در شماره سوم مجله گفتمان الگو، گفتوگویی با دکتر محسن رنانی با عنوان «خطای ترکیب» منتشر شده است. در آن مطلب، دکتر رنانی نقد تندی را متوجه کاربست روش فقهی در کشورداری کرده و اعتقاد داشت فقه، مانع پیشرفت کشور است. گفتار ذیل از حجتالاسلام والمسلمین علیدوست در نقد گفتههای دکتر رنانی در آن مطلب است که در شماره جدید این نشریه به چاپ رسیده است.
حجتالاسلام ابوالقاسم علیدوست، استاد درس خارج و از صاحبنظران در عرصه فقه و موضوعات نوظهور در این زمینه است و سالهاست در این عرصه به تدریس و تحقیق مشغول است. وی رئیس اندیشکده فقه و حقوق اسلامی در مرکز الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت و عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نیز هست.
درآمد
در شماره سوم گفتمان الگو، گفتوگویی را با دکتر محسن رنانی تحت عنوان «خطای ترکیب» دیدم. از یک طرف مصاحبه مربوط به الگو بود که در واقع بخشی از مسئولیت من هم در همین قسمت است و از طرفی مربوط به فقه و دانش فقه بود. همین موارد باعث شد که با دقت بیشتری این مطلب را بخوانم و حتی بعضی از قسمتهایش را دو یا سه مرتبه مطالعه کردم. نکاتی به ذهنم رسید که در اینجا، مطرح میکنم؛
این مصاحبه نکات قابل قبول، قابل تأمل و قابل ملاحظهای دارد. مثل اینکه گفته میشود: «در تدوین الگو باید ملاحظات، امکانات، نیازها و ساختارهای موجود لحاظ شود.» یا اینکه: «علومی را از غرب گرفتیم، تلاش کردیم با شرایط خودمان سازگار کنیم ولی ناکام ماندیم، مثل دانش اقتصاد، یا پیوست آن، اقتصادِ توسعه». یا در جایی اظهار میدارند: «ما در بومیسازی دانش غربی ناتوان بودیم و در تولید دانش بومی هم ناتوانیم» که البته من در این قسمت سوم قدری سخن دارم که عبور میکنم، ولی جزء مطالبی است که فیالجمله میشود آن را پذیرفت. همچنین آقای رنانی وارد برخی از ساحتها شدند که تخصص من نیست و اظهارنظر هم نمیکنم. اما…
نقد فقه بدون داشتن تخصص
بخش معتنابهی از مصاحبه ایشان در خصوص دانش فقه، روش و ساختار در فقه موجود و گزارش از وضعیت افتاء، یعنی عناصری که در مسیر صدور فتوا وجود دارد است. ایشان وارد این ساحت شدند که طبیعتاً در تخصص من است و میتوانم اظهارنظر کنم.
یکی از نکات اساسی این است که یک بزرگواری، دانشمندی که در یک زمینه مطالعه کرده، قلم زده، تلاش کرده، کلاسداری کرده، چقدر صحیح است و چقدر اخلاقی است که وارد ساحتی شود که تخصص او نیست. ایشان دانشیار گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان است، کتابهایی تألیف کرده یا ترجمه کرده مانند «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران»، «چرخههای افول اخلاق و اقتصاد»، «سرمایه اجتماعی و توسعه»، «بازار یا نابازار» و از این قبیل نوشتهها. در این مطالعه و کار علمی، ما هیچ ردپایی نسبت به فقه نمیبینیم و اظهارنظرهایی هم که بعداً نموده، همه نشان میدهد ایشان در زمینهای که وارد شده به هیچ وجه ویژهدان و متخصص نبوده است. این چقدر قابل دفاع است؟! وقتی یک ناویژهدان وارد یک ساحتی میشود و نقد میکند، اولاً دست روی نقاطی میگذارد که نقاط کانونی نیستند. ثانیاً گزارشهای ناصحیح میدهد. ثالثاً به لوازم داوری خودش آگاه نیست که این داوری و این سخن چه لوازمی دارد. رابعاً اگر اشکالی هم هست نمیتواند فنی و دقیق بیان بکند. خامساً حتی اصطلاحات را جابهجا به کار میبرد، خلط اصطلاحات میکند و…
فرض کنید من دانش فیزیک را در ایران به نقد بکشم، کل اطلاعات من از فیزیک چند گزاره است و البته ممکن است چند تا فیزیکدان را هم بشناسم. ولی آیا باید در مورد فیزیک ایران، وضعیت فیزیک، دانش فیزیک و اینکه دانشمندان فیزیک چه مشکلاتی را ایجاد کردند، چرا متوقفاند، اظهارنظر بکنم؟! این چقدر میتواند دقیق باشد؟ طبیعی است که از همان اول چنین اشکالاتی رخ میدهد.
