
اشاره: یکی از موضوعاتی که در فضای سیاسی جامعه بسیار مورد توجه قرار گرفته، موضوع اعتدال در عمل و گفتار است که شعار رئیسجمهور محترم نیز هست. برای بررسی معنا و مفهوم اعتدال و مصداقهای عینی آن گفتوگویی با حجتالاسلاموالمسلمین اسلامی عضو هیئت علمی پژوهشکده فقه و حقوق انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
لطفا به عنوان اولین سؤال بفرمایید اعتدال در فرهنگ دینی و سیاسی به چه معناست؟
درباره اعتدال که به عنوان شعار و روش و منش دولت جدید انتخاب شده است میتوانیم بگوییم به دو طریق میتوان مقصود از اعتدال را روشن کرد: ۱. مفهومشناسی و تعریف ۲. مصداقشناسی و تطبیق.
در بیان تعریف، میتوانیم یک بار مراجعه کنیم به فرهنگی دینی که در اینجا اعتدال مشتق از عدل است و عدل در مقابل ظلم. مرحوم مطهری بحثی مطرح کردهاند با این عنوان که عدالت را از قواعد فقهی قرار بدهیم. مشکلی در اینجا این است که برخی مصادیق ممکن است به ظاهر از نظر عقل، خلاف عدالت باشد ولی در شرع به عنوان حکم شرعی معرفی شده باشد. در اینجا مواردی مورد شک و شبهه قرار میگیرد. در مواردی که دلیل شرعی داریم و به آنها به عنوان واجب، جایز یا مستحب، امر شده است، میتوان گفت که آن کار، خارج از عدالت نیست و به بیان دیگر، مصداق شرعی عدالت است.
مواردی نیز داریم که در آنها دلیل قطعی عقلی وجود دارد که یک کار، عدل یا ظلم است. آن موارد نیز عقلا مصداقهای یقینی عدلاند. اما جاهایی وجود دارد که محل شک است یعنی عقل از نظر برخی، یک حکم داشته باشد و از نظر برخی دیگر، حکمی دیگر. اینجا فروعات بحث قاعده عدالت است. باید مواردی که تعارض بین عقل و شرع است بررسی شود. کلاً مبنای ما این است که اگر شرع دلیلی بر کاری داشته باشد، آن کار نمیتواند از نظر عقل، ظلم باشد و اگر مورد تعارضی به ظاهر دیده شود یا دلیل عقلی بر خطاست، یا دلیل شرعی.
در اخلاق اسلامی گفتهاند که اعتدال، حد وسط بین قوه شهویه و قوه غضبیه است. در فرهنگ سیاسی وقتی صحبت از اعتدال میشود، مفهومی نسبی است که در مقابل جریان تندرو قرار دارد. به قرینه مقابله، هرجا جریان تندرو وجود داشته باشد، جریانی که نسبت به او کمتر تندروی داشته باشد، معتدل شناخته میشود. و همین جناح، خود نسبت به جریانی که اعتدالگرایی بیشتری دارد جریان تندرو نامیده میشود. پس اعتدال در فرهنگ سیاسی یک مفهوم نسبی است. یعنی یک جریان، نسبت به جریان پاییندست خود تندرو و نسبت به جریان بالادست، معتدل است.
تعریف اعتدال از راه مصداقشناسی آن به چه صورت است؟
همانطور که عرض کردم، راه دیگر برای کشف مقصود این است که مصادیق یقینی اعتدال را بررسی کنیم. مثلاً بگوییم امام خمینی یک عنصر معتدل بوده است یا مرحوم مدرس، شهید بهشتی، شهید مطهری عناصر معتدل بودهاند. بنابراین کسی که در مورد اعتدال صحبت میکند باید ملاک و مبنای خود از مفهوم اعتدال را معرفی کند و توضیح دهد که آیا مقصود او اعتدال شرعی است، یا اخلاقی. و آیا مفهوم سیاسی اعتدال منظور اوست یا یا مصداقهای عینی آن.
