بسم ﷲ الرحمن الرحیم
اِذا ماتَ الْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلائِکَةُ وَ بُقاعُ الاَْرضِ الّتی کانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْها، و أبْوابُ السّماءِ الّتی کانَ یصْعَدُ فیها بِأعْمالِهِ؛ وَ ثُلِمَ فی الْاسلامِ ثُلْمَةً لا یَسُدّها شَیْ ءٌ، لأَنّ الْمُؤْمِنینَ الْفُقَهاءَ حُصُونُ الْاسْلامِ کَحِصْنِ سُورِ الْمَدِینَةِ.
آقا امام کاظم(ع) در این حدیث علما را به دژی تشبیه میکند که مدینه را از دستبرد دزدان و غارتگران حفظ میکند. اطراف شهرها را سابقاً به وسیلهی دیوار بلندی محصور میکردند تا دشمنان نتوانند وارد شهر شوند. در اطراف دیوارها هم برجهایی میساختند؛ افرادی مراقب بودند که اگر خواستند نزدیک شوند، آنها را بزنند. لذا سور مدینه خیلی اهمیت داشت. شیخ بهایی منظومهای دربارهی هرات دارد که در آن وقتی میخواهد این شهر را تعریف کند، روی سور آن تأکید میکند: «خندقها متّصل بالماء وسورها سام الی السمآء». بنا بر این حصن، بسیار مدخلیت در حفظ شهر دارد. اسلام هم به منزلهی شهری است که حصن آن علما هستند. علمای ما بهعنوان اعم – از ائمهی اهل بیت (علیهم السلام) گرفته تا تلامیذ ایشان تا به امروز در هر زمانی – بهسان حصن، اسلام را حفظ کردهاند. من برخی از نمونههای تاریخی را ذکر میکنم.
ابتدا رجوع کنیم به دوران امام صادق(ع). ابن ابیالعوجا مرد منحرفی است؛ در کنار قبر پیامبر اکرم(ص) در مدینه، تبلیغ الحاد میکند. چگونه بوده که در مدینه، آن هم در کنار قبر پیغمبر اکرم(ص) تبلیغ الحاد میکند؟ مفضّل میگوید کلمات او را شنیدم؛ خدمت امام صادق(ع) رفتم؛ جریان آن مفصّل است و همهی ما میدانیم. آقا امام صادق(ع) در آن زمان برای اسلام حصن است. اکنون هم نوشتهی امام برای ما مورد استفاده و حتی الگوست. در عصر مأمون که مسلماً یک نوع آزادی فکری به افراد داده بودند، تبلیغات مختلفی بود. در آن دوره هم امام هشتم برای اسلام حصن بود. داستانش را شنیدهاید که حضرت در آن مجلس چگونه توانست با افراد مختلف برخورد و همه را مجاب کند. ابو قره میگوید: «یابن رسول ﷲ! خدا کلام و رؤیت را تقسیم کرده؛ رؤیت را به پیغمبر اسلام داده و کلام را به کریم». امام بسیار خشمگین میشود و میفرماید این چه سخنی است که میگویی؟ آیا پیغمبر اکرمی که میفرماید: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ»، میتواند بگوید که من خدا را در عالم معراج دیدهام؟ آقا امام هشتم در آن زمان حصنی برای اسلام است. در دوران متوکّل اهل حدیث غلبه داشتند و توانستند بر اهل عقل غلبه کنند. در آن زمان مسألهی جبر اوج گرفت؛ زیرا جبر میتوانست خلافت خلفا را توجیه کند. در آن دوره امام هادی(ع) رسالهای دربارهی جبر، اختیار و تفویض دارد. اینها نمونههایی است از ائمهی اهل بیت در دوران ۲۵۰ سال.

