ضدیت با فلسفه و فلسفهگرایی یکی از جریانهایی است که گاهی با قوت و گاهی با ضعف در حوزه علمیه وجود داشته است. استاد شیخ حسن میلانی از نمایندگان این جریان فکری است که با انرژی تمام در محافل بحث و مناظره شرکت میکند؛ حتی گاهی حضور او در برخی از جلسات و طرح پرسش از جانب او جلسات را به تنش کشانده است. در این گفتوگو نیز فلسفه را با صراحت به نقد میکشد و ابایی ندارد که از بزرگانی نام ببرد و اندیشه آنها را نقد کند، حتی خوانشهای متفاوتی از تاریخ معاصر دارد.
این استاد حوزه علمیه متولد نیشابور است و پس از طی دوره مقدمات، دوره سطح را از محضر آقایان آیات پایانی، اعتمادی، ستوده، مدرس افغانی، اشتهاردی، حجتی زاده، کافی اصفهانی، مروج الشریعه، سبط الشیخ و… بهره برده است. در درسهای خارج حضرات، آیتﷲ وحید خراسانی، آیتﷲ بهجت، آیتﷲ شیخ هاشم آملی، آیتﷲ اسماعیل پور شرکت کرده است. علاوه بر دروس فقه و اصول و کلام، اهتمام جدی و دائمی به تدریس و مباحثه کتب عقاید و معارف و متون مکتب وحی کرده است. از ایشان کتابهای متعددی نیز منتشر شده است که عمده آنها در نقد فلسفه و عرفان بوده است.
به عنوان پرسش اول بفرمایید چگونه به تحصیل در حوزه علاقهمند شدید.
علاقهام به مطالب دینی خیلی زیاد بود و میخواستم خودم به صورت مستقیم با دین آشنا شوم. همین مسئله موجب شد وارد حوزه شوم. پس انگیزهٔ اصلیام شناخت اصل دین و قرآن و عترت بوده است اما در آن زمان تبلیغات و سعی در زمینه افکار و اندیشههای علامه طباطبایی وجود داشت، بهگونهای که انسان تصور میکرد حوزه علمیه منحصر در ایشان است که البته هماکنون نیز چنین مسئلهای تا حدی وجود دارد. برای من هم دورنمایی اینگونه مجسم بود که بروم ببینم عمق اسلام چیست و افکار آقای طباطبایی که از مهمترین رجال این مکتب است، چیست. در قم، الان هم تا حدی این طور است. همان طور که ملاحظه میکنید، مسافرانی که از راه دور و نزدیک به هوای خاصی به قم میآیند، سؤال میکنند منزل حسن زاده کجاست، منزل آقای کی کجاست و چنین فضایی به وجود آمده است.
هنگام ورود به حوزه علمیه چند سال داشتید؟
اوایل انقلاب بود و من اواخر دبیرستان بودم که مدرسهها با تعطیلی مواجه شد و من وارد حوزه شدم. قصد داشتم هر دو را با هم ادامه دهم ولی فقط حوزه را خواندم.
شما اهل قم هستید؟ کودکی و نوجوانی خودتان را در قم گذراندید؟
نه. بنده اصالتا نیشابوریام و از ابتدای حوزه و طلبگی وارد قم شدم. در نیشابور و مشهد مطالعه و درسهایی داشتم ولی از آنجا شروع نکردم.
تحصیل خود در قم را از کدام مدرسه شروع کردید؟
پس از آمدن به قم، وارد مدرسهٔ رسالت، واقع در کوچهٔ ممتاز خیابان صفائیه شدم. یک سال آنجا بودم ولی همزمان با تعطیلیها و اعتصابها از سال دوم وارد حوزهٔ آزاد شدم و پس از آن، همهٔ درسها را کلا به صورت آزاد ادامه دادم و شاگرد اساتید آزاد حوزه بودم.
پیش کدام اساتید تحصیل کردهاید؟
درسهای سطح را خدمت آقایان پایانی، ستوده، اعتمادی، سبط الشیخ و اشتهاردی بودم. سپس، دورههای درس خارج را معمولا در درسهای آقای وحید خراسانی، آقای آملی و آقای بهجت شرکت میکردم. درسهای معارف و اعتقادی را هم اساتید فلسفه داشتم. کسانی بودند که دید خوبی به فلسفه نداشتند ولی من معمولا نه آنها رو معرفی میکنم، نه اسمشان را جایی میبرم ولی در مجموع از همان ابتدا با آقای بهجت محشور بودم. به مسجد و خانه ایشان رفتوآمد میکردم، مطالب ایشان را مینوشتیم و تصحیح میکردیم. خیلی مقید بودیم از ایشان خط بگیریم و ایشان بر خلاف اینکه خیلی جا افتاده است که نظرات عرفانی داشتند، اصلا نظرات عرفانی نداشتند و کلا با نظرات فلسفی و عرفانی میانهای نداشتند؛ بر عکس، از نظرات متکلمین خیلی دفاع میکردند. ولی با افرادی که در وادی عرفان عملی بودند، انس داشتند و مثلا دوست داشتند که فلان آقا حالات خوبی دارد.
مرحوم بهجت، به عرفان نظری نظر مساعدی نداشتند؟
ایشان به شدت تأکید میکردند که مبادا دنبال فلسفه و عرفان بروید و حتما قبل از اینکه وارد این مباحث شوید، کتابها را بخوانید. کتابها را اسم میآوردند و میگفتند این کتاب را بخوانید تا بعدی را معرفی کنم و پله پله معرفی میکردند و میگفتند بعد از اینکه شما نظر متکلمین و علما در طول تاریخ را فهمیدید، آمادگی پیدا میکنید که مستقیما وارد روایات و احادیث شوید. بعد از اینکه در عقاید، مجتهد شدید آزادید هر کتابی که خواستید بخوانید؛ آن وقت اگر کتابهای اهل تسنن، وهابیت، کمونیسم و غیره را بخوانید، برایتان خطری ندارد.
چه شد که حضرتعالی در این فضای به قول خودتان موافق با فلسفه، به نقد و مخالفت با فلسفه روی آوردید؟
در عین حال که رادیو، تلویزیون و رسانههای جمعی در فضای حوزه، طور خاصی تبلیغ میکنند که مثلا فیلسوفان صاحب علم و جایگاهاند و همه، طرفدار فلسفهاند، ولی کلا اگر کسی در شریعت، یک پرده از این جلوتر برود، میبیند که عموم علما، مراجع و فقها با فلسفه مخالفاند. هیچ کس نظر خوبی ندارد. همه، حتی افرادی که از فلسفه دفاع میکنند، باز با ملاحظاتی از آن دفاع میکنند؛ مثلا میگویند به شرط اینکه حواستان را جمع کنید و گمراه نشوید. خیلیها هم تصریح میکنند که فلسفه اصلا چیز خوبی نیست.
در مرحله اول، مراجع و علما در طول تاریخ بودند که مخالفت بسیاری با فلسفه کردند. ولی در مرحله دوم، از جمله کسانی که خیلی تبلیغات وسیعی علیه فلسفه داشت، شخصی به اسم آقای کریمی بود که به شدت با فلسفه و آقای طباطبایی مخالف بوده است. خودش هم بسیار آدم نافذ و وارد به مسائل بوده است. شاگردهای زیادی هم داشته است. بعضی از شاگردهای این آقا به شهر ما آمده بودند و با بعضی از طلبهها ارتباطاتی داشتند و ما فهمیدیم که فلسفه، مشکلاتی دارد.
سوم، مکتب تفکیک است که در واقع شخصی به نام میرزا مهدی اصفهانی در نجف، مدعی است که در مراحل عرفان به نهایت رسیده، از فلسفه برگشته، با امام زمان(عج) ارتباط برقرار کرده و کل فلسفه را نقد کرده و چنین و چنان کرده است و خلاصه، مشهور شده بود و شاگردانش در مشهد به تبلیغات پرداخته بودند. این باز خودش جهت سومی بود که علامت سؤالی درباره فلسفه در ذهن من ایجاد کرد. ما این آقا را یک فیلسوف قرآنی فرض میکردیم و یک نگاه ویژهای به او داشتیم.
مخالفت من، جهات دیگری هم دارد. وارد حوزه شدم و کتابهای متکلمان را آهسته و پله پله خواندم و سپس وارد احادیث شدم. مکتب تفکیک یا مکتب آن آقای اصفهانی خصوصیتی داشت که کتابهایش را در اختیار کسی نمیگذاشت. کتاب احوال الهدی از ملا مهدی مانده بود که با وضع ناجوری چاپ شده بود و از آن هم نمیشد سردرآورد. آن کتاب را آخر عمر نوشته بود و حرفها را خیلی پوشانده بود ولی ما عمیقا مسئله را بررسی کردیم و در کتابخانهها کتابهای خطی را پیدا کردیم و دیدیم آقای اصفهانی و اتباعش با تمام نقد شدیدی که نسبت به فلسفه و عرفان دارند، متأسفانه خودشان نتوانستهاند از این ورطه بیرون بیایند و تا آخر عمر، حرفهایشان در فلسفه و عرفان بسیار شدید بود؛ در حد ابن عربی! البته متأسفانه خودشان فکر میکنند اهل عرفان نیستند. کتابها، مقالات و مناظرات زیادی با آنها داشتیم که الحمد لله متوجه و متنبه شدند و خیلی از آنها برگشتند و اعتراف کردند که اشتباه میکردهاند.
وقتی وارد علم کلام میشویم، میبینیم اساس کلام ما در بحث توحید، عدل و معارف، مخالف با فلسفه است. مثلا اگر وارد کتابهای شیخ طوسی، شیخ مفید و علامه حلی بشویم، به راحتی میتوان فهمید که اینها با فلسفه مبارزه میکنند؛ همانطور که اگر کسی در بحث امامت وارد کتابهای الغدیر، المراجعات، تجرید الإعتقاد و طبقات شود میفهمد که بحثهای ما در امامت در مقابل سقیفه است. دقیقا شما وقتی وارد کلام میشوید میبینید که میگویند: نظر ما حدوث عالم است و فلاسفه به قدم عالم اعتقاد دارند. دلایل آنها این است و جواب آنها نیز این است. فلاسفه قائل به جبرند. دلیلها این است و جوابها نیز این است. فلاسفه میگویند صدور عالم از ذات خداوند است و در آخر میگویند خدا و عالم یکیاند. در کتابهای کلامی خواهی نخواهی شما با این نظریات فلاسفه هم آشنا میشوید.
به هر جهت وقتی اینها را مطالعه میکنید میبینید که چقدر فلاسفه با اهل بیت و اسلام مخالفاند و عقایدشان وارداتی بوده است و هر چقدر هم بعضیها سعی کردند اینها را به اسلام پیوند بزنند و نامش را عقاید اسلامی بگذارند نتوانستند. البته نشدنی است.
آیا خودتان از ابتدا علاقهای به فلسفه داشتید و چه مقدار وقت برای مطالعه فلسفه گذاشتهاید؟
این یک چیز ناخودآگاه است. یعنی شما نمیتوانید وارد بحث کلام شوید اما از فلسفه کناره بگیرید. مانند این است که کسی بگوید من مباحث امامت را عمیق خواندهام و خبر از مکتب سقیفه نداشته باشد. اصلا چیز محالی است که شما کلام بخوانید و با مسائل فلسفی آشنا نباشید. شما قدم به قدم با آنها در ارتباطید. شاید کمتر کتابی باشد که در فلسفه تدریس شود و نخوانده باشم. با اینکه معتقدم خود کتابهای کلامی، انسان را از کتابهای فلاسفه مستغنی میکند. ولی در عین حال من کتاب بدایة الحکمة و نهایة و اسفار را در طول چندین سال، خط به خط نقد کردهام.
نظام دانایی بر اساس دیدگاه شما از کجا شوع میشود و اصل و فرع در این نظام، چه علوم و مباحثی است؟
سؤال بسیار خوبی است. در اولین قدمی که با همهٔ ادیان مواجه میشویم، ترجیح ادیان بر غیر ادیان چیست؟ وقتی میخواهیم وارد بحثهای اعتقادی بشویم و عقیدهمان را محکم کنیم، باید سراغ چه کسی برویم؟ هر کسی ادعایی دارد. افرادی میگویند ما معجزههایی داریم و با معجزاتمان اثبات میکنیم که علم، عمل و قدرتمان با دیگران قابل مقایسه نیست. هر آدم جاهل نادانی هم اگر این را ببیند، امتحان میکند. شخص مدعی میگوید هر طور بخواهید از گذشته و آینده، از آسمان خبری به تو میدهم. اصلا تحت قدرت من است. اگر بخواهی تو را در تمام کرات میگردانم. این اولین قدمی است که انسان برمیدارد و میفهمد که با افرادی مواجه است که نوبت نمیرسد که خودشان فکر کنند و مکتب درست کنند. لذا خداوند متعال هم همیشه در قرآن و جاهای دیگر میگوید: «و کذبوا بآیاتنا». آیات یعنی انبیا و اوصیا. خداوند متعال از اینجا شروع کرده است و هیچ کسی را مکلف نکرده است که برود در بیابانی بنشیند و فکر کند و خدا را پیدا کند و به خدا برسد و بعد به این نتیجه برسد که لابد خدای من یک پیغمبری هم دارد. اصلا چنین چیزی در هیچ جا نداریم.
عموم علما و مراجع و فقها با فلسفه مخالفاند. هیچ کس نظر خوبی ندارد. همه حتی افرادی که از فلسفه دفاع میکنند، باز با ملاحظاتی از آن دفاع میکنند.
اولین کسی که خداوند متعال خلق کرد، حضرت آدم بود. خداوند به او که پیغمبر هم بود، علم را دربست میدهد. حتی مطالب عقلی را اگر به دیگران یاد میداد، کسی را مکلف نمیکرد که خودش فکر کند. بلکه باید در مکتب انبیا فکر کند. کسی که این راه را انتخاب نکند، گمراه میشود. این خیلی واضح و روشن است و خدا هم از اینجا شروع کرده است.
حالا در بحث دروندینی خودمان که در همهٔ ادیان هست، انسان نباید مثل خودش را دنبال کند. اگر ما مثلا در تاریکی باشیم، به دنبال چوب میگردیم و آن را روشن میکنیم تا از نورش استفاده کنیم ولی در کنارش از بوی دود و اینها خسته میشویم، حال آنکه خداوند خودش خورشید را روشن میکند. نباید بگوییم خدایا ما خورشید تو را قبول نداریم و میخواهیم حتما خودمان یک چوب روشن کنیم. این، کجسلیقگی و خلاف عقل است.
در بحث درون ادیان این مشکل را داریم. وقتی وارد هر دینی بشوید، متأسفانه شیطان رها نکرد است و همان افکار باطله را افکار خودساختهٔ بشر را در مقابل مطالب عقلی و حقیقی انبیا وارد کرده است. همهٔ اینها اسمش فلسفه است و وارد مسیحیت و یهودیت و حتی دین نوح وحضرت آدم شده است. حتی بتپرستهای هندی و سرخپوستهای آمریکا و جادوگران مصر هم به هر جهت از اول این طور نبودند که خدا رهایشان کند. اینها را شیطان به خوبی کشانده و همراه خود برده است.
کسانی که داخل ادیان ماندند و دین را رها نکردند مثل یک شخص مسیحی که عیسی را رها نکرده، و یک یهودی که موسی را رها نکرده یا مسلمانی که پیامبر(ص) را رها نکرده و شیعهای که اهل بیت را رها نکرده است، شیاطین جن و انس طوری نقشه کشیدهاند که همان حرفها را به جای عقاید واقعهٔ انبیا جایگزین کنند. ورود فلسفه در مسیحیت، یهودیت و اسلام، یک مصیبت بود. توماس میشل مسیحی کتابی دارد به نام «کلام مسیحی». آنجا میگوید زمانی که فلسفه وارد مسیحیت شد علمای مسیحی، همگی جبهه گرفتند و مخالفت کردند. گفتند اینها همان عقاید اهل شرک است که به صورت فنی تبیین شده و وارد دین میشود و واقعا هم همین طور بود. یعنی عقیده تثلیث که میگفت «هم یکی، هم سه تا»، همان نظریه وحدت وجودی است که در هند و مسیحیت و عرفان یهودی هم مطرح شده است.
حالا ما باید چه کار کنیم؟ اولین مطلبی که در هر دینی، از جمله در دین ما مطرح و أولی است، حق در بیان خداوند، پیغمبر و اهل بیت (علیهم السلام) است؛ یعنی مستند اصلی دین ما قرآن، روایات و معارف اهل بیت است. آیا من که میخواهم وارد دین اسلام شوم، کتاب احادیث بخوانم؟ روش خود اهل بیت (علیهم السلام) این بوده است که وقتی کسی وارد اسلام میشد، به او نمیگفتند برو کتابها و روایات ما را بخوان! بلکه میفرمودند: «هشام! این را ببرید تعلیم دهید»، «یونس! تو این را درس بده». یعنی استاد برایش قرار میدادند؛ استادی که سالها در این مکتب وقت گذاشته باشد و بین آیات و روایات، جمع کند؛ چون کسی که شناختی نداشته، نمیتوانسته همین طوری خودش بخواند. الان هم ما باید همین کار را بکنیم؛ چنانکه در فقه هم همین بود. کسی که بخواهد فقه قرآن و اهل بیت را بخواند، کسی نمیگوید: «بسم ﷲ! من عربی را یاد گرفتم، سیوطی و حاشیه را خواندهام؛ پس بروم وسائل الشیعه یا قرآن بخوانم.» نه. میگویند اول بیا بنشین توضیح المسائل را برایت درس بدهیم تا دورنمایی کامل و جامع از فقه در ذهنت جا بگیرد. نمیگوییم تقلید کن، ولی باید دورنمایی برایت معلوم شود تا بتوانی کتابی عمیقتر مثل لمعه یا مکاسب را بخوانی. خلاصه قدم به قدم پیش میرود تا پس از مدتها بگویند: «حالا آماده شدی برای اینکه در درس خارج شرکت کنی». گرچه این هم تازه مقدمه است. در درس خارج شرکت میکنید تا یاد بگیرید چطور احادیث و روایات را کنار هم جمع کنید. این را هم که تمام کردی، حالا میگویند تو مجتهدی و میتوانی مستقیما به آیات و روایات مراجعه کنی. کلام ما دقیقا همین طوری است. علمای ما از قدیم همین برنامه را داشتند. در اسلام، کلام مقدمه فقه و اصول نبوده است؛ بلکه بر آنها اولویت داشته است. متأسفانه در حوزه امروز عکس خواسته اسلام در جریان است.
کتاب اقتصاد شیخ طوسی را باز میکنید میبینید ۲۰۰ صفحه اعتقادات و کلام گفته است، بعد وارد بحثهای فقهی میشود. کتابهای علمای گذشته را نگاه کنید. وقتی وارد میشوند، ابتدا مفصل درباره اعتقادات و کلام میگویند، سپس وارد فقه میشوند. باید فقه را از کلام شروع کنید. در فقه نمیشود از فقه أبوحنیفه شروع کنید. آداب اجتماعی را نمیتوانید از ارسطو آغاز کنید. این کار، غلط است. باید دید فقه اهل بیت را علمای این فن چگونه تبیین کردند. کتابهای کلامی را درجه به درجه بگویید. بعد که خوانده شد، آمادگی کامل برای ورود به آیات و روایات و برداشت عقاید از احادیث و روایات به وجود میآید. وقتی آدم با یک جملهٔ کوتاه از امام علی یا امام صادق (علیهما السلام) مواجه میشود، میبیند غوغاست. «کل ذات منتقص سواه»، هر ذاتی که اعطا میکند از ذات خودش مایه میگذارد، جز ذات احدیت. یعنی میفرماید خداوند، عالم را «خلق لا من شیء» کرده است. یعنی از ذات خودش چیزی نیافریده، بلکه شبیه دریایی است که از ذات خودش موج میدهد. در غیر این صورت، خدا متجزی میشود و در ذاتش کم و زیاد پیدا میکند و ابعاض پیدا میکند.
اگر بخواهم نکاتی از روایات بگویم، مطالب عجیب غریب بسیاری در آن هست. در مقابلش فلسفه و عرفان؛ تمام فکر بشر از ابتدا تا انتها در شرق و غرب عالم، از ذات خدا جوشش پیدا کرده است. به دنبال این شیوه فکر کردن، خدا تبدیل به جسم میشود، منتقص میشود و… . دربارهٔ «الواحد عنه لایصدر إلا الواحد»، دهها جلد کتاب و هزاران صفحه مطلب نوشته میشود؛ باز هم هرچه فرو رفتند، گمراهتر شدند. «العامل علی غیر بصیرة کالسائر علی سراب بقیعة لا یزیده سرعة السیر إلا بعدا». در راه خطا هر چه بیشتر سیر کرده، گمراهتر شده است.