گمکردن نقطه کانونی پیشرفت اسلامی
اکنون از کلیگویی خارج میشوم و به جزئیات گفتههای وی میپردازم. دکتر رنانی به تعبیر خود، نکته اساسی را در خصوص ناتوانی در بومیسازی دانش غربی و ناتوانی در تولید یک دانش بومی، این میدانند که ما نمیدانیم منظورمان از جامعه اسلامی ـ ایرانی چیست. وقتی سؤال میشود: «اشکال به کجا برمیگردد؟» ایشان جواب میدهد: «هم ناتوانی در بومیسازی دانش غربی و هم ناتوانی در تولید یک دانش بومی که هر دو به یک نکته اساسی برمیگردند: اینکه نمیدانستیم و هنوز هم نمیدانیم منظورمان از جامعه اسلامی ـ ایرانی چیست. آیا در جامعه اسلامی میتواند ربا باشد یا نه؟ آیا زنها میتوانند بدون پوشش چادر زیست کنند یا نه؟ آیا میهمانان خارجی میتوانند مشروب سرو کنند یا نه؟» مطلب اینجاست که یعنی واقعاً ناتوانی ما در بومیسازی دانش غربی و در ناتوانی تولید دانش بومی این است که ما نتوانستیم تعریفی از جامعهی اسلامی ارائه بدهیم؟
ناقد محترم در ادامه مصاحبه خود، یک نوع پلورالیزم و تکثّرگرایی شدید را مطرح میکند.
فرض کنید همه اینها را جواب دادیم؛ یعنی گفتیم ربا میتواند باشد یا نه، خانم چادر میتواند سر کند یا نه، مشروب میشود سرو شود یا نه، بخشی از جامعه اگر ولایت فقیه را قبول نداشته باشند، حکومت در آن جامعه اسلامی هست یا نه؛ آیا نکته اساسی این بود؟! یک جامعهشناس مذهبی و حتی یک جامعهشناس فارغ از مذهب، این مسئله را وارسی و بررسی کند. من نمیگویم اگر منظورمان را از جامعه اسلامی ایرانی دقیقاً تعریف کردیم خدمت نکردیم و قدمی به جلو برنداشتیم، اما اینطور نیست که نقطه کانونی و اساسیمان این باشد.
تکثرگرایی ناقد و بیاطلاعی از روش فقه
جالب این است که ناقد محترم در ادامه مصاحبه خود، یک نوع پلورالیزم و تکثّرگرایی شدید را مطرح میکند. وی میپرسد: «اسلامی بودن یعنی چه؟ یعنی چیزی که با قرآن سازگار است. قرآن هم تفاسیر مختلفی دارد. ما کدام تفاسیر را اسلامی میدانیم؟» بعد بحث را به شورای نگهبان میرساند که این شورا بر اساس کدام سنجه میخواهد تطابق قوانین با اسلام را چک کند. نظر خود؟ نظر مراجع؟ نظر ولی فقیه؟ اگر فقیهان اختلاف کردند چه؟ سیر مصاحبه را دقت کنید: وی ابتدا نکته اساسی در ناتوانی و اشکال را به اینکه جامعه اسلامی را نمیتوانیم تعریف کنیم و نکردیم، میبرد. دیگر مشکلات دانشگاهها، ناتوانیهای اجرایی، ندانمکاریها، اختلافسلیقهها، اینها را فاکتور میگیرد. چون همه را در این نکته اساسی که ما باید جامعه اسلامی را تعریف کنیم، جا میدهد. بعد هم که میخواهیم تعریف کنیم کدام اسلام، کدام قرائت، این هم که ناشدنی است. این دو جمله در کنار هم، چه برداشتی را ارائه میدهد؟! یعنی ما نمیتوانیم تعریفی از جامعه اسلامی داشته باشیم و وقتی نتوانستیم تعریفی از جامعه اسلامی بکنیم، نمیتوانیم نه دانش بومی تولید کنیم و نه دانش غربی را بومی کنیم. غیر از این است؟! صدر صفحه با ذیل صفحه ۶۹ (مجله گفتمان الگو، شماره ۳) را کسی کنار هم بگذارد و مطالعه کند، ببیند چه از آن فهمیده میشود.
باید به ناقد محترم گفت شورای نگهبان دهها سال است در کشور ما، اعلان کرده که من براساس نظر خودم نظر میدهم. حتی نظر رهبری یا نظر مراجع دیگر را اعتنا نمیکند. اگر هم یک نظری داشته باشد که با نظر رهبری در تضاد باشد و صلاح نداند که نظرش را اعلام کند، سکوت میکند. بنابراین اینکه ما این را یک معضل مطرح کنیم که شورای نگهبان چه کار میکند، به نظر من این به خاطر عدم اطلاع است.
