دو سال پیش، بهمنماه، خدمت شما رسیدیم و حول جریانهای سیاسی حوزه قبل از انقلاب با شما صحبت کردیم وحضرتعالی آن وضعیت را بهصورت مفصّل تشریح کردید. یکی از نکات مهمی که اشاره فرمودید این بود که «جریان اصلی حوزه، جریان انقلابی نبود؛ بلکه امام و تعدادی از شاگردان او بودند که نگرش های انقلابی داشتند» و بعد حضرتعالی مبانی فقهی تکتک آقایان را بررسی کردید. حالا نشانه هایی دیده میشود که حوزه علمیه در حال بازگشت به حوزه پیش از انقلاب و وضعیت غیر انقلابی است. نگاه شما در این باره چیست؟
اینکه برگشت پیدا شده است، یعنی از انقلاب فاصله گرفتیم؛ اکنون ما باید این را تأیید کنیم؟ (با لبخند) خیر؛ بحث این است که آیا نشانههایی از اینکه این اتفاق در حال رخدادن باشد وجود دارد؟
همیشه به خاطر آزادی و اختیاری که در انسانها وجود دارد، در هر جریان، کشور و مکتبی عدهای موافق و عدهای مخالف هستند. این مسأله لازمهی قوهی اختیار در انسان است و اینکه تجهیزات و نظم و انضباط کدام گروه بهتر است نیز به همین مسأله برمیگردد. گاهی نظم و انضباط در مخالفین بهتر است و آنها پیروز میشوند؛ گاهی نیز نظم و انضباط در موافقین بهتر است و آنها پیروز خواهند شد. گاهی هم نظم و انضباط نیست؛ یک ناراحتی عمومی بهوجود میآید که یکباره منجر به شورش میشود. حزب چپها نام انقلاب ما را «شورش کور» گذاشته بودند. اما آنها اشتباه میکردند؛ زیرا این انقلاب از هر جهت بر اساس یک ایدهی مذهبی بود؛ مثلاً ایدهی مذهبی به خاطر اینکه مسائل فردی از قبیل حجاب و فساد و… بسیار شایع بود یا از جهات اصلی که عبارت بود از حکومت ظالم؛ هرچه که بود، یک ایدهی مذهبی بود. من فراموش نمیکنم که برخی میگفتند شاه برود چه کسی بیاید؟ سپس امام در یک سخنرانی فرمودند که اگر شاه برود و عبیدﷲ بن زیاد هم بیاید بهتر است. وقتی در فرانسه انقلاب شد، ابتدا در یک فاصلهی کمی، مخالفین انقلاب حکومت را گرفتند و منجر به یک ناراحتی عمومی شد و مردم قیام مجدد کردند و همهی آنها را گرفتند و از بین بردند؛ پس از آن انقلابیون واقعی بر سرکار آمدند.
ما خاطرمان هست که اوایل بعد از انقلاب که پیروان حزب توده در بسیاری از کارها بودند، گاهی ما به حکومت انتقاد داشتیم و آنها از حکومت دفاع میکردند. این بسیار عجیب بود؛ آنها رسوخ کرده بودند. سپس به محض اینکه کیانوری را دستگیر کردند، خیلی از تودهایها – که برخی از آنها را من نیز میشناختم – از ایران فرار کردند. ولی یک مسألهای در ایران هست و آن اینکه ایران پشتوانهی مذهبی دارد و تجلی این پشتوانهی مذهبی هم در تقدّس لباس روحانیت است. اصل انقلاب بهوسیلهی مرجعیت بود. احترامِ مرجعیت نیز به احترام به لباس روحانیت است. انشاءﷲ این احترام از بین نرود که بسیار خطرناک است. اگر این اعتقاد از بین برود، اعتقاد اصلی مذهبی مردم لطمه میخورد و اگر این اتفاق بیفتد، انقلاب هم از بین خواهد رفت. باید استقلال روحانیت حفظ بشود. اساساً در هر حکومتی اگر بنا بر پایداری باشد، باید یک فردی در رأس حکومت باشد که مردم برای او به یک حالت قداست معتقد باشند. این مسأله در تمام حکومتها وجود دارد؛ مثلاً در ژاپن، امپراطور یک حالت قداستی دارد که مستقیماً در کارها مداخله نمیکند. همچنین در لندن، ملکه در فضای اروپایی انگلستان قداست دارد و در کارها مداخله نمیکند. در خیلی از موارد اینطور است.
