان شرک­‌آلود بود و ثانیاً در روایات ما این ‌‌حرف‌ها نیامده بود؛ غیر از یکی دو مورد که آن‌ها را هم نمی‌­دانیم درست است یا خیر. لذا گفتند ما خودمان می­‌خواهیم دانشی درست کنیم. حالا از کجا آن‌ ­را دربیاوریم؟ قرار شد سراغ روایاتمان برویم و نکات نجومی را استخراج کرده و تقویم مذهبی درست کنیم. یعنی یک نفر نرفت از یک فرنگی بپرسد شما درباره نجوم جدید چه می‌­گویید؛ ولی هزاران ساعت گشتند درکتاب­‌ها که بر اساس این‌ها یک نظام نجومی درست کنند! مثلاً مجلسی نوشته که حکما می‌­گویند در روایت آمده که وقتی خورشید و ماه را غرور می‌­گیرد، فرشته‌­ها آن‌ها را به ته دریا در ظلمات می­‌برند که بفهمند دنیا دست آن‌ها نیست و مغرور نشوند! این حرف‌­ها در اوایل قرن هجده میلادی  گفته شده؛ در حالی که شش‌­هزار سال است بشر خسوف و کسوف را پیش‌بینی کرده است. البته علامه مجلسی خیلی مسلط است و نماد علم زمان خودش بوده است.

در جغرافی هم همین‌­طور است؛ کسی حال نداشت ببیند سرچشمه‌ی نیل یا فرات کجاست؛ لذا می­‌گفتند این‌ها رودخانه‌های بهشتی‌اند!

بنابراین ما یک نجوم شرعی داریم که در مقابل نجوم حکماست. البته همین نجوم حکما هم ته‌مانده علوم حکمای یونان بود که استفاده می‌­کردیم. به‌­جای این‌که روی حرف‌­های جدی این علم تمرکز کنیم، رفته بودیم روی سعد و نحس بحث می­‌کردیم و متخصص آن‌ها می‌شدیم! حکومت­‌ها امکانات بسیاری به منجمین می‌دادند که پیش‌­بینی کنند که مثلاً آخرسال چه می­‌شود؛ جنگی اتفاق می‌­افتد یا خیر و… . جالب این‌که آن منجمین هم در‌باره این موضوعات صدها کتاب­ نوشته‌­اند!  بین منجمین و متشرعین اختلاف و درگیری بود؛ حتی خود متشرعین هم درگیری داشتند؛ یک عده به احکام نجوم اعتقاد داشتند و عده‌­ای هم خیر. مثلاً میرداماد و خوانساری اعتقاد داشتند؛ اما ملاخلیل قزوینی اعتقاد نداشت و می­‌گفت هر روزی که شما می‌­گویید نحس است، من همان اعمالی که شما می‌­گویید نحس است را انجام می‌­دهم و هیچ بلایی هم سرم نمی­‌آید.

بسیاری از علمای ما احکام نجومی منجمین را قبول نداشتند؛ از این جهت که اولاً برایشان شرک­‌آلود بود و ثانیاً در روایات ما این ‌‌حرف‌ها نیامده بود؛ غیر از یکی دو مورد که آن‌ها را هم نمی‌­دانیم درست است یا خیر. لذا گفتند ما خودمان می­‌خواهیم دانشی درست کنیم. حالا از کجا آن‌ ­را دربیاوریم؟ قرار شد سراغ روایاتمان برویم و نکات نجومی را استخراج کرده و تقویم مذهبی درست کنیم. یعنی یک نفر نرفت از یک فرنگی بپرسد شما درباره نجوم جدید چه می‌­گویید؛ ولی هزاران ساعت گشتند درکتاب­‌ها که بر اساس این‌ها یک نظام نجومی درست کنند! در جغرافی هم همین‌­طور است؛ کسی حال نداشت ببیند سرچشمه‌ی نیل یا فرات کجاست؛ لذا می­‌گفتند این‌ها رودخانه‌های بهشتی‌اند!

