دکتر ابراهیم العاتی، استاد عراقیتبار، ساکن لندن و مدیر دپارتمان آموزش عالی در کالج اسلامی لندن است. وی که مدتی نیز در نجف اشرف به تدریس و فعالیت علمی مشغول بوده، در حال حاضر برای معرفی هر چه بیشتر اسلام و فلسفه اسلامی به دنیای غرب تلاش میکند. سایت مباحثات، به نیت بررسی رابطه علوم اسلامی و فضای آکادمیک غربی، ساعتی را با این استاد فرهیخته به گفتوگو نشسته است که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
مباحثات: همان طور که میدانید، دانش بشری تاریخ طولانیای را پشت سر گذاشته است. از یونان باستان گرفته تا دوران اسکولاستیک و پس از آن، دوره اصلاح دینی در غرب که منجر به تغییر جایگاه انسان در منظومه فکری بشری شد و شیوه تلاش او برای کسب دانش را تغییر داد که بارزترین نمود آن در عصر روشنگری بود و دوران مدرن بر پایه آن شکل گرفت و هماینک شاهد رشد روزافزون دانش بشری مبتنی بر روشهای علمی مدرن هستیم. ولی چنانکه شما نیز در برخی مقالات خود اشاره کردهاید، پس از شخصیتهایی همچون ابونصر فارابی، ابن سینا و ملاصدر،ا دیگر باید فلسفه اسلامی را فلسفهای کاملا مستقل دید. با توجه به این تفاوت فلسفی میان غرب و جهان اسلام، آیا فکر نمیکنید که باید مبانی، اهداف و روشهای علمی مبتنی بر فلسفه اسلامی شکل بگیرد و دنبالهروی از روشهای علمی غرب، برای جهان اسلام پاسخگو نباشد؟
بسم ﷲ الرحمن الرحیم. شما در بخشی از سؤالتان به فلسفه اسکولاستیک تحت اشراف کلیسا اشاره کردید. باید گفت که فلسفه اسلامی کاملا با فلسفه دوران اسکولاستیک متفاوت است. فلسفه کلیسایی دوران اسکولاستیک که اشخاصی همچون توماس آکوینی نمایندگان آن هستند، مخالف علم و دانش و کشفهای جدید بشری همچون نظریه کوپرنیک مبنی بر چرخش زمین به دور خورشید بود و همچنان از نظام فلکی بطلمیوسی دفاع میکرد. ولی مدتها پیش از آن، دانشمندان مسلمان همچون خوارزمی و ابن سینا و جابر بن حیان، از روشهای علمی تجربی استفاده میکردند؛ قبل از اینکه شخصی مانند فرانسیس بیکن در انگلستان روش علمی تجربی را آغاز کند. کندی و فارابی، پیش از آنکه دکارت از روش فلسفی منطقی استفاده کند و روش جدید خود را ابداع کند و منطق ارسطویی را نقد کند، از این روشها استفاده میکردند. بنابراین ما باید از میراث گذشته خود در زمینه دانش بشر و تحصیل علم از آنها بهره ببریم؛ نه اینکه فقط از فلسفه و روششناسی غربی استفاده کنیم. اکثر این میراث علمی ما در جهان اسلام، پیش از روشهای غربی وجود داشتهاند.
اگر بخواهم کمی جزئیتر سؤالم را مطرح کنم، ما برای به دست آوردن علم و دانش، منابعی همچون وحی و سنت نبوی و سخنان ائمه (علیهم السلام) داریم، ولی این سنتها در روشهای علمی غربی، معتبر نیستند. شاید این دلیلی باشد بر اینکه روشهای علمی غربی، برای جریان کسب علم در جهان اسلام، کافی نباشد.
همه اندیشمندان غربی این طور نیستند. فیلسوفانی همچون برگسون[۱] را نیز داریم که فیلسوفی معنویتگراست. برگسون علاوه بر منابع مادی، منابع دیگری را نیز به رسمیت میشناسد. او معتقد است که دانایی دیگری نیز هست که از متافیزیک نشأت میگیرد. فیلسوفان زیاد دیگری نیز در غرب هستند که به متافیزیک عقیده دارند، نظیر کانت و همه فیلسوفان معنویتگرا. حتی ویلیام جیمز که یک فیلسوف عملگراست، به متافیزیک اعتقاد دارد. چنانکه میدانید، فلسفه عملگرایی[۲] فقط روشهای عملگرایانه برای کسب علم را میپذیرد، ولی ویلیام جیمز میگوید دین و متافیزیک، برای انسان بسیار ضروری است. او به خداوند و دانشی که از منابع فرامادی به دست میآید، اعتقاد دارد.