راه فلسفه و عرفان مثل مسیحیت و وهابیت است. هرچه زحمت بکشید، بیشتر فاصله میگیرید. کلام را باید شروع کرد؛ آن هم نه کلامی که در حوزه امروز متداول است. کلام حوزهٔ ما مدتهاست به فلسفهٔ ملاصدرا تبدیل شده است. حتی در برخی از مؤسسات که به اسم کلام فعالیت میکنند، تعصب آنها به دیدگاههای ملاصدرا بیشتر از فلاسفه است.
نقش و جایگاه عقل را در کجای دین میدانید؟
نقش عقل را از ابتدای عالم میدانم؛ مثل سنت پیامبر برای یک شیعه که اصلا اساس و فکر و راه روش، سنت پیغمبر است. حتی یک شیعه درباره قرآن با خودش میگوید شاید قرآن را غلط معنا کرده باشم، ببینم پیامبر و اهل بیت دربارهٔ قرآن چه میفرمایند. ولی اسم «سنت» را گروهی دیگر برداشته است. دقیقا درباره عقل هم این گونه است. مبنای دین بر عقل است؛ چون همین عقل است که میگوید این آقا «صادقٌ علی ﷲ» است؛ چون معجزاتی دارد. ارسطو معجزه ندارد، افلاطون معجزه ندارد، سقراط معجزه ندارد. اینها که معجزه ندارند؛ دنبال اینها میروی که چه بشود؟ اسم عقل را بر فلسفه گذاشتهاند ولی شدیدترین مبارزهها با عقل را در همین فلسفه میکنند. متکلمان را متهم میکنند به تعبد در حالی که اصلا این طور نیست؛ تمام مطالبی که متکلمان نقل میکنند، بهترین مطالب عقلی قرآنی و مکتب وحی بوده است. از اول تا آخر همینطور است. البته اینطور نیست که بگوییم ما با عقلمان جلو میرویم و اگر جایی پیامبر اشتباه گفته باشد جلوی اشتباهش را میگیریم. شما با عقل قبول کردید که پیامبر حتی از نظر عقلی هم با تو قابل مقایسه نیست. حالا اگر با عقل خودت فهمیدی که امیرالمؤمنین مطلبی را اشتباه میگویند، میگویی من اشتباه فهمیدم؛ چون مقدمات اشتباه در خودم چیدم. ولی فیلسوف نمیتواند این کار را بکند؛ چون از اول عقل خود را مطرح میکند و میگوید من با فکر خودم به این رسیدم. بعد جالب این است که فیلسوف اسم فکر خودش را «عقل» میگذارد، در حالی که عقل فقط متعلق به معصوم است، متعلق به انبیا و کسانی است که از اینها مطلب میگیرند، نه کسی که برای خودش از ابتدای عالم تا انتها حرفهایی جور کرده است، بعد هم میگوید همه چیز عین ذات خداست، همه چیز جبری است و متأسفانه به دنبال این تفکرات، فسادهایی درست کند.
خداوند متعال هیچ کس را مکلف نکرده است که برود در بیابانی بنشیند، فکر کند و خدا را پیدا کند و به خدا برسد.
روایات خیلی جالبی را خدمتتان عرض کنم. ابو هذیل ﷲ یکی از علمای تیزحرف سنی بود که با همه مناظره میکرد الا هشام. از او میترسید. یک روز قرار شد با یکدیگر بحث کنند. ابو هذیل گفت با یکدیگر حرف میزنیم؛ اگر من بر تو غالب شدم باید بیایی و در مذهب من درس بخوانی که سنیام. و اگر تو بر من غالب شدی، من در مذهب تو درس میخوانم و شیعه میشوم. هشام در جواب میگوید: این بیانصافی است! أبوهذیل گفت: چطور بیانصافی است؟ هشام پاسخ داد: اگر من بر تو غالب شوم تو باید شیعه شوی؛ چون تو در نهایت عقل و برداشت خودت را کردهای، و اگر تو بر من غالب شوی من مراجعه میکنم به امامم. من که فیلسوف نیستم که بگویم عالم به حقایق هستم. من با عقل خودم پذیرفتم کسی را که او معلم عقول ملائکه و انبیاست. من میروم پیش امامم؛ چرا که من نگفتم حجت خدا هستم. ولی تو خود را فیلسوف میدانی.
خلاصه اساس دین بر عقل، عقلانیت و تعقل است و اساس فلسفه، ضدیت با عقل است، به اسم عقل. جالب این است که تا آخرش میگویند مطالب عقلی در فلسفه داریم. بحث علت و معلول را مطرح میکنند و اینکه هر معلولی علتی دارد. آیا واقعا شما این را در فلسفه میگویید؟ در کتاب هایشان اگر مطلب بدرد بخوری داشته باشند، از متکلمان دزدیدهاند. در آخر هم نوشتهاند که نه علتی داریم، نه معلولی. علت عین معلول و معلول عین علت است. اینها همه خلاف عقل است. میگویند اینها برای مبتدیان است. برای مبتدیها چیزی میگویید که آخرش ضد آن را میگویید؟ ای کاش انسان تا آخر در فلسفه، مبتدی میماند!
همهٔ مباحثشان همین گونه است. اول از وجود شروع میکند. من تا تشکیک و تمام حرفهایشان را بررسی کردم. آخر حرفشان میگویند با ما بحث عقلی نکنید! این حرف بزرگان فلسفه و عرفان است که میگویند ما بالاتر از عقل صحبت میکنیم؛ با ما بحثهای عقلی نکنید. آخرش گیر کردیم!
خداوند آقای یحیوی را حفظ کند. سالها شاگرد آقای طباطبایی بود. میگفت ما اوایل که سر درس فلسفه ایشان میرفتیم، میدیدیم وحدت وجود را به خوبی فهمیدیم. بعدا متوجه شدیم که اصلا فهمیدنی نیست! چه چیز را ما فهمیدیم؟! متأسفانه اساس کارشان مخالفت با عقل است.
فرمودید با مکتب تفکیک نگرشتان متفاوت است. شما رابطه عرفان، قرآن و برهان را چگونه میدانید؟
عرفان اگر به عنوان معرفت واقعی خدا باشد و مبتنی کردن عقاید بر قواعد عقلیه خوب و واقعی باشد، همان مکتب انبیاست. البته کلام که میگوییم، نه اینکه متکلمان خطا ندارند. در حدی که فقها در فقه خطا دارند، متکلمان نیز ممکن است خطا داشته باشند؛ چرا که متکلمان ما همان فقها و فقهای ما همان متکلمان هستند. ولی نه مثل فقهای تابع أبوحنیفه و تابع مکتب یونانیها. بنابرین ما اساس عقل و عقلانیت و عرفان واقعی و درست را در کتاب و سنت داریم.
اینکه الان مصطلح است، حتی اسمش دزدی است؛ اسمش را بعدا درست کردند. در ابتدای اسلام که فلسفه وارد جهان اسلام شد، اصلا اسم نداشت. به علمای ما میگفتند: «متکلم». هشام را میگفتند: «متکلم». سلیمان مروزی هم سرتاپا فیلسوف بود. حتی یک کلمه، نه اسلام و نه عقاید اسلامی را قبول نداشت. او قائل به قدم عالم و صدورش از ذات خدا بود. همین حرفهای امروز ملاصدرا، همین حرفهای نهایه و بدایه را میگفتند «کلام». هر کس وارد بحثها میشد به او متکلم میگفتند.
خیانت را آنهایی کردند که کل اسلام را برای شما خلاصه کردند در سه چهار نفر و گفتند اگر این سه چهار نفر را نداشتیم، اسلام را هم نداشتیم.
اهل بیت (علیهم السلام) در آن زمان این طور تصریح میکردند: نروید دنبال کلام! بروید دنبال کلام یاران امام! میگفتند: شما یک جا میگویید بروید دنبال کلام، یک بار میگویید نروید دنبال کلام! فرمودند ما از آن متکلمانی نهی میکردیم که میروند هرچه خود میخواهند میگویند؛ نمیآیند ببینند ما چه گفتیم. ادلهٔ عقلی را از ما نگرفتند، بلکه حرفهای خودشان را میزنند. دنبال آنها نروید.
این گروه بعدها معروف به زنادقه شدند؛ یعنی فلسفه. چون اساس ادیان و اسلام بر حدوث عالم بود، سپس تکلیف بود، سپس مکتب نبوت بود و اینکه ما غیر خدا هستیم، مخلوق خدا هستیم. در حالی که آنها همه را برعکس میگفتند؛ برای همین به زنادقه مشهور شدند.
فلاسفه یک قاعده دارند که میگوید همان طور که ابر و باران از یکدیگر به وجود میآیند و بین آنها سنخیت هست، پس بین ما و خدا نیز یک سنخیت، تشابه وجودی و عینیت وجودی و هماصل بودن برقرار است. در ادیان کاملا بر عکس میگویند: ذات خدا جز، کل، زمان و مکان ندارد. خداوند آفرینندهٔ عالم است، لذا هیچ موجودی جنس و سنخش با خدا یکی نیست. سنخ اینها زمان، مکان و تغیر و اجزا است و خدا متعالی از اینهاست. حالا یک نفر نامهای به امام نوشته و سؤال میکند: «هل من جوهریة آدم من رب شیء؟». در قرآن آیهای داریم که میگوید: «نفخت فیه من روحی». معنایش این است که خداوند متعال یک روح خلق کرد و از آن روح در آدم دمید. یک عده فکر میکنند خدا به ذات خودش یک روح دارد و از آن روح میدمد. این حرف، غلط است؛ چون خدا متجزی میشود، خدا مثل ابر و باران میشود، جسم میشود.
آن شخص در نامهاش سؤال میکند و به همان مبنای فلسفی اشاره میکند: «هل من جوهریة آدم مه رب شیء؟» آیا در ذات آدم از ذات خدا چیزی هست؟ حضرت نمیگویند نه. بلکه میفرمایند: این سؤال مبنای دینی ندارد. سنت انبیا بر این حرفها نیست. اصلا لازم نیست جواب ایشان را بدهم. وقتی این زندیق این حرف را میزند، یعنی فیلسوف است، یعنی به سنخیت بین علت و معلول معتقد است. و روایات متعددی در این زمینه داریم. بعدها اسمش را فلسفه و سپس، حکمت گذاشتند.
وقتی ما با آقای غرویان مناظره میکردیم در جواب میگفتند شما با حکمت مخالفاید. روایاتی میخواندند درباره اینکه حکمت چیز خوبی است. میگفتیم آقای غرویان! کدام متکلمی گفته که حکمت بد است؟! ولی اینهایی که ملاصدرا آورده، حکمت نیست. نه علت داریم، نه معلول. خدا به عنوان اشیاء درآمده نعوذ بﷲ! اینها که حکمت نیست. بحث در این است که متأسفانه از راه همین اسمگذاریها افراد را جذب میکنند.
فرمودید که بسیاری از فقهای ما مخالف فلسفهاند. این مقدار که شما میفرمایید، روشن نیست. در این زمینه توضیح بفرمایید.
یک عده تلقی دیگری از فلسفه دارند. وقتی میگویند فلسفه، منظورشان مطالب عقلی است. وقتی بهشان میگوییم فلسفه بد است، میگویند اساس اسلام بر عقل است و اگر عقلانیت را از اسلام حذف کنیم چگونه اسلام را اثبات کنیم! تلقی آنها این است که فلسفه مساوی با عقل است؛ پس هیچ کس با فلسفه مخالف نیست. خداوند متعال، تیجانی را حفظ کند. او میگوید: «الشیعه هم أهل السنة»، سنت یعنی آنچه پیامبر گفتند. ما شیعیان، همگی سنی هستیم. ولی مطالب شما واقعا همینهاست. همین آقایانی که از فلسفه دفاع میکنند، همهشان از یک جناحاند و استثنا هم ندارد. حتی آنهایی که از فلسفه دفاع میکنند، وقتی بهشان میگویی قواعد فلسفه یعنی همان قوانینی که در کتاب فلسفه تدوین شده است و میگوید عالم، صادر از ذات خداست، پاسخ میدهند: اصلا عالمی نداریم که بحث حدوث و قدمش را بکنیم!
آقای حسن زاده حاشیهای بر یکی از این کتابها نوشتهاند. آقا! آن کتاب ضد شماست! چرا شما حاشیه مینویسید؟! آنجا خواجهٔ طوسی و علامه حلی مهمترین کارشان این است که عالم حادث است. آقای حسن زاده حاشیه زده و میگوید: ما غیر از خدا چیزی نداریم که کسی بخواهد بگوید حادث یا قدیم. عالمی نداریم؛ عالم، خود خداست. آقای صمدی هم گفتند: پس دیگر شمر و امام حسین هم نداریم؛ دو قطره از یک دریاست! بهشت هم یک بهشت است، چه بسا شمر زودتر از ما وارد بهشت شود.
بنابراین، عدهای که میگویند فلسفه خوب است، منظورشان این است که عقلانیت خوب است. یک حساب دو دو تا چهار تاست. یک عده دیگر هم که البته در حد مراجع تقلید نیستند، اصلا وارد فلسفه نشدند و بر فقه و اصول متمرکزند و باورشان هم نمیشود که در همین نهایه و بدایه نوشته شده باشد: «نه علت داریم، نه معلول. نه مخلوق داریم، نه عالم حادث.»
همهٔ اینها را ما کار کردیم. ولی آنها نمیدانند و دورادور تماشا کردهاند. همینطور نگاه میکنند که آقای طباطبایی شخص با عظمتی است، حرم هم تشریف میبرده است، مجالس روضه هم تشریف میبرده است و گریه هم میکرده است و مگر میشود حرف باطلی گفته باشد؟! یک عده این طور فکر میکنند. والا بعضی آمدند حرفهای آقای طباطبایی را در یک یا دو صفحه خلاصه کردند و به عموم مراجع دادند. یک عده که فهمیدند، اصلا جواب ندادند. بقیه هم گفتند این حرفها باطل، غلط و ضد اسلام است. حق ندارید به این درسها بروید! اصلا پیش اینها رفتن حرام است. باید با اینها مبارزه کنیم. از جمله کسانی که اینها را رد کرد، خود آقای مکارم شیرازی بود.
پس آنهایی که از فلسفه دفاع میکنند، تعدادشان کم است و فقط میگویند عقلانیت خوب است. ولی فلسفه بدایه و نهایه را هیچ کس دفاع نمیکند؛ حتی آنهایی که وحدت وجودی محضاند، میگویند ما فلسفه به این معنا را نمیگوییم. ولی این کتاب، این معنا را میدهد. مذهب ملاصدرا و مذهب آقای طباطبایی، کتابشان، فلسفهشان و حکمت متعالیهشان، ابن عربیشان، تصوفشان، همگی قائل به ایناند که عالم عین ذات خداست و حدوث ندارد. حالا شما میگویید که منظورتان از فلسفه، این نیست. پس شما دو تا مشکل دارید! ارسطویی که دین ما را قبول ندارد، فقط یک مشکل دارد. ولی اگر همان ارسطو گفت: هم اسلام را قبول دارم، هم حرفهای خودم را تدریس میکنم، دو تا مشکل دارد؛ چون هم التفات ندارد که اسلام چیز دیگری میگوید، هم خطرش برای اسلام بیشتر است.
اینکه شما بگویی من منظورم از مطلب چیز دیگری بوده است، خطرش برای اسلام، بیشتر است. آنجا گفته است «آب»، منظور من ولی «نان» بود. مگر عقلایی است چنین کاری؟! اینجا نوشتید خدا عین عالم است و عالم عین خداست. بعد ملاصدرا تصحیح میکند که خدا علت عالم است، یعنی خود خدا به صورتهای مختلف درآمده، یعنی خود خدا شده است زمین و آسمان چوب و سنگ! همهٔ فلسفه همین یک کلمه است.
جالب است آقای حسن زاده در کتابشان یک حدیث جعلی از یک کتاب سنی بیمدرک آوردهاند و به امام صادق(ع) تهمت بستهاند که من جزئی از خدا هستم و ما أبعاض خدا هستیم. ایشان میگویند: به به! چه کلامی! و میگوید تمام ظاهر و باطن کتابهای فلسفی همین یک کلمه است که ما همه أبعاض خداییم.
در دهه چهل و پنجاه مارکیستها خیلی در ایران قدرت گرفته بودند و اندیشههای مارکسیستی توانسته بود ذهن جوانها را به آن سو ببرد. کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی و آیتﷲ مطهری تا حدی توانست در مقابل اینها بایستد. به نظرتان همین فلسفه صدارایی در مبارزه با ایدئولوژی مارکسیستی موفق نبوده است؟
بسیار سؤال بجایی است. ببینید، مشهور و معروف است که وقتی دکتر ارانی آمدند و در ترویج مارکسیسم فعالیتهایی کردند، بحثهای آقای طباطبایی و آقای مطهری جواب اینها را داد و اینها مجاب شدند. ببینید! مسلمانهای ما در جامعه اسلامی بزرگ شدهاند. دانشجوهای ما در آن زمان چه میکردند؟ کتاب را دستشان میگرفتند و به مارکسیتها میگفتند به این کتاب جواب بدهید! حالا واقعا آن کمونیستهایی که با دانشجوها بحث میکردند، میدانستند در کتاب آقای مطهری چه نوشته شده است؟ خود این آقایی که دفاع میکرد میفهمید در آن کتاب چه بوده است؟ ۹۰ در صد موارد، اینگونه از دین دفاع میکردند.
من خودم به یاد دارم که دبیرستان یا مدرسه راهنمایی بودیم. اوایل انقلاب، منافقین سر و صدا میکردند. ما کتاب جلال الدین فارسی را برمیداشتیم و میگفتیم این کتاب، جواب شما را داده است! اگر میگفت یک صفحهاش را خودت معنا کن، چه میگفتیم؟! آنها هم کتابشان را میآوردند و میگفتند که این، جواب شما را داده است! اگر این فضا را میگویید، بله؛ در دانشگاه بوده است. الان هم همین طور است.
در حوزه هم همین است. من بارها به اینها گفتهام یک نفرتان مردانه آستین بالا بزنید و کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را بیاورید و بگویید کجای کتاب، رد کمونیسمهاست. این آقایی که همه چیز را علم حضوری میداند، عالم را قدیم میداند، کدام کمونیستها را رد کرده است؟ اگر میخواهید همین طور فضاسازی کنید، خوب است، به نفع ما هم هست و با شما موافقیم ولی این طور نیست. اگر هم کسی توانسته باشد در جایی کمونیسم را مجاب کند، بر اساس مبانی کلامی بوده است. اگر جایی بر فرض محال، در روش رئالیسم، آنها را ردی کرده است، با حرف کلام رد کرده، نه با حرف خودشان.
یکی از بزرگواران میگوید: حاج آقا! اوایل انقلاب که ما در دانشگاه بودیم، بسیاری از متدینان ما کمونیست شدند چون این کتاب را خواندند و گفتند: «ما با این کتاب و با کمونیستها اختلافی نداریم! مگر نمیگوید عالم جبری است و ارادهٔ ما هم جبری است؟» دوست بزرگوارمان که رفته بودند تونس، میگفتند عدهٔ زیادی کمونیست میشدند. من به اینها گفتم چرا کمونیست میشوید؟ گفتند کمونیستها با ما فرقی ندارند. چون آنجا اسلام را از طریق فلسفه تبلیغ میکنند، با کمونیسم فرقی ندارد.
علامه طباطبایی خانهنشین و مطرود بوده است. استادش آقای قاضی طباطبایی هم مخفیانه دفن شد، از بس مطرود بودهاند.
آقای سید هادی میلانی، شاگرد محمد حسین کمپانی استاد بزرگ فلاسفه است. اینها مخ فلسفه بودند. ایشان گفته بود: من از کتاب أسفار أربعه فقط «بسم ﷲـ»ـش را قبول دارم. با این کتاب نمیشود از دین دفاع کرد. من گفتم: من از أسفار، «بسم ﷲـ»ـش را هم قبول ندارم. بسم ﷲ أسفار یعنی بسم کل أشیاء. نعوذ بﷲ تجلی ذات خدا به گاو و گوساله است.
