ایشان در ابتدای سخنانشان باب داستانپردازی و فضائلسازی درباره اهلبیت(ع) را با استناد به روایت معروفی اینچنین مفتوح میکنند: «آنکسی که آسیبشناسی میکند باید کاملاً در عقاید و اعتقاداتش آدم متسلمی باشد؛ یعنی عقاید محکم و راستین و استواری برای خودش درست کرده باشد، بعد وارد این مسأله بشود…باید بداند که فرمودند: «نزِّلونا عن الربوبیة و قولوا فینا ما شئتم». فقط برای اینها ربوبیت قائل نباشیم؛ هر چیزی که میخواهید بگویید، بگویید».
حقیقت این که بر اساس این مبنا، خلق و جعل فضائل برای اهلبیت(ع) هیچ محدودیتی ندارد و هر فضیلت قابل بیانی جزو فضائل واقعی اهلبیت(ع) بهشمار میآید. پس نباید در برابر نقل فضایل بیمدرک و موهن، تردید و شک و شبهه مطرح کرد؛ زیرا چنانکه ایشان مفصلاً بیان میکند، اینگونه تردیدها نشان از ضعف و تزلزل اعتقادات فرد درباره ولایت تکوینی اهلبیت(ع) دارد.
سخن درباره روایت مورد استناد ایشان فراوان است و از آنجا که اصل بحث ایشان موضوع عاشورا و عزاداری است، به این بحث ورود نمیکنیم.
ایشان سپس اولین قاعده روضهسازی را اینگونه تبیین میکند: «این مطالبی که روضهخوانها و مداحها میخوانند، قسمتی از مصائبی است که به سر امام حسین و اهلبیت آوردند؛ مصائب خیلی بالاتر از این حرفها بوده است؛ یعنی سند نمیخواهد… متأسفانه اینقدر به معصومین علیهم الصلاة والسلام ظلم کردند که مصیبتهایی که خوانده میشود گوشهای از عمق مصیبت است؛ یک قسمتش در کتابها آمده؛ یک قسمتش را مداحها میخوانند؛ عمدهاش به زبان حال است. درحالیکه اینها همهاش واقعیت دارد و مصیبتها خیلی بیشتر از این بوده که ذکر نشده است».
زبان حال با خلق و جعلِ روضه تفاوت دارد و نباید زبان حال بهصورت روایتگری و گزارشگری باشد؛ وگرنه «زبان حال» نیست؛ «زبان قال» است؛ منتها قالِ دروغین!
بر اساس این مبنا، مداحان میتوانند با استناد به زبان حال جزئیات و گزارشهایی روایی از مصیبتهای عاشورا تولید کنند و همهی این روضهسازیها نیز واقعیت دارد؛ زیرا قسمت عمده مصیبتهای وارده در عاشورا برای ما نقل نشده است!
در نقد این مطلب باید گفت:
اولاً زبان حال با خلق و جعلِ روضه تفاوت دارد و نباید زبان حال بهصورت روایتگری و گزارشگری باشد؛ وگرنه «زبان حال» نیست؛ «زبان قال» است؛ منتها قالِ دروغین!
ثانیاً اگر میخواهید با تمسک بهقاعده «زبان حال» روضه سازی کنید، اشکالی ندارد، فقط به مردم بگویید. مردمی که پای روضه روحانیون و مداحان مینشینند در پی شنیدن روضه و حکایتی واقعی از عاشورا هستند؛ نه داستانهای تخیلی که با تمسک بهقاعده زبان حال تولید شدهاند. اگر عظمت و فراوانی مصائب عاشورا توجیهی برای خیالپردازی درباره عاشوراست، همین را صادقانه به مردم بگویید.
ایشان سپس برای محکمکاری قاعدهای فلسفی را اینچنین به استخدام میگیرد: «…می گوید چون من پیدا نکردم و در کتابها چنین مطلبی را ننوشتهاند پس وجود نداشته است؛ ولی این قاعده فلسفی را ایشان فراموش کرده که عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود. شما نیافتید؛ از کجا معلوم نبوده است. چون شدت مصیبت خیلی زیاد بوده است؛ ولی شدت تقیه موجب شده که همهاش ذکر نشود؛ یک مقدارش ذکر بشود و بقیهاش بماند».