اما در دوران بعد از ائمه – که در حقیقت موضوع بحث ما همین دوران است – علما حصن الاسلام بودند. جناب صدوق میگوید: من در عالم رؤیا دیدم که در کنار کعبه هستم و حضرت را هم از دور مشاهده میکنم. حضرت به من اشاره کرد؛ نزدیکتر رفتم؛ فرمود: «چرا کتابی دربارهی غیبت نمینویسید؟» (در اوایل کمال الدین این داستان آمده است). عرض کردم: آقا من کتابهای متنوعی در غیبت نوشتهام. فرمود: «آن سبکی که من میگویم بنویس؛ غیبت انبیا را بنویس؛ سپس غیبت ما را». میگوید از خواب بیدار شدم و تا صبح مشغول راز و نیاز بودم و این کتاب را بر سبکی که حضرت فرمود نوشتم؛ کتابی که درحقیقت حصنی است برای اسلام. اسلام در آن زمان شهری است که از هر سو آن را احاطه کردهاند؛ جناب ابن بابویه (شیخ صدوق) جنبهی حصنی دارد. اکنون نیز کتاب کمال الدین برای ما مورد استفاده است.
در قرن چهارم شیخ مفید در همان مسجدی که اکنون نیز در بغداد است، حصن اسلام بوده است. اکثر آثاری که مرحوم مفید نوشته را شاگرد ایشان، جناب نجاشی نوشته است. همه و یا بیشتر آنها دفاع از تشیّع و اسلام است؛ مثلاً در ردّ معتزله. بنابراین شیخ مفید همچون حصنی توانست در آن زمان تشیّع را حفظ کند و مصداق همین حدیثی است که آقا امام موسی بن جعفر(ع) میفرماید. آثار فراوان و مناظراتی دارد. مناظرات او امروز هم برای ما روشنگر است.

پس از آن در قرن ششم در ری یا قزوین، مردی کتابی به نام فضح الروافض، رسوایی رافضهها (شیعهها). این کتاب را به زبان فارسی نوشت؛ اما انتشار آن مخفی بود. بهدست جناب عبدالجلیل قزوینی افتاد، در همان زمان به فاصلهی دو یا سه سال با زبان روشن و مستدل کتابی به نام «نقض الفضائح». اخیراً این کتاب در دارالحدیث محقّقانه چاپ شده است؛ از نظر ادبی برای ادبیان، از نظر فقهی برای فقیهان و از نظر کلامی برای متکلّمین حجت است.
در قرن هشتم، یک فتنهای به نام یالوش در لبنان پدید آمد که در حقیقت یک نوع صوفیگری باطل در ردّ وحدت وجود بود؛ اتفاقاً یالوش شاگرد شهید اول بود. شهید اول به قیمت خون و جان خود این مرد را محکوم کرد و بهسزایش رساند و هرگز در مقابل اعمال این آقا ساکت ننشست.
قاضی نور ﷲ در قرن دهم در هند قاضی بود و بر چهار مذهب قضاوت میکرد؛ اما کتاب «احقاق حق» ایشان بهصورت حصنی درآمده که دفاعی از اسلام و تشیّع است و واقعاً کتابی است که در جهان ما کمتر کتابی مانند آن نوشته شده است.
مرحوم میرزا مسیح تهرانی نیز در زمان فتحعلی شاه در آن جریانی که میخواستند زنان مسلمانی که در ایران ازدواج کردهاند و دارای اولاد شدهاند را به گرجستان ببرند، دست به کار شد و جریانی را پیش آورد که درنتیجهی آن، مستشار روسی در تهران کشته شد. داستانش مفصل است.
مسألهی تحریم تنباکو در دوران میرزای شیرازی را نیز همه میدانند؛ این مرد در آن زمان توانست استقلال کشور را با همان فتوای معروفی که دارد حفظ کند.
مرحوم شیخ فضلﷲ نوری (مستشهد در سال ۱۳۲۷ق) نیز در حقیقت آن قانون اساسی را با متمّمش به قیمت اعدامش تصویب کرد.
در عصر معاصر نیز علما و بزرگانی بودهاند؛ از جمله آیتﷲالعظمی بروجردی که ۱۶ سال در قم اقامت کردند. ایشان در سال ۱۳۶۴ هجری آمدند و تا سال ۱۳۸۰ درگذشتند. واقعاً در آن زمان لنگری در کشور ایران بودند و لذا آن شاه خاطی در عصر او نتوانست خطا کند؛ زیرا او حصنی از حصون اسلام بود. همه با اقوال، افکار و اعمال آیتﷲ بروجردی آشنا هستید؛ نامههایی که ایشان نوشتند و خدماتی که انجام دادند.