اگر به مصادیق مراجعه کنیم و آنها را به عنوان شاخصهای اعتدال قرار دهیم، پرسش دیگری به وجود میآید که بحث از ثابتها و متغیرهای این تفکرات اعتدالی است و باید به آنها توجه شود.
اگر ممکن است بیشتر در مورد این ثوابت و متغیرهای فکری که فرمودید توضیح دهید؟
سخنم را با یک مثال روشن میکنم. مثلاً امام خمینی مصداق تفکر اعتدالی است. ایشان یک تفکر ثابت داشت که جاودانه است؛ مثل استکبارستیزی که این استکبارستیزی را مبنا قرار داده بود و البته اختصاص به عصر امام خمینی نداشت که بگوییم الان دیگر دوره آن گذشته است. اتکا به مردم و خودباوری نیز از ثوابت تفکر امام خمینیاند. بنابراین اگر کسی جریانی را دنبال کند که به دنبال سازش با استکبار باشد، اگر امام خمینی را شاخص جریان اعتدال بدانیم، میتوانیم بگوییم این شخص تندرو است. البته قبول داریم که دشمنتراشی بیجهت نیز تندروی و از تفکر اعتدالی امام خمینی به دور است.
امام خمینی مردم را باور داشت. اگر یک جریان سیاسی، مردم را باور نداشته باشد به طوری که اگر مردم از او تعریف کردند مردم را قبول دارد و اگر او را تخطئه کردند، میگوید مردم نمیفهمند، میتوانیم بگوییم این جریان یک جریان تندروست؛ چون امام خمینی مردم را باور داشت.
امام خمینی بر مسئله خودباوری نیز تکیه داشتند. مقام معظم رهبری هم فرمودند که ما باید نگاه به درون داشته باشیم. در سیاست خارجی از ثوابت تفکر امام خمینی تکیه به ملتها بود. حالا اگر جریانی پیدا شود که به جای ملتها، بر دولتها تکیه کند و به قیمت از دست رفتن پایگاه مردمی و جهانی انقلاب بخواهد با برخی از دولتها و حکومتهای دیگر، روابط گرم و صمیمی برقرار کند، این جریان بر اساس اینکه امام خمینی نماینده تفکر اعتدالی باشند، یک جریان تندرو محسوب میشود. اینها ثوابت تفکر امام خمینی است.
اما تفکر امام خمینی متغیرهایی نیز داشت که متعلق به زمان خودش بود و ما انتظار نداریم که امروز نیز حتما همان نوع برخوردها و تفکرات، پیروی شود. مثلا نحوه خاص برخورد امام با برخی از جریانات خارج از کشور. امام خمینی زمانی صلاح دیدند که نسبت به سلمان رشدی موضعی قاطع بگیرند، اما این تصمیم مربوط به زمان خود ایشان بود. ممکن است امروز چند برابر آن زمان، اسلامستیز وجود داشته باشد ولی ما لازم ندانیم که با آنها همان برخورد را انجام بدهیم؛ چون آن برخورد مربوط به همان زمان بوده است.
در برخی موارد ممکن است شک کنیم که برخوردی از امام خمینی، شهید مطهری، شهید بهشتی یا… به عنوان تفکر اعتدالی، از ثوابت تفکرات ایشان بوده و یا از متغیرهای تفکرات ایشان. در اینجا باید چه کنیم؟
در اینجا میتوانیم بگوییم ما قدر متیقنها را اخذ میکنیم. یعنی برای تعریف جریان اعتدالی از تفکر امام خمینی، میتوانیم قدر متیقنهای تفکر ایشان را اخذ کنیم و جریانهای سیاسی را با آن بسنجیم.