این هم که ما بگوییم قرآن تفاسیر مختلفی دارد، کدام تفسیر را اسلامی میدانیم؟! دانشهای اسلامی هم مثل دانشهای دیگر است، یعنی ابزار، روش و شخصیتهایی دارد. من اگر دیدم که علمای اقتصاد در دانش اقتصاد با هم بحث دارند ـ که اختلاف دارند- آیا معنایش این است که بگویم پس اقتصاد یعنی چه؟ با کدام قرائت شما میخواهید اقتصاد را معنا یا تعریف کنید؟
بالاخره همه دانشها قدر مشترکی دارند. اگر ما هنجارها را مراعات کنیم؛ یعنی از ابزار خودش جلو ببریم و از منابع خودش، از روشهای خودش استفاده کنیم، به مشکل حادی برنمیخوریم. مثلاً روش فقه تجربی یا تعقّلی محض نیست، روش آن مراجعه به اسناد معتبر است. این روش را مراعات کنیم، حالا یا خودمان ویژهدان میشویم یا این را از ویژهدانها میگیریم. چرا تا بحث دانشهای اسلامی میشود، میگویند قرآن تفاسیر مختلفی دارد؟ تفسیر قرآن ابزاری دارد: روش تفسیر قرآن به قرآن، قرآن به سنت، قرآن به ضرورتهای قطعی و مسلم دین. این ابزارش است. منابعی دارد، در طول تاریخ به این تراثی که ما از تفاسیر و شخصیتها هم داریم، انسان مراجعه میکند. البته نمیگوییم در این مسیر انسان خطا نمیکند، اما اینطور هم نیست که آب سر ناامیدی انسان روی تفسیر بپاشد و بگوید من اصلاً نمیتوانم قرآن را بفهمم. به نظر میرسد ورود به این مطالب، ورود فنی و صحیح نیست.
از میان رفتن روح دین با نبود قالب شرعی
مورد دوم؛ دکتر رنانی یک روح را مطرح میکند و یک قالب. میگوید که پیامبر آمد روح دین را حاکم کند و نه قالب آن را. قالبها باید با توجه به روح ساخته بشود. عبارت وی این است: «پیغمبر یک روح معنوی را به جامعه آورد و گفت میخواهم این روح حاکم شود. هرچه در وضع موجود با این روح سازگار باشد قبول میکنم، مثل چند همسری.» یعنی چند همسری در آن مقطع با روحی که پیغمبر آورد، روح معنوی سازگار بود. منتها فرمود عدالت را مراعات کنید. بعد ایشان میگویند که «پیامبر روح را آورد»، منظور در واقع آن مقاصد دین، مقاصد شریعت که خودش هم میگوید روح معنوی، «وضع موجود را با آن سنجید اما نه با یک قالب. پیامبر قالب نیاورد، روح آورد. چون این روح حاکم بود پیامبر میگفت من بردهداری را میپذیرم.» ایشان میخواهد بگوید آن زمان بردهداری با روح معنوی که پیغمبر دنبالش بود مناسب بود و لذا بردهداری را پذیرفت، منتها قوانینی را وضع کرد که آرام آرام این بردهها آزاد بشوند. «باید روح را محور بگذاریم قالب را متناسب با روح بسازیم، جامعه نبوی هم با سنتهای پیامبر آرام آرام قالب خودش را پیدا میکند. مشکل جامعه ما این است که قالب را محور گرفتهایم و از روح غافل شدهایم. پیامبر برای کیفر مجرم قصاص را جعل کرد. فرمود قصاص را قبول میکنم اما این نحو قصاص که شما دارید که یک نفر کشته میشود، چندان عادلانه نیست، امّا پیامبر بعدها آرام آرام در طول ۲۳ سال به جهت نزدیک شدن به همان جامعه اسلامی گفت «و ان تعفوا اقرب لتقوی»؛ یعنی عفو را مطرح کرد.» اوج مطلب در این قسمت است.
ناقد مشکل خلط فقه با شریعت را دارد
ایشان با این مثالها ادامه میدهند که منظور از روح یعنی همان مقاصد دین که در ارسال رسل و انزال کتب و تشریع مقررات هست. آن پیام دین، روح دین و منظورش از قالب، شریعت است که البته به اشتباه مدام تعبیر میکنند فقه؛ یعنی ایشان مشکل خلط فقه با شریعت را دارد. شریعت مکشوف است و فقه کاشف از شریعت است.
شورای نگهبان دهها سال است در کشور ما، اعلان کرده که من براساس نظر خودم نظر میدهم. حتی نظر رهبری یا نظر مراجع دیگر را اعتنا نمیکند.
اولاً این بحث مخصوص دکتر رنانی نیست، دهها سال است که این بحث مطرح شده است. این مطلب را عربها مطرح کردند که ما بیاییم از کل پیام دین، از کل آیات و نصوص یک پیام استخراج کنیم، آن را اصل قرار بدهیم و دیگر خودمان را در شریعت آزاد ببینیم. بعضیهایشان این را تحت عنوان مقاصدالشریعه مطرح کردند.