در سالهای بعد از انقلاب و جریان بازنگری قانون اساسی که قید مرجعیت حذف شد، باز هم یک روحانی در رأس بوده و هست. اگر این حالت قداست حفظ بشود، برای انقلاب و دین و استقلال مملکت بسیار مفید خواهد بود. لذا ما شدیداً با هر چیزی که به قداست لباس لطمه وارد کند مخالف هستیم. اگر گاهی صحبتی نمیکنیم بنا بر مسائلی است؛ اما در واقع مخالف هستیم. ما عقیدهمان در جریاناتی که راجع به بعضی از بیوت پیشامد کرد این نبود که اینچنین هجمه وارد بشود. این هجمه به ضرر استقلال و مملکت است. قاعدهی آن اینچنین بود که به هر صورتی که امکان دارد با آنها تماس بگیرند و ملاقاتهای عاطفی با طرف مقابل انجام بدهند و از طریق عواطف او را جلب کنند. حدود ۲۰ سال پیش ما در یک ملاقاتی که در مشهد با آقای طبسی داشتیم، به ایشان گفتیم: آقای طبسی؛ شما سعی کنید با مخالفین به روش عاطفی کنار بیایید. آقای سید حسن قمی در هرحال یک روحانی مبارز و فعال بود. عاشورایی که مرحوم امام(ره) در قم سخنرانی عجیبی کردند، ایشان هم بسیار در مشهد فعالیت کردند.
۱۵ خرداد؟
بله؛ همان روز عاشورا. مرحوم آقای قمی در مشهد و مرحوم آقای محلاتی هم در شیراز سخنرانی داشتند. در نهایت در صحبتهایی که ما با آقای طبسی داشتیم، ایشان گفت من با هرکسی که بتوانم کنار بیایم با آقای مرعشی نمیتوانم سازگار باشم؛ آقای اخوان مرعشی.
اساساً در هر حکومتی اگر بنا بر پایداری باشد، باید یک فردی در رأس حکومت باشد که مردم برای او به یک حالت قداست معتقد باشند؛ مثلاً در لندن، ملکه در فضای اروپایی انگلستان قداست دارد و در کارها مداخله نمیکند.
اگر عواطف مردم نسبت به لباس روحانیت حالت منفی پیدا کند، استقلال مملکت و انقلاب و… از بین خواهد رفت. اکنون اگرچه راهپیماییها، نمازجمعهها و مانند اینها – که بسیار هم برای شکوه مملکت خوب و لازم است – برقرار است، اما در مقابل خبرهایی میرسد مبنی بر اینکه قداست مقداری شکسته شده است. گاهی در جایی میبینید درگیری بین یک روحانی و یک انسان معمولی پیش میآید؛ اما کسی نمیآید از این روحانی دفاع کند. مدتها پیش، در یک نانوایی در قم همین قضیه پیش آمد. در تهران نیز مکرر به ما نقل میکنند هنگامی که ما با لباس میرویم، هیچکس برای احترام یا سلام جلو نمیآید. در مقدسترین خیابان تهران یعنی خیابان ایران، نزدیک سرچشمه، جایی که امام در بدو ورود آنجا آمدند و نیز ابوالزوجهی امام – که از روحانیون معتبر تهران بودند – در آنجا ساکن بود، قدیمها شاید از صد نفر، هشتاد نفر به یک روحانی ملبّس سلام میکردند؛ اما اکنون بههیچوجه اینطور نیست.
