نظام جمهوری اسلامی از روز نخست، منتقدین و بلکه مخالفینی در حوزههای علمیه داشت. این گروه به علت کمی عِدّه و عُدّه و نداشتن رسانه، و از سوی دیگر هواداران بسیار زیاد انقلاب و نظام و از همه مهمتر نداشتن تئوری قابل دفاع در عرصه سیاست و اجتماع قابل اعتنا نبودند.
با تغییرات ایجادشده در سطح حاکمیت، بهویژه در دوران دوم ریاست جمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی، اقلیتی از حوزویان انتقادهایی (بخوانید اعتراضهایی) به برخی سیاستهای دولت را روا دانستند. با ظهور دولت اصلاحات مخالفتها با سیاستهای دولت بیشتر و فراگیرتر شد. اختلاف درباره دولت (عمدتاً سیاستهای فرهنگی و سیاسی) در نهاد روحانیت نهادینه شد و این اختلاف نظر در دولتهای بعدی هم ادامه پیدا کرد. امروزه این که حوزویان در یک جناح نمیگنجند تقریباً امر پذیرفتهشدهای است.
اما آنچه این روزها مشاهده میشود فراتر از اعتراض به دولت است؛ اعتراضها از قوه قضائیه و مجلس عبور کرده و وارد دایرهای مبهم و بدون مخاطب شده است. از طلاب مبتدی تا علمای بزرگ اعتراض به بانکها و اوضاع اقتصادی را پیش گرفتهاند. این اعتراضها دیگر غر زدن تنها نیست و منجر به شکلگیری تجمع و امضای طومار و راهپیمایی شده است. گویا گروهی از روحانیان میخواهند همراه مردم باشند. و چون مشکل مردم فقط با دولت فعلی نیست این گروه از حوزویان نیز به جای شخص یا گروه یا دستگاهی خاص، برخی مفاهیم را معیار قرار دادهاند؛ بیکفایتی، اشرافیگری، فامیلبازی، فساد و چند عنوان دیگر که قابلیت تطبیق بر هر دولت و دستگاه و جناحی را دارد. این ابهام باعث میشود که همه عملکرد گذشته نظام جمهوری اسلامی در معرض اعتراض قرار گیرد.
از نقد تا اعتراض فاصله فراوانی هست. اعتراض یعنی بیان مشکل. گرانی هست! بیکاری هست! اعتیاد گسترش یافته! طلاق زیاد شده! مردم دیگر تحمل ندارند! گفتن این جملات از هر کسی برمیآید. هر روز هم اینها را میشنویم. ولی نقد عبارت است از بیان مشکل، بیان ریشههای مشکل، مشخصکردن سهم هر عامل (اینجا دستگاههای تقنینی و اجرایی نظام) در ایجاد مشکل، تبیین اجتنابپذیر بودن مشکل و احتمالاً ارائه راه حل جایگزین. در واقع نقد آن است که بگوییم وضعیت فعلی دقیقاً نتیجه کدام سیاست است. اگر دلار گران شده و اگر تورم هست، نتیجه کدام برنامه دولت است؟ اگر خانواده سست شده است نتیجه کدام سیاست فرهنگی اجراشده در سالهای گذشته است؟
گام دوم در نقد آن است که روشن شود آیا دستگاههای تقنینی و اجرایی نظام راه دیگری هم داشتهاند یا اینکه تنها راه منحصر همان بوده که اجرا شده است؟ منتقد باید تبیین کند که کدام سیاست و برنامه اگر اجرا میشد امروز نتیجه بهتری میگرفتیم و اوضاع متفاوت بود؟ و آیا دستگاههای تقنینی و اجرایی نظام امکان اجرای سیاست دوم را داشتند یا تنها راهشان همانی بود که رفتهاند؟
مشکلاتی که در اوضاع فعلی با آن روبهرو هستیم، نتیجه یک روز و دو روز نیست و برآیند اشتباهات متعدد در حوزههای فرهنگ، اقتصاد، سیاست، رسانه و غیره است.