آقای بروجردی، سید ابو الحسن و بسیاری دیگر از علما میگفتند هر کس به درس اینها برود شهریهاش حرام است. شما عروه را نگاه کنید. میگوید برای فلسفه نمیشود سهم امام و زکات گرفت. اگر دفاع از اسلام بود، چرا باید میگفتند جایز نیست؟ میگویند فلسفه را میخوانیم که فلسفی جواب جوانها را بدهیم. مثل این است که من بروم وهابی شوم که جواب وهابیها را بدهم و یهودی شوم که جواب یهودیها را بدهم. من بارها به آقایان گفتهام شما یک مسئلهٔ اسلامی را بیاورید که اینها اثبات کنند یا جواب دهند. یک شبهه بیاورید که اینها بتوانند جواب دهند. یک شبهه از ادیان دیگر بیاورید که ارسطو و افلاطون و امثال آنها ایجاد نکرده باشند. تمام کفار عالم قائل به جبر و پوچ بودن زندگیاند. تمام این شبهات، مبانی فلسفهاند.
جوانهای امروزی در زمینه مسائل دینی تمایل بیشتری به استدلالهای بروندینی و عقلانی دارند. از این رو به نظرتان فلسفه در این زمینه کارآمدتر نیست؟
اینکه شما گفتید، اسمش کلام است. کلام یعنی یک بحث بروندینی که از اول، نبوت را با دلیل عقلی معجزه، اثبات میکند. بعدش هم خدا را اثبات میکند و به دنبالش همهٔ مطالب را اثبات میکند. این میشود کلام.
به نظر میرسد نکاتی که حضرتعالی مطرح میکنید، کلام مود نظر شما را به فلسفه نزدیک میکند. به طور مثال بر روی عنصر عقل تکیه میکنید و عقل برای فلاسفه کلیدی است. آیا این اختلافات میتوانند با گفتوگو میان کلام و فلسفه کمرنگ شود؟
میدانید حرف شما به چه میماند؟ مثل این است که یک شیعه و سنی ساعتها با هم بحث کردند و در آخر به این نتیجه رسیدند آنچه که حجت است قرآن و قول پیغمبر است وگرنه شیعه و سنی و وهابی خیلی به هم نزدیکاند و نیازی به جدایی ندارند و اختلافی نیست، جز سه چهار تا از مبانی و اصول! میگوییم همین چهار پنج مسئله که مبنایی هم هستند، هر کدام از ما را به سمت و سویی میبرد که نمیتوانند دیگر به هم برسند. حالا هم کلام و فلسفه؟ اصلا نقطه اشتراکی با هم ندارند. پنج مسئله را از آن بگیرید دیگر چه میماند؟ فلسفه در توحید ضد اسلام است، در نبوت ضد اسلام است، در عدل ضد اسلام است، در معاد و در امامت ضد اسلام است! اینکه اصول دین فلاسفه است. در توحید میگویند خالق چیست! خود خدا عین عالم ازلی است. در نبوت میگویند بشر خودش عقل دارد و ما نمیتوانیم اول به انبیا مراجعه کنیم و دور و تسلسل پیش میآید. بعدش هم میگویند انبیا برای عوام آمدهاند و ما خودمان نظر داریم و نظر میدهیم. در امامت و نبوت میگویند امامت و نبوت، سلوکی است. اینکه خدا یک نفر را انتخاب کند و به او وحی کند نیست؛ هر سالکی سلوک میکند و در اسما، مجردات و صفات خدا سیر میکند، با خدا یکی میشود و پیام را مستقیما از خدا میگیرد و میآورد. ملا صدار میگوید برای انبیا ملک پیامآورده است ولی اولیا بدون واسطه پیام را از خدا میگیرند. یعنی انبیای فلسفه از انبیای ما بالاترند. در بحث معاد میگویند بهشت و جهنم چیست! اینها همه تخیلات است و اصلا واقعیت ندارد. در مبحث عدل الهی میگویند بشر در تمام سکنات و حرکاتش مغلوب اراده ﷲ است، یعنی همه کارها جبری است. در عرفان میگویند بحث جبر و اختیار دیگر چیست؛ مگر ما غیر از خدا کسی را داریم که بخواهیم بحث جبر و اختیارش را مطرح کنیم؟
اینها در خود نهایه و بدایه است. در آسمان و زمین هم نیست. بعضی فکر میکنند این حرفها را یک فیلسوفی گفته و مرده است. بابا! فلسفه همین است! در نهایه و بدایه هم همین است. الان هم همین است. همه چیز مستقیم از خداست چون اصلا خدا دوم ندارد. اصلا غیر خدا چیزی نداریم.
اگر این پنج مبنا را بگذاریم کنار، چه میماند؟ دیگر تکلیف معنایی ندارد، دعا معنایی ندارد، وسائل الشیعه معنایی ندارد، اخلاق معنایی ندارد. کجا تشابه بین کلام و فلسفه میماند؟ همه چیز بر اساس کلام است. خدا علامه حلی را رحمت کند! وقتی به بحث حدوث و قدم میرسد میفرماید تمام ادیان قائل به حدوث عالماند و فلاسفه قائل به قدم عالماند. «فهو مبنی القواعد الإسلامیة»، تمام قواعد اسلام مبتنی بر حدوث عالم است. اینهایی که حدوث عالم را قبول ندارند، اسلام را هم قبول ندارند. اینها نمیتوانند قبول داشته باشند. اینهایی هم که قبول دارند، نمیدانند در فلسفه چیست.
علمای ما دو جنبه دارند؛ یک جنبهٔ قرآن، حدیث و منبر است و جنبهٔ دیگرشان این است که فلسفه خواندند. وقتی میخواهند حرف بزنند، از آن جنبهٔ دینی استفاده میکنند. البته من بارها عرض کردهام ما نقد علما نداریم؛ نقد فکر است. تمام کسانی که اسلام، قرآن و چهارده معصوم را قبول دارند برای ما محترماند و لو اشتباهشان به اندازهٔ کوه هیمالایا باشد. عالم هم اشتباه میکند. هر چه عالمتر شوی، اشتباهت هم بزرگتر میشود؛ چون در اصطلاحات پیچانده میشوی.
شاید شما فکر کردهاید قبلا این طوری بوده است. نه. تا ۸۰۰ سال پیش در دنیای شیعه، همه منکر و مخالف فلسفه بودند. بعد، آن سید حیدر آملی رفته خانقاه پیش صوفیها و ابن عربی را وارد کتابهای تشیع کرده و این بلاها بر سر شیعه آمده است. تا اینکه رسید به ملاصدرا. همین ملاصدرا را خود فلاسفه بیرون کردند، نه اخباریها! در این زمینه دروغهایی درست کردند. سپس رسید به دوران قاجار و فراماسونها آمدند فلسفه را برای ما حوزوی کردند. هانری کُربن فرانسوی، موجود مرموزی بوده است. علامه طباطبایی خانهنشین و مطرود بوده است. استادش آقای قاضی طباطبایی هم مخفیانه دفن شد، از بس مطرود بودهاند. میگفتند اینها صوفیاند.
هانری کربنی که میرفت با فرح، زن شاه جشنهای فرهنگ و هنر به پا میکرد، مشاور فرح بود. تزش این بود که باید اسلام را اینگونه پیاده کرد. همین آقا میآمد در قم قربان صدقهٔ آقای طباطبایی میرفت. اینها را اینگونه بزرگ کردند و این مصیبت به سر اسلام آمد. بزرگوارند! ما عرض کردیم همهٔ علمایی که اهل تشیعاند برای ما مهم و محترماند ولی خوب، اینها اشتباه کردند. به قول خود آقای طباطبایی، ما اگر علامهٔ مجلسی را رد میکنیم به خاطر این است که امام صادق(ع) از علامه مجلسی مهمتر است. ما هم میگوییم: ما هم همین طوریم؛ امام صادق(ع) برای اسلام، مهمتر از آقای طباطبایی است.
با یک عده در کربلا بحث میکردیم. وقتی گفتم آقای حسن زاده آملی و آقای طباطبایی اینگونه فکر میکردند، گفتند پس کل اسلام فاتحهاش خوانده شد! به آنها گفتم: خیانت را آنهایی کردند که کل اسلام را برای شما خلاصه کردند در همین سه چهار نفر. یعنی اگر این چهار نفر را نداشتیم، اسلام را هم نداشتیم! امثال علامه حلی و خواجه طوسی را کنار میگذاریم؛ خواجه طوسی که همهٔ فلاسفه برایش لنگ میاندازند. این آقا میگوید حرفهای اینها اساس ندارد. این بزرگوار میگوید عقاید فلاسفه باطل است. ایشان میگوید حدوث و قدم باطل است.
آنچه در فضای حوزه علمیه مشاهده میشود این است که طرفداران فلسفه، تولیدات و بازتاب بیشتری دارند. به نظر میرسد طرفدار زیادی هم دارند. اما آن اندیشهای که شما از آن دفاع میکنید، تولیدات کمتری دارد و به صورت ایجابی، کارهای کمی انجام داده است. با این فرض وضعیت فعلی حوزه علمیه را چگونه ارزیابی میکنید؟
دین برعکس شده است. اگر از اول اسلام شروع کنید، میبینید بلندگو دست سنیها بوده است، پول دست سنیها بوده است. فکر میکنید در زمان خود اهل بیت حرفهای آنها چاپ میشد؟ نه. حرفهای ابوحنیفه و شافعی بود. اهل بیت در غربت زندگی میکردند. کل مشی شیعه در مقابل سنیها همیشه در مظلومیت و قلّت بوده است. داخل تشیع که میآیی اینطور نبوده است. در میان شیعیان، کار دست شیخ طوسی و علامه حلی بوده است ولی آن قدر دشمنان زحمت کشیدند که به آنها بها دادند. شما الان ببینید و بررسی کنید که چقدر از سرمایههای مملکت، دست بهائیت، شیخیگری و آقاخانیهاست. صادرات، واردات، کارخانهجات و… در اختیار اینهاست. آدمهای عجیب و غریبیاند. و شیعه معمولا اینگونه بوده و هست.
اگر قرار هم باشد پول دنیا دست حق باشد، تمام اهل دنیا به خاطر مال دنیا به حق روی میآوردند. اگر قرار بود، خدا به مومنین پول میداد، ثروت میداد، سلامتی میداد و همه مریضیها و جنگ و فقر را به کفار میداد. اگر چنین میشد، کفار میگفتند ما مسلمانیم و همه چیز منتفی میشد و امتحانی در کار نبود. قرار بر این نیست، تا إن شاء ﷲ امام زمان(عج) ظهور کنند و مطلب حل شود.
ببینید یونسکو کی میآید برای علامه حلی بزرگداشت میگیرد! او برای مولوی و عطار بزرگداشت میگیرد؛ چون میداند کرم از داخل درخت آسیب میزند. ابن عربی را چه بسا خودشان فرستادند. اصلا اسمش مشکوک است. این محی الدین ابن عربی، آدم مرموز و ناشناختهای است که مدعی است از فرزندان حاتم طائی است و اسلام را استهزا کرده است. یعنی اگر کسی میخواست بگوید مردم گوش کنید! من میخواهم اسلامتان را استهزا کنم، به بهانهٔ مسخره کردن محض هم چیزی بالاتر از ابن عربی نمیتوانست بنویسد. میگوید انبیا فاسد و کافرند، ولی کفار در اعلی درجات ایماناند، فرعون در اعلی درجات ایمان است. نوح نمیفهمیده است. سامری که گوساله را به جای خدا ارائه داد بر حق بوده است. هارون که پیغمبر خدا که با او در آویخت، نفهم و نادان بوده است.
این محی الدین ابن عربی، آدم مرموز و ناشناختهای است که مدعی است از فرزندان حاتم طائی است و اسلام را استهزا کرده است.
بعد ببینید با اهل بیت چه کار کرده است. متأسفانه مریدان آقای حسن زاده، میگویند چون ابن عربی گفته است آیهٔ تطهیر دربارهٔ اهل بیت است، پس این آقا شیعه است! چرا اینقدر تعصب و غفلت میورزید؟! یک خط بعدش را هم بخوانید. اهل بیتی که میگوید عمومیت دارد و شامل سلمان هم میشود. این عقیده سنیهاست یا عقیدهٔ شیعههاست؟ ثانیا، میگوید این تطهیر برای آخرت است و ممکن است همین اهل بیت در دنیا نعوذ بﷲ سرقت کنند و گناههای دیگری مرتکب شوند و حتی حدّ هم برایشان جاری شود. کسی بهتر از این میتوانست اسلام را استهزا کند؟ خدا لعنت کند شیطان را! قسم خورده است. شیطان از اینکه یک دختر و پسر زیر یک درخت با هم باشند لذت نمیبرد. ولی از اینکه در حوزه علمیه، گوساله را خدا دانستند، لذت میبرند. اینجا شیطان به خدا میگوید: دیدی چه کردند؟ روز قیامت معلوم میشود لشکرکشی کداممان بیشتر است!
آیا تا به حال، مطالبتان را برای علمای بزرگ حوزه مطرح کردهاید؟ نظرشان چیست و آنها چگونه فکر میکنند؟
اصلا ما در این زمینه، هیچ هم حساب نمیشویم. علمای ما از ابتدای اسلام این طور فکر میکردند. الان هم این طوریاند. آن طراز دو، سه و پنج را رها کنید. علمای طراز اول در طول تاریخ تا جایی که توانستند با فلسفه و عرفان مبارزه کردند و از عقاید حقیقی اسلام دفاع کردند. الان هم همین طور است. مرجعیت شیعه، هیچکدام با این حرفها موافق نیستند و قبول هم ندارند. این تعداد محدود درجهچندم را رها کنید. اینها سر کلاسهایی رفتهاند و غیر از این حرفها چیزی نشنیدهاند. شما نوشتههای ما را ببینید. ما حرفهای علما در طول تاریخ را جمع کردیم. دیگران هم جمع کردهاند. علما و مراجع حاضر، همگی با این فلاسفه و عرفا مخالفاند.
اگر کسی بخواهد با این اندیشهها آشنا شود، چه کتابهایی را توصیه میکنید؟
من چند نوشته دارم و در آنها آخرین شبهات، آخرین حرفها و آخرین احتیاجات روز را بررسی کردهام و از ریشه و عمق در آوردهام. یکی کتاب «فراتر از عرفان» است که هر جای ایران بخواهند، برایشان میفرستم. همچنین کتاب توحید صدوق را تا آخر تدریس کردهام. ولی کتاب «چرا مرا آفریدند؟» بحث بسیار جالب و جذاب اجتماعی دارد که بهترین درمان پوچی و افسردگی است. این کتابها مفید، خوب و مختصر است. کتاب «سراب عرفان» نیز که برای نقد آقای الهی قمشهای نوشتیم نیز کتاب خوبی است. کتاب دیگر، «وحدت و توحید» در نقد نظریه آقای حسن زاده است که میگفت ما جزئی از خدا هستیم. یک کتاب گفتوگو هم برای آقای ملاصدرا نوشتیم ولی چاپش نکردیم. اگر کسی بخواهد، اینترنتی برایش میفرستم. کتاب «شناخت اجمالی فلسفه و عرفان» هم کتابی مختصر و بسیار مفید است. اگر با دقت خوانده شود خیلی آموزنده و خوب است.
هوشمند
به جای نقد علمی عمیق بیشتر ملاصدرا و علامه و شهید مطهری را تحقیر کرده است در ضمن در میان مراجع فعلی مانند حضرات مقام معظم رهبری وسبحانی وجوادی آملی و … نظرشان به فلسفه طور دیگری است در ضمن حضرت آیت الله بروجردی خودشان شاگرد میرزا جهانگیر خان در فلسفه بودند.
ایشون اطلاعات کافی در مورد هانری کربن ندارند.
مقایسه کردن شخصیتهای بزرگی مانند علامه طباطبایی با وهابیت و … ظلم بزرگی است در ضمن تفسیر گرانقدر ایشان هنوز که هنوزه رقیبی در عصر حاضر ندارد.
واقعا برای چنین تفکری و صاحب آن متاسفم.
فرد آخر!
آقای هوشمند! اولا تفسیر الفرقان که فقط بر مبنای قرآن و سنت است نوشته آیت الله علامه صادقی تهرانی خیلی هم رقیب عالی برای المیزان است و دستور نوشتنش را هم خود اقای علامه طباطبائی داده اند!
دوما همان طوری که گفته شده مراجع اول خودشان فلسفه را می خواندند و می خوانند و بعد میگویند باطل است یا نه! دلیل نمیشود که چون خوانده اند یعنی قبول دارند
سوما بجای حرف بدون دلیل یک کلمه جواب بیاورید
هوشمند
کدامیک از مراجع به صراحت گفته اند که فلسفه علم باطلی است؟
امروز شبهات مطرح شده در مجامع غربی در مورد توحید و نبوت و معاد بوسیله کدام علم جواب داده میشود ؟
آیا میشود برای یک مسیحی از قرآن و سنت دلیل آورد ؟ یا حتی کسی که هیچ دینی ندارد؟
فلاسفه بزرگ اسلامی هیچگاه فلسفه را محور اصلی علوم اسلامی نمی دانند بلکه آنرا مانند دیگر علوم راهی برای فهم بهتر کتاب و سنت میدانند.
در ضمن این مقاله و یا مصاحبه جنبه علمی ندارد که بخواهیم در ردش یا تاییدش اقامه دلیل علمی کنیم وقتی مصاحبه شونده منطقش اینست که:
«علامه طباطبایی خانهنشین و مطرود بوده است. استادش آقای قاضی طباطبایی هم مخفیانه دفن شد، از بس مطرود بودهاند.»
دلیل بر حقانیت میشود معروفیت و عدم معروفیت ناحق بودن است.
در ضمن خود حضرت امام ره به عنوان یک عارف و فیلسوف الهی و فقیه اصولی هیچگاه فلسفه را باطل ندانستند.
فرد آخر!
راه فهم کتاب و سنت تحمیل فلسفه و مهملات غیر عقلی بر قرآن نیست!
ضمنا جنابعالی و فلاسفه وقتی نرفته اید از کتاب و سنت برای غیر مسلمانان و خودتان دلیل برای اعتقادات بیاورید و یا نتوانسته اید چون با عینک فلسفی سراغ آن ها رفته اید پس به دیگران هم تحمیل نکنید که نمی شود!
همان طور که گفتم در تفسیر الفرقان و کتب دیگر آیت الله صادقی تهرانی همه استدلالات عقلی برداشت شده از قرآن و سنت برای هدایت خود و دیگران آمده است (ماتریالیسم و متافیزیک و آفریدگار و افریده، المقارنات و…)
اما مثل اینکه جنابعالی و فلاسفه وقتی بدنیا آمده اند فیلسوفانه! اندیشیده اید و نافشان را با فلسفه بریده اند که مسلمان شده اند! و نمی دانم مردم و اکثر مردم جهان که اصلا نمی دانند فلسفه چیست چطور مسلمان باید شود؟ و ضمنا لابد شاگردان اهل بیت و خود اهل بیت و پیامبر ص ببی سواد بوده اند که فلسفه نمی دانسته اند اگرنه همه دنیا مسلمان میشد!
عزیزم وقتی کتابی و افرادی ادعای وحیانی بودن و بر حق می کنند باید دلیل ادعا را هم بیاورند نه اینکه قرآن و سنت بیاید ادعا کند و اثباتش را به فلسفه بشری و یونانی بدهد!
لذا جنابعالی و فلاسفه که چند هزار سال! در اثبات خدا مانده اید و جانشینان خلف فلاسفه و روش فلسفی در غرب که به نفی خدا رسیدند بهتر است سکوت نمایید و چون خودتان چیزی ندارید به قرآن و سنت بی دلیلی و بی عقلی را نچسبانید!
طلبه
جناب فرد آخر!
بهتر است که دیدگاهتان را کمی توسعه بدهید بحث علمی است نیازی به این همه تندی و جسارت نیست.
این واقعیتی است که الان میبینیم و در گذشته هم بوده در ضمن سعی کنید تهمت نزنید و افراد را کافر و ملحد ندانید که اگر امر دایر شود بین ایمان کسی مثل تو و علامه طباطبایی قطعا او ست که مومن به الله است.
در ضمن در مورد غالب نظرات مرحوم صادقی تهرانی چه در مقام افتاء و چه در تقسیر ایشان مطالبی است که خلاف نظر مشهور فقها و مفسرین امامیه است.
مخفی نماند که مراجع کنونی خودشان به صراحت گفته اند که جواب برخی شبهات وارده از غرب توسط فلسفه اسلامی داده می شود مانند فرموده رهبر انقلاب در قم و همچنین حضرات مکارم و سبحانی و …
فتامل.