از این مسأله بدتر این است که طبق گزارشات بعضی از مقامات اطلاعاتی، در برخی از شهرستانها کلیساهای خانگی درست شده و این موضوع بسیار مایهی تأسف است. و باز هم تأسفبارتر اینکه برخی اوقات به تخریب روحانیت روی میآورند. قضیهای هم راجع به دوسه نفر دوسال پیش در قم پیش آمد که در روزنامهها هم آمد؛ این کار بسیار بد است؛ زیرا مردم عادی میگویند اگر بنا باشد روحانیون اینطور باشند، پس ما هم میتوانیم همینطور باشیم. این اخلاق جامعه را فاسد و قداست لباس را از بین میبرد که بسیار مایهی تأسف است. حدس من این است که هنوز در دستگاههای حکومتی کسانی مشغول به فعالیت هستند که با اصل روحانیت و آخوند مخالف هستند و هنگامی که به آنان اعتراض میکنند، معذرتخواهی میکنند و میگویند اتفاق افتاده است؛ اما مجدداً آن کار را انجام میدهند! باید بسیار مراقب بود؛ قطعاً کسانی هستند که با روحانیت بهشدت مخالف هستند. اگر یک روحانی لغزشی هم داشته باشد، آنها نباید این کارها را بکنند. اگر قداست لباس از بین برود، مرجعیت، استقلال مملکت و صلاحیت حکومت در نظر مردم، آرامش قلبی مردم و… همگی لطمه میخورند و در نتیجه اگر دشمن مشاهده کند که خانه از پایبست مشکل دارد، آمادگی پیدا میکند برای مابقی هجمههایی که در نظر دارد. ما از دشمن ترسی نداریم؛ از روش خودمان ترس داریم؛ باید بسیار مراقب بود.
اما دربارهی سؤالی که شما مطرح کردید؛ در داخل حوزه مجمعی وجود دارد که شبیه به بقیه مجامع است؛ چون اراده و اختیار و آزادی در فهم (ولو آزادی در گفتار هم نباشد؛ ولی آزادی در فهم وجود دارد و لازمهی انتخاب و اختیار است) این است که بعضی موافق و بعضی مخالف میشوند؛ اما اینکه کدام یک بر دیگری غلبه میکند، به چگونگی برخورد ما از بعد عاطفی بستگی دارد؛ چون مردم از روحانیت توقع عواطف دارند. آقای نجفی مرعشی (خداوند رحمت کند)، میگفتند بعد از انقلاب هر کار عاطفیای که بود بهدست کلاهیها سپردند – مثل کمیته امداد – و کارهایی که مربوط به اذیت مردم میشد بهدست آخوندها سپردند؛ مانند مصادره اموال، اعدام و مانند اینها. این مسائل لباس را در نظر مردم بسیار خدشهدار میکند. حداقل باید کمیته امداد را هم بهدست روحانیون میسپردند.
اگر عواطف مردم نسبت به لباس روحانیت حالت منفی پیدا کند، استقلال مملکت و انقلاب و… از بین خواهد رفت. قدیمها شاید از صد نفر، هشتاد نفر به یک روحانی ملبّس سلام میکردند؛ اما اکنون بههیچوجه اینطور نیست.
امیدوار هستیم که با برخورد عاطفی، همه این مشکلات حل شود. مثلاً راجع به هجمهای که به منزل بعضی آقایان شد؛ نظر بنده اینطور نبود. در شبی که به یکی از بیوت هجمه شده بود، من تماسی که با این آقایان داشتم (البته من تماسم کم هست؛ اما قطع نکردم) آخر همان شب بهعنوان اظهار همدردی تلفن کردم. همچنین منزل آقای منتظری؛ چون دو شب پیش از آن بنده در خواب دیده بودم؛ به ایشان حضوری گفتم و قدری راجع به سخنرانیشان دعوا کردم؛ اما بااینحال در طول مدتی که ایشان محصور بود، من رابطهی تلفنی را قطع نکردم. شاید میدانید که راجع به رفع حصر ایشان هم تلاشهایی کردم. آقای روحانی اشتباه میکنند که فکر میکنند ایشان حل کردهاند؛ این قضیه مفصل است؛ همینطور درمورد آقای حاجآقامحمد شیرازی، آقای حاجسیدصادق روحانی و حتی آقای شریعتمدار. من به وزیر اطلاعاتی که مربوط به آن موقع است – که در سفر حج در اتاق ما بود – گفتم بهتر بود اعلام میکردید آقای شریعتمدار پیر شده است و عدهای از ملاقات ایشان سوءاستفاده میکنند؛ لذا ملاقات با ایشان ممنوع است. نباید اینطور میشد که بیایند در تلویزیون در آن اوضاع و استغفار و… برخی دیگر از وزرایی که برای آن زمان بودند نیز در مکه در اتاق با ما بودند. یکی از ایشان گفت: «بله ما هرچه کردیم اشتباه کردیم»! دقیقاً جملهی ایشان است؛ اما ایشان گفت که «من هرکاری که کردم به دستور مستقیم امام انجام دادم»؛ این نیز جملهی ایشان است و من از درستی آن آگاهی ندارم. من عقیدهام در این برخوردها این نبوده است؛ اما عقیدهی یک نفر نفوذی ندارد!