اگر ما حرف‌­های سید مرتضی را الگوی خود قرار داده بودیم، هزار سال در چاه نیفتاده بودیم که به اسم دین، نجوم و طب درست کنیم و بعد این‌­طور عقب‌مانده باشیم و هرکاری می‌­کنیم نهایت هنرمان این باشد که کلید دستگاه سی­‌تی‌­اسکن را صرفاً روشن و خاموش کنیم.

شخصی فرنگی، کتابی چاپی را به شاه عباس داد؛ خیلی عجیب است که شاه نمی‌پرسد اصلاً چاپ چیست و چطور می­‌توانیم ما هم از روی یک کتاب چندین کپی بزنیم! لذا صد سال بعدش زمان فتحعلی شاه تازه ما اولین کتابمان را چاپ کردیم. از همین رو، در دنیا هفتصد سال است صنعت چاپ وجود دارد؛ ولی در کشور ما دویست سال است که چاپ راه افتاده است.

به نظرم ما دوباره داریم مردم را می‌­بریم به قعر چاه؛ دوباره به آن‌ها یاد می‌­دهیم که بیایید قم؛ همه‌چیز به شما می‌­دهیم. ما باید حد خودمان را بشناسیم و مداخله نکنیم در این مسائل تخصصی؛ فقط باید به مردم بگوییم بچه‌­هایتان را بفرستید درس بخوانند.

شاه مملکت کتاب چاپی را می‌­بیند؛ ولی نمی‌پرسد چاپ چیست! از ما بدتر ترک‌­های عثمانی بودند؛ صد سال خطاط‌­های عثمانی مقاومت کردند که چاپ­خانه نیاید در استانبول؛  می‌گفتند چاپ کردن قرآن کار خلافی است و باید آن را با دست نوشت. این وسط مسیحی‌­ها هم برای به‌­دست آوردن پول به ترک‌­ها گفتند شما قرآن را چاپ نکنید؛ ما برایتان چاپ می‌­کنیم که کار خلاف هم نکرده باشید! در استانبول تا صد سال قرآن‌­ها و کتاب­‌های چاپی مال مسیحی­‌ها بود!

اصلاً جنس ذهن ما، سخت است. درست کردن یک تمدن خیلی سخت است. وقتی شما بالای منبر یک نکته را می‌­گویید، در ذهن مردم می‌­نشیند و دویست سال طول می‌­کشد تا آن فکر تغییر کند.

انقلابی که در اواخر دوره صفویه رخ می‌­دهد این است که کتاب­‌های نجومی سنتی کنار می‌­رود و علمای ما در نیمه دوم صفوی سعی می­‌کنند یک دانش جدیدی شکل دهند. قبلاً گفته­‌ام که ساخت یک دانش چطور می­‌تواند جعلی باشد؛ یعنی این به اصطلاح دانش­‌ها وقتی بیرون می‌آیند، با دانش‌­های جدید مواجه می‌­شوند؛ مثلاً  امروز در کره­ شمالی هیچ‌کس اینترنت ندارد و کسی نمی‌­داند درخارج از کشور چه اتفاقی می‌­افتد؛ بنابراین تفسیر خاصی از علم و آینده دارند. هرچه شما فضایتان بازتر شود، ذهنتان از یک طرف متشتت‌­تر می‌­شود و از یک طرف در پارادایم بزرگ‌تری قرار می‌­گیرید و حرف­‌هایتان هم  محک جدیدی می­‌خورد. ولی ما در دروه صفوی بسته عمل می‌­کنیم و خارجی‌­ها را به کشور راه نمی‌­دهیم.