جعفری
۱-آیت الله وحید فرموده اند فلسفه کشک است.آیت الله صافی گلپایگانی وقتی شنیده اند فرموده:به کشک هم توهین شده!.
این دو نمونه فقط از علمای معاصر!.حاضرم از علمای متقدم و متاخر صد نمونه دیگر برایت بیاورم که تصریح در بطلان فلسفه کرده اند.کلیپ سخن آیت الله وحید در سایت آپارات هست.
۲-شبهاتی که در مجامع غربی مطرح می شود را اصلا کسی نمی تواند جواب دهد چون تریبون ها و سرمایه ها در دست فلاسفه است و آنها هم شبهاتشان دقیقا همان شبهات غربیان می باشد!.
اما وقتی سخن از قرآن و عترت و دلایل برآمده از آن می شود منظور صرف نقل آیه یا روایت نیست.بلکه کلام شیعی دلایل عقلانی برآمده از قرآن و عترت است.شما کتاب احتجاج را و فراتر از عرفان را مطالعه کنید تا بفهمید چگونه توسط دلایل عقلانی برآمده از قرآن و روایات فلاسفه و زنادقه و … سرکوب میشوند.
۳-اگر راه فهم دینی را کفار یونان آموزش دهند آن دین به درد لای جرز دیوار میخورد!
۴-اولا شما و بزرگانتان نمی توانید تا ابد حتی یک دلیل عقلی در جواب علامه میلانی بیاورید دوما مصاحبه با بحث علمی متفاوت است.شما ابتدا آثار ایشان را مطالعه کنید و سپس بر مسند قضاوت بنشینید.
طلبه
شما دو نمونه مثال زدی ما پنج تا ۱-جضرت امام ۲-مقام معطم رهبری ۳- علامه مطهری۴-آیت الله سبحانی۵-علامه جوادی آملی و …
رهبری در قم مستقیم به اهمیت فلسفه و علوم عقلی اشاره کردند.
در ضمن این مصاحبه مثلا علمی است اگر میگید نیست پس واقعا اهانتهایی که شده جا داره
چون مصاحبه شونده حرف علمی نمی زنه و به قول شما در مقام یک مصاحبه عادی است.
talabe
نمونهای از مبانی انحرافی دکتر محمد صادقی تهرانی
ثقل اکبر از وجود ثقل اصغر کفایت کرده… و قرآن به تنهایی ریسمان نگهدارنده الهی است. (اصول الاستنباط، ۱۶ـ۱۷).
قرآن برای ایمان و احکام اسلامی کافی است… هرگز نیازی به بیان احدی ندارد… حتی پیامبر بزرگوار و سایر معصومان علیهم السلام. (ترجمان فرقان، ۴/۱۴۷).
در همه قرآن یک واژه وجود ندارد که تبیین معنای آن محتاج به غیر قرآن باشد. (ترجمان فرقان، ۲/۴۱۹)
همانطور که معصومان از رسول و ائمّه علیهم السّلام تالی تلو قرآنند… ما هم تالی تلو قرآنیم. (پایگاه بلاغ، مجله بینات).
جز قرآن، دلیل شرعی و تشریعی وجود ندارد. (پایگاه فرقان).
قال فلان، قال فلان، این قال قالها را کنار بگذارید وبا محک اصلی قرآنی، وارد بحث دینی شوید. (پایگاه بلاغ، مجله بینات).
ما کاری نداریم که… روایاتی هست یا نیست. برای اینکه محور اوّل و آخرِ اعتصام، قرآن است. (پایگاه بلاغ، مجله بینات).
مهدی
برای کشف حقایق به این وبلاگ سر بزنید
naghdetafcik.blogfa.com
علی
خدا به حق امام زمان جوابت را بدهد آقای به اصطلاح talabe
خدایا چه طور مباحث آیت الله صادقی را این شخص تقطیع می کند !!!
شما ایمان به خدا و رسولش ندارید ؟
یا صاحب الزمان ….
مهدی
سلام عزیز دلم فرد آخر
بنده در مورد آیت الله جوادی آملی خدمت شما بگویم که ایشان نه تنها نمیگویند فلسفه بد است بلکه آنرا لازم میدانند
ایشان از مراجع بوده و فلسفه را تایید میکنند
همچنین امام خمینی و علامه حسن زاده و بسیاری از بزرگان دیگر!!!
عزیزم آقای میلانی هنوز فرق بین عینیت در وجود با عینیت در ماهیت را نمیدانند و مییگویند کل مطالب فلسفه در دو صفحه قابل خلاصه کردن است
کسی که تا این حد مبتدی است حق اظهار نظر ندارد
در دنیای علم بدترین بلا حسادت است
خدا عاقبت همه ما رو ختم بخیر کند
سعيد
آقاي فرد آخر! براي شما نيز متأسفيم. آيا مي دانستيد كه تمام فلاسفه ما، اول خودشان فقيه بودند؟ مرحوم آقاي قاضي، كمتر از مجتهد را به جلسات خود راه نمي دادند. سخن آخر: براي دفاع از اعتقادات ديني، پيمودن اين روش الزامي است البته علاوه بر روش نقلي. ظاهرا خودتان چيزي از فلسفه و تفسير نمي دانيد كه …. . اگر در پاسخ به شبهات اعتقادي، امثال حضرات طباطبايي و جوادي و مصباح و شهيد مطهري و فلاسه ديگر نبودند چه مي كرديد؟!
ناشناس
بسم الرب الحسین ،فقط و فقط باید گفت اللهم عجل لولیک الفرج و الهی به حق حضرت مهدی علمای واقعی معلوم شوند و نکته کوچک اسم هر کسی عالم نیس وقتی علم مربوط به اهل بیت نداشته باشند منظورم اینه در مقایسه با آیت الله العظمی وحید و صافی و ماقبل این بزرگان نمیشه اسم برخی دیگه رو اورد
عبدالزهراء
بهتر هست برأي عقائد وحدت وجودي خودتان متأسف باشيد ايشان ما و خيلي طلاب أر إز خراب كردن توحيدمان به دست أمثال فلاسفة نجات داد
ناشناس
❤️
ناشناس
این به قول خودش استاد فعلا وجودش روهواست بیت اقای بهجت و اقای وحید منکر وجود چنین شاگردی هستند
یه نوکر
با سلام ایشان فرمودند که آیت الله قاضی مطرود بودند مگر آیت الله بهجت شاگرد آیت الله قاضی نبودند؟
ناشناس
چه ربطی داره !؟
یه نوکر
مگه استاد نگفت که من شاگرد آیت الله بعجت بودم خب آیت الله بهجت هم شاگر آقای قاضی بودن پس نتیجه میگریم که با عرض معذرت آیت الله بهجتم مطرود بودن و چون استاد هم شاگرد آیت الله بهجت هستند مطرودن. درست شد!!!!؟؟
محمد سنجر
یکم بیشتر فکر کن!
مگر آیت الله بهجت فرموده هر چه آیت الله قاضی گفته درست است؟!
هرگز چنین حرفی در شأنشان هم نیست، بالأخره بین معصوم و غیرمعصوم فرق است و نباید به غیر معصوم تعبد محض داشت.
در مسائل علمی بسیار مواردی پیش می آید که شاگرد حرف استادش را رد می کند و قبول ندارد. اگر طلبه باشید و فقه و اصول خوانده باشید با حرف من آشنایید. در اعتقادات هم همین طور است و اختلاف بین شاگرد و استاد اجتناب ناپذیر است، خصوصاً این که در اعتقادات تقلید جایز نیست.
عبدلله
من نبودم دستم بود «تخسیر !» آستینم بود استینم مال کتم بود …. !
این چه جوابی ست برادر من یکم فکر کنید
پدر بزرگ من در سده ۱۲۰۰ شمسی زندگی میکرد و فرهنگ اون زمان رو داشت آیا منم اینچنینم !؟
ضمنا دوستان یکم مطالعه کنن و یا حد اقل از کسانی که اطلاع دارن سوال بپرسن بجای اینکه به فکرشون فشار بیارن و همینجوری یه چی بگن ! درمورد مطرود بودن اقای قاضی این قضیه خیلی مشهور است و حتی نقل است که مردم در خانه ایشان را سنگباران میکردند بخاطر عقایدش!
منظورم مقایسه کامل و دقیق از هر جهت بین این اشخاصی که نام میبرم نیست اما شما تصور کنید ابن تیمیه – محمد بن عبدالوهاب یا حتی خود ابن عربی را من خواهش میکنم زندگی نامه شان را مطالعه کنید تا ببینید چطور تمام عمر از سوی علمای زمان خود مورد لعن و طعن و طرد بودند …
حتی از سوی اهل تسنن و اتفاقا از هر چهار مذهب اصلی ایشان چه رسد به علمای شیعه !
حال ایا نباید کمی فکر کرد به این مسئله که چطور میشود ابن عربی که از سوی استاد خود خانواده خود و تمام نزدیکان و علما زمان طرد و لعن شده امروزه دوباره نقل مجلس مسلمانان میگردد و این همه انرژی از مسلمین برای دفاع و یا رد افکار مطرود او تلف میشود !
کسانی که دفاع میکنند لااقل خاهش اینست که نظرات ایشان را اول مطالعه کنند بعد …
بعنوان مثال علاوه بر مطالبی که در متن مصاحبه بالا اشاره شده ابن عربی میگوید در سیرو سلوک خود باطن شیعیان را دیده که بصورت خوک بودند !
حال بفرمایید که اصولا چه دلیلی دارد که ما چنین حرف رک و متهتکانه ای را اصلا توجیه کنیم !؟ که اقایان این همه تلاش کرده اند !
وقتی حجت خدا ابی عبدالله الحسین خود پاک خود و تمام خانواده خودرا در دفاع از مذهب داد و به اسارت اهل بیتش راضی شد … وقتی علمای شیعه درطول تاریخ با خون دل مکتب را حفظ کردند و برخی چنان وحشیانه به شهادت رسیدند به جرم تشیع که سابقه ندارد ومانند شهید اول شهید ثانی و… جان بی ارزش ابن عربی چه شرفی داشته که برای حفظ ان اینطور که اقایان توجیه میکنند تقیه کرده و حاضر شده باطن شیعه و تشیع را خوک بیان کند !؟؟ خودمان را با این توجیهات فریب ندهیم برادر !
گیرم این را توجیه کردید باقی حرفها و کارهایشان را چه میکنید !؟
مشکل این ست که ما افراردی را در ذهن خود بسیار بزرگ کرده ایم و باور اینکه فلان شخص اشتباهی (خصوصا بزرگ) کرده باشد برایمان تقریبا ناممکن شده
و این کار اشتباهی ست چرا که در واقع درحال دفاع از خود و گذشته خود و باور خود هستیم و نمیخاهیم گذشته مان زیر سوال رود که ایا من این همه مدت غافل بودم و …!
و این کار اشتباهی ست چرا که ما موظفیم بدنبال حق باشیم و لا غیر
از طرفی این چیزی ست که خدا هم مارا به ان سفارش اکید کرده يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ
و وقتی خداوند امر میکند که با حق و حقیقت باشید محال است وسیله تحصیل ان را هم نفرستد
و با اندک عنایتی جایگاه رفیع و نورانی ائمه هداه مهدیین روشن میگردد که بر بلندای قله علم و حقیقت ایستاده ند و تنها منبع رسیدن به حق هستند
شخصیت زدگی به خودی خود یک افت است !اقای حسن زاده یا غیر ایشان ! اصلا فکر کرده اید چرا باید اینطور سرسختانه ازیشان دفاع کنید ولو در نفس خود نه مطالب ایشان را کامل درک کرده اید و نه راهی به درکش دارید!؟ مگر ایشان معصوم هستند؟!
خلاصه اینکه دنبال سر زید و عمر راه افتادن خطاست ! ولو که انسان به ظاهر عالم و بزرگی هم باشد ما ملاک داریم عقل داریم حجت داریم میزان داریم
و میزان ما قران و اهل بیت هستند اگر چیزی با این دو ثقل مخالف بود باید انرا به دیوار بزنیم نه اینکه از قران و عترت دست بکشیم یا توجیه شان کنیم !! این حرف که چون فلانی سالک این راه بود یا نقد نکرد پس راه درستی ست حرف کسی ست که از عقل بهراه ندارد و حرف شرع را هم نمیپذیرد ! و الا انسانی که عقل دارد و ملاک شرعی چنین حرفی نمیزد !
اینجمله خوارج که میگفتند حسبنا کتاب الله غلط بود چرا که قران صامت است و کلی وعمیق
اما وقتی قران ناطق داریم که چراغ راه بشر در تاریکی های جهل و گمراهی ست
کسی که در زمان حیاتش او را «باقر العلوم» خواندند… کسی که تمام مذاهب اهل سنت شاگردان و جیره خواران مدرس او بودند و به صادق شهرت داشت….
شما مناظرات مشهور امام هشتم با علمای زمانش را مطالعه بفرمایید… به تعبیری معجزه ست !
درنگاه کلی وقتی این خاندان و مکتب ایشان موجود است ایا جفا نیست پی رو فلاسفه یونان شویم !؟ این ظلم کوچکی نیست !!
و درنگاه دقیق تر که مجالش اینجا نیست بطلان یک به یک نظریات فیلسوفان مبرهن شده
پس به کدام دلیل انسان دنباله رو این سلسله باشد !؟
این مطلب را همه ضمیمه کنیم که تقریبا تمام فلاسفه بزرگ اسلامی در اواخر عمر خود از اینکه عمر در راه فلسفه خرج نموده اند اظهار تاسف و استغفار کرده اند !
این مطالب همه از متواترات است و جای مناقشه ندارد
کسانی که طالب هستند با اندک سرچ مطالب بیشتری میتوانند حتی پیدا کنید
اللهم عجل لولیک الفرج…
عَنِ الْإِمَامِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ ع أَنَّهُ قَالَ لِأَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ يَا أَبَا هَاشِمٍ سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى
النَّاسِ
وُجُوهُهُمْ ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ مُظْلِمَةٌ مُتَكَدِّرَةٌ السُّنَّةُ فِيهِمْ بِدْعَةٌ وَ الْبِدْعَةُ فِيهِمْ سُنَّةٌ
الْمُؤْمِنُ
بَيْنَهُمْ مُحَقَّرٌ وَ الْفَاسِقُ بَيْنَهُمْ مُوَقَّرٌ أُمَرَاؤُهُمْ جَاهِلُونَ جَائِرُونَ وَ عُلَمَاؤُهُمْ فِي أَبْوَابِ الظَّلَمَةِ
[سَائِرُونَ]
أَغْنِيَاؤُهُمْ يَسْرِقُونَ زَادَ الْفُقَرَاءِ وَ أَصَاغِرُهُمْ يَتَقَدَّمُونَ عَلَى الْكُبَرَاءِ وَ كُلُّ جَاهِلٍ عِنْدَهُمْ خَبِيرٌ وَ كُلُّ
مُحِيلٍ
عِنْدَهُمْ فَقِيرٌ لَا يُمَيِّزُونَ بَيْنَ الْمُخْلِصِ وَ الْمُرْتَابِ لَا يَعْرِفُونَ الضَّأْنِ مِنَ الذِّئَابِ عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ
اللَّهِ عَلَى
وَجْهِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُمْ يَمِيلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَ التَّصَوُّفِ (مستدرک ج ۱۱)
هوشمند
مگه بحث سر معص.م بودن یا نبودن است؟
بحث سر بطلان یک علم یا عدم بطلان است.
یه نوکر
با سلام بر شما دوست گرامی،اولا آدرس اینجای که گفته آیت الله قاضی مطرود بوده کجاست؟شما با چه تصوری یک عام شیعی را با ابن تیمیه مقایسه میکنید؟ثالثا خود شما مگه به کجارسیدید که میتوانبد یک نفر دیگه نقد کنید؟رابعا شما وامثال شما یه عامای را رد میکنید که شما هیچ انگشت کوچیکه ی اونهاهم نمیشید اصلا در مقابل آنها به حساب نمیاید مثلا شما با امام خمینی یا امام خامنه ای…؟؟؟!!
من معتقدم که فلسفه را باید دونست ولی نباید به کار برد وقتی که امام صادق (ع)به یکی از شاگردانش میفرماید تو فقط فلان علم را یاد بگیر وجواب مخالفان را بده پس لازم است که یه عده که میتوانند برای جلو گیری از شبهات وپاسخ به سوالات این علم را یاد بگیرند و پاسخ دهند وبه افراد مستعد یاد بدهند.
شما هم کمی تجدید نظر کنید و بی خود وبی اطلاع دیگران را متهم نکنید علمای اسلام همه برای ما گرامی و ارجمندند وبه همه احترام میگذاریم وما باید به حد اونها برسیم تا بتوانیم اونهانقد کنیم.
ناشناس
صرف شاگرد بودن نمیشه گفت هرچی شنیدن رو قبول دارند و در ثانی افراد بعد از مدتی از روشیکه میرفتن میتونن برگردن مشکلی نداره که ! مثل علامه فیض کاشانی و میرزا مهدی اصفهانی و …
جعفری
اولا شاگرد قاضی بودن دلیل بر عین قاضی بودن نمی شود!.مگر نه اینکه بزرگان عمریه شاگردان امام صادق بوده اند.چه بسا شاگردی که مخالف استاد می شود.
دوما آقای بهجت مدت بسیار کوتاهی نزد قاضی می رفته…و کلا مبانی ایشان با مبانی قاضی و حسن زاده متفاوت است.آقای رمضانی از شاگردان حسن زاده هم به این مطلب اعتراف کرده…
محمد
بکار گیری لفظ استاد برای افراد به نظرم ضابطه دارد
و الا به صرف تدریس و منبر نمی شود به افراد استاد خطاب کرد
در آثار آقای میلانی متاسفانه چیزی که دیده می شود خلط روش شناختی است
مگر آنکه سایت شما گرایشات ویژه ای داشته باشد.
این آقای میلانی یا فلسفه را با عقلانیت رد می کنند که باید نشان دهند با کدام صغری و کبری و نیز با کدام محتوای عقلانی فلسفه را رد کرده اند که این خود فلسفه ورزی است
و یا آنکه با تکیه بر ظواهر آیات و روایات فلسفه را رد می کننند که این هم یک خلط روش شناختی خواهد بود.
خصوصا اینکه تکیه بر ظواهر تکیه بر ظنون است و با ظواهر مظنون هم می توان تایید فلسفه و منطق و عرفان را از دل آیات و روایات در آورد.
محمد سنجر
سلام
فعلاً شما هستید که بین فلسفه و صغری و کبری چینی خلط کرده اید.
اگر صغری و کبری چینی فلسفه است چرا به اسم منطق در سال دوم حوزه خوانده می شود؟!
فلسفه تفکر بشری است مستقلاً از منبع وحی و اگر از آیات و روایات استفاده می کند برای تأیید حرف خود است و جایی که آیات و روایات مخالفش باشد یا تأویل می برد یا رد می کند.
فلسفه اسلامی (صدراوی) یک نظام فکری پر از تناقض و تضاد است. افرادی مثل استاد میلانی در جبهه مخالفین فلسفه و همچنین افراد متعددی در جبهه موافقین فلسفه، تضاد ها و تناقضاتی را از اسفار بیرون آورده اند. از جمله موافقین فلسفه استاد فیاضی است که اسفار را نقد می کند.
نکته بسیار مهم: در یک نظام فکری منطقی عقلی، تنها یک تضاد یا یک تناقض کافی است تا کل نظام فکری را ابطال کرده یا حداقل از حجیت بیندازد و آن را مورد شک و تردید قرار دهد. دین کسی که بر اساس شک و تردید و نظام های بشر بافته باشد به درد آخرت نمی خورد. لطفاً خود را گول نزنید.
ناشناس
سلام. به نظر من نباید زود قضاوت کرد.باید دید اساتید ایشان چه مبانی خاصی برای خودشون دارند و فضای علمی جایی که آقای میلانی در آن تربیت یافته اند چطوری بوده است. و باید دید همه گفته های ایشان مبنای واقعی دارند یا فقط بعضی هاشون دارند. و اینکه غیر خودشون رو در گمراهی می بینند وفقط افکار خودشون رو حق می دانند به نظرم خوب نیست. البته ایشان و همه در ابراز مبانی اسلامی و افکار اسلامی خودشون آزادند و بهتره روی حرفهای ایشون هم فکربیشتری بشه.
dehghani
«علامه حلي» قدس سره ميفرمايد:
برخي صوفيان سني مذهب گفته اند: «خداوند نفس وجود است، و هر موجودي همان خداست». و اين مطلب عين كفر و الحاد است. و حمد مر خدايي را كه ما را به پيروي از اهل بيت عليهم السلام ـ نه پيروي از نظرات گمراه كننده ـ فضيلت و برتري بخشيد.