من از فرمایشات حضرتعالی چند نکته برداشت کردم؛ اول اینکه علما در طول تاریخ تشیّع، همیشه مقداری مصلحت را در نظر داشتند؛ به این معنا که حتی اگر بهلحاظ نظری هم به چیزی معتقد بودند، مصلحت بیرونی خیلی برایشان مهم بوده است…
درست است.
و حضرتعالی میفرمایید که آن برخوردهایی که نظام با بیوت برخی از مراجع انجام داد، درمجموع برخی از علما را دلسرد کرده است.
بله؛ شکی نیست. من به یکی از آقایان هم یک بار گفتم که اگر مخالف شما احترام لباس شما را نگه نمیدارد، شما خودتان سکوت و عقبنشینی کنید تا این لباس خدشهدار نشود. منظور از حفظ مصلحت که شما گفتید این است. در هرحال اولاً باید روحانیت بهعنوان یک جامعهی قدّیس باقی بماند و ثانیاً در حکومت باید شخصی باشد که قداستش محفوظ بماند. درغیراینصورت ایندو لطمه میخورند و از بین میروند و این مسألهی خیلی مهمی است. باید قداست هر دوی اینها محفوظ بماند. اگر روحانیت قداستش از بین برود، خدشهای برای همه است. اگر هم قداستِ رأس حکومت لطمه بخورد، باز هم حکومت لطمه میخورد. باید بسیار مراقب همهجهات باشیم.
من عقیدهام این است که مدیریت حوزه فقط باید به دست مراجع باشد؛ مرحوم امام هم عقیدهشان این بود. اگر استقلال روحانیت در داخل حوزه از بین برود، تدریجاً استقلال و احترام روحانیت در جامعه و آن نفوذ حوزه بر جامعه هم از بین میرود.
علیایحال باید کاری کنیم که اعتقاد مردم لطمه نخورد. قبل از انقلاب ما بعضی چیزها را وقتی میدیدیم محکوم میکردیم. اما بعد از انقلاب اگر مردم مشابه آنها را ببینند، به اعتقادشان و به قداست حکومت و روحانیت لطمه میخورد.
البته بهنظر میرسد بخشی از این مسائل مربوط به نظام نباشد؛ مثلاً ارتباطات در آن زمان فوقالعاده کم بود؛ اما اکنون با وجود ماهواره، شبکههای اجتماعی و هزاران راه دیگر، مردم میتوانند با اندیشههای دیگر ارتباط بگیرند و همان فضاها نگرشهای مردم را نسبت به روحانیت متفاوت کند؟
یقیناً اینها هست و مؤثر هم هست؛ اما اگر سوژه (بهانه) نباشد و مردم سوژه را نبینند، صحبت آنها خیلی اثر نمیکند؛ یعنی اگر برخورد حکومت با مردم و همچنین برخورد مردم و حکومت با روحانیت بهصورت عاطفی باشد، سوژهای بهدست دشمن نمیافتد؛ لذا کار دشمن نهتنها چندان اثری ندارد، بلکه اثر آن علیه خود آنهاست. این مسألهی بزرگی است. ما همیشه باید قداست مکتبمان محفوظ بماند و وحدتی که دربارهی همهی فرق اسلامی میگوییم، باید حول محور ولایت باشد؛ «واعتصموا بحَبلِ ﷲ جمیعا…»؛ حبلﷲ همان حبل ولایت است؛ نه عنوان اعتباری دورهمبودن جامعه. این باید تقویت بشود تا از جبههی مخالف آرامآرام به حبل ولایت جذب بشوند. اگر یک نفرشان هم جذب بشود، روی صد نفر دیگر اثر میگذارد و در طول زمان، وحدت حاصل میشود.