چه اتفاقی افتاد که همه علما نوروزنامه نوشتند؟ علامه مجلسی هم این سؤال را دارد که مگر نمی‌­گویید تقویم ما قمری است؛ پس چرا نوروز این‌قدر برایتان مهم است؟ در این باره فقط یک حدیث یک خط­‌ونیمی وجود دارد؛ ولی همان روایت، در قرن هفتم شد سه صفحه و در دوره صفویه شد ۱۵ صفحه! سیرش را من در یک مقاله نوشته‌­ام و می‌­توانید در اینترنت با عنوان «نوروز در فکر شیعه» جست‌وجو و مطالعه کنید. چطور شد تمام علمای شیعه طرفدار نوروز شدند؟ فرهنگ‌سازی شد. لذا از آن زمان دائماً می­‌گوییم نوروز خیلی هم خوب است و چه اشکالی دارد؟! این‌طور هم توجیه می‌­کنیم که اصلاً ما تسامح در ادله سنن داریم! دیگر نمی‌­گوییم که این تسامح، هزار سال وجود داشت و کسی آن‌ را نفهمید. آمدند سال قمری و شمسی را ترکیب کردند و با هردو کار می‌کردند. مجلسی درباره‌ی این وضعیت می­‌گوید مجبور بویم نوروز را مطرح کنیم. جالب است بدانید بعد از انقلاب و در ابتدای مجلس خبرگان قانون اساسی بحث شد که تاریخ شمسی معیار باشد یا تاریخ قمری. خیلی‌­ها هم طرف­دار قمری‌شدن تاریخ بودند؛ ولی شهید بهشتی و عده‌­ای سفت ایستادند که زندگی مردم بر اساس تاریخ شمسی است و ما باید اساس را بر تقویم شمسی بگذاریم.

ما دانش‌­هایی درست می­‌کنیم که بخشی­ از آن دینی و بخشی غیردینی است و  از همین رهگذر به مشکلات فراوانی برخورد می‌­کنیم. اخیراً جامعه‌­شناسی سال یازدهم دبیرستان را می‌­خواندم؛ در بخشی از کتاب نوشته بود علوم جدید، سکولاراند؛ چون خداوند در آن نیست! خدای بزرگ که در همه‌­جا هست و مهم این است که فیزک و شیمی جدید را یاد بگیریم. چرا این‌­قدر به بچه‌­های مردم می‌­گویید که این‌ها بی‌­دینی است؟ بیش از صد سال قبل که میرزا حسن رُشدیه ـ به‌­عنوان یک آخوند ـ مدرسه جدید و الفبای جدید را آورد، کسی نتوانست تحملش کند. از هرجایی بیرونش راندند و  نهایتاً هم پناه آورد به قم؛ الآن هم سنگ قبرش شکسته و کسی هم به او اهمیت نمی‌­دهد. کتاب­‌های دانشگاهی را ببینید چقدر درباره میرزاحسن ­رُشدیه  که هم‌­لباس ما هم بوده، پژوهش کرده­‌اند. فکر او فکر بدیعی بود.

حرف‌­هایی که گفتم را قطعی نگیرید؛ چون ذهن انسان دائم تغییر می‌­کند؛ ولی هنر من در این صحبت­‌ها این است که پشت سرش نسخه­‌های زیادی درباره نجوم و تقویم دیده­‌ام و سعی کردم با نگاه خاصی این‌ها را ببینیم.

پرسش و پاسخ

پرسش: بحث احکام و اختیارات نجومی که فرمودید درست است؛ ولی شما نسبت به حکمایی مثل بوعلی، خواجه­ نصیر، حسن‌زاده ­آملی و امام ­خمینی که به دقت مطالعه کردند و منجمد در یونان و آلوده به خرافات نشدند، کم‌لطفی کردید. با کلیت سخنرانی شما بدون این که نجوم را یک مصداق بارز این تمدن‌سازی جاهلانه بدانم، موافقم.