ندیدن دلیلی بر نبودن نیست؛ ولی آیا نداشتن منبع، دلیلی بر اثبات حکایات و نقلهاست و به آنها اعتبار میبخشد؟!
اینگونه است که ایشان با تمسک به قاعدهای عقلی در مباحث نقلی، مغالطهای را صورت می دهد و بررسی سندی حکایات را بهکلی نفی میکند. در حالی که برای طرح یک نقل نیاز به منبع برای آن است؛ و اگر نقلی منبع نداشته باشد، اساساً طرح آن نارواست و دیگر نمیتوان آن را منقول دانست.
ایشان سپس مطالبی را بهصورت ناقص از ترجمه نفسالمهموم مرحوم علامه شعرانی نقل میکند و چنین قاعدهسازیهایی را به آن محقق بزرگ نسبت میدهد. در حالی است که مرحوم علامه شعرانی در قسمتی از این کتاب، با تفصیلی خاص شرایط فراوانی را برای خواندن روضههای ضعیف و زبان حال بیان میکند که گزیدهای از آن، چنین است:
اگر ذاكر نسبت قضيه را به كتابى كه از آن نقل كرده است بدهد و به مستمع چنان وانمود نكند كه یقیناً صحيح است ضرر ندارد؛ وگرنه تدليس است و تدليس در روايت جايز نيست. و چون غالب مردم متوجّه اين احكام نيستند لازم است چند مسأله براى توجّه خواننده ذكر شود تا اگر راوى خود مجتهد نيست در امثال آنها رجوع به مجتهد اعلم كند و اين هم از مسائل تقليدى است.
اگر مستمع از ناقل حديث بخواهد يا متوقّع باشد يا در خاطرش مركوز باشد و چنان داند كه راوى واقع را نقل مىكند، جايز نيست نقل كردن غير حديث متواتر و مقرون به قرائن قطعيه؛ و اگر مستمع حديث مظنون خواهد مىتواند حديث ظنّى نقل كند.
در غير اين صور در نقل سير و وقايع جايز است متابعت طريقه اهل تاريخ در اعتماد كردن بر احاديثى كه ناقل آن موثّق و مطّلع بوده است؛ چون اين رسم از زمان ائمّه تاكنون ميان مورّخين بود و بر كسى انكار نكردند. اما مخالفت آن طريقه خروج از اصطلاح و تدليس است.
نقل حديث با سند جائز است؛ خواه سند آن ضعيف باشد يا صحيح؛ مگر نقلكردن حديث به سند ضعيف براى كسانى كه جاهل به اسنادند و چنان وانمود كردن كه اين حديث معتبر است و قابل اعتماد تدليس است.
نقل حديثى كه يقيناً يا به ظنّ غالب مجعول است بدون تنبيه بر آن جايز نيست. و نقل حكايات مشتمل بر حكمت و مواعظ و حجّت مذهبى مانند حكايات كليله و دمنه و حكايت حسنيّه و بلوهر و يوذاسف و امثال آنها جائز است؛ بهطورى كه تدليس نشود….
…واجب نيست عين الفاظ حديث را نقل كردن؛ بلكه نقل به معنى هم جايز است اگر موجب تدليس نشود؛ يعنى ناقل صريحاً بگويد نقل به معنى كردهام؛ يا عادت بر آن جارى باشد؛ مانند نقل احاديث در منابر به زبان غير عربى.
فرقى بين نقل حديث شفاهاً و يا كتباً نيست و تدليس و تحريف در هر دو حرام است.
در نقل حديث به معنى، شرط است كه حاصل مضمون حديث محفوظ ماند و چيزى بر آن افزوده و يا كاسته نگردد؛ مثلاً اگر امام بفرمايد: «الآن انكسر ظهرى و قلّت حيلتى» و كسى بگويد: «الان پشتم شكست و اميدم نااميد شد و چاره از دستم رفت» جايز نيست؛ براى آن كه اميدم نااميد شد در عبارت امام نيست و «قلّت حيلتى» يعنى چارهام كم شد؛ نه از دستم رفت؛ مگر آنكه صريحا بگويد كه امام قريب به اين مضامين فرموده يا به عنوان زبان حال بخواند.