علما گاهی اوقات برای حفظ مصالح جامعه وارد سیاست نمیشدند؛ نه از باب اینکه بگویند دین از سیاست جداست؛ بلکه از این باب که میدیدند اگر وارد شوند یک اختلافات جدیدی پیش میآید و آن نظام لطمهی بیشتری میخورد.
یک مداحی در تهران اسلحه درآورد علیه طرف مقابل؛ تا مدتها زبانزد بود؛ حتی به مطبوعات هم کشید. در حالی که مداح هرگز موقعیت یک منبری واعظ را هم ندارد؛ چه رسد به روحانیت بامعنویت و تا چه رسد به مسألهی مرجعیت. اما این مقدار اثر گذاشته بود. خیلی باید بکوشیم این عواطف و این احترامات محفوظ بماند. اگر اینطور نباشد به ضرر خودمان عمل کردیم و ریشهی خودمان را از بین بردیم.
بنظرتان آیا در بین علمای حوزه کسانی هستند که طرفدار جدایی دین از سیاست باشند؟
دو مطلب را باید نظر داشته باشید؛ یکی اینکه آیا سیاست و دین علی(ع) مطرح است یا هر چیزی بهنام سیاست و بهنام دین؟ آنچه میگوییم از هم جدا نیستند سیاست و دین علی(ع) است؛ اگر ما هم از پیروان علی(ع) باشیم، همینطور است. اگر اشکالی در عمل ماست، به دین لطمه میخورد. این یک نکته است که باید حتماً توجه داشته باشیم؛ یعنی دین از سیاست به این معنا جدا نیست.
نکتهی دیگر اینکه علما گاهی اوقات برای حفظ مصالح جامعه وارد سیاست نمیشدند؛ نه از باب اینکه بگویند دین از سیاست جداست؛ بلکه از این باب که میدیدند اگر وارد شوند یک اختلافات جدیدی پیش میآید و آن نظام لطمهی بیشتری میخورد. مثل مرحوم آقای خوانساری که در دیانت و سیاست ایشان شکی نیست؛ اینکه بعضی فکر میکنند ایشان کناره گرفته بوده است اینطور نیست؛ ایشان نظر و نظارت داشت؛ اما مخالف با بعضی از چیزها بود؛ اما میگفت اگر بگویم اختلافهای جدیدی ایجاد میشود. حتی به بعضی از مریدهایش گفته بود که نه مخالفت کنید و نه تأیید کنید؛ نه در کارها وارد شوید و نه با کارها مخالفت کنید. ایشان یک مسائلی را متوجه میشد. والا ایشان ابتدا در میدان آمد و مبارزه و راهپیمایی هم کرد.
در جریان لوایح ایالتی و ولایتی…
بله من خوب خاطرم هست؛ شبی خدمت مرحوم امام بودیم؛ امام فرمود که کسی که شبیه به معصوم است به او حمله کردند و حتی مردم فرار کردند؛ ولی آقای خوانساری فرار نکرد؛ تنهایی بهطرف مسجد میآمد؛ پاسبانها هم جلوی ایشان باتوم به زمین میزدند طوری که به ایشان نخورد ولی بتوانند جلویش را بگیرند. ایشان همینطور تنهای تنها آمد. گفتند مثل حضرت مسلم که اطرافیانش رفتند. بعد به ایشان گفتند که ببینید کسی با شما نیست؛ سپس ایشان از آنجا برگشت. ایشان مبارز بود؛ ولی مسائلی را دید که بهنظرش صلاح نبود مطرح کند. شرایط آنطور بود که متوجه شد اگر مطرح کنیم به نتیجه نمیرسد و اختلاف جدید ایجاد میشود.
آقای شریعتمداری در سیاست معروف بوده است؛ آقای گلپایگانی به اینکه خبر از سیاست ندارد معروف بوده است؛ اما برد با چه کسی بوده است؟ حتی از نظر دنیایی؟ آقای گلپایگانی سیاست برخورد با حکومت و اینکه چه کاری انجام دهد را بهتر میدانست.
