«تندروی» به عنوان یک آفت اجتماعی در مواجهه با دگراندیشان ظهور و بروز مییابد. تندروها- بر فرض فهم صحیح از آرمانها و ارزشهایی که مدعی آن هستند- به واسطه تعلقی که به دین، مذهب و یا گفتمان خود دارند، هویت خود را با شاخصههای حداکثری تعریف میکنند. لذا، به واسطه کوچکترین زاویه و اختلافنظر و عدول یک جریان از آن شاخصهها، آن را خارج از گفتمان مطلوب خود تلقی کرده و مدام دچار «دیگریسازی» و مرزبندی هویتی با آنان میشوند. با گسترش ابزارهای ارتباط جمعی، این آفت فرهنگی ظرفیت مییابد تا نقش خود را در نزاعهای بینالمللی و نیز جنگهای خونین بیش از پیش تثبیت کند. همین امر موجب میشود جریانها و دولتهای متخاصم جهت «دشمنهراسی» روی جریانهای تندروی حریف سرمایهگذاری کنند. این معامله دو دستاورد مهم دارد: اول آنکه یکپارچگی اجتماعی جریان مقابل متفرق و آسیبپذیر میشود و دوم، افکارعمومی را نسبت به گفتمان رقیب ترسانده و مبارزه با آن را موجه و بلکه ضروری مینمایاند.
به عنوان نمونه، موفقیت جمهوری اسلامی در حرکت به سمت تمدنسازی اسلامی، بار دیگر اسلام سیاسی را به عنوان ظرفیتی عظیم در برابر ابرقدرتهای منفعتطلب دنیا مورد توجه قرار داد. لذا، سرمایهگذاری بر جریانهای افراطی با هدف «اسلامهراسی» در دستور کار قدرتهای استکباری قرار گرفت. جریانهای سلفی در اهل سنت و معادل آن جریانهای رادیکال شیعی که به برائتیها شهرت یافتهاند، هر کدام به نوعی پازل اسلامهراسی غرب را تکمیل کرده و آتش جنگ را میان جهان اسلام شعلهور ساختند. تا آنجا که علمای شیعه و سنی در برابر رفتار نامعقول این جریانها فتوا صادر کرده و مرزبندی خود با این جریانها را اعلام کردند. فتوای مشهور آیتﷲ خامنهای مبنی بر حرمت توهین به مقدسات اهل سنت در سال ۱۳۸۹ و نیز ابداع عنوان «شیعه لندننشین» جهت تقابل فرهنگی با این جریان در سال ۱۳۹۵ بیانگر مخاطرات این انحراف اجتماعی است.
توجه به این تجربه بیانگر آن است که تندروی در سلب مشروعیت از گفتمانها در افکار عمومی نقش بسزایی دارد. از این رو تأمل درباره نقش مواضع رادیکال در حوزه که به اسم دفاع از «حوزه انقلابی» مراجع، اساتید و صاحبنظران و مخالف خود را با ادبیات نامناسب متهم به ضدیت با دین، نظام و انقلاب و نیز همراهی با معاندان میکنند، ضروری به نظر میرسد. این برخوردهای شبهتکفیری که سعی دارد دگراندیشان را از دایره انقلاب حذف کند بیش از آنکه به تقویت گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه کمک کرده باشد، منجر به «انقلابهراسی در حوزه» خواهد شد.
پر واضح است مشروعیتیابی انقلاب اسلامی نه از سنخ قدرتهای سیاسی رایج در دنیا، بلکه برآمده از قدرت اجتهاد و فقاهت در حوزههای علمیه است. انقلاب اسلامی نیازمند آن است که در بستر علمی حوزههای علمیه هم مشروعیت خود را بازیابی و تقویت کند و هم به پرسشهای اساسی پیرامون اداره نظامات سیاسی و اجتماعی تحت زعامت ولی فقیه به پاسخهای کارآمد برسد. در چنین شرایطی نمیتوان انتظار داشت علما، اساتید و صاحبنظران درباره تمام مسائل مرتبط با انقلاب و اداره نظام به یک نحو فکر کنند و برداشتی یکسان داشته باشند.
