امیدواریم این کنگره که با تأکید بر اندیشههای علامه جوادی آملی قرار است برگزار گردد، زمینهسازی لازم را برای حل بحرانها و مشکلات در حوزه علوم انسانی در سطح جهان و همچنین توانمندسازی علوم اسلامی ایجاد کند؛ زیرا همانگونه که به علوم انسانی اسلامی نیازمند هستیم، به توانمندسازی این علوم نیز نیازمندیم. کما اینکه استاد علامه بارها مورد تأکید قرار دادند و به این فرمایش حضرت محمد(ص) نیز استناد کردهاند: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ؛ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ». باید به این سه عرصه دانشی در حوزههای علمیه به معنای جامعش پرداخته شود؛ هم علوم مربوط به اعمال و رفتار، هم علوم مربوط به اخلاق و عرفان و معنویت و هم علوم مربوط به اعتقادات و باورها.
مباحث بنده به توسعه و تعالی علوم سیاسی بر پایه عقلانیت وحیانی از منظر استاد مربوط میشود. اگرچه این ها برداشتهای بنده هست و ممکن است در برخی جاها دقت لازم را نداشته باشد. مدعای بنده بهصورت مختصر این است که علوم سیاسی دچار بحران است؛ علوم سیاسی آن گونه که انتظار میرود نمیتواند به وظایف خود عمل کند و این مشکلات علوم سیاسی باید از منظر ایشان ریشهیابی شود و راهکارهای مورد نیاز از دیدگاه ایشان شناسایی شوند.
بنابر گفته حضرت آیتﷲ جوادی آملی در جلساتی که خدمت ایشان بودیم، در بحث سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه، یکی از مباحثی که بیان داشتند این بود که علم سیاست موجود بحث خود را از انسان مدنی بالطبع شروع میکند؛ در نتیجه مستقیم به سراغ جامعه میرود؛ اما حکمت متعالیه بحث خودش را از انسان ناقص شروع میکند. وقتی ما میگوییم الانسان غیر مکتف بالذات فی الوجود و البقاء، در اینجا قبل از اینکه به سراغ دولت، اجتماع و نظام برسیم، بحث از خانواده و حتی قبل از خانواده، از خود فرد آغاز می شود.
اینکه خداوند متعال در قرآن میفرماید: «هم در زمین خداست و هم در آسمان»، در این مبحث باید تأثیر خودش را بگذارد. بحث انسان ناقص، براساس تقسیمبندی چهارگانهای است که موجودات در یک مرتبه ناقص هستند (موجودات ناقص، موجوداتی هستند که در رسیدن به کمال نیازمندیهایی دارند و خود نیز توان ندارند تا آن نیازها را بر طرف سازند؛ بلکه احتیاج به یک منبع بیرونی دارند که آن منبع به آنها کمک کند تا به کمال برسند). مرتبههای بعدی موجودات، مکتفی، تمام و فوق تمام است و فوق تمام خداوند است و نهتنها نیازی ندارد، بلکه نیازهای دیگران را نیز برطرف میکند؛ و اینجاست که بحث عقل وحیانی مطرح میشود. پس الانسان ناقص؛ راه برطرفکردن این نقص نیز وحی عقلانی و توجه به خداوند، انبیا، رهبران الهی و قانون الهی است که در اینجا، هم به قانون احتیاج است و هم به قانونگذار. بنابر نظر آیتﷲ جوادی آملی افرادی که در علوم انسانی انسان و حیوان را مساوی تلقی میکنند و با آزمایش بر حیوانات به نتایجی دست پیدا میکنند و آنها را بر انسان تطبیق میدهند کارشان از اساس اشتباه است؛ زیرا انسان با حیوان از اساس دارای تمایزات و تفاوتهای فراوانی است؛ زیرا انسان به غیر از طبع، عوالم دیگری در وجودش دارد که برای خارج شدن از نقص باید آنها را به فعلیت رساند. انسان برای برطرفکرن نقصش باید از این عالم عبور کرده و به عالم مثال و از آن نیز به عالم عقل برود.