ناقد تا کجا به لوازم حرف خودش ملتزم است؟
سؤال این است که آقای رنانی تا کجا به این لوازم حرف خودشان ملتزماند؟ اینکه ما بیاییم آیات مسلم قرآن را تختهبند زمان و مکان بکنیم صحیح است؟! یعنی قانون اساسی پیامبر قرآنش باشد، بعد ما آیات قرآن را تختهبند زمان و مکان بکنیم؛ یعنی اگر میگوید «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ» متعلق به زمانی است که به خاطر یک نفر ده نفر را میکشتند. اما الان دیگر «لیس لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب؟» به عبارتی نصوص مسلم دینی را، حتی آیات قرآن را تختهبند زمان و مکان کنیم. راجع به ازدواج، خانواده، حجاب، معاملات؛ چون وقتی که راه پیدا کرد، دیگر دلیل ندارد بگوییم این یکی بله، آن یکی خیر. اگر میگوید که «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ اْلأُنْثَیَیْنِ» بیاییم این را تختهبند زمان و مکان کنیم؛ یعنی به قول ایشان ما یک دینی با یک روح معنوی خواهیم داشت. البته میدانید که روح معنوی هم قابل تعریف نیست. چندین سال قبل از ایشان، آقای شبستری گفتند آن روح یعنی دیوانگی، شوریدگی. آیا دین برای شوریدگی، برای جنون آمده است؟ من در کتاب «فقه و مصلحت»، عبارات آقای شبستری را دارم و اینها هم طبیعتاً ناظر به کلمات آقای شبستری است. آیا میتوانیم بگوییم دین اسلام شوریدگی و رهایی است و بعد بگوییم این صدف دین و گوهر دین است و بقیه هم پوسته که قابل تغییر است؟
اینکه بگوییم این روح آرام آرام، قالب خودش را پیدا میکند یعنی چه؟ یعنی ما روح را بگیریم، آرام آرام قالب خودش را پیدا میکند؟ پس اینهمه روایات که بازگوکننده قالباند، چه میشود؟ چون شریعت در این بیان قالب میشود ـ شریعت به معنای برنامههای زندگی است ـ واجبات، محرمات، قصاص، حجاب، عفاف و همه اینها، خودش، خودش را پیدا میکند؟ بشر قانونگذار نیست. لذا ایشان یکدفعه خیلی رندانه فاصله میگیرد و میگوید در طول ۲۳ سال، پیامبر در جهت نزدیک شدن به همان روح جامعه اسلامی گفت «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى». بالاخره عفو، یک گزینه ترجیحی است یا الزامی؟ قانون که با مستحب و مکروه و «بهتر است» نمیشود، بالاخره قصاص هست یا نه؟ اگر هست پس قالب ثابت مانده و عوض نشده است. همان روزی هم که قصاص جعل شد، عفو بهتر بود. هزار سال دیگر هم عفو بهتر است. اینکه مطرح کردم: وقتی کسی وارد ساحتی بشود که ویژهدان نیست، معلوم نیست به لوازم حرف خودش معتقد باشد اینجاست.
فقها کشف میکنند، نه تقنین
در ردیف آخر میگوید که «مشکل ما این است که جمهوری اسلامی و نظام اسلامی ما بیش از آنکه بر روح مناسبات اسلامی حاکم شود بر فقه که کالبد دین و پوستهای بر روی آن است استوار شده، فقه بشرساخته و محصول فکری بشر است». اینجا ما یک نهادی داریم که اصلاً ایشان توجه نمیکند، یک نهاد داریم به نام روح، یک نهاد داریم به نام فقه، اما یک نهاد داریم به نام شریعت. درست است ما به بخشی از شریعت از طریق فقه راه پیدا میکنیم و فقه بشرساخته است، اما شریعت بشرساخته نیست. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» و «لا تَعاوَنُوا عَلَى اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»، شریعت است. «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» و «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاّ تَعْدِلُوا»، نیز شریعت است. بله، فقه مثل همه دانشهای دیگر، بشرساخته و محصول فکر بشر است. ولی وقتی از ابزار خودش، روش خودش، منابع خودش و از طریق ویژهدانان کارکشته حاصل میآید، قرار و اطمینان میآورد.
این بحث مخصوص دکتر رنانی نیست، دهها سال است که این بحث مطرح شده است.
این جمله نیز که «فقه ساخته بشر است»، فقه به معنای دانش کشف، بشر در آن نقش دارد. این هم که بشر ساخته، محصول فکر بشر، دو رقم میتواند باشد. اگر منظور این باشد که فقهای ما آن را تولید کردند، خیر؛ ناصحیح است. اما اینکه فقهای ما در فرایند کشف نقش داشتند، بله؛ این درست است. این از آن بحثهای ظریفی است که گاهی مطرح میشود ولی توضیح داده نمیشود که باید بگذاریم به امید خدا، ببینیم مخاطب ما چطور برداشت میکند. اگر مخاطب ما همین را برداشت کند ـ که خیلیها برداشتشان این است ـ که این دانش را فقها تولید میکنند، یعنی فقها تقنین میکنند، خلاف است. اما اینکه بگوییم فقها کشف میکنند و در فرایند کشف البته ممکن است با هم اختلاف کنند یا ممکن است خطا کنند، این درست است.