مواجهه نامحترمانه با اختلافنظرها بیش از آنکه بیانگر تعصب نسبت به انقلاب و نظام باشد، نمایاننده منطق حاکم بر گفتمان انقلاب در حوزه است. بیشک اساتید حوزه نسبت یکسانی با انقلاب و نظام ندارند اما میتوانند در رونق فقهی حوزهها مؤثر باشند و در برخی مقاطع نیز در حد ظرفیت خودشان همراهی کنند؛ لکن با نگاه به منطق مخرب برخی رسانهها ترجیح میدهند فاصله خود را با آنچه «حوزه انقلابی» و «دغدغه نظام» نمایانده میشود حفظ و بلکه بیشتر کنند. از سوی دیگر این ناملایمتها به جریانهای معاند این امکان را میدهد تا با تشدید شکافهای نظری و رفتاری بتوانند ظرفیت اجتماعی روحانیت که همان ظرفیت اجتماعی انقلاب اسلامی است را متفرق و آسیبپذیر نمایند.
با این تفصیل قابل توجه است همانطور که جریانهای رادیکال شیعه میتوانند تهدیدی علیه وحدت و یکپارچگی جامعه اسلامی و عامل شیعه و اسلامهراسی باشند، ادبیات رادیکال در حوزه نیز این ظرفیت و توان را دارد با «انقلابهراسی» و افزایش تنش در بدنه حوزههای علمیه، فرصتهایی که میتوان در راستای طرح پرسشهای علمی و فقهی استفاده کرد را به تهدیدی علیه رابطه حوزه و نظام تبدیل کند. از این منظر شاید اهمیت تذکر آیتﷲ خامنهای در دیدار رمضانیه اخیر خود با طلاب بیش از پیش روشن شود که فرمودند: «در حوزه ممکن است در مسائل گوناگون اختلاف نظر وجود داشته باشد؛ در مسائل علمی که اختلاف نظر هست، در جهتگیریهای فکری که اختلاف نظر هست، در زمینههای سیاسی هم اختلاف نظر ممکن است باشد؛ این اشکال ندارد؛ اختلافات را باید مدیریّت کرد. مواظب باشید اختلاف نظرها به درگیری و تشنّج و ناخن زدن به چهرهی یکدیگر نینجامد!».
ناشناس
در متن آمده است « جریانهای سلفی در اهل سنت و معادل آن جریانهای رادیکال شیعی که به برائتیها شهرت یافتهاند، هر کدام به نوعی پازل اسلامهراسی غرب را تکمیل کرده و آتش جنگ را میان جهان اسلام شعلهور ساختند. »
خیلی عجیب است که برائتی ها هم در قم هم در نجف کمترین سطح از محافظت را دارند و بیت آنها معمولا بدون حفاظت خاصی است و خودشان در درس خارج عموماً محافظ یا ندارند یا بسیار کم دارند در حالیکه سایر مراجع که تقریبی هستند بالاترین سطح حفاظت امنیتی از بیت و خودشان را دارند. اگر اینها جنگ افروز در جهان اسلام هستند چرا هیچ کسی از تسنن به فکر ترور آنها نیفتاده است؟ چگونه است زمانی که سایر مراجع تقلید فتوا به حرمت شبکه های ماهواره ای داده بودند اینان موسس شبکه های ماهواره ای شدند ولی با شبکه ماهواره ای آنها هیچ شعله ای در جهان افروخته نشد، زمانی که سایر مراجع تقلید فتوا به حرمت پیام تصویری موبایل دادند اینان در شبکه های مجازی فعال بودند و هیچ آتشی شعله ور نشد ولی وقتی این مراجع تقلید از فتوای خود برگشتند و خود شبکه ماهواره ای تاسیس کردند و طلاب را برای فعالیت در فضای مجازی در دفتر خود استخدام کردند چه اتفاقی افتاد؟ جرا این اتفاقات زمانی که به دلیل حرام کردن شبکه ماهواره ای و پیام تصویری موبایل فقط برائتی ها فعال بودند هیچ شعله ای افروخته نشد و اتفاقی نیفتاد؟
ناشناس
اتفاقا به نکتۀ خوبی اشاره کردید. همین که عالمان قائل به تقریب در معرض خطرند و افراد مخالف تقریب به راحتی مشغول فعالیت، نشان می دهد که کدام تفکر و جریان برای دشمن خطرناک است و کدام مفید. آری! دشمن هیچ گاه پیاده نظام نفوذی خود را ترور نمی کند.
ناشناس
البته سید حسن شیرازی توسط رژیم صدام در آفریقا ترور شد (برادر سید محمدشیرازی) و فرزند سید محمدشیرازی که در قم استاد درس خارج فقه نیز بود نیز در داخل منزلش در قم توسط عوامل ناشناس درون حمام منزل خودش کشته شد