حال باید به عنوان نخستین سؤال از روحانیان معترض پرسید که چرا به جای نقد اعتراض میکنید؟ مگر روحانیت قشر تحصیلکرده و حامی نظام جمهوری اسلامی نیست؟ آيا باید فرهیختگان نیز همانند سایر مردم فقط مشکلات را فریاد بزنند؟
سؤال دوم از روحانیان معترض آن است که آیا مشکلات در چند ماه اخیر ایجاد شدهاند؟ کسی که امروزه نقدی به برنامهها و سیاستهای گذشته دولت یا نظام دارد (نقد به معنای درست آن)، باز هم میتوان از او پرسید که آیا این نقد در هنگام تصویب و اجرای آن سیاست هم بیان شده بود؟ معترضان امروزی ـ از صدر تا ذیل ـ در طول سالهای گذشته مشخصاً کدام نقد را به کدام برنامه و سیاست منتشر کردهاند؟ و مشخصاً در همان زمان کدام راه حل جایگزین را ارائه دادهاند؟
قوانین بانکداری سالهاست که اجرا میشود و مستظهر به تصویب چندین فقیه است. آیا در سالهایی که این قوانین تصویب و اجرا میشد، اندیشمندان حوزه علمیه کتاب و مقالهای در نقد نظام بانکداری منتشر کردهاند؟ آیا سیاست اقتصادی و بانکی مشخصی را بهعنوان جایگزین پیشنهاد دادهاند؟
جوانان و نوجوانان امروز، متولدان دهه هفتاد و هشتاد شمسی هستند. میتوان از روحانیان معترض پرسید کدام یک از برنامههای فرهنگی کشور زمینهساز وضعیت فعلی فرهنگ کشور است و روحانیان در زمان تصویب و اجرای این قوانین و سیاستها چه نقدی داشتهاند؟
و اگر بعد از مرور حوادث ۴۰ ساله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به این نتیجه برسیم که در موارد فراوانی سیاستهای اجرایی نه تنها نقد نشدهاند، بلکه گاه با حمایتهای جدی حوزویان تصویب و اجرا شدهاند، باید با یادآوری این جمله رهبر معظم انقلاب بگوییم: مخاطب این بایدها خود آقای «روحانی» است!
نویسنده این یادداشت چنین احساس میکند که برخی از این اعتراضها تلاشی است برای جدا کردن سهم خود از وضعیت نهچندان قابل دفاع فعلی. لطفاً وقتی بر سر شاخه نشستهاید بُن نبرید.
استاد دکترمن من
البته من فکر میکنم که این بیشتر سهم خواهی هست تا که اعتراض یا انتقاد. چون برای فهمیدن این مطالب باید به ریشه این مطالب برویم. طلبه ای که کلینیک میزند و بدون دانستن فیزیولوژی و پاتولوژی سیناپس و نوروترانسمیتر مشوره روانشناختی میدهد، بدون رودربایستی مشغول سهم خواهی از پزشکی و روانشناسی غربی است. یا حالا سهم خواهی از اقتصاد صنعتی، بانکداری کامپیوتری و خیلی چیزهای دیگر. این پدیده را نمیتوان با مرزبندی و نظارت و موعظه حل کرد. چون مشکل از ریشه فاسد است. اینجا هم همینطور.
مثلا یکی از ریشه های فسادهای اقتصادی امروزی و رانتها، ژنهای خوب، حیف و میل های و خیلی چیزهای دیگر را میتوان در آن دورانی یافت که از بالا دستور برگزاری مانور ملی تجمل آمد. وقتی مردم در آنزمان به چشم دیدند کسانی که مامور و مدعی تاریخی نگهداری از ارزشهای انسانی و معنوی بوده اند دارند دو دسته چپاول میفرمایند، خوب بخش بزرگی از ملت هم دیگر شرم و حیا را کنار گذاشت ورنه که مردم عامه قبلا بسیار معصوم بودند و در تاریخ این مملکت حیف و میل فقط از اختیارات و حقوق شاهان و خوانین بود. جامعه با از دست دادن قبله نمای اخلاقی تاریخیش که همان روحانیت بود و بدون داشتن جایگزینی فلسفه یا علم برای هدایت عامه، به این حال و روز رسید. رو حانیت هم امروز اینقدر در اقتصاد و تجارت و سیاست و کلینیک و اعتراض وهمه جا مشغول شده است که دیگر حتی فرصت قبله نمایی برای اجتماع را هم ندارد پسی منطقی خواهد بود که این کار را به عالمان علوم دنیوی سپرده شود تا حداقل مردم بیشتر از این غرق نشوند.
همانزمان مانور تجمل یک واقعه مشهور شده بود. عروسی دخترخانم یکی از مسئولین معمم محترم بود و صدها مهمان عامی هم دعوت به سنت ولیمه شده بودند. این عوام معصوم هر کدامشان در حین خوردن گوشت وارداتی از بشقاب ایتالیایی با قاشق آلمانی متوجه یک عدد سکه طلای ضرب داخل در زیر برنجهای هندی میشوند. این ملت معصومانه صف کشیده بودند و یکی یکی به حضور مسئول محترم حاضر میشدند و با بسی خجالت درگوش مسئول محترم عرض میکردند که سکه طلای عروس خانم اشتباهی در بشقابشان افتاده است در حالیکه چشمانشان بی وقفه دنبال یافتن دستان مسئول بود تا که امانت یافت شده را به دستان پدر و مسئول گرامی بسپارند. در این هنگام حاج آقا قهقهه ای میفرمودند و به عوام ساده لوح این هدیه «ناقابل» را مبارک میساختند. کسی هم جرات نداشت بپرسد که شما نسل بعدی موتورهای توربوفن هواپیماهای مسافربری را اختراع کرده اید یا که چه کرده اید که صاحب این همه تجمل و ثروت شده اید.
گذشت تا که به این بخوربخور امروز رسیدیم که دیگر همه سهم میخواهند. ولی از تولید خبری نیست. چون ریشه های تولید اینگونه در این سالها خشکانده شدند. با تجمل پوک و پوچ!