اجرای بد قانون به معنای بد بودن قانون نیست
در ادامه میگوید: «معتقدم فقه یک اشکال فکری و روشی در خود دارد که از حوزه علمیه به نظام سیاسی ما هم سرایت کرده و خطای ترکیب نام دارد. غلبه فقه در ساختار نظام باعث شده که اشکال فکری که در فقه، در حوزه دانشی و روشی مواجه بود در مدیریت کشور هم بیاید». با دقت مطالعه کنید اشکال فکری و روشی که ایشان میگوید چیست؟ من که نمیفهمم. دقیقاً میخواهد چه اشکالی بکند؟ فقط ایشان یک اشکالی را مطرح میکند که اگر مثلاً مردم را به جماعت دعوت کردیم و به زور به جماعت بردیم، ریا و بازار ریا پیدا میشود. حال این چه ربطی به فقه به عنوان یک دانش، یک روش استنباط دارد؟! این یک شیوه اجرایی است که بله بهترین قانون هم از بهترین دانش ممکن است به بدترین شکل انجام شود.
فقه بین سطح خرد و کلان تفاوت قائل است؛ حتی بین دو جایگاه
اما ایشان چه اشکالی بر فقه موجود ما میگیرد؟! هیچ اشکال فنی شما نمیبینید. البته شاید اشکال ایشان این عبارت باشد: «پس به خاطر وجود یک اشکال ساختاری در شیوه فقه و شیوه تفکر حوزه، فقه کنونی شیعی که ظاهراً اصولی است ولی عملاً توانایی تولید الگوی بومی را ندارد».
ایشان بحثی را مطرح میکند که علیرغم بحثهای قبل و بعد، قدری قابل تأمل است و آن این است که فقه یک علم نقلی است مربوط به موضوعات خُرد و پاسخهای موضوعات منفرد را میدهد. در ادامه ایشان میگوید که نظام آموزشی حوزه اساساً برای صدور احکام منفرد طراحی شده ولی اگر ما بخواهیم جامعه را مدیریت کنیم، قانون بنویسیم و احکام برای رفتارهای عمومی داشته باشیم، باید متوجه باشیم که در سطح خرد و فردی برای همه جامعه قانون ننویسیم؛ چون به همه آسیب میزند و باید نگاه کلان داشته باشیم. مضمونش این است. اصل این مطلب صحیح است که ما در فقه دو نگاه لازم داریم، نگاه خرد، نگاه کلان و اینکه برخی مسائل که فیالجمله نگاه خرد در آن صحیح است، در نگاه کلان صحیح نیست.
من خودم در درس خارج بارها و بارها این مطلب را مطرح کردم که یک پدیدهای که ممکن است در سطح فردی و خرد صحیح باشد، در سطح کلان صحیح نیست و گاهی حرام است. یا یک کاری که ممکن است از یک شهروند معمولی صحیح باشد، برای یک کارگزار بالای نظام ناصحیح است. مثل تبلیغات لوازم لوکس، یک مبلفروش تابلو بزند که بهترین مبل را ما اینجا داریم، مردم را دعوت کند، حتی یک سیگارفروشی تبلیغ سیگار کند. کسی هم نمیتواند بگوید حرام است. بالاخره مبلساز باید تبلیغ مبلش را بکند، سیگارفروش هم تبلیغ سیگارش را. اما اگر این بیاید در سطح رسانه ملی مطرح بشود، دیگر تبلیغ مبل نیست، در واقع نهادینه کردن یک گفتمان لوکسپرستی و کشاندن مردم به زندگی لوکس است و ایجاد یک نوع رقابت بین مردم که دائم مبلمانشان را با بهترینها عوض کنند. یک نوع تکثرطلبی، یک نوع رقابت، این معلوم نیست جایز باشد. یا اگر برای من مجاز است که با هر کس در جامعه ارتباط برقرار کنم، هر مهمانی را بروم، هر کسی را بپذیرم، اگر استاندار شدم یا وزیر شدم، معلوم نیست این جایز باشد. جوازها، حرامها، صحیح بودنها، باطل بودنها ممکن است فرق بکند.
آقای رنانی از پژوهش حوزه های علمیه اطلاع دارید؟
نمیدانم آقای رنانی حوزه علمیه سالهای ۸۵ تاکنون یعنی سال ۹۳ را دیدهاند یا نه؟ ایشان چقدر با پژوهشهای حوزه مرتبط است؟ انصافاً چقدر پایاننامهها را دیده، چقدر مقالات را میخواند؟ چقدر درسهای خارج را شرکت کرده است؟ در درس خود من که دائماً این مسائل مطرح میشود و به جمع حدوداً ۳۰۰ نفری دارد عرضه میشود. ایشان چرا اینطور داوری میکند؟ به نظرم این یک نوع حجاب معاصرت است.
