امیرالمؤمنین علی(ع) انتخاب مردم را در تأمین مشروعیت حکومت و حقّ حکمرانی، دارای نقش و تأثیر نمیدانست و حقّ خود را ناشی از اراده و اعتبار الهی میدانست و حتی آن حضرت، از آنان بر این امر اقرار گرفت:
«انصار به مردم گفتند: شما برتری علی بن ابیطالب، سابقه، خویشاوندی و منزلت او را نزد پیامبر(ص) آگاهید و علم او را به حلال و حرام [میدانید. چنانکه] بر نیاز خود به وی از میان صحابیان [آگاهید] و [او کسی است که] هرگز از خیرخواهی شما فروگذار نکرد. اگر ما شخصی را برتر و شایستهتر از او در امر حکومت میدیدیم، شما را به وی دعوت میکردیم.
مردم، یکْسخن گفتند: به وی از روی رغبت و نه اجبار، رضایت دادیم.
آنگاه علی(ع) به آنان فرمود: به من بگویید این سخن شما که: «به وی از روی رغبت و نه اجبار، رضایت دادیم»، حقّی است واجب از سوی خداوند بر شما یا نظری است که شما بدان، دست یافتید؟
گفتند: این، واجبی است که خداوند، بر ما تکلیف کرده است».
چنانکه در پاسخ به پیام معاویه، با تفکیک میان دو فرض انتخاب مردم و نصب الهی، مشروعیت خود را بر هر دو فرض ثابت میکند و به صورت ضمنی، نصب الهی را دارای ترجیح معرفی میکند:
«عثمان بن عفّان از [حالت] دو نفر بیرون نخواهد بود: یا امام هدایتی بوده است که خون او حرمت داشته، یاری او واجب بوده، نافرمانی از او حلال نبوده، و خوار کردن او برای مردم جائز نبوده است، یا آنکه او امام گمراهی بوده است که خونش مباح بوده و ولایتش و یاریش حلال نبوده است.
بنا بر حکم خدا و اسلام، بر مسلمانان واجب است که پس از فوت یا کشته شدن امامشان ـ چه گمراه باشد و چه اهل هدایت، چه مظلوم باشد و چه ظالم، چه خونش حرمت داشت باشد و چه نداشته باشد ـ پیش از برگزیدن امامی عفیف، عالم، با ورع و آگاه به قضاوت و سنّت برای خود، کاری نکنند، چیزی پدید نیاورند، دستی دراز نکنند، قدمی پیش ننهند و چیزی ابراز نکنند. …
این نخستین کاری است که شایسته است آنان انجام دهند.
۱. اگر برگزیدن حقّ آنان باشد، باید امامی برگزینند که امور آنان را به سامان درآورد و از او تبعیت و اطاعت کنند.
۲. اگر برگزیدن حقّ خدا و رسولش باشد، خداوند آنان را در این مسئله، از تأمل و برگزیدن آنان بینیاز کرده است و رسول خدا صلّ ﷲ علیه و آله نسبت به کسی به عنوان امام آنان رضایت داده و به پیروی و اطاعتش فرمان داده است.
پس از قتل عثمان مردم با من بیعت کردند. مهاجران و انصار پس از سه روز مشاوره درباره من، با من بیعت کردند. آنان همان کسانیاند که با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت کردند و امامت آنان را منعقد کردند. اهل بدر و پیشکسوتان مهاجر و انصار بودند که این ولایت را ایجاد کردند. اما ایشان با آنان بدون مشورت با عامة مردم بیعت کردند. اما بیعت با من پس از مشورت با عامّة مردم بود.
۱. پس اگر خدا ـ که نام او با جلالت است ـ برگزیدن [امام] را به مردم واگذاشته باشد و آنان باشند که برای خود به تأمّل و اختیار میپردازند و [اگر این] برگزیدن و تأمّلشان بهتر از اختیار خدا و رسولش برای آنان باشد، و [اگر] بیعت کسی که او را برگزیدهاند و با او بیعت کردهاند بیعت هدایت باشد و امامی باشد که اطاعت و یاریش بر مردم واجب باشد، دربارة من مشورت کردهاند و با اجماع خود مرا برگزیدهاند.
۲. و اگر خداوند ـ که با عزّت و جلال است ـ کسی باشد که برمیگزیند و برگزیدن حقّ اوست، او مرا برای [امامت] برگزیده است و مرا به عنوان خلیفه بر آنان گماشته است و آنان را به اطاعت از من فرمان داده است و مرا در کتاب نازل شدهاش و در سنّت پیامبرش ـ صلّی ﷲ علیه و آله ـ یاری کرده است و این برای حجّت من قویتر است و نسبت به حقّ من الزامآورتر است».
شایان ذکر است که مضمون فوق در گزارش ابوالدرداء و ابو هریره از مذاکرات مزبور با امیرالمؤمنین علی(ع) به معاویه نیز دوباره تکرار شده است.
- کتاب الفتوح این گزارشی تاریخی و صریح از گرفتن اقرار مزبور توسط آن حضرت را آورده است (الفتوح، ج ۲، ص ۴۳۵. به نقل از: محمّد محمدی ریشهری، سیاستنامة امام علی(ع)، ترجمة: مهدی مهریزی، تحقیق: مرکز تحقیقات دار الحدیث، دارالحدیث، قم، زمستان ۱۳۷۹ ش، ص ۱۷۴ ـ ۱۷۵).
- ابوصادق سُلیم بن قیس الهلالی العامری الکوفی، کتاب سُلیم بن قیس الهلالی (م ۷۶ ق)، ج ۲، ط ۱، تحقیق: الشیخ محمدباقر الأنصاری الزنجانی الخوئینی، نشر الهادی، قم، ۱۴۱۵ ق / ۱۳۷۳ ش، ص ۷۵۲ ـ ۷۵۳.
- همان، ص ۷۵۶.
امام صادق(ع) و مکتب تشیع
هیچ اثری از آثار مرحوم علامه سیدجعفر مرتضی را نمیبینید که دستهای آلوده در تاریخ اسلام را شناسایی نکرده باشد
حکومت اسلامی در اندیشه سید مصطفی خمینی
گفتمان فقهی امام در امتداد گفتمان آقای خویی بود/ جریان سنتی نفسهای آخرش را میکشد/ حوزه یک مرحله خونین فکری خواهد داشت