پاسخ: من نسبت به تعدادی از منجمین اصیل که شناخت عالمانه­‌ای نسبت به نجوم در قرون میانه اسلام ـ از قرن چهارم تا مثلاً قرن دهم ـ داشتند، تردید ندارم. ولی بپذیرید که این‌ها در اقلیتند و از قرن هفتم به بعد حتی یک قدم جلوتر نرفتند. شما به ابن ­سینا خیلی حسن ظن دارید؛ ولی ما هیچ­‌وقت ساختمانی نساختیم که روی محاسبات ریاضی باشد. فرق است بین وقتی که ما یک دانش را در حد عمومی و تمدن‌زا استفاده می‌کنیم؛ یا صرفاً در حد چهار متخصص که فقط بلدند محاسبات کنند. مسأله مهم‌تر این‌که ما مسلمان‌­ها انقلاب علمی نکردیم و فقط حرف­‌های یونانی‌ها را به اندازه یک سانت جلو بردیم. ما هیچ­‌وقت نتوانستیم فیزیک را از قید جوهر و عرض رها کنیم. سؤال من این است که ما اگر این همه ریاضی بلد بودیم، چطور نتوانستیم یک دوچرخه ساده را بسازیم؟! چرا در تمدن اسلامی یک کالسکه نتوانستیم بسازیم؟ این‌ها هیچ­‌وقت به مخیله ما خطور نکرد. ما دو قرن بلکه یک قرن‌­ونیم فعال بودیم؛ در جغرافی هم همین‌­طوربودیم. ما تا قرن دوازدهم عجایب‌­المخلوقات می­‌نویسیم! ما می‌­توانستیم در قرن چهارم خوب شویم؛ ولی ما ذهنمان را بستیم. وقتی علم یونانی آمد، اهل­‌ حدیث با دین به جانش افتادند. فارابی و ابن ­سینا آمدند و بعد هم نسل دانشمندانمان قطع شد. متکلمینی هم را که از دین دفاع می‌کردند، قبول نداشتیم و می‌­گفتیم این‌ها ضد دین هستند! ما هیچ‌­وقت نتوانستیم یک انقلاب علمی کنیم. یک نمونه‌­ای این اواخر پیدا کردم که لطیف است. زکریای رازی چند سؤال از ابن ­سینا می­‌کند؛ ابن سینا هم در جوابش می‌­گوید تو برو آزمایش ادرارت را انجام بده! یعنی ابن ­سینا یک آدم عقل­گرایی است که بخش عمده علوم ­تجربی را به مفاهیم ذهنی تبدیل می‌­کند و بعد هم کتاب درسی می‌­شود! البته او آدم نابغه‌ای است؛ ولی اصلا تجربی نیست. به­‌نظرم ما ذهن بسته­‌ای داریم. چرا مساوی با غرب ذهن­مان باز نشد و یا حتی چرا مسائل آن‌ها را یاد نگرفتیم؟ امروز هم اگر فرانسه صادرات ماشین به ایران را قطع کند، نصف ماشین­‌های ما جمع می­‌شود. کسانی که ادعا می‌­کنند، نشان بدهند چه کاری کرد‌‌ه‌­ایم. اگر منظورشان این است که یک تکه هواپیما را سر هم می‌کنیم، باید بگویم که اواخر رضا شاه هم در ایران هواپیما سرهم می­‌شد. کارهای ما ربطی به دین ندارد و صرفاً تلقی ما از دین است. چرا ما یک نوبل نمی­‌گیریم، ولی یهودی­‌ها این‌­قدر می‌­گیرند؟ نگویید این‌ها صهیونیست و پدرسوخته­‌اند. دنیا در حال  تغییر است و ما هیچ‌­وقت یک انقلاب علمی نکرده‌ایم.

پرسش:  آیا اسلامی کردن علوم انسانی و تجربی ریشه در عدم فهم علم جدید دارد؟

پاسخ: درباره علوم انسانی باید جلسه دیگری باشد. این‌که من به آن کتاب درسی ایراد گرفتم، در مورد علوم تجربی بود. چهارسال پیش یادداشتی را در وبلاگم درباره آقای قرائتی نوشتم. به­­‌خاطر این یادداشتم، هشتاد، نود درصد کسانی که کامنت فرستاند، به بنده فحش دادند! همان موقع آقای قرائتی زنگ زد و دلیلش را پرسید. گفتم شما به مسئول کتابخانه مملکت می‌گویید روزنامه نخوانید و همین قرآن کافی است. از ایشان پرسیدم شما می‌دانید قطب‌نما چیست؟ گفتم داستان ساخت قطب­‌نما این است که فرنگی‌‌ها نمی‌دانستند هند کجاست و از طریق ستاره‌ها­‌ دنبال آن می­‌گشتند که اشتباهی سر از آمریکا درآوردند و آن ­‌را کشف کردند. از آن به بعد قطب­‌نما را روی کشتی­‌هایشان گذاشتند و رفتند دقیقاً کلکته پیاده شدند. حالا شما به بچه­‌های مردم می­‌گویید قطب­‌نما به چه درد می‌­خورد.