پس از درگذشت آیتﷲ بروجردی، استاد بزرگوار ما حضرت امام(ره) حصنی برای اسلام شد. حتی نهفقط پس از درگذشت حضرت آیتﷲ بروجردی؛ در سال ۱۳۲۲ق یک کتابچهای علیه شیعه و بلکه علیه اسلام منتشر شد که نوشتن کتاب کشف الاسرار حصنی برای اسلام شد.
بنا بر این همهی فقها و علمای ما حصون اسلام هستند و ما باید از آنها تقدیر و تشکر کنیم. اگر این حصون از بین برود دشمن وارد کشور میشود و تحریف انجام میدهد؛ اسلام واقعی میرود و اسلام محرّف میآید.
حدیث امام کاظم(ع) در این مدرسهی امام کاظم(ع) برای ما حجّت است و همگی ما باید کوشش کنیم که علمای ما دارای چنین وصفی باشند که حضرت میفرماید: «لأَنّ الْمُؤْمِنینَ الْفُقَهاءَ حُصُونُ الْاسْلامِ کَحِصْنِ سُورِ الْمَدِینَةِ».
البته این امر منحصر به آن افرادی که عرض کردم نیست؛ آقایان و بزرگان دیگری پس از مرحوم آیتﷲ بروجردی و هکذا پیش از آن نیز بودهاند و من تنها نمونههایی را عرض کردم. بنابراین مرجعیت حصنی است که آقایان باید آن را حفظ کنند. از زمان امام صادق(ع) تا اکنون، نگهبان و نگهدار این اسلام همینها و این قلمها بودهاند؛ لذا میفرماید: «مداد العلماء افضل من دماء الشهدا»؛ این قلم و مداد علما و در حقیقت مرکّب فقهاست که شهید را پرورش میدهد.
اما برگردیم به این همایشی که اکنون به نام مرحوم آیتﷲالعظمی سید محمدهادی میلانی برگزار شده است. من خدمات ایشان را بهصورت اجمالی عرض میکنم. ایشان در سال ۱۳۳۲ هجری شمسی وارد شهر مشهد شدند. در مدتی که در مشهد بودند – که تقریباً ۲۳ سال بود – تحوّلاتی ایجاد کردند و خدماتی را انجام دادند. ایشان نظام آموزشی جدیدی را در مشهد بهوجود آوردند؛ مدارسی که ایشان تأسیس کردهاند دارای برنامهی خاصی بود که با دیگر مدارس فرق داشت؛ زیرا نظر ایشان این بود که افرادی تربیت کنیم که حصنی برای اسلام باشند و بتوانند پاسخگوی مشکلات جوانان باشند. یکی دیگر از خدمات ایشان تأسیس مدارس بود. مدرسهی حقانی نیز مدت بسیاری زیر نظر ایشان اداره میشد که این مدرسه نیز دارای برنامهی خاصی بود. اعزام مبلغ به خارج و داخل و نیز تربیت فقیه از دیگر خدمات ایشان بود. برخی از شاگردان برجستهی ایشان در این مجلس حضور دارند که ما به وجود چنین شاگردان بزرگی که خط ایشان را گرفتهاند و تشیع را بهمعنای واقعی تبلیغ میکنند، افتخار میکنیم.
اما از خدمات دیگر ایشان این است که با اینکه مرجع است و تدریس فقه و اصول میکند، کتابی مینویسد بهنام قادتنا؛ دربارهی زندگینامهی ائمه؛ از امیرالمؤمنین(ع) شروع به معرفی میکند تا به آخرین حجت میرسد. این خیلی ممتاز است؛ این کار شبیه به کارهای شیخ مفید است؛ او نیز خدمات اینچنینی انجام میداد.
خدمات ایشان در انقلاب نیز برای همه روشن است. در کتابی که در دو جلد توسط فرزند محترم ایشان دربارهی زندگینامهی ایشان نوشته شده است، نامههایی که نوشته، سخنرانیهایی که داشته و افرادی که اعزام کرده را ملاحظه میکنید؛ درحقیقت خودش ستون انقلاب و همواره همراه امام(ره) بوده است. پس ایشان هم حصنی برای اسلام بود و با قلم، بیان و خدماتش توانست اسلام را در آن زمان حفظ کند.
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
(عکس ابتدای مطلب از شفقنا)