قطب الدين راوندي قدس سره ميفرمايد:
فلاسفه اصول اسلام را اخذ کرده، سپس آنها را بر طبق آراي خود تفسير و تأويل کردند… آنان تنها در ظاهر با مسلمانان توافق دارند و گرنه در واقع تمامي اعتقادات آنها هدم اسلام و اطفاء نور شريعت است. وَيَأْبَى اللهُ إِلا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ.
مرحوم صاحب جواهر در مورد فلسفه فرمودند:
به خدا سوگند حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم جز براي ابطال اين خرافات و مزخرفات از جانب خداوند مبعوث نشده است!
ميرزاي قمي رحمه الله در باره فيلسوفان ميگويد:
والحاصل باليقين، طريقه ايشان با طريقه اسلام مباين است… قواعد ايشان با طريقه اسلام موافقت نمي كند.
و از شيخ بهايي رحمه الله نقل کرديم که:
كسي كه از مطالعه علوم ديني اعراض نمايد و عمرش را صرف فراگيري فنون و مباحث فلسفي نمايد، ديري نپايد كه هنگام افول خورشيد عمرش زبان حالش چنين باشد:
تمام عمر با اسـلام در داد و ستــد بودم
كنون ميميرم و از من بت و زنّار ميماند
علامه مجلسي قدس الله نفسه ميفرمايد:
مشهور نمودن کتب فلاسفه در ميان مسلمانان از بدعت هاي خلفاي جور دشمن ائمه دين است تا بدين وسيله مردم را از دين و امامان عليهم السلام برگردانند.
mojtaba
عالم بزرگ ملا محمد باقر بن محمد باقر هزار جريبي غروي در اجازه مبسوط خود به علامه بحر العلوم ميفرمايد:
و او را بر حذر ميدارم از اين که عمر عزيز خود را در علوم غلط انداز و بي ارزش فلسفي صرف نمايد، چرا که به درستي آنها مانند سراب بقيعهاي است که تشنه آن را آب پندارد.
مرحوم مرعشي در تذييلات إحقاق الحق مينويسد:
فلاسفه، بافندگان آرا و نظريات فاسد، و موهومات بيهوده، و قاطعان طريق انبيا و مرسلين وخلفاي مرضيين ايشانند، خداوند تعالى ما را از مضلات فتن حفظ نمايد.
علامه بزرگوار حلي قدس سره ميفرمايد:
فارق بين اسلام و فلسفه اين مسأله است که خداوند قادر نبوده و مجبور باشد، و اين همان کفر صريح است.
حضرت آيت الله وحيد در ردّ فلسفه و عرفان و نقل و تأييد سخنان مخالفان فلسفه (فايلهاي تصويري موجود است) فرمودند:
عرفان پيش من است، همه مولوي را ميخواهي پيش من است، هر جا را ميخواهي برايت بگويم، فلسفه را بخواهي از اول اسفار تا آخر، از هر جا بگويي از اول مفهوم وجود تا آخر مباحث طبيعيات برايت بگويم، اما همه کشک است، هر چه هست در قرآن و روايات است.
اين سنخيتي که بين علت و معلول قائلند باطل است، و وحدت وجود و موجود از ابطل اباطيل است و کفر محض است.
طلبه
این اشتباه است که فلسفه را در کنار قران و سنت بیاوریم بلکه این علم مانند دیگر علوم مثل اصول و فقه و … در درک بهتر مسایل عقلی آیات و روایات کمک میکند.
بچه شیعه
«عرفان پیش من است ، همه مولوی را می خواهی پیش من است … فلسفه را بخواهی … اما همه کشک است»
به به سالها زحمت کشیدن و جمع آوری کشک! خیلی جالبه!!
talabe
کتاب شناخت اجمالی کلام فلسفه عرفان اثر عالم و محقق ارزشمند استاد حسن میلانی کتابی متقن و مستدل و علمی حتما خواندنش را از دست ندهید
http://www.faraerfan.com/cat-books/1413
کیانا
از نحوه نامگذاری سایتشون (فرا عرفان)! و نیز بحثهای محترمانه شون؟! کاملاً مشخصه که استاد و علامه هستند منتها خیلی خوب میشه همه ما انسانها یکمی عاقلانه و منصفانه فکر کنیم و قبول کنیم که شاید یه چیزهایی هست ما عقلمون قد نمیده
هااااااا
سید مرتضی
بهتر است درمورد علما تعابیر تند به کار نبریم. اگر فلسفه و عرفان نبود حداقل سه چهارم شبهات امروز بی جواب می ماند.
اصغر
مثلا کدام جواب را به شبهات داده اند؟
رضا
این از بی عرضگی جامعه اسلامی است که شبهات رو با قرآن و اهل بیت پاسخ ندادند، این کم کاری دلیل موفقیت فلسفه نیست! وگرنه هیچ شبهه ای نیست الا اینکه جوابشو قرآن و احادیث دادند
مکتب اهل بیت
شاید در هیچ مقطعی از تاریخ تشیع مانند امروز فلسفه و عرفان در حوزه های علمیه تشیع ظهور و غلبه نداشته است. عالمان شیعه اعم از متکلمین و فقها عموما مخالف فلسفه و عرفان صوفیانه و یونانی زاده بوده اند و این جریان با هشام بن حکم شاگرد برجسته امام صادق علیه السلام شروع می شود و بعد با دیگر اصحاب ائمه علیهم السلام مانند فضل بن شاذان ادامه می یابد و در دوران غیبت توسط عالمانی چون صدوق، مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، علامه حلی، خواجه نصیر طوسی، علامه مجلسی، شیخ حر عاملی، مقدس اردبیلی، ملامحمد طاهر مومن قمی، میرزای قمی، علامه بحر العلوم، صاحب جواهر، شیخ انصاری، میرزا ابوالحسن اصفهانی، آیت الله بروجردی، آیت الله گلپایگانی، آیت الله مرعشی نجفی و دهها عالم دیگر ادامه می یابد. حتی امروز علیرغم غلبه رسانه ای و تبلیغی جریان مدافع فلسفه و عرفان، اکثریت قاطع فقها و مراجع مخالف فلسفه و عرفان یونانی اعم از مشاء و اشراق و حکمت متعالیه هستند. اکنون آیات عظام صافی، مکارم شیرازی، وحید خراسانی، سیستانی، نوری همدانی، سید صادق روحانی، فیاض و بشیر نجفی و … در زمره مخالفان جدی فلسفه و عرفان وحدت وجودی که اوج آن در فلسفه ملاصدرا و عرفان ابن عربی است، می باشند. اغلب طلاب و فضلای کنونی حوزه بی اطلاع از مبانی و نتایج واضح البطلان فلسفه و عرفانند و عمدتا تحت تاثیر نام برخی بزرگان و فضای تبلیغاتی ایجاد شده، موید فلسفه و عرفانند. اگر فضای بحث و گفتگوی آزاد و سازنده پیرامون فلسفه و عرفان در حوزه ها ایجاد شود، حتما وضعیت با الان متفاوت خواهد شد و چالش نظری و علمی جدی برای مدافعان فلسفه و عرفان ایجاد خواهد شد.
محمد
اگر فلسفه و عرفانواضح البطلان است چرا علامه طباطبایی و امام خمینی و شهید مطهری متوجه آن نشدند. آیا اینها افرادی بوده اند که متوجه امر واضح نمی شده اند؟
یک مقدار فکر کنید بعدا حرف بزنید.
کتاب سیر وسلوک منسوب به بحرالعلوم توسط علامه تدریس می شده است. شما بر اساس کدام مستند ابن علما را مخالف عرفان و فلسفه می دانید.؟
ممکن است عالمی به علت نا آشنایی با فلسفه با آن مخالفت کرده باشد ولی مطمئنا اگر فلسفه برای آنها هم تشریبح می شد دست از مخالفت بر می داشتند.
گیرم تمامی اینها که نام بردید مخالف فلسفه و عرفان بوده اند ولی این برای ما حجت نمی شود که نظرات امام خمینی و علامه طباطبایی را فقط بخاطر اینکه عالمی دیگر با آن مخالف بوده بدون دلیل و حجت قوی کنار بگذاریم. بنابرابن بجای ردیف کردن اسامی علمای قدبم که در قید حیات نیستند ( آنهم بدون مستندات که نشان دهد آنها واقعا مخالف بوده اند) دلایل خود را برای واضح البطلان بودن فلسفه و عرفان بیان کنید
هاتفی
با سلام دوست عزیز ایا عقلانیست که همه اش دم از اشخاص بزنیم ودلیل ما این باشد که فلان اقا چنین گفته است یا بگوییم امام معصوم نظرش این بوده است
ایا غیر از اینست که پیامبر مارابه قران واهل بیت سپرد ایا ما را به اشخاص دیگر سپرده است
اگر به همین نکته توجه داشته باشیم کلی از مشکل حل می شود
انجا که عقاب پر بریزد ازپشه لاغری چه ریزد
اصغر
پاسخ شما جناب هاتف:
بپرهیز از اینکه مادون حجت خدا را نصب العین خود قرار دهی. امام معصوم
رضا
برادر تعصب نداشته باش، من از تو بیشتر حضرت امام رو قبول دارم، اما با نظریات فلسفی ایشان تا حدودی مخالف هستم، امام علی (ع) میفرمایند نگاه نکن کی چه میگوید، نگاه کن که چه میگوید؟
پس بهتر ببینی که چی میگویند تا اینکه ببینی چه شخصی میگوید!
افتاد!؟!؟
sharif
به هر حال درس آزاد خواندن نتیجه اش این می شود که بنشیند همین افتخارات تشیع را تحقیر و مورد توهین و هتک قرار دهد. جالب این که بسیار زیرکانه از این که امام خمینی رحمت الله علیه هم فیلسوف بوده و فلسفه تدریس کرده است شانه خالی می کنند و در این زمینه حرف و سخنی به میان نمی آید.
خوب بود جناب آقای تاران این پرسش را صریحاً می پرسید که طرح شما و تیمتان، که جلسات و نشست های علمی را بی ادبانه هتک می کنید و بر هم می زنید، برای زندگی چیست. آیا این تربیت شما تربیتی اهل بیتی علیهم السلام است؟ بعید می دانم رفتار ایشان و دوستانشان ذره ای به سیره و منش ائمه نزدیک باشند.
هوشمند
احسنت.
سیدمجتبی
احسنت آقای شریف!
همین جواب برای آقای میلانی و دارودستهاش کافی است.
مطالعه مطلبِ «طنین گامهای اخباریگری» خالی از لطف نیست: http://teresheh.blog.ir/
کیانا
ما که هر چی دیدیم اگر حرکت عظیمی در این سالهای اخیر برای حفظ و گسترش اسلام و احیای توحید و اسلام ناب محمدی بوده به دست علمای عاقل و منطقی و معتدلی همچون امام خمینی و شهید مطهری و علامه طباطبایی بوده از آدم متحجر و متعصب که بدون دلیل قانع کننده فقط مخالفت میکنه که چیزی در نمیاد یا اگر کاری کنه جز تفرقه و اختلاف سودی نداره
چه کسی مجدد و احیاگر توحید و اسلام ناب در این قرن اخیر بود؟ کی اسلام رو در این دنیای وانفسا به جهان معرفی کرد جز امام خمینی؟ که در هیچ کجای زندگیش نقطه مبهمی نیست. فیلسوف عارف بودنش هم که اظهر من الشمسه
آقایونی که حالا دارین نظریه میدید شماها برای اعتلای اسلام چه کردید؟ جز اینکه سر سفره حاضر و آماده انقلاب الهی ایران به دست فقیه مجتهد عارف فیلسوف امام خمینی ، دارید لقمه میزنید؟!!!
شماها چه طرحی داشتید ؟ چه طرحی دارید؟ از تریبون انقلاب داد زدن که هنر نیست برید برای خودتون مکتب جدید بسازید اینقدر هم از اسلام مایه نگذارید
م
بله.
انقلاب امام خمینی حسابی اسلام رو احیا کرده و براستی شاهد جمله زیر هستیم بعد چهل سال از این انقلاب که:
و رأیت الناس یخرجون من دین الله افواجا
کیانا
ضمنا توحید سلمان کجا و توحید ابوذر کجا
وقتی یه چیزی رو متوجه نمیشید چرا انگ کفر میزنید؟ شما موحدتری یا علامه حسن زاده و علامه صمدی که جوانیش در جبهه ها برای حفظ دین بود و حالا درس و بحث برای اعتلای دین
علی
حضرت آقا !! توحید سلمان نه ! ولایت سلمان !! ولایت مولا امیرالمومنین را سلمان درک کرد !!! کمی مطالعه کن !!
و ثانی این که آقای حسن زاده که از جناب صمدی آملی برائت جسته ؟
آقای صمئی آملی نبود که گقت شمر زودتر از ما شیعیان می رود بهشت ؟
ایشان نبود که می گقت هارون الرشید و مامون در بهشت جای دارند ؟
ایشان نبود که گفتند مراجع تقلید ما جاهل هستند ؟
کیانا
اولا که بنده خانم هستم نه آقا
دوم جنابعالی خودت مطالعه کن توحید بود نه ولایت مراتب توحید حضرت آقا
سوم جریان برائت علامه حسن زاده از علامه صمدی اصلا چیزی که حضرتعالی میفرمایید نیست بازی رسانه ای بود اصل مدارکش هم شما که خیلی مطالعه داری برو ببین بدون مدارکش هم اگر یک کمی از شیوه خبرنویسی آگاهی داشته باشید قابل فهم هست یکمی زحمت بدید خودتون رو جناب حسن زاده هرگز برائت نجسته
در مورد این مطلب که شمر زودتر از ما شیعیان می رود بهشت و… مطلب طولانی میشه بخواهید در اختیارتون قرار میگیره.
اصغر
کیانا
نهایت ضعف سواد کسی است که تصور کرده که توحید آن دو …
اصل حدیث:
لوعلم ابوذر ما في قلب سلمان لقتله
و از این حدیث میخواهید نتیجه بگیرید: پس فلاسفه و عرفا چیزهایی میدانند که اگر اعلام کنند ؛ مورد تکفیر واقع میشوند؟ (که هر روزه اعلام میکنند!)
خواهر محترمه، ما وقتی از عرفا و فلاسفه میپرسیم: شماها چرا خلاف آیات و روایات چیزی می گویید؟ جواب میدهند این چیزها جزء اسرار است و عوام الناس بهیچ روی توان شنیدن و فهم آن را ندارند!!! (با تمسک به همین حدیث)
ما وقتی در جواب میگوییم: قبول. تماما قبول
بالفرض که سخنان شما اسرار انبیا و یا ائمّه آسمانی باشد ولی از طرفی شما ادعا میکنید: چون امر به کتمان اسرار کرده اند و نهی از افشای رازها … پس این فریاد فاش کردن اسرار بین عوام الناس برای چه بود ؟ پس حداقل اقرار به مخالفت با امر معصومین و دشمنی با ایشان کرده اید.
کیانا
البته اگر ظرفیت بحث باشه
سیدمجتبی
خانم کیانا!
واقعا از جوابتان لذت بردم. البته این درست نیست که به آنها میگویید «اینقدر هم از اسلام مایه نگذارید» بالاخره این جریان هم سنگِ اسلام را به سینه میزند!
سجاد
فقها هم کم اباطیل نگفته اند. فقیه قسم نخورده که حکمش، همان حکم الله واقعی است. فیلسوف هم حمکش را فقط در حد یک روش می داند که ممکن است نادرست باشد. فقط کافی است فیلسوف به روشش ملتزم باشد. درست یا نادرست بودن نتیجه دست او نیست. هر دو خود را مخطئه می دانند.
محمد
جای تاسف است تربیون دست اسلاف کسانی داده می شود که به تعبیر خود امام خون به جگر ایشان کردند. این تفکر حوزه ها را بر می گرداند که ۵۰ سال پیش به دورانی که متحجرین حاکم بودند..
وقتی کسی چیزی را نمی فهمد مگر مجبور است دهان باز کند و درباره آن اظهار نظر کند. وقتی وحدت وجود را نمی فهمی اگر حرف نزنی نمی گویند لالی ولی وقتی حرف زدی می فهمند بی سوادی. برای حفظ احترام خودت و حفظ اسلام که احتمالا از آن هم چیزی نمی فهمی ساکت باش.علامه طباطبایی ستون فکری اسلام است وقتی او را تلویحا ملحد می دانیدایمان هزاران نفر را هدف می گیری.
طلبه
مهمترین چالشی که فقها با فلسفه دارند مساله وحدت وجود است که در این مساله کسانی مثل مرحوم آیت الله حکیم در مستمسک می گوید با شناختی که از این بزرگان (فلاسفه) داریم وظیفه داریم بگوییم اینها چیزی می گویند که ما نمی فهمیم.
طلبه
بسبیاری از فقهای ما فیلسوفان بزرگی بوده اند. برخورد شیخ مفید با صدوق برخورد یک فیلسوف با متکلم است. علامه در برابر استاد خودش خواجه نصیر می گوید افضل در علوم نقلی و در علوم عقلی سرآمد است. خود علامه حلی هم در فلسفه صاحب نظر است. حضرت امام خمینی (ره) فقیهی است که فقه شیعه و تشیع را احیا می کند در حالی که فیلسوف است.
هوشمند
رهبر معظم انقلاب توجه ویژه ای به فلسفه دارند. برخی از بیانات ایشان از این قرار است:
«شبهات زیاد است. شما اگر در میان جوانان بروید، مىبینید جوان خوبِ ما هم گاهى در ذهنش شبهه وجود دارد. ایرادى هم ندارد؛ شبهه به ذهن همه مىآید؛ نباید به جوان ایراد گرفت كه تو چرا شبهه دارى. وقتى ذهن فعال و كارگر شد، شبهه به ذهن مىآید.
بر عهدهى ما طلبههاست كه این شبههها را با پیشگیرى یا با درمان برطرف كنیم. چالش عمدهى امروز شما این است؛ چهكار مىخواهید بكنید؟ خطاب من، هم به بزرگان حوزههاست، هم به طلاب و فضلاى جوان حوزهها: چه كار مىخواهید بكنید؟ درس را باید خواند. یقیناً مطوّل و شرح لمعه و رسائل و مكاسب و كفایه و درسهاى خارجِ معمول سنتىِ ما لازم است.
من قبلاً گفتم بىمایه فطیر است. علوم عقلى كلام و فلسفه حتماً لازم است؛ اما آیا اینها كافى هم هست؟ من به شما عرض مىكنم: نه، كافى نیست.
ما در برنامههاى كارىِ خود باید جریان خلّاق فكرىیى را كه در حوزههاى ما بحمداللَّه از دورهى قبل از ما شروع شده و تا حدودى اتساع هم پیدا كرده است، وسعت و عمق بیشترى بدهیم.
كسى مثل مرحوم علامهى طباطبایى (رضواناللَّهتعالىعلیه) در حوزهى علمیهى قم پیدا شد؛ ایشان، هم فقیه بود و هم اصولى؛ هم مىتوانست درس خارج فقهِ مفصلى بدهد؛ هم مىتوانست درس خارجِ اصول مفصلى ترتیب دهد و فضلا را جمع كند؛ اما او به كارى پرداخت كه آن روز آن را لازم مىدانست.
بعد هم حوادث و وقایع شهادت داد بر اینكه اینها لازم است. او گفت من مىبینم كه دارند تفكرات و فلسفهى كاذب ماركسیستى را در ذهنها جا مىدهند؛ نمىشود با توضیحالمسائل اینها را پاسخ دهیم؛ توضیحالمسائل جاى خودش را دارد؛ جواب این شبههها را با چیز دیگرى باید داد.
ایشان «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را نوشت. یكى از تربیتشدههاى او مرحوم شهید مطهرى (رضواناللَّهعلیه) است. كارى كه شهید مطهرى كرد، امروز باید همهى فضلاى جوان درصدد باشند خود را براى آن آماده كنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام كنند.»[۱]
ایشان همچنین در بیان دیگری می فرمایند:
«… در گذشته اگر كسى مىخواست در حوزه مقام علمى پیدا كند، بایستى به تفسیر نمىپرداخت! یك آقاى ملاى محترم عالمى فرضاً اهل تفسیر باشد و مردم از تفسیر او استفاده كنند، بعد براى خاطر آنكه این درس موجب مىگردد او به بىسوادى شهره بشود، این درس را ترك كند! شما را به خدا این فاجعه نیست؟!