در طول تاریخ اینطور بوده است که عدهای از علما سعی میکردند طرف مقابل را از طریق رعایت حشمت روحانیت به موافقت دعوت کنند؛ مثل روش حاجملاعلی کنی در مقابل ناصرالدین شاه. حشمت ملاعلی کنی به حدی قوی بوده است که معروف است ناصرالدین شاه از تهران برای شکار و تفریح خارج شده بود؛ دو ساعتی که گذشت دیدند که حواسش بهجای دیگری است و ناراحت است. گفتند: اعلی حضرت چه شده که ناراحت هستید؟ گفت: اگر اکنون که ما بیرون هستیم ملاعلی کنی دستور بدهد که دروازهی تهران را ببندند ما چهکار کنیم؟! اینطور از ملاعلی کنی وحشت میکردند. شنیدهام که در نجف کسی رفته و زندگی شیخ علی انصاری را دیده بوده است؛ سپس به شیخ گفته است که اگر شما مرد هستید، پس ملا علی کنی با آن تشریفات در تهران چه میگوید؟ شیخ فریاد زده بود و گفته بود: غیبت نکنید؛ حاجملاعلی باید در مقابل ناصرالدین شاه آن زندگی و تشریفات برخورد و حجاب (منظور حاجبین درگاه است) و… را داشته باشد. خلاصه کلام اینکه یک مصالح اینچنینی را در نظر میگرفتند و کسانی مثل آقای خوانسای هم همینطور؛ وگرنه اینطور نبوده است که سیاست را متوجه نشوند یا از سیاست کناره گرفته باشند.
آقای شریعتمداری در سیاست معروف بوده است؛ آقای گلپایگانی به اینکه خبر از سیاست ندارد معروف بوده است؛ اما برد با چه کسی بوده است؟ حتی از نظر دنیایی؟ آقای گلپایگانی سیاست برخورد با حکومت و اینکه چه کاری انجام دهد را بهتر میدانست. آقای شریعتمداری حداقل اشکالش این بود که نتوانست با حکومت کنار بیاید یا اینکه نمیدانست چه کاری باید انجام دهد. ولی آقای گلپایگانی، در عین اینکه انتقادهایش را هم میگفت – همانطور که در قضیهی اصلاح و ترجیح، من به خوبی یادم هست که ایشان حین درس انتقاد میکرد و حرفهایش را میزد – اما در عین حال طوری رفتار نکرد که مسألهای را پیش بیاورد یا هتک حرمتی نسبت به ایشان ایجاد بشود. خلاصه کلام اینکه دین از سیاست جدا نیست؛ اما در صورتی که سیاستمان، سیاست علی(ع) و دینمان هم دین علی(ع) باشد.
از نظر حضرتعالی در ارتباط میان حکومت و حوزه چه الگویی باید حاکم باشد؟ چون بخشی از آقایان حوزوی از این ناراحت هستند که استقلال حوزه به مرور دچار تزلزل شده است؟
ما نمیخواهیم روی اعتقادمان سر و صدایی ایجاد شود؛ اما من عقیدهام این است که مدیریت حوزه فقط باید به دست مراجع باشد؛ مرحوم امام هم عقیدهشان این بود.
به آقای گلپایگانی ظاهراً سپرده بودند؟
بله؛ حتی گاهی ایشان بعضی از مسائل مذهبی مربوط به خارج را به آقای گلپایگانی ارجاع میدادند؛ مثل قضیهی سعودی که میخواست یک جایی را بهعنوان قبر حضرت زهرا(س) معین کند. حضور امام آمدند؛ امام گفتند باید با آقای گلپایگانی صحبت کنید؛ آقای گلپایگانی هم شدیداً مخالفت کرد و آن قضیه منتفی شد. اما اکنون طوری شده است که اگر هم ملاقاتی با مراجع بکنند، بعد از این است که کارها و تصمیمگیریها انجام شده است؛ سپس آقایان مراجع را هم در جریان میگذارند! البته شاید هم من اشتباه میکنم؛ ولی طوری که خبرها به ما رسیده است، اینطور است. آقایان خودشان بهتر از ما میدانند که اینطور هست یا خیر.