پدیدهای که ممکن است در سطح فردی و خرد صحیح باشد، در سطح کلان صحیح نیست و گاهی حرام است.
از همین فرصت استفاده کنم، این را هم مطرح کنم که من گاهی در سالگرد شهادت شهید مطهری اعصابم به هم میریزد. حالا شهادت ایشان، یک انسان متفکر که خودش اعصاب به هم ریز هست، ولی تمام این رسانهها، گویندهها شروع میکنند که دیگر بعد از ایشان هیچ کس نیامد، بسته شد. من بارها مطرح کرده ام که شما چقدر آثار جدید را خواندید؟ چرا اینجا داوری میکنید؟ آقای مطهری روی سر همه هستند، متفکر، فیلسوف، فقیه، بحثی در آن نیست. اما چرا ما از تراث موجود اینطور انتقاد میکنیم و ناسپاسی میکنیم؟ البته اینکه چه کسانی مقصرند، بماند.
رسانه ملی حاضر نیست یک ثانیه مصاحبه تشکیل بدهد
اما ناقد محترم یکدفعه این مطلب را بیان میکند که حوزه اساساً برای صدور احکام منفرد طراحی شده است. در پاسخ باید گفت حوزه دائماً دارد خودش را پالایش میکند. دائما دارد با این فضای آزادی که هست کار میکند. کسی حق دارد اینطور داوری بکند که در متن حوزه باشد، فرزند حوزه باشد. ادعا کند من پژوهشها را دیدم، درسها را میدانم، گفتمانها را دیدم و بعد چنین بگوید. متأسفانه این مسئله، یک مقدار هم به رسانه ما برمیگردد. رسانه ملی ما، رسانههای دیگر ما آنطور که باید از متفکران، نظریهپردازان و نوآوران حوزه تبلیغ کنند، تبلیغ نمیکنند. یک کتابی در موضوعی نوشته میشود. در این کتاب تقریظ نوشته میشود، رسانه پخش میکند، نویسنده به مصاحبه دعوت میشود. ولی شخصیتها به جلسات میروند یا اینها خدمت شخصیتها میروند، دهها اثر تهیه میشود، یک ثانیه رسانه ملی ما حاضر نیست یک مصاحبه تشکیل بدهد.
از صاحب جواهر برمیآید یک چنین تعبیری بکند!
ایشان وقتی جلو میآید، میگوید که فقه توانایی تولید احکام جمعی را هم ندارد. در ادامه مطلبی را مطرح میکنند که ملاحظهکاری فقهای ما و وابستگی آنها به بعضی از عناصر، باعث میشود نظر خودشان را نگویند. کسی که میخواهد این تعبیر را بکند باید با مبانی، با منابع، با متد، ابزارهای یک دانش آشنا باشد. من اگر گفتم دانش اقتصاد ما نمیتواند، باید اقتصاد بدانم. دستکم بگویم تا آنجا که من اطلاع دارم. اما اینطور حکم قاطعانه عالمانه، از صاحب جواهر برمیآید یک چنین تعبیری بکند! اینطور قضاوت چقدر در مورد ایشان میتواند مصیب به واقع باشد.
اتکای فقه به مردم، آسیب نیست
ملاحظه کنید، «همین فقه موجود شیعه اصولی که بعد از صفویه در ایران فربه شده است…». پس ایشان قبول دارد فقه شیعه اصولی است. در اینجا اذعان میکند اصولی است. «مشکل دیگر محافظهکاری فقها است؛ یعنی در برخی موارد فقها به احکام جدیدی میرسند، محافظهکاری نمیگذارد سنتشکنی کنند احکام جدید و سازگار با دنیای مدرن اعلان کنند که این به دلیل وابستگی نظام اقتصادی دستگاه فقاهت به وجوهات عامه است». اولاً این قسمت آخر خیلی عجیب است که ما فقاهتی که همیشه متکی به مردم بوده و دولتی نبوده، از دولت حقوق نمیگرفته، ردیف بودجه نداشته، این را به عنوان یک آسیب مطرح کنیم. شما اگر میخواهید منصفانه قضاوت کنید و فرضاً قضاوتتان درست است، جهت مثبتش را هم بگویید تا دانشجویی که این را میخواند، طلبهای که میخواند، آن طرفش را هم ببیند.
وابستگی به وجوه عامه یعنی رها بودن از بودجه دولتی و تا این حدش بسیار کمال است و لذا هیچ طلبه، روحانی و فاضلی هیچ وقت وابسته به حکومت نیست. چرا الازهر نمیتواند انقلاب کند؟ چرا مدارس علوم دینی مدینه و مکه نمیتوانند قیام کنند؟ چرا حوزه تونس نمیتواند کاری بکند؟ در جریان انقلابهای کشورهای عربی، کجا روحانیت جلودار بود؟ میگذاشتند آن آخر ِآخر بعد هم فقط یک مرتبه میگفتند یا نمیگفتند. اما کدام توانست انقلاب را شروع یا مهار کند؟ جز این است که به خاطر وابستگیشان به دولت و حکومت است.