پس شما معتقدید که حتی در نظام آکادمیک غربی، برای یک پژوهشگر یا دانشجو این امکان وجود دارد که نظریه خود را مبتنی بر منابعی همچون قرآن یا کتاب مقدس دفاع کند؟
قطعا. افزون بر دین و متافیزیک، اخلاق نیز جنبه مهم دیگری از زندگی اجتماعی بشر است. و همان طور که میدانید، دین یکی از منابع اصلی اخلاق محسوب میشود. رسول اکرم(ص) فرمودند: «إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق» و همچنین فرمودند: «أدّبنی ربّی فأحسن تأدیبی». همچنین در قرآن آمده است: «وَإِنَّک لَعَلَیٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ».[۳] بنابراین اخلاق و فلسفه اخلاق، منبع بسیار مهمی برای دانش و همچنین برای تبدیل علم به عمل است.
در قرآن و همچنین روایات اسلامی، گاهی تعبیر به «حکمت» شده است. به نظر شما رابطه حکمت در ادبیات اسلامی ما با «دانش» در ادبیات غرب چیست؟
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «یؤْتِی الْحِکمَةَ مَن یشَاءُ وَمَن یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیرًا کثِیرًا».[۴] بنابراین، ارزش و خیر بسیاری از حکمت به دست میآید. همچنین رسول ﷲ(ص) فرمودند: «إنَّ مِنَ الشِّعْر حِکمةً، وإنَّ مِن البیانِ سِحْراً». در جای دیگری در قرآن کریم آمده است که «ادْعُ إِلَیٰ سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ».[۵] پس حکمت، خیلی به مفهوم فلسفه اسلامی نزدیک است. حتی لفظ «Philosophy» در یونان باستان، از دو بخش «Philo» و «Sophia» تشکیل شده و به معنای «علاقه به حکمت» است. قرآن نیز از همین تعبیر استفاده کرده است.
حکمت و شریعت خیلی اهمیت دارد، ولی حکمت در غرب، معانی مختلفی دارد و ما نمیتوانیم همه غرب را یک مکتب ببینیم. فیلسوفانی در غرب هستند که مفهوم فلسفه برای آنها، بسیار نزدیک به حکمت اسلامی است. فیلسوفان بسیاری در غرب، مخصوصا کسانی که به نقش دین در زندگی انسان اعتقاد دارند، حکمت را بسیار شبیهتر به آن چیزی میبینند که ما در فلسفه اسلامی به آن اعتقاد داریم. در غرب نیز بسیاری معتقدند که فلسفه کسانی مثل مارکس، شکست خورده است. متأسفانه بسیاری از مردم در غرب اهمیتی به دین نمیدهند و اصلا مفهوم خالق برای آنها معنایی ندارد. دانایی آنها بسیار در سطح پایینی است و فقط به امروزشان اهمیت میدهند و گذشته و آینده برایشان اهمیتی ندارد. متأسفانه اکثریت مردم عادی در غرب، از این دسته هستند. ولی محققان و افراد اهل مطالعهای در دانشگاه و همچنین کلیسا هستند که برایشان اهمیت دارد ولی اکثر مردم اهمیتی برای حکمت قائل نیستند.
حدیثی از امام صادق(ع) داریم که میفرمایند: علم به کثرت آموزش و یادگیری نیست؛ بلکه علم، نوری است که خداوند در قلب هر کسی که بخواهد، قرار میدهد. این روایت، به آنچه شما درباره حکمت در قرآن اشاره کردید، نزدیک است. شاید بتوان چنین برداشت کرد که ما به عنوان انسان باید تلاش خودمان را بکنیم ولی نهایتا خداوند است که علم را در قلب ما قرار میدهد. شاید تفاوت نگاه ما و غرب درباره علم، همین باشد که ما خود را مستقل در کسب علم نمیدانیم.
شما به این حدیث امام صادق(ع) اشاره کردید. این حدیث به شیوههای دیگری نیز روایت شده است. ولی این حدیث به این معنا نیست که دانش فقط از راه متافیزیک و ماوراء ماده به دست میآید. بنابراین، قرآن و همچنین حدیثی که به آن اشاره کردید، نقش عالم ماده و محسوسات را نادیده نمیگیرند و به آن اهمیت میدهند. و عالم محسوس در قرآن و فلسفه قرآنی، اهمیت بسیاری دارد. آیات بسیاری در قرآن کریم وجود دارد که به طبیعت، درختان و حتی نفس انسان اشاره میکند که بر اساس آن، ملاصدرا برهان صدیقین را استنباط کرد. همچنین ابن سینا در اشارات و تنبیهات، به استدلال مشابهی اشاره میکند: «إنّ هذا حکم للصدیقین الذین یستشهدون به لا علیه».