سؤال دیگری که مطرح میشود این است که اگر بخواهیم حرکت اعتدالی و حرکت تندرو را شناسایی کنیم، چه شاخصهایی داریم. در اینجا چند شاخص وجود دارد:
۱. مقید به اصل شرع باشد. هر کسی ادعای اعتدال میکند باید مقید به اصل شرع باشد. این تقید، از مقدمات تفکر اعتدالی است. بنابراین هرکسی از شرع خارج شود، تندروست. مثلاً اگر کسی بگوید دین باید از سیاست جدا شود، این شخص تندرو است؛ چون از اصل شرع فاصله گرفته است. حتی در بیانی که رئیس محترم جمهور داشت که به زور شمشیر نمیتوان کسی را به بهشت برد، غربیها فکر کردند که دارد زمینههایی به وجود میآید تا حکومت ایران، عرفی و سکولار شود. این تلقی غربیها اشتباه بود چون تمام مسئولان حکومت، موظفاند که به حدود شرع و به اصل شرع پایبند باشند و اگر کسی به شرع پایبند نباشد معتدل نیست.
۲. مقید به چارچوبهای شرعی باشد: علاوه بر تقید به اصل شرع، به چارچوبهای شرع هم تقید داشته باشد. یعنی چارچوبها را خودش تعریف نکند؛ بلکه باید مجتهد باشد یا از مجتهدی دیگر تقلید کند. بنابراین اگر کسی بگوید من کاری به مجتهدین ندارم و این مسئله را شرعاً اینطور میبینم، این به معنای این است که ادعای متشرع بودن و دینداری دارد ولی چارچوبهای شرعی را رعایت نمیکند.
آیه شریفه میگوید از خدا و پیغمبر جلو نیفتید: «لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» (حجرات/۱) یعنی خدا و پیغمبر، هم شاخص اعتدالاند، هم تعیینکننده حدود اعتدال. در نبود اینها جانشینان پیامبر و در نبود ائمه هم جانشینان ائمه، این جایگاه را دارند. پس اگر کسی بخواهد خودش حدود را تعیین کند و بگوید تعریف من از حجاب اسلامی یا روابط مجاز زن و مرد یا اسباب جرم و نحوه مجازات این است و کاری به دیگران ندارم، این یک تفکر غیر اعتدالی است. به تعبیر روشنتر، این شخص مجتهد نیست ولی خودش را صاحب رساله میداند.
۳. احترام به اصل قانون: بنابراین حرکت تندرو یا کندرو حرکتی است که اصل قانون را قبول ندارد.
۴. قبول داشتن چارچوبهای قانون: ممکن است کسی بگوید من قانون را قبول دارم ولی چارچوبهای قانون را قبول ندارم. یعنی میخواهد فراتر از قانون عمل کند و از مرزها و حدود خودش تجاوز کند و چارچوبهای قانونی را نادیده بگیرد. بنابراین تمام زیادهخواهیهایی که فراتر از قانون است، تندروی محسوب میشود. مثلاً در نظام جمهوری اسلامی، سیاستگذاریهای کلی به عهده مسئولان اجرایی نیست. حالا اگر مسئولی بخواهد برخلاف آن عمل کند، میگوییم چنین فردی تندرو است؛ چون خودش میخواهد سیاستگذاری کند و چارچوبهای قانونی را رعایت نمیکند.

۵. استقامت در حرکت: جریان تندرو حرکت مستقیم ندارد؛ برخلاف جریان اعتدالی که استقامت دارد و تغییر موضع نمیدهد. بنابراین، جریانات تندرو موضع خود را عوض میکنند، مثل برخورد دوگانه آنها با مردم از طریق تعریف و توهین به مردم. هر جا به نفعشان باشد و مردم به آنها رأی داده باشند میگویند مردم فرهیخته و آگاهاند و هر جا مردم به آنها رأی نداده باشند میگویند مردم فریب خوردند. یا اگر رهبری در موضعی همسو با آنها باشد از او تمجید میکنند ولی اگر رهبری با آنها همسو نباشد، سعی میکنند طوری قضیه را توجیه کنند و کار خودشان را انجام دهند.