الازهر تا وقتی حسنی مبارک هست، ناچار است حمایت کند، چون مبارک فردا عزلش میکند. وقتی هم مبارک رو به رفتن است و مرسی میآید، سر و کار الازهر با اوست. مرسی هم که به زندان میافتد، با السیسی است. فردا هم اگر یک کس دیگر سر کار بیاید، باید با او باشد و طبیعی هم هست. مثل یک وزارتخانه که باید با قدرت حاکم همراه باشد.
آقای مطهری روی سر همه هستند، متفکر، فیلسوف، فقیه، بحثی در آن نیست. اما چرا ما از تراث موجود اینطور انتقاد میکنیم و ناسپاسی میکنیم؟
من به عنوان یک متخصص بیان میکنم: یک مورد هم شما نمیتوانید بگویید که فقیه ما به خاطر وابستگی به وجوهات عامه، فتوا بر خلاف داده باشد. مثالی هم بعد میزند که بعضی از فقها پاک شدن عین نجس را کافی میدانستند ولی فتوا ندادند، این به خاطر وابستگی به وجوهات عامه نیست. اتفاقاً اگر بگوییم پاک میکند که مقلد خوشش میآید؛ چون میگوید این آقا آسان میگیرد.
فرد آشنا با وضع موجود حوزه به این مطلب میخندد
چرا ما یک مطلبی را خلاف واقع میگوییم؟ الان این مطلب را هر که با وضع موجود حوزه آشنا باشد بخواند میخندد. من نمیخواهم جسارت کنم، ایشان نقل میکند از مرحوم قابل به نقل از مرحوم آیتﷲ منتظری، به نقل از امام خمینی؛ یعنی سه فردی که فوت کردند. آقای قابل از آقای منتظری نقل کرده، ایشان از امام خمینی، که امام خمینی زوال عین نجس را کافی میدانست ولی نگفت، در رسالهاش نوشت که باید دو بار آب بکشند. این حرف که اصلاً تدین امام را زیر سؤال میبرد! اگر یک فقیهی قائل باشد که زوال عین نجس کافی است، بعد در رسالهاش بنویسد بعد از زوال باید دو بار شست، خلاف واقع گفته است. یا آقای منتظری که ایشان هم معتقد بوده ولی نمیگفته است. نمیگفته که بالاتر، خلافش را نوشته است. نهایت این است که یک فقیهی سکوت کند، نه اینکه خلافش را بنویسد. اگر ماه رمضان باشد روزهاش باطل میشود. در مورد امام خمینی که دیگر نمیتوانیم بگوییم ایشان آن شجاعت را نداشتند! این مسئله از قدیم محل بحث بوده و بعضی از فقها مثل ابن قولویه فتوا دادند که زوال عین کافی است. هیچ آبی هم از آب تکان نمیخورد، اگر امام هم این را میگفتند. صدها سال فقها میفرمودند آب مضاف نجس میشود. یکی از مراجع معاصر در رسالهاش رسماً نوشته که آب مضاف با برخورد با عین، نجس نمیشود. مگر یکی از فقها ننوشته قربانی حج را در ایران انجام بدهید؛ حالا طوری شد؟
باید سؤال کنیم آقای رنانی چقدر با فقها ارتباطات دارند؟ چقدر مصاحبت کردند؟ چقدر همنشینی کردند؟ چرا اینچنین حکم میکنید!
اینها را اگر اهل آن بخوانند اشکال ندارد، میدانند حرف ناصحیحی است. اما هزاران طلبه و دانشجو این مطلب را میخوانند و ما در مقابل فهم اینها مسئولیم. من نگران این هستم. بعد هم ایشان میگوید: «اخیراً هم ملاحظهای اضافه شده که ملاحظه حکومت است»، ملاحظه حکومت هم به ملاحظات فقها اضافه شده است. البته فقهای ما در مقطعی ممکن است ملاحظه کنند. اما نمیشود به مجتهد گفت چرا اینطور اجتهاد کردی. او بر اساس موازین اجتهاد، حکمی را استنباط میکند. اگر موازین را مراعات نکند و فقط ملاحظه حکومت را بکند، بله؛ میتوان به او اشکال کرد. من خودم در رد برخی از کسانی که صاحب رساله هستند، در رد و علیه بعضی از مجتهدین مقاله دارم. منتها فنی که این متد، یک متد استنباط نیست. اما اینطور که ایشان میگوید معنایش این است که فقها دائماً شب میرسند به حرمت، ملاحظه حکومت میکنند و صبح میگویند واجب! مثلاً شب میرسند به اینکه حرام است در انتخابات شرکت کنید، صبح میگویند واجب است در انتخابات شرکت کنید. غیر از این است؟! یعنی آن کسی که میخواند غیر از این میفهمد؟!