بنابراین علوم انسانی و علوم سیاسی نیز باید این سه مسیر گفته شده را در پیش گیرند و اگر میخواهند مشکلات بشر را برطرف سازند، باید فراتر از نیازهای بشر حرکت کنند و اگر در سطح نیازهای حیوانی و طبیعی انسان بمانند، به گفته آیتﷲ جوادی آملی به باغوحشهای منظم دست پیدا خواهیم کرد؛ نظم هست اما باغوحش منظم است. در باغوحشهای منظم امنیت وجود ندارد؛ بلکه سلطه و تبعیض وجود دارد و افراد قدرتمند بر افراد ضعیف حکمرانی می کنند و متأسفانه دیده میشود علوم سیاسی رایج دغدغهاش قدرت است که چگونه قدرت را تصرف، کسب، نگهداری و افزایش دهد. اگر کسی در مرحله طبیعت بماند، مثلاً در انتخابات در سطح طبیعت صحبت میکند و وارد مرحله دوم و سوم نمیشود تا بخواهد از اخلاق و فضائل و رذایل سخن بگوید. علوم سیاسی طبیعی بهدلیل عدم ورود به عالم مثال و عقل، میگوید هدف وسیله را توجیه میکند؛ میگوید در علوم سیاسی به ارزشهای اخلاقی و عدالت کاری نداریم؛ اصلاً به چنین سطحی وارد نمیشود. چنین علوم سیاسیای اعتقادی به ورود به عالم مثال ندارد و اساساً چنین موردی را در مبنا برای خود تعریف نکرده است؛ تا چه رسد بخواهد وارد عالم سوم یا عقل شود.
اگر علوم سیاسی به عالم دوم یا سوم به آن معنای دقیق کلمه (العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان) وارد شود، به این نتیجه خواهد رسید که رهبری فقط از آن رهبران الهی است و شأن سیاست به یکی از شؤون نبی تبدیل خواهد شد. این است که امام خمینی(ره) میفرماید ولایت فقیه تصورش باعث تصدیق میشود؛ یعنی اگر کسی معارف دینی را به درستی تصور کند، اگر کسی عوالم وجود را به درستی تصور کند، اگر کسی انسان شناسیاش درست باشد، در این صورت اگر بشنود که یک انسان سیاستش غیردینی است تعجب میکند.
علوم سیاسی رایج در دنیا، نقص را برای انسان نمیپذیرد و نقطه شروعش «الانسان ناقص» نیست؛ بلکه نقطه آغازینش «الانسان کامل» است؛ به عبارت دیگر همان اومانیسم؛ یعنی فرد خود نیازهایش را میشناسد و خود نیز آن را تدبیر میکند؛ خودبسنده و خودسامان است. علامه جوادی میفرماید که از این اومانیسم یکجور مردمسالاری درمیآید که همان باغوحش منظم است؛ و نتیجهاش آن روایتی است که میگوید «در آخرالزمان اگر کسی گرگ نباشد دریده میشود». اما اگر انسان خودش را ناقص دید و فهمید که با وحی الهی و عقلانیت وحیانی تکمیل میشود، نتیجهاش مردمسالاری دینی است.
در اینجا بحثی پیش میآید که چگونه و به چه شیوهای از این علوم سیاسی مبتنی بر انسان خودبسنده و طبیعتمحور به علوم سیاسی متعالیه منتقل شویم؟ پاسخ این است که باید تعریف خود از انسان را تغییر دهیم و بر روی الانسان ناقص بحثمان را دنبال کنیم؛ اگر اینگونه شد به سراغ عقلانیت وحیانی میآییم. در اینجا فقه سیاسی برای ما مهم میشود و از فقه میپرسیم تکلیف ما در حوزه سیاست چیست. در این صورت فقه سیاسی، اخلاق سیاسی، فلسفه سیاسی و کلام سیاسی مهم میشود و دیگر، نبوت، رهبری الهی و امامت فارغ از شأن سیاسی نیستند؛ بلکه سیاست جزئی از شئون نبی، امام و ولی میشود. اینکه ملاصدرا در شواهد الربویه بحث فلک و ملَک و ملِک را برای حضرت ختمیمرتب بهکار می برد همین است. در این صورت تفسیر سیاسی قرآن، سیره سیاسی معصومان، عرفان سیاسی و… برای ما مهم میشود.
اگر تمایزی که استاد جوادی آملی بین انسانشناسی متعالی و متدانی مطرح کردند، نقطه شروع و پایگاه اصلاح علوم انسانی ما باشد و اگر به این سه عالم و مرتبه توجه کردیم، برنامهریزی دولتها هم برای بقای روح خواهد بود و امنیت تعریفش عوض خواهد شد. امنیت فقط آن نیست که برای تهدیداتی که متوجه بقای دنیوی انسان است چارهاندیشی کنیم؛ بلکه امنیت که وظیفه ذاتی دولتها هست تعریفش این میشود: ما باید برای تهدیداتی که هم متوجه بقای دنیوی انسانها و هم متوجه بقای اخروی آنهاست ـ برای هردو ـ تدبیر بیاندیشیم؛ که البته اصالت با بقای جاودانه انسان است. در این صورت اگر لازم شد برای تهدیداتی که متوجه بقای ابدی ما میشود از جان و جسم دنیوی و طبیعی خودمان بگذریم، اشکالی ندارد؛ اما هدف باید آن باشد.