تغيير الفاظ حديث بهطورى كه معنى محفوظ باشد و تدليس نشود ضرر ندارد؛ مثلاً ضمير به جاى ظاهر و ظاهر به جاى ضمير آوردن و مقدّر را مذكور ساختن و لفظى را به مرادف يا قريبالمعنى تبديل كردن؛ مثل «انكسر به»، «انقصم» و همچنين مختصر يا مفصّل كردن، بهطورى كه معنى تغيير نكند جايز است؛ مثلاً «يا ايّها الّذين آمنوا» را به «اى مؤمنين» و «يا ابناء الدنيا» را به «اى كسانى كه فريب دنيا و مال دنيا را خورديد» و هكذا.
تغيير لفظ حقيقى به مجازى يا مجازى به حقيقى كه معنى را تغيير ندهد و تدليس نشود جايز است؛ مثلاً «يداه مبسوطتان» را گويى: خداوند عالم جواد است يا بالعكس.
و همچنين تغيير صيغه ماضى به مضارع و بالعكس در صورتى كه از زمان منسلخ باشد؛ مثل «كان اللّه عليما حكيما» را گويى: «خداوند دانا و حكيم مىباشد» و به لفظ جامع طورى جايز است كه معنى محفوظ ماند و تدليس نشود و به اصطلاح مطوّل معانى اول بايد محفوظ ماند نه ثوانى.
و نقل است كه مردم از يكى از علماى متورّع خواستند واقعه عاشورا را در منبر بيان كند؛ فرمود: حضرت سيد الشهدا عليه السّلام روز دهم محرم در كربلا شهيد شد؛ و از منبر فرود آمد؛ و نه از اين جهت بود كه نقل غير آن جايز نيست؛ بلكه چون مردم از كثرت اعتقاد به آن عالم، قول او را حجّت مىگرفتند و توقّع داشتند آنچه يقيناً مطابق واقع باشد بگويد، به متواتر اكتفا كرد. و در جايى كه مستمع چنين متوقّع باشد تكليف همين است؛ اما هميشه مردم از همه كس اين توقّع ندارند.
میبینیم که چگونه علامه شعرانی برای بیان مصیبتهای عاشورا شروط فراوانی را قرار میدهد و به خاطر ارزش بسیاری که برای اعتماد مردم قائل است، موارد فریبکاری و تدلیس را با دقت مشخص میکند.
قاعده «بکاء و ابکاء و تباکی» قاعدهی دیگری است که ایشان برای اعتباربخشی به روضههای بدون منبع به آن استناد میکند. به این معنا که هر روضهای که مردم را میگریاند چون «… موجب تباکی هم میشود، از مصادیق ابکا و تباکی هم میشود». به دیگر سخن ایشان هدف مقدس ابکاء را توجیهگر وسیله آن میکند. از این جهت مهم نیست که روضهها معتبر و صحیحاند یا نه؛ بلکه مهم آن است که این روضهها مردم را میگریانند.
ایشان سپس برای بستن دهان منتقدین، قاعدهای دیگر را اینچنین تبیین میکنند: «لازم است عزاداری کنیم تا نشان بدهیم معتقد به امامشناسی هستیم. یکی از شئون معرفت به امام معصوم، عزاداری است. یکی هم زیارت است. اگر جایی ما حرام بیّنی دیدیم باید جلویش را بگیریم؛ اما اگر جایی حرام بیّن ندیدیم، شبهاتی بود، بخواهیم جلوگیری کنیم باید ببینیم آیا اصل عزاداری تضعیف میشود یا نمیشود؟ اگر تضعیف میشود نباید صحبت کرد؛ اما اگر تضعیف نمیشود آنوقت بله؛ احتیاطاً بگوییم انجام ندهند…».
برای کسانی که به هر قیمتی میخواهند ولایت اهلبیت(ع) را در میان مردم تعمیق و گسترش دهند، مقابله با خرافات و تحریفات یک تهدید برای مکتب به شمار میآید؛ زیرا آنها دین مردم را بهگونهای با خرافات عجین کردهاند که مقابله با خرافات، تقابل با دینداری مردم به نظر میرسد.
با این مبنا نیز نباید در برابر بسیاری از خرافات و اعتقادات نادرست مردم موضعگیری و مخالفت کرد؛ زیرا اعتقادات بعضی از مردم بهگونهای با خرافات گرهخورده است که دین را چیزی غیر از این امور نمیدانند.