۶. موقعیتشناسی: یعنی جریان معتدل، اقتضائات زمانی و مکانی حضور خود را میفهمد. ولی جریان تندرو حتی اگر نظر درستی داشته باشد، اقتضائات زمان خود را نمیشناسد. بنابراین، جریان معتدل پشتیبانی مردم را دارد ولی جریان تندرو از مردم فاصله میگیرد. مثلاً حضرت هارون در غیاب حضرت موسی دید انحرافی به وجود آمده است ولی چون دید که موقعیت مناسبی برای اقدام عملی نیست صبر کرد که حضرت موسی برگردد. ما نیز باید همواره اقناع عمومی را در کارها لحاظ کنیم چون اگر مردم توجیه نباشند همراهی نمیکنند و اگر امیرالمؤمنین(ع) و امام مجتبی(ع) نیز باشی نمیتوانی به زور آنها را به صحنه بکشی. پس باید از موضع امربهمعروف و نهی از منکر دست برنداریم. اصل رفق و مدارا برای رسیدن به همراهی مردم نیز باید مبنای عمل باشد و لذا گویند «الأمور مرهونة بأوقاتها».
شعارهای جریان اعتدالی چیست و کسانی که در این مسیرند چه شعارهایی را باید سرلوحه کار خود قرار دهند؟
اگر کسی بخواهد موضع اعتدالی داشته باشد چند شعار میتواند انتخاب کند:
۱. جریان اعتدالی جریانی است که نقد میکند ولی نقدی دلسوزانه، نه تخریبکننده. این جریان از سر خیرخواهی نقد میکند، یعنی اصل و مبنای او خیرخواهی است و مبنای او تلافیجویانه نیست.
۲. اگر حمایت میکند حمایت او حقطلبانه است، نه حمایت دغلکارانه، چاپلوسانه، و فریبکارانه برای رسیدن به موقعیت و جایگاه.
۳. نگاه او به مسائل، نگاهی همدلانه است، نه نگاه خصمانه و شکاکانه. بنابراین در مقابل جریاناتی که در چارچوب نظاماند، نگاه اصالت الصحه داریم. البته در مقابل دشمن و گروههای فاسق باید شکاک باشیم و نباید به آنها اعتماد کنیم ولی در مقابل، باید با جریانات مؤمن که در چارچوب نظاماند، نگاه همدلانه داشته باشیم، نه نگاه خصمانه. و بر این اساس باید تا میتوانیم باب توجیه را باز کنیم مثلاً سه بیانی که از رئیسجمهور در چند ماه اخیر صادر شده که بسیار جنجالی است یکی در باب هنر، یکی در باب علوم انسانی و یکی در باب حکومت دینی و دین حکومتی. این صحبتها را باید تا جایی که میتوانیم حمل بر معنای صحیح کنیم و نباید آن را بر معنای فاسد حمل کنیم.
چگونه میتوانیم از بیانات رئیسجمهور تفسیر صحیح داشته باشیم؟
مثلاً اگر ایشان میگوید هنر در ذات خودش دینی و غیر دینی ندارد میتوانیم بگوییم مرادش این است که هنر در ذاتش متعالی است، بنابراین هنر هالیوودی و هنر صهیونیستی اصلاً هنر نیست چون ذاتش متعالی نیست.
یا در مورد علوم انسانی گفتهاند که اسلامی و غیر اسلامی ندارد میتوانیم بگوییم علم آن است که ذاتاً مبنای صحیح دارد و اگر علمی ذاتاً مبنای صحیح ندارد اصلاً علم نیست. بنابراین اخلاق بر مبنای انکار خدا یا انکار واقعیتهای عینی خارجی یا انکار تعین واقعیت اساساً علم نیست.
یا در باب حکومت دینی و دین حکومتی که مردم را با زور شلاق و شمشیر نمیتوان به بهشت برد میتوانیم بگوییم تکامل انسان ارادی است و هیچ وقت با شلاق و شمشیر نمیتوان تکامل ارادی را ایجاد کرد و انسان خودش باید بخواهد.