باید عكس این باشد؛ یعنى بگویند آقاى فلانى، متخصص و استاد بزرگ تفسیر است؛ ایشان متخصص در فلسفه است؛ ایشان متخصص در كلام است؛ ایشان متخصص در تاریخ است؛ یعنى باید عنوانى در حوزه باشد. اینطور چیزها باید در حوزه ارزش پیدا بكند؛ كمااینكه در گذشته هم از این چیزها بوده است.
در همین زمان خود ما، مرحوم علامهى طباطبایى(رضواناللهعلیه) در حدى بود كه اگر منحصر به فقاهت مىشد، یقینا به مرجعیت تقلید مىرسید. ایشان از علماى زمان خودش، اگر بیشتر نبود، كمتر نبود؛ اما فقاهت را به كسانى سپرد كه مشغول فقاهت بودند.
آن زمان در قم مرحوم آیةالله بروجردى با آن عظمت، و اساتید بعد از آن بزرگوار، مشغول كار فقاهت بودند؛ اما ایشان آمد مشغول فلسفه گردید و ركنى شد، و بعد از آنكه در قم هیچ نشان قابل توجهى از فلسفه نبود، آن را احیا كرد؛ شاگردانى تربیت نمود، معارف فلسفه را راه انداخت و گسترش داد.
البته قبل از ایشان امام فلسفه مىگفتند، لیكن در دایرهى محدودى و با شاگردان مخصوصى؛ اما ایشان گسترش داد، درس را وسیع كرد و عمرش را به فلسفه صرف نمود. حوزهها باید اینطور باشند.
اینگونه نباشد كه همه باید رشتهى فقاهت را بگیرند؛ نخیر، طلبه باید بداند كه اگر رشتهى تاریخ یا تفسیر یا فلسفه یا كلام یا علوم قرآن یا بقیهى علوم اسلامى را پیمود، ارزشى در انتظار اوست و ارزشگذارى مناسبى مىشود.»[۲]
«… ما ایرانیان بیش از همه به این فلسفه الهى وامدار و بیش از همه در برابر آن مكلفیم.
دوران ما با دمیدن خورشیدى چون امام خمینى كه یگانهى دین و فلسفه و سیاست و خود یكى از صاحبنظران برجسته در حكمت متعالیه بود، و نیز با حوزهى درسى و تحقیقى پربركت حكیم علامهى طباطبایى كه استاد یگانهى مبانى ملاصدرا در طول سى سال در حوزهى قم به شمار میرفت، و تلاش تلامذه و همدورههاى آنان، بیشك دورهى با بركتى براى فلسفه الهى است.
و اكنون بر پایى این گردهمایى بزرگ از فرزانگان ایرانى و غیر ایرانى مژدهى آگاهیهاى ژرفتر و گستردهترى در باب فلسفه ملاصدرا میرساند.
شاید این یكى از موجباتى شود كه مسیر مستقیم و تكاملى و نامتناقض فلسفه كه از ممیزات فلسفهى اسلامى بویژه پس از روشن شدن مشعل حكمت صدرایى است، در ذهن اندیشوران و فیلسوفان غرب، با مسیر پر تقاطع و پرتناقض و پرنشیب و فراز فلسفهى غربى در همین چهار صد سال مقایسه شود و فرصت تازهیى براى نقد و بحث در باشگاه جهانىمعرفت و استدلال عقلانى، فراهم آید.»[۳]
منابع:
۱. بیانات در دیدار علما و روحانیون استان همدان ۱۵/۰۴/۱۳۸۳
۲. بیانات در آغاز درس خارج فقه ۳۱/۰۶/۱۳۷۰
۳. پیام به كنگرهى بزرگداشت صدرالمتألهین (ملاصدرا) ۰۱/۰۳/۱۳۷۸
رضا
سلام، اگه دقت کنید منظور حضرت آقا اینه که چون فلسفه غربی جای نقد و بررسی دارد باید عده ای مثل علامه طباطبایی بیان با فلسفه اسلامی اون رو نقد کنند و منظور این نیست که فلسفه خیلی خوبه، و نخواستن به جون علم کلام و قرآن بیفتید!
ناصر
سلام و درود
نتیجه جمله شما این میشه که دو نوع فلسفه داریم:
۱- فلسفه غرب که باطله و باید با آن مبارزه کرد
۲- فلسفه اسلامی که داره با فلسفه غرب مبارزه می کنه
و این رو هم همه می دونیم که بزرگانی همچون ملاصدرا و علامه طباطبایی و … هم به همین فلسفه اسلامی اعتقاد دارند که در مقابل فلسفه باطل غرب قد علم کرده
پس در نتیجه ما باید به وجود چنین عزیزانی (ملاصدرا و طباطبایی) که فلسفه اسلامی را در مقابل فلسفه باطل غربی بنا نهاده اند، افتخار هم بکنیم
mojtaba
اثر بی نظیر استاد در باب معرفه الله http://milani-hasan.blogfa.com/post/96
mojtaba
متاسفانه برخی افراد برای تایید فلسفه ومبانی غلط آن دست به تحریف واقعیت و انحراف درمسیر هدایت مردم زده نسبت ناروا به بزرگان دین ومراجع می دهندم ا برآن شدیم در این مطلب یکی از این شیطنتها را برای شما عزیزان وتمام کسانی که به دنبال حق وحقیقت هستند نمایان کنیم.
قبلا مطالبی در این باره که آیت الله بهجت با خواندن فلسفه مخالف بوده ونهی می کردند بیان شد که می توانید درلینکهای زیر ببینید:
نصایحی ازآیت الله بهجت(ره)
بازهم تکرار:آیت الله بهجت با خواندن فلسفه قبل از کلام مخالف بود،چرامخاطبین را منحرف می کنید؟
http://milani-hasan.blogfa.com/post/93
کیانا
لطفا این تفکرات پوسیده متحجرانه رو تمومش کنین چه اصراری دارین بگین فلسفه و عرفان غلطه اگر حرف محکمی داشتین که هیچ خللی به آن وارد نبود احتیاج به اینهمه فرافکنی و مایه گذاشتن از دیگران نداشتید
ما که هرچی دیدیم فلاسفه اسلامی و عرفا انسانهای شریف و آرامی بودند که تولید علم کردند نه اهل جر و بحث بودن نه اهل آتو گرفتن و بی حرمتی کردن. کاری به کسی ندارن اما امان از این ضد فلاسفه که فقط در حال هوچی گری و مغالطه و فرار از بحث منظم عقلی هستند واقعا هوچی گری آنتی فلسفه ای ها مشهور خاص و عام شده
یکم متانت داشته باشین
وقار داشته باشین
فدایی پسر امام حسن عسکری
هی کیانا خانم زیادی آتیشت تنده .اون که از اسلام بهره برد وگلیمشو از آب ذر آورد یکی دیگست نه امثال آقای میلانی که برای دفاع از اهل بیت مجبورند برای شما کم خردا وقت بگزاره اینقدر هم نگووو امام خمینی وسبحانی واینا این افراد هیچ کدوم معصوم نبوده وجایز الخطا هستند اینو ته کلت فرو کن وعینک تعصب رو از چشمات بردار منم یه خانم طلبه هستم ورشتم کلام وفلسفه اسلامیست در سطح ۳ ولی جز چرندیات در نهایه هیچی دیگه نیافتم
سجاد
از ادبي كه مخالفين فلسفه نشون ميدن در اين كامنت ها نشون ميده كدام گروه به نگاه و اخلاق اسلامي نزديك ترن. جز نقد و فحاشي چه حرف ايجابي در پاسخ به شبهات از شما آمده!
بله فلسفه و عرفان دو علم اند نه در عرض قرآن. اشتباهاتي هم طبعا دارن ولي اين مدل تكفير و فحاشي شما به مخالفين آدمو ياد روحيه تكفيري ها ميندازه.
خدا مرحوم مطهري را رحمت كنه گفت خوارج مردند ولي روحيه آن در بين شيعه و سني هنوز وجود داره
رضا
آفرین به شما
سید مرتضی
ای کاش استاد میلانی اینگونه به بزرگان نمی تاختند… افسوس
يكى
خدايا چه زمانه اى شده كى حق ميگه؟!!!
همه بحثا هركدوم سوال ديگرى رو بىجواب گذاشته ايد….براتون متاسفم..خدايا مارو به راه راست هدايت كن.
حامد
هر علمی با فلسفه اغاز می شود و با عرفان پایان می پذیرد
x
همان طور که با بوس آغاز و با … خاتمه می یابد
احمدی
با سلام
راستی این آقای میلانی اصلا فلسفه خوانده حالا داره درباره زمین و زمان نظر می ده؟
طلبه طراز چندم
سلام و سه نکته
۱-سخنان آقای میلانی برای کسانی که فطرتا میل به تعبد دارند جذاب است و مستمسکی است برای فرار از پیچ و خم های فلسفی که گاها انسان را از تکبر اعتقاد خارج می کند و در دریای نمی دانم غرق می سازد. غالب مخالفین فلسفه روحیات انحصار طلبانه و نسبتا تکفیری دارند و خیلی راحت دیگران را نادان و بی سواد و … خطاب می کنند.
۲فرمایشات آقای میلانی بیشتر در نقد روش تحقیق در دین است نه در نقد عقاید فلسفه و از این جهت قابل توجه است و من با اصل فرمایش ایشان موافقم اما این حرف ها از جهات دیگر ارزشی ندارد زیرا بحث عوامانه است. کلماتی مثل منزوی بودن/طراز اول نبودن در علم/جاسوس بودن هانری کربن/برداشت های سطحی از کلمات فلاسفه که مورد قبول هیچ فیلسوف مسلمانی نیست مثلا برای نفی وحدت وجود می گوید:« وحدت وجود یعنی یکی بودن خدا و حیوانات.» این واقعا خیلی مضحک و عوامانه برخود کردن با علم است و کاملا با رویکرد کلامی ایشان همخانی دارد زیرا «کلام» در روزگار ما یعنی اصرار بر مدعا از هر راهی که ممکن است! فحاشی و تهمت و … زیرا وقتی بحث به استدلال برسد حرفی برای گفتن ندارند
۳- اینکه گفته اند علمای طراز اول با فلسفه مخالفند و بقیه طراز چندمند مبتلا به دور است زیرا ایشان ملاک طراز اول بودن را مخالفت با فلسفه می دانند و البته با این حرف توهینی هم به علمای موافق فلسفه نموده اند. به این جمله ها دقت کنید : «علمای ما از ابتدای اسلام این طور فکر میکردند. الان هم این طوریاند. آن طراز دو، سه و پنج را رها کنید. علمای طراز اول در طول تاریخ تا جایی که توانستند با فلسفه و عرفان مبارزه کردند و از عقاید حقیقی اسلام دفاع کردند. الان هم همین طور است. مرجعیت شیعه، هیچکدام با این حرفها موافق نیستند و قبول هم ندارند. این تعداد محدود درجهچندم را رها کنید.»
یزدان پرست
سلام علیکم
خدا قوت
سوالی دارم از جناب آقای میلانی
آیا صرف انرژی در این راهی که در پیش گرفته اند مطلوب شارع مقدس است؟ آیا احتمال خلاف آنرا نیز نمیدهند؟
در زمانی که دشمن درصدد از بین بردن اساس اسلام خصوصا اسلام ناب ، اسلامی که اهل بیت (ع) به ما رسانده اند میباشد جای این بحث هاست؟
بحث هایی که لااقل در حال حاضر ثمره ای ندارد جز اینکه ذهن جوانان را درگیر کند و باعث شود برخی کم اطلاعان به اساس روحانیت و علوم اسلامی بدبین شوند!
حامی
با سلام. بنده به عنوان یک دانشجوی فلسفه کمال امتنان و تشکر را از حضرت حجة الاسلام و المسلمین حسن میلانی دارم؛ والحمدلله الذی جعل اعدائنا من السّفهاء؛ پرت و پلا گویی ایشان و مهملات و مضحکات و مزخرفات و لاطائلات بافی شان دالّ بر استواری و استحکام روش و بینش عقلانی و فلسفی است؛ تعرف الاشیاء باضدادها.
ناگفته نماند که اگر حضرت میلانی به اندازه سر سوزنی و مثقال ذرة، انصاف و مروّت داشت، هرگز فلسفه و وهابیت را یک کاسه نمی کرد…
با این دو سه نادان که چنین پندارند
از جهل که دانای جهان اینانند
خر شو، کاین جماعت از فرط خری
هر کو نه خر است، کافرش پندارند!
با آرزوی دیداری حضوری با ایشان.
عبدالزهراء
خدا رو شكر جز بي ادبي و فحاشي نداريد همين كامنت وقيحانه نشان إز حقانيت شيخ حسن ميلاني است
اوژن
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
فلسفه کشک نیست همانطور که فیزیک کشک نیست … فلسفه علم است ولی علمی که همطراز با وحی نیست … فلسفه در زمرهی علوم حصولی است و به پای علم حضوری نمیرسد … نتیجهی فلسفه ظن و گمان علمی است ولی مطابق قرآن ظن و گمان انسان را از دانستن حقیقت بینیاز نمیکند … خداوند در عالم ذر خودش را به انسان معرفی نکرد و از او عهد نگرفت که بعدها علمای معتقد به دینش تمام هم و غم خود را بگذارند که وجود خدا را چگونه اثبات نمایند … خداوند عقل را حجت باطنی برای هدایت بندگانش قرار داد ولی حجت باطنی هم مانند حجت ظاهری مفترضالطاعة است و باید مانند حجت ظاهری معصوم از اشتباه باشد تا با حجت ظاهری در تعارض قرار نگیرد، آیا تعقل فلسفی چنین است؟ آیا اطاعت از فلاسفه واجب است چنانکه از اطاعت از فقیه و امام و پیامبر واجب است؟ آیا فلاسفه یکدیگر را تصدیق میکنند همانطور که انبیاء علیهمالسلام یکدیگر را تصدیق میکنند؟ آیا تعقل فلسفی همان تعقلی است که در قرآن به آن امر شدهایم؟ آیا در فلسفه عقل حکمفرماست و یا تفکر منطقی به سبک سایر علوم؟ عقلی که انسان را جز به خدا نمیرساند فلاسفهی نامسلمان را به اسلام و به خدا رسانده است که فلاسفهی مسلمین را به اوج اعتقادات صحیحه برساند؟ آیا این گفتار حقیر خودش ضد عقل است یا دعوت به عقل سلیم میکند در کنار تفکر منطقی و تدبر در کلام خدا (با تفسیر خلفای خدا علیهمالسلام) و فعل خدا که جهان آفرینش است، ظاهر و باطن آن؟
حق را بشناسیم تا اهل حق را بشناسیم و کسی که فقط نام از علمای موافق یا مخالف فلسفه ببرد جز این نیست که امر بر او مشتبه شده است که میخواهد اول اهل حق را بشناسد و بعد حق را به ایشان بشناسد …
خدایا دینت را از جهالت ما محبین اهل بیت علیهمالسلام حفظ بگردان … جوانان ما را دارند با شبهات خودشان از دین جدا میکنند و ما در درون دین خود با یکدیگر دعوا میکنیم با اینکه فرمودی با هم اختلاف نکنید که در مقابل دشمنانتان ضعیف نشوید و هیبتتان از بین نرود …
خدا روزیامان کند که دین خدا را یاری کنیم در زمانهای که گروهی از خواص به فکر نام خودشان و دنیای خودشان هستند …
یا علی علیهالسلام
در ره انصاف
متاسفانه پایه سخنان مخالفین فلسفه بر پایه مغالطه «این از آن پس همان» نهاده شده. کی گفته که احادیث همان اهل بیت ع هستن. توجه به چند نکته لازمه:
۱. باید از احادیث استفاده کرد اما لزوما رجوع به حدیث همراه با یقین نخواهد بود
۲. باید به عقل در حدود خودش و روشمند رجوع کرد
۳. رجوع به عقل دستور دینه هرچند ممکنه انسان اشتباه هم کنه
۴. باید محترمانه بحث کرد نه توهین آمیز
۵. باید اصطلاحات هر علم مانند فلسفه و عرفان رو در ساختار همان علم معنی کرد. برخی مثلا از واژه عینیت ترجمه ای عرفی میکنن و به عرفان و فلسفه تحمیل میکنن
۶. باید مسائل مختلف علوم رو کنار هم دید و نیز باید نظرات مختلف فرد رو کنار هم گذاشت و قضاوت کرد
مسعود
انصافا حق مطلب در مورد فلسفه به طور کامل ادا شد خدا شیعه را از انحرافاتی که به عنوان فلسفه وارد دین شده نجات دهد
عسکر
قران و روایات سرشار از دلایل عقلی است و نیازی به فلسفه برای غیر مسلمان ها نیست .عقل باید در چارچوب وحی و روایات باشد
شعبانی
باسلام لطفا بفرمایید چگونه میتوان با آیت الله شیخ حسن میلانی تماس گرفت؟فوری ومهم است.
استدعادارم به این شماره پیامک زده یاتماس حاصل فرمایید.ممنون.شعبانی/۰۹۱۲۶۳۵۳۵۹۱
سید
دورد بر متکلم وفقیه عالی قدر حضرت استاد میلانی
خداوند به ایشان اجر دهد .
احمد حقانی
جناب میلانی خودشون انسان مرموزی هستند، حالا این معلوم نشد اساتید فلسفه اشان چه کسانی بودند به کنار، بعید میدونم در فقه هم متخصص باشند،
ناصر.ج
كارآگاه عزيزي كه اشخاص مرموز را سريع تشخيص مي دهيد، لطفا مباحث علمي افراد را كه در كتاب هاي آن ها ثبت شده مطالعه فرموده و صحت و سقم كلامشان را بررسي فرماييد.
با خواندن مصاحبه اشخاص كه نبايد به شخصيت ايشان اهانت كنيد
ايشان هم مطالب علمي برخي آقايان را باطل دانسته و اشاره نمود كه ربطي به شخصيت خود فرد ندارد
بحث وحدت وجود و حدوث و قدم عالم و امثال آن، مطلب اعجاب برانگيزي نيست كه سخن گفتن از آن به شخصيت افراد لطمه بزند و در حوزه و دانشگاه و بعضا دبيرستانها نيز گفتگو مي شود ولي از كلام نبايد گفت؟!
خوب وقتي قائل به وحدت وجود باشي (و اگر بفهمي چيست) طبيعي است شمر و امام حسين هم هر دو با هم بهشتي مي شوند (پناه بر خدا)
العبید بشلیده
قال امیرالمومنین علیه افضل صلوات الله المصلی واکمل سلام الله السلام :الناس اعداءماجهلوافاذاطلع لهم باب من العلم فقصر دونه افهامهم کذبوا قائله براستی این حدیث شریف مصداق میلانی و میلانی هاست!!! والسلام علی من التبع الهدی !!!
ناصر
تمام گروه هايي كه اعتقاد باطلي دارند مي توانند در پاسخ به هر نقدي همين حديث شريف را بگويند.
بهتر است به جاي شعار، پاسخ علمي بفرمائيد تا ساقه و ريشه سواد دو طرف قابل بررسي باشد.
العبید بشلیده
همچنین پس از فحص بسیاردر کلمات این جناب مذکور از صدر تا ساقه مطلب علمی معتنا به که دال بر سواد گوینده باشد یافت نشد!!!
العبید بشلیده
تشخیصتان کاملا اشتباه بود چون نظر قبلی عینا نظر بعدی نبود
جعفري.ن
«البته من بارها عرض کردهام ما نقد علما نداریم؛ نقد فکر است. تمام کسانی که اسلام، قرآن و چهارده معصوم را قبول دارند برای ما محترماند»
دوستاني كه از نام بردن برخي علما ناراحت شده اند لازم است اين جمله استاد را كه در متن موجود است ملاحظه فرمايند.
اگر در فضاي علمي نتوان نقد كرد كه انحرافات عالم را پر مي كند.
حتما هر انديشه اي طرفداران و مخالفيني دارد، پس براي فهم حق (علي الخصوص در دوره غيبت امام عصر عجل الله فرجه الشريف) لازم است مناظرات، مباحثات و نقدها در فضاي علمي همراه با احترام انجام گردند.