پرسش: آیا فقهای شیعه در عصر غیبت به دنبال این نبوده­‌اند که در کنار فرهنگ رایج سنی و بعدها فرهنگ غربی، یک فرهنگ مستقل برای جامعه شیعه ایجاد کنند تا جلوی حذف فرهنگی شیعه را بگیرند؟ آیا این تلاش به­‌جا نبوده است؟

پاسخ: این کار را کرده‌­اند؛ اما به قدری بسته­ و متکی به خود بوده‌­اند که دیگر افق‌ها باز نشده است. شما می‌توانید مرزهایتان را ببندید و با هیچ‌جا ارتباط نداشته باشید؛ اما به‌هرحال اگر طالب علمید، راهش این نیست.

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. مهدی ابوالحسنی ترقی 

    نمی دانم دانش جامع، مستدل و مستند استاد رسول جعفریان را با چه واژه یا جملاتی وصف کنم. ایشان علم، آگاهی و شجاعت و جسارت بیان و بازگویی را یکجا با هم دارند. شاید در این سرزمین کسان دیگری نیز مانند ایشان فکر کنند که صدالبته چنین است اما چه کسی می تواند مانند ایشان در کسوت روحانیت تفکر و اندیشه سنتی و رسوب گرفته دینداران و نه دین، را به چالش بکشد و نقد کند. توجه داشته باشید که در عین حال که روحانی بودن می تواند امتیازی برای این قبیل موضع گیرهای علمی باشد اما محدودیت و معذوریتی جدی نیز برای شخص استاد نیز خواهد بود.

  2. ناشناس 

    ایشان می فرمایند مرحوم رشدیه به عنوان آخوند فلان خدمت را انجام داد، خدا مرحوم رشدیه را رحمت کند ولی در هر صورت مرحوم رشدیه تصاویری که از ایشان در اینترنت مثل ویکی پدیای فارسی هست تمام فرزندان ایشان کاملاً بی حجاب هستند و خود ایشان هم در عکس حضور دارد چگونه می توانیم این عکسها را که نشان می دهد فرزندان ایشان در عصر رضا خان کاملاً بی حجاب بوده اند را نسبت به یک آخوند توجیه کنیم؟

  3. م کریما 

    سخنرانی بسیار جالب و دقیقی بود.

    1. یگانه 

      احتمالا اگر ۲ پی نوشت با همین نام را بخوانید در دقت آن تجدید نظر می کنید.

  4. سعید سلطانی 

    با سلام و تشکر از سایت خوبتون.ایا دسترسی به فایل صوتی این جلسه امکان پذیر هست؟

  5. جواد 

    عزیزم سخنرانی عالمانه ای بود و حوزه باید جایگاهش را بداند.بنده نوجوانی بودم در زمان جنگ . یکی از آقایان بزرگوار روحانی هم با سن بالا و عالم کهن سال تحریرالوسیله امام را می خواند و ترجمه می کرد و می گفت حضرت اقا فرمودند اگر یک مسلمانی به کره مریخ ی مشتری رفت چگونه باید قبله را پیدا کند و خلاصه احکام نمازش چیست. ما با آن سن کم گفتیم آقا حالا بزار ما بریم مشتری و مریخ برسیم آخه یه فکری بحال نمازمون هم می کنیم. منظورم این است که آقایان در حوزه نجوم اگه نظری دادن نظر شرعی دادن که مثلا اگه رفتیم فلان سیاره حالا چطور نمازم را بخوانیم. بابا اشما اصلا امکان حیات درآن سیاره هست یا ت. شرایط آنجا است و هزاران پرسش دیگر بعد برو یقه طرف رو بگیر بگو چجوری قبله را پیدا کن نمازتو بخون. …

  6. علی 

    یکی به ایشان بگه کمی بیشتر مطالعه کند تا با تاریخ نجوم در قرن هفتم و هشتم و نهم توسط طوسی و شیرازی و کاشانی آشنا شود.
    کتاب «دایره های مینایی: پژوهشی در تاریخ کیهانشناسی تمدن اسلامی» تالیف دکتر گمینی شروع خوبی است.