در این نگاه مهمترین چیز آن است که مردم دیندار و معتقد به ولایت اهلبیت(ع) باشند؛ حال چه کیفیتی از دین و کدام ولایت چندان مهم نیست. پس مخالفت پیامبران الهی و ائمه(ع) با خرافات رایج میان مردم نیز ناصحیح بوده است؛ زیرا آنها اعتقاد مردم نسبت به معنویت را سست میکردند و ممکن بود مردم بیخدا و ملحد شوند!
صراحتاً باید گفت تهذیب و اصلاح دینداری هیچگاه موجب تضعیف دین و ولایت اهلبیت(ع) نمیشود؛ بلکه تقویت و رشد و بالندگی دینداری را بهدنبال دارد. آری؛ برای کسانی که به هر قیمتی میخواهند ولایت اهلبیت(ع) را در میان مردم تعمیق و گسترش دهند، مقابله با خرافات و تحریفات یک تهدید برای مکتب به شمار میآید؛ زیرا آنها دین مردم را بهگونهای با خرافات عجین کردهاند که مقابله با خرافات، تقابل با دینداری مردم به نظر میرسد.
از این جهت است که ایشان مباحث مرتبط با آسیبشناسی را نقشه شومی از جانب منافقین و آدمهای بیسواد میداند؛ زیرا آدمهای معتقد و باسواد درباره عزاداری و عاشورا اظهار نظری نمیکنند!
وی سپس سخنی را اینگونه به آیتﷲ محمدحسین کاشف الغطاء نسبت میدهد: «عزاداری در حد فقه ما نیست که من بخواهم حرفی بزنم؛ این مسائل مافوق مسائل فقهی است».
هماکنون عزاداری دربست در اختیار مردم قرار گرفته است و در نگاه بعضی هرآنچه مردم انجام میدهند مصداق کامل عزاداری به شمار میآید؛ از این رو مخالفت با این رفتارهای مردم، مخالفت با عزاداری بهشمار میآید و حتی علما حق ارشاد و راهنمایی را دراینباره دیگر ندارند.
این سخن در حالی است که مرحوم کاشف الغطاء اظهارنظرهای فراوانی درباره عزاداری دارد؛ برای نمونه در کتاب الفردوسالاعلی مینویسد: «…بيشتر اشخاصی كه اين كارها و رفتارها [یعنی قمهزنی و…] را انجام میدهند، بيشتر از روی تظاهر، ريا، تعصب و تملّق آن را به عمل میآورند؛ بی آنکه قصدی درست و نيت صالحی داشته باشند. با اینکه انجام این اعمال با قصد غیر صحیح و عدم صداقت در نیت خالی از اشكال نبوده، بلكه حرام است. افزون بر اینکه حرمت این اعمال بودن به خاطر بعضی از جهات و عوارض زمانی و مكانی [همچون وهن مذهب بودن آنها] مضاعف خواهد شد…».
نکته اینکه مرحوم آيت ﷲ كاشف الغطاء در مقدمهای كه بر كتاب الفردوسالاعلی نوشته تصريح نمودهاند که در هنگام نوشتن تقريض هشتاد سال داشتهاند و این کتاب را به عنوان ختامِ مِسک حیات مبارکشان قرار میدهند.
در پایان این مصاحبه ایشان همچنین تمام وظایف روحانیت را در مقابل عزاداری نفی کرده و میگویند: « جد اعلای ما… گفتند وظیفهی ما این است که فقط دم در بایستیم و نسبت به این عزادارها، هیچگونه دخالتی نکنیم؛ ما فقط وظیفهمان این است که دم در بایستیم و خوشآمد بگوییم. بله؛ اگر حرام بیّنی دیدید جلوگیری کنید».