محمد ندائی
این متن ایشان تهمت ناروایی به فلسفه است: «نظر ما حدوث عالم است و فلاسفه به قدم عالم اعتقاد دارند. دلایل آنها این است و جواب آنها نیز این است. فلاسفه قائل به جبرند. دلیلها این است و جوابها نیز این است. فلاسفه میگویند صدور عالم از ذات خداوند است و در آخر میگویند خدا و عالم یکیاند. در کتابهای کلامی خواهی نخواهی شما با این نظریات فلاسفه هم آشنا میشوید»
الله العالم
سیدمحسن
لعنت الله علی جمیع الفلاسفه و المتصوفه بالاخص میمیت الدین ابن عربی و جلال الدین بلخی الرومی
mohamad
سلام
اساتید محترم ، این مطالب را عوام مطالعه میکنند و گمراه میشوند ممکن است در پیش خود این موضوع را بگویند که این چه دینی است که بزرگانش با هم اختلاف دارند و یکدیگر را مرتد و کافر خطاب میکنند
به عنوان یک عوام از شما اساتید خواهش میکنم کمی بیشتر رعایت و مراقبت کنید
یا حیدر علی بابا
.
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است
سید
سلام. جناب آقای میلانی یا هریک از شاگردان این بزرگوار، ما در تلگرام بسیار تلاش کردیم یک سوال ساده از شما که کانال هم دارید بپرسیم اما متاسفانه دریغ از هر جوابی. حضورا یا مجازا جواب بفرمایید مزید امتنان خواهد بودایمیل من
mevisen@gmail.com
سوال این است:
آیا در زمینه اعتقادات و اصول دین صرفا باید با تعقل و بررسی شخصی رسید به مطالب صحیح یا میشود مثل فروع دین به مرجع رجوع نمود( از باب استفتا)، یعنی ببینیم مثلا درباب وحدت وجود، یا معاد جسمانی و عدل و… یک مرجع چه برداشتی از قرآن و احادیث داشته و همان را تقلید کنیم؟ یا اینکه باید برویم حتما روایات مربوط به این قبیل مسایل را بخوانیم و درش تعقل کنیم و به نتیجه برسیم؟
محمد
به نام خدا
آقای میلانی انصافا انسان نادقیق و سطحی ای اند. معجرات انبیا دلیل بر راستگویی انها بوده است. نه دلیل بر راستگویی امثال آقای میلانی یا علامه حلی. تمام بحث این است که از کجا تفسیر اقای میلانی یا علامه حلی از قران و روایات درست است و نه تفسیر فلاسفه؟
و اصلا اصل بحث اشتباه مطرح شده است. کسانیکه پیرو نظرات آقای میلانی اند باید به این پرسش پاسخ دهند که اصلا آیا برای عقلانیت شانی قائل اند یا نه؟ اصلا آیا کلام اسلامی مصداق عقلانیت است؟
من طبق مطالعاتم به این نتیجه رسیده ام که فیلسوفان غربی خیلی از فلاسفه اسلامی عقلانی تر بوده اند و فلاسفه اسلامی از متکلمان. در حقیقت کلام اسلامی یک بازی دوگانه با عقل و نقل است و اصلا علمی برهانی نیست. بلکه تماما جدل است.
بهروز
بسم الله الرحمن الرحیم
شاهد بحث های کار بران اعم از مخالفین و موافقین فلسفه بودم
سخنی با هر دو گروه بزرگوار دارم :
علاقه به اهل بیت علیه السلام در صدر اعتقادات بزرگان هر دو گروه هست! در این شکی نیست ! اما سوال اینجاست که معیار هدایت یافتگی یک فرد یا گمراهی رو با چه شاخصه ای میتوان سنجید ?
اصلا ! هدایت چیست؟ و گمراهی چیست؟ وقتی خلیفه دوم مسلمین در مسجد مسلمین علنا حرف زیبا وعقلانی رو برای تمسخر فرمایش معصوم ع د مورد نکاح موقت مطرح میکنه!! ایا جز اینه که از استقرا فلسفی و براهین عقلی به این نتیجه رسیده که باید چنین حرفی رو بزنه ?
بحث ابن عربی و ایکس و ایگرگ نیست
بحث اینه که اگه من مکاشفه ای دارم !! ایا این رو باید برای دیگران (( حتی به قولی خواص)) !!! مطرح کنم ? شعرا هم در عالم خلسه شعر میگن !! و این حاصل سرازیری کلمات از عالمی با بعد دیگر به ذهن اونهاست !! اما میبینم که بعضی از این شعرا حتی در بدیهی ترین بدیهیات هم باهم نقطه مشترک ندارن !!
پس خواب و مکاشفات هم » هر چند مکانیزم ش ممکنه با خلسه شاعرانه فرق داشته باشه اما نمیتونه هدایتگر باشه»» (( البته به تنهایی ))
من نمیگم این ها همه باطله اما میگم هدایتگر و اطمینان بخش و قابل اتکا نیستن .
من با مطالعه اجمالی در متون فصوص الحکم و شروحی که جناب اقای صمدی در مباحث ایشون و جلسات انسان کامل و صد کلمه و رتق و فتق و معرفت نفس بیان فرمودن چیزی جز بازی با کلمات نیافتم ‘|.. ‘
از خدا ی متعال ارزوی توفیق دوستان در رسیدن به هدایت را خواستارم
بهروز ایروانی نژاد
کارشناس الهیات و معارف اسلامی
bzirtour@Gmail.com
گمنام آشنا
درود بر شما؛ بازی با کلمات چیزی هست که بهترین وصف برای فلاسفه هست؛ آن قدر با کلمات بازی میکنند تا باطل و حق بهم مشتبه بشن .
حال که وضع چنین است چه راهی بهتر از روایات اهل بیت وجود دارد؟
رضا
آفرین به شما
بله اینقدر خودشونو درگیر بازی با کلمات فلسفی کردند که از امام معصوم حضرت علی علیهالسلام فراموش کردند که آقا در مورد ذات خدا توصیه فرمودند در آن وارد نشوید که مانند دریایی ژرف و تاریک است ،سرگردان و هلاک خواهید شد ، حالا چطور شده آقایون فلسفی خود را عاقل تر از امام علی (ع) دانستند که رفتند در مورد ذات خداوند اظهار نظری فراتر از معصومین داشتند و دارند.
خدایا خودت کمکمان کن جز دو گوهر گران بها که رسول خاتم (ص) فرمودند قرآن و اهل بیت را براتون بجا گذاشتم، چیزی دیگری را وسیله هدایت قرار ندهیم و فلسفه را عقل ننامیم و عقل را در خدمت به قرآن و حدیث بکارگیریم.
سید علی مظلوم
ههههه.
حضرت علی ع احادیث فروان دارند .
کسی که به دنبال فلسفه نمیره از یک چیزی میترسه و کشش نداره .وگرنه امثال علامه حسن زاده و علامه طباطبایی و میرزا علی اقای قاضی و … نزدیکترین کسان به مولا علی ع بودند و ارادتمند ترین .
گمنام
احسنتکم.
گمنام آشنا
بنظرم برای یافتن حقیقت باید راهی بغیر از رسانه رو در پیش گرفت, رسانه ها در خدمت حکومت ها هستند و طبیعتا تبلیغ افرادی رو میکنند که از نظر تفکر به حکومت نزدیک باشند و این راه؛ صحیح نیست.
اگر اهل دقت باشید و کمی با علما آشنا باشید یا لا اقل در قم در میان دروس خارج و سطوح عالیه رفت و آمد کرده باشید می بینید مثل علامه طباطبایی کم نیستند لکن چیزی که ایشان رو متمایز کرد این بود که شاگردانشان از نظر سیاسی با این حکومت همراه شدند و همین باعث شد حکومت او و شاگردانش رو معروف کنه و بهشون امکانات عالیه بده.
بهروز
چندین قرن از عمر فلاسفه سپری شد و دانش آموختگان به بحث های فلسفی مشغول بودند عمر خود را در این وادی بی سرانجام سپری کردند ‘ حاصل ان چه شد ? همانند شطرنج بازانی که هیچگاه از بازی خسته نمیشوند ‘ اینها نیز سرگرم شناخت سر منشا پیدایش انسان و بحث های علت و معلولی و حدوث ذاتی و زمانی و اثبات واجب الوجود و بحث در کنه ذات خدا و’ اینگونه مباحث کردند اما حاصلش نه تنها باعث سرگردانی و گمراهی نسل بشر شد بلکه خودشان هم به نتیجهای ای قابل استناد و قابل ارزش که بتواند درمسیر هدایت انسانها باشد دست نیافتند ‘شما در هیچ کجای بحث های فلسفی نمیتوانیم به یک نقطه مشترک برسید که نقضی یا شبهه ای از طرف فیلسوف دیگر نتوان وارد کرد . قرنها گذشت اما همچنان در کلاس اول بحث توحید دست وپا میزنند . و تازه اگر فیلسوف عارف هم که باشند . مصیبت فراتر از اینست . اینها نمیدانند که مکاشفات هشتاد درصدش تحت اموخته ها و تلقینات و باورهای قلبی شکل میگیرد و به همین جهت است که شخصی مثل محی الدین عربی در مکاشفه ای عمر را در جایگاه وصی پیامبر میبیند و علی را در زیر پای او ویا ممکن است این مکاشفه برای یک شیعه بصورت عکس این قضیه اتفاق بیفتد . خلاصه خدا رحم کند به ما و جوانهای ما از این اشفته بازار بحث های فلسفی
درود بر شما دوست عزیز
Amirehonain
نوشته اید : «چندین قرن از عمر فلاسفه سپری شد و دانش آموختگان به بحث های فلسفی مشغول بودند عمر خود را در این وادی بی سرانجام سپری کردند ‘ حاصل ان چه شد ?»
شما میشه بفرمائید حاصل اخباریگری برخی علما و قمه زنی و برائت طلبی تا امروز چه بوده ؟
سید علی مظلوم
واقعا همین قدر فهمیدی از فلسفه و عرفان؟!!!!!
علیرضا
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ اخه خیر ندیده ها چی بگم بهتون سزاوارتونه وقتی ما دین داریم روایت داریم تمام چیزها و امرهای دینی و….. کتاب بهارانوار ۱۱۰جلدی داریم خب پدر امرزیده ها چرا دنبال این چیزا بریم راحت میریم سراغ روایات و منطق درست و مطلق که در نزد امامان است را یاد میگیریم و طریقه درست استدلال کردن را تموم شدو رفت نه با کلمات بازی کردم نه هیچی برید کتابای فلاسفه را از اخز به اول بخونید ببینید چه دری وریای نتیجه گیری کردن و به خیال خودشون چه دردیا دوا کردن خخخخخخخخخخخ
Amirehonain
قرار نیست همه مردم فیلسوف باشن کسی هم نگفته بیاید همتون فلسفه بخونید.همونطوری که خداوند هم نگفته همه مردم بیان فقیه شن
بلکه فلسفه برای اهلش که ظرفیت عقلانی و درک بالایی دارن هست تا بتونن بسیاری از اجمالات و مجهولات رو روشن کنن.
حسین
جامعه ای که الان در آن هستیم بهترین علامت تاثیر دینی هست که ممزوج با افکار ابن عربی و ملاصدرا و… که عمومیت حوزه گرفتار آن هست و ناکارآمد!!!. ساختار قدرت منتسکیو در کشور حاکم هست . ربای سیستمی که همه را آلوده کرده است و به تبع آن انواع انحرافات اجتماعی و فرهنگی. حال در این وانفسا امثال استاد میلانی و مرتضی رضوی و سید حسین موسوی زنجانی مجاهدت عظیمی را انجام میدهند تا غبار از چهره دین اسلام برداشته شود غباری که یهود طراح آن است
Amirehonain
اثبات کن حرفتو
فعلا که علم مبارزه با یهود دست همین علمای فلسفیه
مهدی
متاسفانه هیچکدام از دوستان توجهی به این موضوع نکردن که ایشان پیرو مکتب تفکیک هستن و چنین تابعی را چنین بیاناتی بی اساس و دون شان علمی شایسته است.
اگر کسی یک مرتبه و حتی گذرا المیزان خوانده باشد جز توحید در المیزان چیزی نمیبیند سایر اثار علامه بزرگوار سید محمد حسین طباطبایی همگی بر مبنای قران و همگی بر پایه تثبیت تفکر توحیدی است
a
چه کسانی تفسیر سوره حمد امام را تعطیل کردند؟
آیا با مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی امام راحل و رهبر معظم انقلاب آشنا هستید؟
نکند همانهایی که میگویند علامه طباطبایی دستنشانده فرح است، میگویند امام دستنشانده محمدرضا پهلوی و رهبری دستنشانده ترامپ است؟
حسن عباسی
امام جعفر صادق همه آدمهای صاحب اندیشه را در جمع خود می پذیرفتند و با احترام وبه زیبایی پاسخ می دادند وچه اندیشه هایی که به اندیشه های جعفر بن محمد نگرویدند اما چنان جذب شخصیت و شعور او می شدند که افتخارشان این بود از مخالفان او بودند چه برسد که با اوموافق بودند.کسانی که آقای میلانی نام برده اند آدمهای محترم و عزیزی هستند…
آشنا
حال پخته درنیابدهیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام…
نگاه
حال پخته درنیابدهیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
ناشناس
واقعا آدم بی سواد تر از این آقا پیدا نکردید با او مصاحبه کنید؟ واقعا همه چیز را با بی سوادی خود به سخره گرفته و وهن به حوزه های علمیه و روحانیت ایجاد می کند
حبیب
اقای میلانی کاملا صحیح میگه
فلیفه حاصل اراجیف ذهنی ارسطو و افلاطون هستش که به مرور زمان وارد اسلام شد و کامل تر شد.
تو علوم جدید یعنی فیزیک مدرن، ریاضی ، بیولوژی و شیمی فلسفه را اراجیف می دانند و کاملا صحیح است.
شما مناظره های فیلسوف مسیحی و یک فیزیکدان را ببین
ببین چطوری پوز فیلسوف مسیحی که هزار برابر فیلسوفان اسلامی حرفه ای هستند، چگونه به خاک می مالد. فلسفه اسلامی که چیزی برای گفتن ندارد. اصلا فلسفه ی اسلامی وجود ندارد و این کلمه بدعت است
محمد امین
باسلام خدمت همه خوانندگان مطالب
در آخر الزمان یک دین که مانند اکسیر احمر است باقی نمیماند بنده خیلی مشتاق بودم که فلسفه و عرفان را فرا بگیرم اما هر وقت شروع میکردم یک دست غیبی یا بهتر بگم هیچ چیز از مسائل را متوجه نمیشدم اما هر وقت تفسیر های روایی مانند البرهان را میخواندم معرفت حقیقی را در وجود خودم احساس میکردم بیایید عمر چند روزه و محدود خودمان را صرف خود سازی و سربازی امام زمان کنیم و راه دیگران را دوباره نرویم
از استاد کمال تشکر را دارم و درخواست میکنم برای جذب بیشتر وقتی از کسی نامی میبرند با احترام بیشتری باشد چون مردم جذب ادب میشوند هر چند دست ما خالی از علم باشد.
ناشناس
تنها علمی که با آن می توان اثبات وجود الله کرد همین علمی است که امروزه به نام فلسفه مشهور است و در علم کلام هم به اعتراف خود متکلمین با روش فلسفی اثبات خداوند قابلیت اثبات دارد. لذا بدون فلسفه نبوت و امامت و ائمه علیهم السلام را معاذ الله باید بوسید و گذاشت کنار. پس این سخن به نظر حقیر از ارزش خالی است و سخنی است که در دریای جهالت خوض کرده. و الله عالم.
ناشناس
سلام علیکم مایه تاسف متاثره
ناشناس
بعضیها عقده مطرح شدن دارند مدام میگویند من من من……
ناشناس
خالف تعرف!!!!
دین به دنیا فروختن کار هرکسی نیست انصافا خیلی جسارت میخواهد
شما که سهله رییستون میرزا مهدی اصفهانی هم خاک قبر آقای قاضی نمیشه
ناراحتی از اینکه قبرش زیارتگاه میلیونها زائر هست و اما نخواهیم فهمید امسال شما کجا دفن میشین
من الان لی ولیا فقد ارصدنی بالمحاربه
ناشناس
کامنت آخری اشتباه تایپی داشت اصلاح میکنم:
ناراحتید از اینکه قبر آقای قاضی زیارتگاه میلیونها زائر هست؟ اما در آینده و پس از صدسال کسی حتی نخواهد فهمید امثال شماهایی که همش به علما و اولیا الهی توهین میکنند کجا دفن شده اند و قبرشان کجاست. زیرا خدا فرموده من الان لی ولیا فقد ارصدنی بالمحاربه. خدا از اولیائش دفاع میکند
آقای قاضی مطرود نبوده و نیست و نخواهد بود
بهتر است در مناظره همواره اخلاق رعایت شود
تنگ زدن به دیگران مغالطه «مسموم کردن چاه» است
ناشناس
اقای میلانی و امثال ایشون تقصیری ندارند و نیتشون خیره ولی بندگان خدا اصلا نفهمیدند که فلاسفه چی میگن و یه جورایی در جهل مرکب هستند.مراجعی هم که فلسفه رو رد کردند مطالعه فلسفی خیلی کمی داشتند مثل اقای وحید.ایت الله بهجت هم فلسفه رو حتی لازم هم دونستند اما برای امثال اقای میلانی که ذ نمیکشیده اول گفتندکلام بخونید تا گمراه نشید و در و کسی فلسفه رو مثل اقای میلانی بفهمه گفتندقطعا یا خودش کافر میشه یا فلاسفه روکافر میدونه.به همین دلیل هم بوده که ابن سینا هر کسی روبه درس فلسفه خودش راه نمیداده چون هرکسی قدرت فهم این مباحث رو نداره.
عمار
مگر انسان عاقل و فهیمی هست که منکفر فلسفه شود. عجبا
یه طلبه بانشاط...😉
سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان :-)
ان شاء الله حال همه شما خوب باشه
🙂
بسم الله الرحمن الرحیم
بک مستغاث یا صاحب الزمان…
🌿
یکی از اعمالی که خداوند متعال به واسطه آن حلم را به بنده عطا میکند، حفظ احترام نسبت به صاحب عقیده مخالف انسان است.
💐
مطالب فلسفه بر اساس برهانهای عقلی مورد قبول عقلای عالم، و با تکیه بر یقینیات چیده شده.
مخالفان معزز فلسفه میگویند در اعتقادات، آیات و روایات ما را کافی است، سراغ فلسفه عقلیه نرویم.
در جواب میگوییم:
عزیز دل شما مختارید نروید، اما ما هم مختاریم و میرویم، زیرا:🌹
۱. ظاهر آیات و روایات ایجاد یقین نمیکند، ایجاد ظن میکند، (مانند آیه ید الله فوق ایدیهم، در حالی که خداوند متعال مانند ما دست و جسم ندارد.)
۲. بر اساس علم منطق، مواد برهان و اعتقاد جازم باید یقینیات باشد نه ظنیات.
۳. پس در اعتقادات، از یقینیات عقلی استفاده میکنیم نه از ظنیات که ظاهر قرآن و روایات است.
۴. لذا ظن ایجاد شده در این آیه مبنی بر برتری خداوند متعال بر غیر او را، با فکر بدیهی سنجیده و میفهمیم برتری قدرت منظور است، نه برتری جسمانیت.
🌷
روش ذکر شده، همان روش علم منطق (که مورد قبول تمام عقلای عالم است) و روش فلسفه اسلامی است.
🌿
نه تنها فلسفه و عرفان با مفاهیم بلند قرآن عظیم الشان تناقضی ندارد، بلکه مؤید و روشن کننده حقایق وحی است.
جهت مطالعه بیشتر کتاب «قرآن و عرفان و برهان از هم جدائی ندارند» اثر علامه بزرگوار حسن زاده آملی به دوستان توصیه میشود.
موفق و سربلند باشید 😉
راسخ
ره میخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است بجوئید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است نمیدانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود میشناسد که سرور کیست سرگردان کدام است
رضا
سلام، دوست عزیز خوب شد شما گفتی وگرنه ما گمراه میشدیم!, برادر باهوش منظور این گفتگوها این نیست که کسی به ظن عمل کند و از عقل استفاده نکند و اصلا منظور این نیست که قرآن و حدیث کافیست، بلکه حجت نهان که عقل است باید در خدمت قرآن و حدیث باشد همانطور که خدا در قرآن بارها فرمودهاند در این آیات نشانه های برای کسانی است که تعقل کنند، بنابراین لطفاً اینقدر سطحی نقد نکنید همه ما هم از عقل خود و هم از سایر عقلا استفاده میکنیم، اما علوم فلسفی در مبحث تفکر عقلانی افراط میکند .
Amirehonain
صحیفه نور- امام خمینی(ره)
گمان نکنید که تهمت وابستگی و افتراء بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز! ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته ، به مراتب کاری تر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است! عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسایل رایج حوزه ها بود که هر کس کج راه می رفت متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار می رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خرد سالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت، وضع روحانیت و حوزه ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود.