البته در دین، شمشیر و خشونت هست ولی اینها برای تمهید و بسترسازی است. چنانکه شما در تربیت فرزند میگویید بستر را فراهم کنید تا بچه، خودش راه صحیح را انتخاب کند، شما نمیتوانید بچه را مجبور کنید که چیزی را از اعماق وجودش بخواهد بلکه او باید خودش راه صحیح را انتخاب کند. شما فقط میتوانید بستر را فراهم کنید. حالا حکومت دینی هم میتواند بستر مناسب را فرهم کند که مردم راه صحیح را انتخاب کنند. بسترسازی هم تنها یک راه نیست. گاهی با فرهنگسازی است، گاهی با جهاد است و گاهی با راههای دیگر. شما اگر بخواهید این بستر را در دنیای غرب ایجاد کنید تا مقابله نظامی نکنید و تا حکومتهایشان را از بین نبرید و تا مافیای قدرت و ثروت در آنجا از بین نرود این امر امکانپذیر نیست مگر در مورد بسیار جزئی. در قرآن هم داریم که: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ» (حدید/۲۵)
این آهن منافع دارد. آهن مظهر خشونت است. ولی منافع دارد. شما اگر بخواهید همیشه با لسان نصیحت صحبت کنید جوابگو نیست. اگر اینطور باشد باید برای قاچاقچیان مواد مخدر، تروریستها یا کسانی که میخواهند جایی را منفجر کنند هم فقط کار فرهنگی انجام دهیم؛ در صورتی که اینجا خشونت لازم است. البته کار فرهنگی در همینجا هم باید وجود داشته باشد. به فرموده مقام معظم رهبری کار فرهنگی مثل هواست که همهجا هست. حتی آنجایی که با خشونت عمل میشود، آنجا هم کار فرهنگی است. قرآن میفرماید «فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ» (بقره/۱۷۹) این حیات یعنی کار فرهنگی. بنابراین کسانی که ادعا میکنند کار فرهنگی در مقابل کار خشن و کار فیزیکی است، اصل تقابل را به اشتباه ایجاد کردهاند. ما این تقابل را قبول نداریم و میگوییم اقدام عملی قاطع که شرع یا قانون اسلامی گفته است همان کار فرهنگی است. گاهی لازم است کودک را تنبیه کنیم، راننده را جریمه کنیم و این همان کار فرهنگی است چنانکه گاهی یک جراحی کوچک انجام میدهیم.
حالا اگر کسی حرفی بزند که نتوانیم آن را تفسیر صحیح و توجیه درست کنیم باید چطور برخورد کنیم؟
اگر کسی حرفی بزند که نتوانیم به هیچ نحوی تفسیر صحیحی برای آن قرار دهیم، میتوانیم بگوییم این تفکر شخصی خودش است. هر کسی آزاد است که نظرات خودش را داشته باشد. ولی نمیتواند این تفکر را مبنای عمل قرار دهد. اگر این نظرات را مبنای عمل قرار دهد میتوانیم با او برخورد کنیم. بنابراین میتوانیم بگوییم او این نظر را به عنوان یک متفکر ارائه میدهد و قرار نیست آن را اجرایی کند. بنابراین تا راه برای تفسیر صحیح وجود دارد نباید تفسیر فاسد از کلام دیگران ارائه کنیم.
حال اگر این کار را هم نتوانستیم انجام دهیم که بگوییم این تفکر شخصی خودش است باید چکار کنیم؟
در این حالت میتوانیم بگوییم این جریان تندروست و در اینجا مقابله لازم است. حتی میتوانیم بگوییم مقابله با جریان تندرو یک حرکت اعتدالی است. بنابراین کسانی که در هیاهوی جریانات سیاسی میخواهند موضع بیطرفانه اتخاذ کنند، سکوتشان هم تندروی است. چون اگر کسی در مقابل جریان تندرو، موضعی اتخاذ نکند، کارش یا تندروی است یا کندروی. چنانکه الان ممکن است بگوییم برخی نهادها در جمهوری اسلامی در آغاز تأسیس خود رسالتی داشتند ولی امروز دیگر در جایگاه خودشان نیستند. این نهادها به اسم اینکه ما تندرو نیستیم، از وظایف خودشان شانه خالی میکنند. این حرکتها اعتدال نیست و مصداقی برای خروج از اعتدال به شمار میآید.
اندیشه یا فلسفه سیاسی علامه طباطبائی؟
امتداد شاگردان علامه در انقلاب اسلامی
شیعهستیزی و راهکارهای دفاعی مطلوب
اسلام و غرب؛ امام خمینی و شارحانش