حقیقت اینکه هماکنون عزاداری دربست در اختیار مردم قرار گرفته است و در نگاه بعضی هرآنچه مردم انجام میدهند مصداق کامل عزاداری به شمار میآید؛ از این رو مخالفت با این رفتارهای مردم، مخالفت با عزاداری بهشمار میآید و حتی علما حق ارشاد و راهنمایی را دراینباره دیگر ندارند. حال به نظر می رسد ایشان عرصه روایتگری و گزارشِ مصائب عاشورا را نیز دربست به مداحان واگذار میکنند و به غیر تماشاگری، مسئولیتی را برای علما در نظر نمیگیرند؛ علمایی که در جزئی ترین امور عبادی، سیاسی و اجتماعی و حتی فردی مردم اظهارنظر میکنند، ولی درباره عزاداری و روایت گری عاشورا حق اظهارنظر ندارد؛ زیرا عاشورا و عزاداری ممکن است در نگاه مردم تضعیف شود!
ناشناس
جناب حجت الاسلام والمسلمین مسائلی
سلام علیکم
دقت نظرتان ستودنی است
لذا اگر ممکن است لطف فرموده و لفظ مبنا و مبناسازی را تعریف نمایید بسیار ممنون میشوم
من مدافع ایشان و مۋید تمام کلام ایشان نیستم چون از نظر حقیر هم بی اشکال نیست
اما پاسخ شما هم نشانگر ناتوانی شما در این میدان است
بنابراین به خوتان و دیگران لطف فرموده یا بنیه علمی خود را تقویت کنید و یا این میدان را ترک نمایید
از کانال مباحثات هم عاجزانه درخواست دارم در انتخاب مطلب دقت بیشتری نماید
به نظرم هنوز قحط الرجال نشده است
مهدی مسائلی
مبناسازی تعبیری روشن است که توضیخش توضیحالواضحات میشود. شما هم که از رجال هستید باید حتما معنای تعبیر مبناسازی را بدانید.
به هرحال، معنای مبناسازی در متن عبارت است از: ایجاد قواعد به ظاهر علمی که به خرافات و موهومات جنبه علمی میدهد و آنها را پذیرفتنی میکند. یعنی براساس یک قاعده نادرست، بنای علمی برای خرافات برپا میکنند.
به شما توصیه میکنم به جای کلی گویی و طعن به شخصیت افراد، انتقادات خویش به متن را واضح بیان کنید. این گونه سخن گفتن شما نیز از ضعف علمی برمیخیزد اگرچه آن را در پوزش نقد علمی به مخاطب ارائه میکنید.
ناشناس
محور این نقد، بر واژه خرافه استوار شده، که بیش از انکه یک تعریف علمی داشته باشد یک کاربرد روانی دارد.
گروه قرآنیون هم بسیاری از مسلمات سنت را خرافه میدانند چون در قرآن نیامده، و آتئیستها هم مثلا رمی جمرات را سراپا عقلانیت و خردورزی مجسم میدانند!
ناشناس
جناب آقای مسائلی
قصد مناظره و مجادله ندارم … معلوم شد تفاوت قاعده و مبنا را نمیدانید. حرف آن حضرت آقا قابل نقد است؛ اما مهم این است که چه کسی باید نقد کند … بهتر است به جای یکسو نگری کمی علمیت و تجربه خود را تقویت کنید تا اگر هم قرار شد نقدی بکنید نقدی شایسته و بایسته باشد.
فلاحتی
جناب اقای مسائلی با سلام و احترام
بنده ی حقیر هم نقدی بر نقد شما ارسال کردم متاسفانه انرا حذف کرده اید. بسیار متعجب شدم از این حرکت. یاعلی
یا حسین
سلام آقای مسائلی، کانال تلگرامی اسناد المصائب رو دنبال فرمایید
نقد مداحان و روضه خوانان و معرفی روضه های جعلی و بارگزاری روضه های صحیح و درست
AsnadolMasaeb@
سید جواد شیرازی
مطلب خوب و شایسته ای بود.
یک انسان
بسیار عالی. واقعا خسته نباشید.
ای کاش بزرگان حوزه، علمای سرشناس و مراجع تقلید هم به نقد اینگونه اباطیلی که از دهان برخی خارج میشود روی بیاورند که نَفَس و جایگاه آنها اثری دیگر دارد.
ضمنا فکر نمیکنم قبح دروغ نگفتن نیاز به ادلهی پیچیده فقهی و در پیچیدن در بحثهای فنی حدیثی-کلامی داشته باشد. دروغ گفتن به حکم عقل بد است و دروغ بستن به تاریخ رسول مکرم اسلام (ص) و خاندان مطهرش (ع) بدتر از آن.