ناشناس
متحجرانسانی است که معتقده حقیقت باواقعیت یکیست
همانجورکه هیچکس نمیتونه ادعاکنه من حقیقت مطلق یعنی
خدا رودرک کردم قطعا نمیتونه ادعاکنه من قرآن واسلام رو
کامل درک کردم ومن بهترین مفسر معلم ومبلغ شیعی هستم
وحرف اخررو من میزنم
بدون شک نزدیکترین شیعی به حقیقت ناب شیعه امام جعفر
صادق جانم به قربانش هست ونزدیکترین شیعی معاصر
بدون شک امام خمینی، علامه طباطبایی وعلامه حسن زاده
شهیدمطهری هستند که نزدیکترین سیره به امام جعفرصادق
دارند
اینجانب یک مارکسیست دوآتشه بودم که تسلیم منطق و
سیره این عزیزان شدم وبامطالعه آثار امام، علامه مطهری
علامه طباطبایی اسلام روپذیرفتم
ومتاسفانه با تفکرمتحجرین انجمن حجتیه وسیره وروش
این افراد خشک مغز ازاسلام بریده شدم
اگر نبود تفکرامام و شاگردانش خبری ازاسلام وشیعه نبود
ناشناس
حیف از وقتی که برای صحبتهای میلانی صرف شود!
مجتبی رسولی
منکر فلسفه نه تنهابایدفلسفه بخواندیعنی زانوی ادب درپیشگاه اساتیدبحق این فن بزنندبل که ازمثبتین فلسفه هم واردترباشند
که انکارازاثبات سوادبیشتری منیطلبد ولی این آقا خودش اقرارکردکه فلسفه نخوانده است وبرای ردوانکارآن به کتابهای نقلی
وکلامی اکتفاء کرده وجالب اینکه میفرماید درعراق برای برخی وقتی توضیح داده که فلاسفه چه نظراتی دارندآن آقایان در
مقابل گفته اند پس فاتحه حوزه های ایران خوانده شده آخه آدم اینقدر درخیالات خودش الکی خوش میشه ؟ اینجاست که
بایدگفت عاشق شوورنه روزی کارجهان سرآید ناخوانده درس مقصودازکارگاه هستی
سید علی
تربت پاک آیت الله میرزا علی اقای قاضی زیارتگاه مردم و عاشقان از همه جای جهان است . بیچاره امثال میلانی که آتش جهنم را بخاطر توهین هایی که به علمای طراز اول میکنه برای خودش کوه کوه میخره . فقط یه نگاه به کامنتها بندازه . اقا جان برو توبه کن . نفهمیدی و فلسفه و عرفان نمیدونی چیه برادر. برو تا مرگ به سراغت نیومد خودت رو از آتش جهنم نجات بده
مجتبی رسولی
سلام براهل علم انکارکردن هزینه ندارد آسان است
این فهم ودرک حکمت است که واقعا مشکل است و
زمانبربقول آقایدجوادی حفظه الله بعد ازسی چهل سال آدم مستعد میتواند مبانی تصوری فلسفه راتازه
درست تصورکند حالاتوخودحدیث مفصل بخوان…
مجتبی رسولی
واقعا جهل وبی خردی باآدم چه هاکه نمیکند آخه :
جایی که عقاب پربریزد برادرمن ازآدم فلسفه ندیده
چه خیزد انکارکه هزینه نداره آقلاجانب ادب رانگاه
میداشتی امثال علامه افتخاربشریتند
حضرت دوست
آقا رسما دیونه خونه است، جدا این حسن میلانی را به چیزی ببندید خطرناکه واقعاً
یاشار
اونی را که باید به جایی بست شما کافران وحدت وجودی پیرو ابن عربی لواط دهنده امرد لعنت الله علیه هست!
ان شاء الله درد و بلای شیخ حسن میلانی بخوره تو کاسه سر تو و همه مخالفانش ناصبی های منافق در لباس شیعه! کی بشه ریشه تون را امام زمان عج الله بزنه یه مشت جنگیر و جنباز و ساحر و نجاست محض بیشتر نیستید پدرسوخته های مفت خور!
یاشار
اعوذبالله من الشیطان رجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ان شاء الله خدا خیر کثیر و سلامتی و عاقبت به خیری عطا کند به استاد والامقام و ارجمند و دانشمند جناب آقای شیخ حسن میلانی که واقعا توحید را از ایشان آموختیم خدا حفظت کند مرد خدا هم شما را و هم استاد طیب نیا و استاد سید هندی رو…و لعنت و عذاب خداوند بر معتقدان به کفر وحدت وجود و لواط بازان امرد باز ! و پیروان فلاسفه و ملحدان و کافران و صوفیه و عرفای جنگیر و جنباز که جنگیری ها را برای خودشان کرامت میتراشند پدرسوخته های نجس مطلق..لعنت خدا بر ساحران جنگیر پیرو شیاطین در لباس نفاق شیعه و هزار هزار هزار لعن الله بر ابن عربی لواط دهنده ناصبی امرد ابنه ای لعنت الله علیه و تمام اتباعش لعنت الله علیهم جمیعا از اول تا به آخر به کوری جفت چشمای نواصب و منافقین در لباس شیعه . ان شاء الله مخالفان پرچم توحید الهی کوررر بشید.
اللهم عجل لولیک الفرج
محمدامین
واقعا به یک درصد احتمال نمیدی شاید حرف کسانی که داری فحاشی میکنی چیز دیگه ای باشه و این ادمهایی که ازشون تمجید کردی غلط فهمیده باشند حرف بزرگان رو، هر که گوید جمله حقند ابلهی ست
و انکه گوید جمله باطل او شقی ست
ابراهیم
قرآن کريم :
فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُواْ الْأَلْبابِ؛
[سوره زمر، آيه ۱۷ ـ ۱۸]
بشارت ده به آن بندگانم كه سخنان را مى شنوند و از بهترينِ آنها پيروى مى كنند. آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنان عاقلان اند.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند :«انّ الحق لا یعرف بالرجال اعرف الحق تعرف اهله » همانا حق به شخصیتها شناخته نمی شود , خود حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی »( محمدی ری شهری , محمد , میزان الحکمه , قم, دار الحدیث , ۱۳۷۷, ج ۳, ص ۱۲۳۸)
فَلَمَّا كَانَ آخِرُ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ التَّشْرِيقِ أَنْزَلَ: اللَّهُ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي- ثُمَّ نَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ- ثُمَّ قَالَ نَصَرَ اللَّهُ امْرَأً، سَمِعَ مَقَالَتِي- فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ، وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ…… تفسير القمي نویسنده : القمي، علي بن ابراهيم جلد : ۱ صفحه : ۱۷۳
امیرمومنان علیهالسّلام : «خُذ الحکمَهًْ حَیثُ کانَتْ وَ انْظُر اِلی ما قالَ و لا تنظُرْ الی مَنْ قال. حکمت را هر جا باشد، فرا گیر. و نگاه کن به آنچه گفته میشود، نه به گوینده سخن».
خُذُوا الْعِلْمَ مِمَّنْ عِنْدَهُ وَ لَا تَنْظُرُوا إِلَى عَمَلِهِ بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۲، ص۹۷.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- «وَ حَدَّثَنِي الْوَشَّاءُ عَنِ الْبَطَائِنِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ كَلِمَةَ الْحِكْمَةِ لَتَكُونُ فِي قَلْبِ الْمُنَافِقِ فَتَجَلْجَلُ حَتَّى يُخْرِجَهَا» بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۲، ص۹۷.
«خُذُوا الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۲، ص۹۷.
«خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَتَخَلَّجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ» بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۲، ص۹۹.
عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْمُفِيدِ الْجَرْجَرَائِيِّ عَنِ الْمُعَمَّرِ أَبِي الدُّنْيَا عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «كَلِمَةُ الْحِكْمَةِ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَحَيْثُ وَجَدَهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا»[۶] مؤمن دنبال علم و دانش است هر جا آن را بيابد احق به اين هست و بايد آن را اخذ بكند.
یا أیها الذین أمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً ….( ؛ ای کسانیکه ایمان آوردهاید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص [حق از باطل] قرار میدهد
وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۱۰۸﴾و آنهايى را كه جز خدا مى خوانند دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى [و] به نادانى خدا را دشنام خواهند داد اين گونه براى هر امتى كردارشان را آراستيم آنگاه بازگشت آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود و ايشان را از آنچه انجام مى دادند آگاه خواهد ساخت (۱۰۸)
امیرمؤمنان علی(ع)- خطاب به قنبر- که میخواست به کسی که به او ناسزا گفته بود، ناسزا گوید- میفرماید: آرام باش قنبر! دشنامگوی خود را خوار و سرشکسته بگذار تا خدای رحمان را خشنود و شیطان را ناخشنود کرده و دشمنت را کیفر داده باشی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، مؤمن پروردگار خود را با چیزی همانند بردباری خشنود نکرد و شیطان را با حربهای چون خاموشی به خشم نیاورد و احمق را چیزی مانند سکوت در مقابل او کیفر نداد. (أمالی شیخ مفید، ص۱۱۸، ح۲)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید: من لم یهذب نفسه لم ینتفع بالعقل؛ هر کس نفس خود را تهذیب نکند، از عقل و خرد بهره ای نخواهد برد
امام على عليه السلام :يَنْبَغى لِلْعاقِلِ اَنْ يُخاطِبَ الْجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبيبِ الْمَريضَ؛
شايسته است كه برخورد عاقل با نادان، مانند برخورد طبيب با بيمار باشد.
[غررالحكم، ح ۱۰۹۴۴]
امام على عليه السلام :اِنَّ بِذَوِى الْعُقولِ مِنَ الْحاجَةِ اِلَى الاَْدَبِ كَما يَظْمَأُ الزَّرْعُ اِلَى الْمَطَرِ؛
نياز عاقلان به ادب، همانند نياز كشتزار به باران است.
[غررالحكم، ح ۳۴۷۵]
امام على عليه السلام :اَلا وَ اِنَّ اللَّبيبَ مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجوهَ الاْراءِ بِفِكْرٍ صائِبٍ وَ نَظَرٍ فِىالْعَواقِبِ؛
بدانيد عاقل، كسى است كه با فكر درست، به استقبال نظرات گوناگون برود و درعواقب امور بنگرد.
[غررالحكم، ح ۲۷۷۸]
پيامبر صلي الله عليه و آله :اَثْنى قَوْمٌ بِحَضْرَتِهِ صلي الله عليه و آله عَلى رَجُلٍ حَتّى ذَكَروا جَميعَ خِصالِ الْخَيْرِفَقالَ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: كَيْفَ عَقْلُ الرَّجُلِ؟ فَقالوا: يا رَسولَ اللّه ِ نُخْبِرُكَ عَنْهُ بِاجْتِهادِهِ فِىالْعِبادَةِ وَ اَصْنافِ الْخَيْرِ تَساَلُنا عَنْ عَقْلِهِ؟! فَقالَ صلي الله عليه و آله: اِنَّ الاَْحْمَقَ يُصيبُ بِحُمْقِهِ اَعْظَمَمِنْ فُجورِ الْفاجِرِ، وَ اِنَّما يَرْتَفِعُ الْعِبادُ غَدا فِى الدَّرَجاتِ وَ يَنالونَ الزُّلْفى مِنْ رَبِّهِمْعَلى قَدْرِ عُقولِهِم؛
گروهى در حضور پيامبر اسلام، مردى را ستايش كردند و همه ويژگى هاى خوب رابرايش بر شمردند. رسول خدا صلي الله عليه و آلهفرمودند: «عقل او چگونه است؟». گفتند: «اى رسولخدا! ما از جديت او در عبادت و ديگر خوبى ها سخن مى گوييم و شما از عقل اومى پرسيد؟». فرمودند: نادان از روى نادانى به زشتى هايى بزرگ تر از زشتى هاى انسانگنهكار دست مى زند. همانا بندگان به ميزان عقلشان در روز قيامت به درجه بالاتر نائل وبه پروردگارشان نزديك مى شوند.
[تحف العقول، ص ۵۴]
پيامبر صلي الله عليه و آله :اَلا وَ اِنَّ اَعْقَلَ النّاسِ عَبْدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَاَطاعَهُ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصاهُ وَعَرَفَ دارَ اِقامَتِهِ فَاَصْلَحَها وَ عَرَفَ سُرْعَةَ رَحيلِهِ فَتَزَوَّدَ لَها؛
بدانيد كه عاقل ترين مردم كسى است كه پروردگارش را بشناسد و از او پيروى كند،دشمنان خدا را بشناسد و از آنان نافرمانى كند، جايگاه ابدى خود را بشناسد و آن را آبادكند و بداند به زودى به آنجا سفر خواهد كرد و براى آن، توشه بردارد.
[اعلام الدين، ص ۳۳۷، ح ۱۵]
أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنِي عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى اَلْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ اَلْعَلاَءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ اَلْعَقْلَ اِسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ لاَ أَكْمَلْتُكَ إِلاَّ فِيمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ .
امام باقر عليه السلام فرمايد چون خدا عقل را افريد از او باز پرسي كرده به او گفت پيش اي پيش امد گفت باز گرد بازگشت فرمود به عزت و جلالم سوگند مخلوقي كه از تو نزد من محبوب تر باشد نيافريدم و تو را تنها به كساني كه دوستشان دارم به طور كامل دادم همانا امر و نهي كيفر و پاداشم متوجه توست الکافي , جلد۱ , صفحه۱۰
اللهم عرفني نفسك، فإنك إن لم تعرفني نفسك لم أعرف نبيك، اللهم عرفني رسولك، فإنك إن لم تعرفني رسولك لم أعرف حجتك، اللهم عرفني حجتك، فإنك إن لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني.
سهراب
طرف حقیقتا کافر و مشرک است. این اقای میلانی که اول پلورالیستی حرف زد بعد حرفش را جمع کرد دید نمیشود این قدر ساده تکثرگرایی را ترویج داد. بعد این اقا که مدعی است و ادعایش گوش عالم را پاره میکند، احیایا فرق ساده ماهیت و وجود را نمی فهمد یا تفاوت در این حرف که هرچیزی مظهر وجودی خدا هست و اینکه هرچیزی عین خداست رو نمی فهمه؟ اینکه هر چیزی قسمتی از خداست منتها چون ماهیت دارد نقصان دارد. کفر مرکب دارد، نمیفهمد که جز خدا وجود ندارد! اگر داشت که دیگر او هم علت نیاز داشت! مردیکه کافر بی دین، هنوز فرق راسیونالیسم و کلیت فلسفه را نمیفهمد. مگر فلسفه مال یک شخص است؟ بعد هی میگوید ذات خدا، این یارو کافر است! مگر استغفرالله خدا محدود است که ذات داشته باشد؟ بعد همین آقای مثلا متکلم نشنیده شر وجود ندارد! و فقط خیر وجود دارد! معنی این حرف را فهمیده است؟ بعد آن قاعده چطور است؟ مگر مال یکی هست که قاعده بگذارد؟ یا که فرق بین تشابه و عینیت رو نمیفهمد؟ اصلا اینکه میگوید دین تمامش عقلی است کفر است! عقل به ما میگوید برو به وحی تسلیم بشو این آقا نفهم و کافر است میگوید دین عقلانی است. اصلا قرآن نخوانده که بخواند گفت همه چیز در عالم آیت خداست. هنوز نفهمیده عالم یعنی هستی یعنی وجود، خدا هم که از اول وجود داشته پس عالم حدوث ندارد! این دنیای ماست که حدوث پیدا کرده است. بعد این فلاسفه قائل به جبرند از کجا آمد؟ جعل حدیث به روش تفسیر به مطلوب میکند! ما نمیتوانیم چیزی از خودمان بدانیم ولی میتوانیم بفهمیم که نمیتوانیم چیز زیادی بفهمیم! برای این فهمیدن خودش فلسفه میخواهد! فلسفه فقط صحت و غلط بودن نیست، کدام احمقی خواسته از ارسطو پیامبر بسازد؟ مشکل شما بوده اصلا امام و پیامبر را با ارسطو مقایسه کردی! آدم با ارسطو هم قدم میشود نه اینکه به او تقلید کند. چطور و به چی فکر کردن هم فلسفه هست. بعد احیانا این اقا تازه به این نتایج رسیده؟ بعد در ضمن کدام احمقی گفته علت عین معلول و برعکس است؟ او هرکس بوده ضد فلسفه بوده! فلسفه ساختن نظام خودساخته نیست بلکه نوعی خودآگاهی هست.
داوود
کاری ک روسپی خونه با عشق میکنه همون کاریه که دانشگاه با علم و حوزه با دین میکنه…😑
بنده خدای مهربان
این بنده نمی داند اظهارنظر هایی که در مورد اشخاص بزرگ دین به این صراحت می کند اوج نادانی یک شخص است چه بسا خیلی از بزرگان دین در زمان خود تقیه می کردند و اگر خیلی از حرفها را می گفتند کشته می شدند. فکر کنم خود ایشان یک ورودی تفکرات انگلیسی و یا منحرف کامل به مسائل دینی اند حیف که زمانی که برای خواندن مطالب ایشان گذاشتم.
علی حسن
امروز نیاز جامعه اسلامی حل مشکل اقتصادی است . و در قدم دوم فرهنگ سازی در راستای صادق بودن و انسان بودن واجرای قوانین کلان کشوری بر مبنای اجرای عدالت در جامعه و در اخر مباحث فلسفی و …. است. خواهشا اصل فراموش نشود. با تشکر.
هنرمند
نظرم نسبت به آقای میلانی اینه که یا دچار جهل مرکب شده و یا مغرضانه برای دست یافتن به اهداف فاسد.
اگر علمایی هستند که با فلسفه مقابله میکنند باید بدانیم که علمایی همچون مقام معظم رهبری، امام خمینی، علامه طباطبایی، آقای جوادی آملی، آقای حسن زاده، آقای مصباح ، شهید مطهری و …. هم بافلسفه موافق بودند و هم صاحبنظر.
امثال آقای میلانی گویی فلسفه را کفر و فلاسفه را کافر فرض میکنند . اینجور افراد حق الناس گردنشونه و باید پاسخگو باشند.
محمدامین
مولا علی ع المرء عدو ماجهله انسان به چیزی که علم ندارد دشمنی میکند
میلانی چیزی از فلسفه نمیدونه حرفش هم اعتباری نداره
محمدامین
با عرض سلام خدمت دوستان عزیز
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای جان من خطا اینجاست
در ضمن افرادی که مخالف فلسفه به عنوان یک علم هستی شناسی عقلانی هستند احادیث لاتنظر الی من قال انظر الی ما قال مولا علی ع نبین که میگوید ببین چه میگویید علم مرز جغرافیایی نداره همه انسانیم و مخلوق خداییم و صاحب عقل و اندیشه نادانند کسانی که در علم نژادپرستی میکنند
در نهایت؛
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر و شیر
Mohammad Amin
با سلام دوستان
عجله نکنید نهایتا سی چهل سال دیگه وقتی همه در پیشگاه عدل الهی حاضر شدیم خواهیم دید وارستگانی همانند قاضی طباطبائی، علامه طباطبایی، حسن زاده آملی، شهید مطهری، حق میگفتند یا امثال وحید خراسانی و صافی گلپایگانی و اتباع اینها مثل میلانی و.
عنایت الله ماندگاری
سلام فلسفه مانند سایر علوم از مصونیت برخودار نیست وارا نادرست هم در آن وجود دارد ولی برخورد سلبی مطلق با فلسفه نشانه جهل است چون فهم برخی از مسائل دین در بعد اعتقادی به فلسفه مرتبط است
مهدی
نمیدونم ولی احساس میکنم بیشتر کسانی که با فلسفه مخالفند به نوعی اصلا فلسفه حالیشون نمیشده!!برادر عزیز شما که داری علامه رو با وهابیت یکی میکنی لطفا بیا با دلیل و مدرک و نه فقط با روایت و گفته فقها ،ضدیت فلسفه با خداوند متعال و اسلام رو ثابت کن.حرف زیاد زدی ولی دلیل نیاوردی دقیقا مثل مکتب تفکیک و بزرگانش.در یک کلام بگم دینی که پایه ی فلسفی نداشته باشه با دو سه تا شبهه میره توی قعر تاریخ.فلاسفه خیلی مظلومند که هم باید یک تنه کمر الحاد و مادی گرایی رو خم کنن و هم به طعنه های امثال شما گوش کنن و دم نزنن.خدا عاقبت همه رو بخیر کنه