عدهای از علما سعی میکردند طرف مقابل را از طریق رعایت حشمت روحانیت به موافقت دعوت کنند؛ مثل روش حاجملاعلی کنی در مقابل ناصرالدین شاه.
اگر استقلال روحانیت در داخل حوزه از بین برود، تدریجاً استقلال و احترام روحانیت در جامعه و آن نفوذ حوزه بر جامعه هم از بین میرود و بنده یقین دارم اگر احترام و قداست لباس در جامعه از بین برود، هم انقلاب و هم اصل مکتب و مذهب در جامعه لطمه میخورد. همه ما باید تلاش کنیم استقلال و احترام مرجعیت و حوزه و لباس محفوظ بماند.
در جامعه هم باید همینطور باشد؛ هر کاری که به سبکشدن لباس منجر شود صلاح نیست. یک وقتی صحبت بود پوشیدن لباس شهرت ممنوع است و لباس شهرت هم به اینکه روحانی لباس ارتشی بپوشد معنا میشد. بعضی از آقایان هم میگفتند مگر میشود با عبا و قبا به جنگ رفت؟ این برداشت اشتباه بود؛ نمیگویند کسی با عبا و قبا به جنگ برود؛ ولی اینکه با عبا و قبا در خیابان و جلوی مردم رژه بروند با تفنگ و… در نظر متدیّنین یک مقداری سبک بود. ما فکر میکنیم هرکس خودش به جامعهاش نگاه بکند و ببیند برخورد مردم اکنون با ۳۰ سال پیش چه تفاوتی دارد؛ خودش متوجه بشود که اشکال کار از کجاست. این چیزهایی هست که بهنظر ما میرسد؛ شاید هم ما اشتباه میکنیم؛ اما هرکس خودش میتواند دقت کند و متوجه شود که اکنون احترام خودش و لباسش با ۳۰ سال پیش چه تفاوتی کرده است؟ اگر متوجه شد که این احترامات بیشتر شده است، پس الحمدلله هیچ اشتباهی نداشتیم؛ اما اگر متوجه شد که احترام تفاوت پیدا کرده و آن زمان بهتر بوده است، پس یک جای کار اشکال دارد و باید بهدنبال پیدا کردن اشتباه باشیم.
ممکن است خیلی راحت بتوانند پاسخ بدهند و بگویند دنیا تغییر پیدا کرده است و به حکومت هم مربوط نمیشود. ما اکنون نمیخواهیم از حکومت انتقاد بکنیم. ممکن است بهنام حکومت کارهایی انجام شود؛ همانطور که گفتم مثل مواردی که اگر چیزی میدیدند علیه روحانیت در روزنامه آن را مینوشتند. یقیناً مقامات بالای حکومت به این مسائل راضی نیستند. اما نظارت باید طوری باشد که این مسائل پیش نیاید. من خاطرم هست یکی از فضلای حوزه به یک فساد اخلاقی متهم شد؛ اینکه راست باشد یا دروغ را خدا میداند؛ اما این مسأله در روزنامه نوشته شد که اتفاق خیلی بدی افتاد. از این قبیل مسائل زیاد است.
در واقع حکومت اگر مذهبی باشد، از روحانیت جدا نیست؛ روحانیت هم از حکومت مذهبی جدا نیست؛ اما نباید طوری باشد که بگویند روحانیت مستقل نیست و یکی از ادارات حکومتی است. اگر اینطور برداشت شود که روحانیت از ادارات حکومتی است، بهضرر روحانیت و حکومت خواهد بود؛ اما اگر اینگونه باشد که روحانیت در عین استقلال، تأییدکنندهی نظام مذهبی است، این مسأله به نفع خواهد بود.
طوسی
جنس تقدس ملکهی انگلیس با جنس تقدس حاکم فقیه تفاوت دارد؛ در کشورهایی که نام بردهاید، پادشاه و تقدسش صرفاً جنبهی سنبلیک دارند؛ وضعیتی که بعید است مدنظر حضرتعالی و علاقهمندان به نظام اسلامی باشد.