  7. علی 

    سخنرانی عجیب و انحرافی بود….

    اصلا بحث های امروز حوزه قم از مقدمات ایشان شکل نمی گیرد؛ بحث اصلی ناکارآمدی های علوم مدرن در ارایه راه حل لرای حل مشکلات بشر مانند مدیریت شهری، اقتصاد،طب و… است
    جناب رسولیان صورت مسئله را عوض نکنید..

  8. یگانه 

    به فرض پذیرش دوگانه مدح و ذم، سه حالت در قبال این نقل قول آقای جعفریان از رساله خطیب بغدادی قابل تصور است: ورود در امر نجوم امر محمودی است یا مذموم؟
    ۱. فرد پرسشگر دقیقا همینطور پرسیده و به جای لفظ ممدوح به اشتباه گفته محمود ولی ایشان هم به همین شیوه غلط و بدون تذکر نقل کرده اند که به تخصص و تحلیلگری ایشان در گزارش و روایت کردن ایراد وارد میشود.
    ۲. در رساله درست آمده ولی ایشان اشتباه کرده اند(سهوی، لفظی، غفلتی، یا …) که از این جهت جای نقد به دقت ایشان است.
    ۳. نه ایشان و نه رساله هیچکدام اشتباهی ندارند بلکه خبرنگار دچار اشتباه شده که ایشان و خطیب مبرا میشوند.
    اما رها شدن این مقدمه و عدم جمع بندی این پرسش، نشان از پریشانی ورود یا تحلیل ایشان یا خبرنگار است. البته کیلویی بودن تحلیل ایشان درسخنرانی روز نوزدهم مهرماه ۱۳۹۶ در مؤسسه مفتاح کرامت قم در پی نوشت دیگری می آید.

  9. یگانه 

    این جمله آقای رسول جعفریان:حد خودمان را بشناسیم و در مسائل تخصصی دخالت نکنیم رامبنا قرار میدهم ولی ایشان خود اولین نقض کننده مطلب خودشان هستند که در حالی که تخصصی در نجوم، طب، صنعت ندارند راجع به آن تحلیل سطحی نموده اند آن هم بصورت کیلویی(صفحه ای و تعدادی) و نه تحلیل محتوایی و تخصصی، هر چند که هر بندی از نمونه های زیر جوابی در خور دارد اما کثرت و تکیه به کمیت و نه تحلیل محتوایی را ببینید:
    ۱.در مورد طب، قرآن، مطلب خیلی کم دارد و صرفاً درباره عسل یک جمله دارد. ۶۰ روایت هم دربخاری در کتا‌ب­الطب است
    ۲.تا دلتان بخواهد در اصفهان کتاب نجومی و اختیارات و تقویم با حجم‌­های ۵۰۰ و ۶۰۰ صفحه نوشته می‌­شد!
    ۳.کتاب نجومی­ شما در قرن چهار پنجاه حدیث دارد و کتاب سیوطی یک‌­دفعه سی­صد حدیث می­‌شود؟»…
    ۴.در طب هم همین‌­طور است. مثلاً طب‌النبی ابن ­سنی دینوری در قرن چهارم تدوین شده و کتاب کوچکی است. اما کتاب طب­‌النبوی ابن­ قیم هشت­صد صفحه است.
    ۵.یک نمونه خوب، کتاب اختیارات کبیر علامه مجلسی است که چندین بار هم در نجف و ایران چاپ شده و حدود دویست صفحه است. در این کتاب علامه سعی می­‌کند نجوم و جغرافی و علم اختیارات که مربوط به سعد و نحس ایام است به همراه یک‌سری آداب و رسوم تقویمی را یک‌­جا به ما منتقل کند. …جالب این‌که آن منجمین هم در‌باره این موضوعات صدها کتاب­ نوشته‌­اند!
    ۶.چرا نوروز این‌قدر برایتان مهم است؟ در این باره فقط یک حدیث یک خط­‌ونیمی وجود دارد؛ ولی همان روایت، در قرن هفتم شد سه صفحه و در دوره صفویه شد ۱۵ صفحه!