فقهای ما نمیدانند در بحران هستند!
نهایتاً هم ایشان میگوید فقهای ما نمیدانند در بحران هستند. باید سؤال کنیم آقای رنانی چقدر با فقها ارتباطات دارند؟ چقدر مصاحبت کردند؟ چقدر همنشینی کردند؟ چرا اینچنین حکم میکنید! حوزه چقدر فقیه دارد، فقیه جوان و غیرجوان، چقدر ایشان با اینها ارتباط داشتند که اینطور داوری میکنند؟! یکی از انواع مغالطات این است که انسان یک حکم جزئی را به کل سرایت بدهد. ایشان میگوید فقهای ما نمیدانند در بحران هستند یا قبل از انقلاب فقها تنها ملاحظه عامه مردم را داشتند، ولی الان ملاحظه حکومت را هم دارند. خود من در درس خارجی که میدهم، به جواز حلق لحیه (تراشیدن ریش) رسیدم. نظر هم دادم، نوشته هم هست، در سایت من هم هست. بحث سر این نیست که یک وقت اشتباه نمیشود. من حدود ۲۰ سال است که در این زمینه قلم میزنم. سه تا کار کردم، اولاً کشف پتانسیلهای فقه موجود، انرژیهای فقه موجود که این سه تا کتاب «فقه و عقل»، «فقه و عرف» و «فقه و مصلحت» هم در این راستاست. بعد هم نقد موجود فقاهتها. بالاترین فقیهی که حوزه قبول دارد چه کسی است؟ در این دوران شیخ انصاری است. من نقد روششناسی شیخ انصاری را دارم، در سایتم هست، در رسانهها هم هست، بعد از ایشان چه کسی است؟ آخوند خراسانی است، باز نقد روششناسی آخوند خراسانی را هم دارم. بعد از ایشان حاج شیخ عبدالکریم است. نقد روششناسی حاج شیخ عبدالکریم را نیز دارم. بعد هم امام خمینی است که نقد روششناسی ایشان را نیز نوشتهام. همهاش هم نقد است. الان هم کتابی که مشغول تألیف آن هستم، راجع به متدلوژی اجتهاد تحت عنوان «روششناسی اجتهاد، هستها و بایدها» است. میخواهم اول هستها را بیان کنم، بعد بایدها را.
ریشه اشکالات: تدبیر اجرایی یا فقه؟
بعضی از لغزشها را کسی انکار نمیکند. اما اولاً باید ببینند همین مواردی را که مطرح میشود مربوط به شیوههای اجرایی و تدابیر اجرایی است یا به فقه برمیگردد. اگر فردا یک فقیهی را گرفتند که این فقیه فلان خلاف را میکرده، این برمیگردد به فقه؟! مثلاً چون تریاک میکشیده، این برمیگردد به فقه؟! اگر یک فقیهی فرض کنیم بیاید در رسالهاش برخلاف بنویسد، این برمیگردد به فقه؟! برمیگردد به تمام فقها؟! این برمیگردد به این فقیه تند بیدینی که آنچه معتقد بوده ننوشته یا آنچه نوشته معتقد نبوده است. فقیه، مسئولیت دارد.
نقد باید توسط ویژهدانان مطرح بشود
امیدوارم که در این گفتار تندی و ستمی نکرده باشم. من فقط به این انگیزه این مطالب را بیان کردم که آن دید منفی و سوئی که یک دانشجو، یک طلبه ـ شاید طلبههای مبتدی ـ میتواند از نظام فقاهت، رفتار فقهای ما و حتی حوزه پیدا بکند، قدری اصلاح شود. هدفم این بوده است. ضمن اینکه میپذیرم نقدهایی بر روش فقها، بر فقه و نه شریعت هست؛ چنانچه روششناسی بعضی نقد بر عملکرد برخی از فقهاست. اینکه باید فقها خودشان را اصلاح کنند، رویشان نقد است. آن روشها هم باید توسط کارشناسان و ویژهدانان مطرح بشود و از این جهت حوزه مشکل کمبود متخصص ندارد و دانش فقه هم انشاءﷲ میتواند تکامل پیدا کند.
متن کامل این گفتوگو را میتوانید در شماره چهارم مجله گفتمان الگو مطالعه نمایید.
منبع: مدرسه اقتصاد
احمدی
با سلام
با تشکر از دست اندرکاران عزیز و فهیم مباحثات
واقعا از مطالب علمی و تخصصی استاد علیدوست استفاده کردیم. قطعا این استاد عزیز از مراجع و بزرگان آینده حوزه علمیه خواهند بود، شناساندن این شخصیت ها می تواند مسیر صحیح علم و اجتهاد را نیز معرفی کند
با تشکر