بنابراین، عالم واقع و دنیای محسوس، اهمیت زیادی در فلسفه اسلامی دارد. ولی منابع دانش، فقط همین جهان محسوس نیست. بلکه منابع دیگری نظیر «الهام» نیز وجود که در عبارت «یقذفه ﷲ فی قلب من یرید» به آن اشاره شده است. ولی چه کسی این نور را دریافت میکند؟ فقط برای کسانی ممکن است که «أخلص لوجه ﷲ» و کسانی که «زهد فی هذه الدنیا». عرفان نیز یکی دیگر از این منابع است.
تا اینجا پس میتوان به وضوح دید که دو جهان مختلف درباره علمآموزی و کشف حقیقت وجود دارد. یکی فضای مبتنی بر فلسفه اسلامی و دیگری مبتنی بر فلسفه مدرن. سؤال اینجاست که با این تفاوت در مبنای فلسفی، آیا راهی برای گفتوگو میان علوم اسلامی نظیر فقه و کلام، و علوم غربی نظیر جامعهشناسی و روانشناسی هست؟
به نظر من این دیالوگ، ممکن است. من دو سال پیش به مؤسسه اسراء (زیر نظر آیتﷲ جوادی آملی) دعوت شدم. کنفرانس بزرگی بود که از جاهای مختلف دنیا نظیر آمریکا، آلمان، کانادا و یونان در آن شرکت کرده بودند. من از طرف انگلیس و عراق در این کنفرانس شرکت کردم. چون من دو سال در دپارتمان فلسفه دانشگاه نجف اشرف مشغول بودم.
بسیاری از علمای حوزه علمیه نیز در این کنفرانس شرکت داشتند و گفتوگوهایی میان آنها و دانشمندان و محققان غربی رخ داد. نقاط مختلفی وجود دارد که در آنها میتوان دیالوگ برقرار کرد؛ زیرا حوزه علمیه امروز، با کلیسای قرون وسطی متفاوت است. طلاب علوم دینی در کلیسا فقط الهیات میخواندند و بر آموزههای الهیاتی نظیر پدر، پسر و روح القدس متمرکز بودند. ولی در تاریخ اسلام، کسانی همچون جابر بن حیان را داریم که شیمیدان است و استاد او امام صادق(ع) است. او رسائلی در باب شیمی منتشر کرده است که مدام در آنها تکرار میکند که استادم جعفر صادق چنین و چنان گفت.
در همان زمان، اشخاص دیگری نظیر هشام بن حکم و مؤمن طاق را داریم. الوشاء میگوید: به مسجد کوفه وارد شدم و هزار شیخ دیدم که هر کدام میگفت: «حدثنی أبوجعفر». بنابراین بینش ما در اسلام، جهان محسوس و عالم واقع را نیز در کنار معنویت و الهام، مهم میشمارد.
اگر سخن دیگری مدنظرتان هست، بفرمایید.
من حس خوبی به حوزه علمیه قم دارم. زیرا حوزویان قم، فکر بسیار باز و اندیشه روشنی دارند. برای این حوزه مقدسه، آرزوی توفیق و استواری میکنم. إن شاء ﷲ به زودی عازم نجف مقدس هستم و در آنجا برایتان دعا خواهم کرد.
عکس از کوثر خسروی
پانویسها:
[۱] Henri Bergson
[۲] Pragmatism
[۳] قلم، ۴.
[۴] بقره، ۲۶۹.
[۵] نحل، ۱۲۵.
حسن
چقدر ناشیانه تلاش شده که حرفی به ایشان تلقین شود
جدایی علم و دین و تفکیک آشتی ناپذیر میان روش علمی و روش دینی خودش یکی از تاثیرات فکر غربی است که در فکر مصاحبه گر رسوخ کرده ولی خود او گمان میکند
با کوبیدن بر طبل جدایی میان ایندو دارد از استقلال حوزه های علمیه دفاع میکند
کلی گویی های پررنگ و لعاب را کنار بگذارید و به فرد مصاحبه شونده فرصت دهید نظرش را به شکل دقیق و روشن تبیین کند