  10. سلمانی 

    بعضا احکام کلی، استدلال های عمومی، منطق ضعیف.
    جدای از موضوع بحث و مضمون سخنرانی, شما دوست عزیز بسیار غیر علمی صحبت میفرمایید.
    شما گاها متوجه وزن کلمات و احکامی که میفرمایید نیستید. جملاتی که تلاش دارید با چند مثال ثابت کنید اما هرکدام موضوع تز دکتری هستند. بسیار ابتدایی و دانشجویی با عرض معذرت.
    هرچند با برخی از نگرانی ها موافق هستم اما پاره ای از این نحوه استنتاج بیشتر به غر زدن شبیه است.

    1. ناشناس 

      با سلام
      بحث تاریخ علم و فلسفه علم از حیطه های تخصصی علوم محسوب میگرد ضمن تشکر ا ز خدمات استاد جعفریان در رشته تخصصیشان ،ظاهرا نظر دادن در این حیطه ها و علوم بین رشته ای احتیاج به تخصص های علوم متعدد دارد و با تخصص در یک رشته نظر دادن در این امور مشکل به نظر می رسد . با تشکر

  11. علی ل. 

    با سلام و تحیت، طلبه ای هستم که رشته تخصصی ام در دو مقطع ارشد و دکتری، تاریخ و فلسفه آموزش و پرورش بوده است. با کمال احترام نسبت به ایشان (به عنوان کسی که در اوایل طلبگی، از آثار تاریخی ایشان استفاده بسیار برده ام)، باید به عرض برسانم که متأسفانه در تحلیل ایشان نسبت به مرحوم رشدیه و کتاب درسی جامعه شناسی، ناآشنایی با مسائل تخصصی موج می زند. مثلا، خیلی ساده انگارانه است که کار مرحوم رشدیه را فقط تغییر روش آموزش الفبا بدانیم. رشدیه پایه های یک نهاد مدرن را در ایران گذاشت که در اروپا، پس از ادوار مختلف تحولی و با مناقشات و مجادلات بسیاری سر بر آورد. مشکل ایشان و امثال ایشان این است که فکر می کنند چون آنچه رشدیه راه انداخت نیز «مدرسه» نام داشت و ما هم که قبلا «مدرسه» داشتیم، هیچ تغییر بنیادینی اتفاق نیفتاده و فقط روشهای «قدیم» به روشهای «جدید» تبدیل شده و بدبختانه تر اینکه واژه «مدرن» را صرفا اشاره به نوعی زمان بندی می فهمند و نه وصفی برای اشاره به یک دوره با جهان بینی و اقتضائات و تحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و فکری متعدد و متنوع که می بایست، در فضایی فکری و اندیشه ای، نسبت خود را با آنها بیابیم. اما به نظر می رسد مهمترین مشکل ایشان در اینگونه اظهارنظرها، کم اطلاعی ایشان از تاریخ تحولات فرهنگی و اجتماعی دوران روشنگری و مدرنیته به بعد بر اساس منابع دست اول و معتبر و اقتضائات فکری و تمدنی این تحولات است و این، برای یک تاریخ پژوه، نقصی بزرگ است. کاش حداقل آثار غربیان خیرخواهی که به روایت و تحلیل عمیق تحولات فکری فرهنگی و اجتماعی سه چهار قرن اخیر غرب پرداخته بودند، بیشتر در میان اساتید دانشگاه ما رایج می شد.
    حقیقتا وقتی چنین اظهارنظرهایی از جانب بزرگوارانی همچون ایشان می بینم، غصه دار می شوم.
    لذا، فکر کنم بهترین چیزی که می توانم به محضرشان عرض کنم، همان چیزی است که خودشان فرموده اند:
    حضرت استاد جعفریان! لطفا حد خود را بشناسید و در مسائل تخصصی دخالت نفرمایید!

پاسخ دهید