درباره شخصیتی همچون علی بن ابیطالب(ع) سخن بسیار گفته و نوشته شده؛ از نظر حضرتعالی کدام بخش از سیره آن حضرت برای جامعه ما کاربردیتر و ضروریتر است؟
شخصیت علی(ع) را میتوان از ابعاد مختلفی مورد بررسی و تحقیق قرار داد. ما بهعنوان پیروان آن حضرت، باید ببینیم در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی، چه بهرهای میتوانیم از ایشان داشته باشیم. مرحوم اقبال لاهوری شاعر بلندآوازه و گرانقدر پاکستانی که شیدای اهل بیت(ع) بود تعبیر مهمی درباره امیرالمؤمنین(ع) دارد؛ آنجا که میگوید: مشکلات و ناهنجاریهای جامعه اسلامی از وقتی آغاز شد که علیبنابیطالب را بهعنوان الگو و معیار زندگی، قطعهقطعه کردند و او را بهطور جامع ندیدند؛ گروهی عرفان او را برداشتند، دستهای شمشیر او را، عدهای علمش را و بعضی دیگر نیز عبادات علی(ع) را. هیچکس نیاندیشید که اگر کسی بخواهد علیگونه زندگی کند باید – به تعبیر روایت – هم شیر روز باشد و هم پارسای شب.
بهنظر بنده آن قرائتی که از سیره اهل بیت(ع) مغفول مانده و امروز برای ما بسیار کاربردی و ضروری است، قرائت انسانی است؛ به دیگر سخن، تبیین نگاه معصومین(ع) به انسان و کرامت و حیثیت او. پیامبر اکرم(ص) خطاب به کعبه فرمودند: «تو بسیار مهم و محترمی (و این جمله را سه بار تکرار فرمودند)؛ اما حرمت مؤمن از تو بالاتر است». نگاه حضرت امیر(ع) نیز دراینباره بسیار مهم است. بنده در این فرصت کوتاه، کوشش میکنم نگاه حضرت به انسان را در کنار یک ویژگی بسیار مهم ایشان یعنی پرهیز از «منگرایی» تبیین کنم. در تبیین این دو موضوع، عنایت به سه مرحله مهم زندگی ایشان راهگشا خواهد بود: زمانی که پیامبر(ص) هنوز در قید حیات بودند، زمان انزوای امیرالمؤمنین(ع) پس از رحلت پیامبر(ص) و زمان حکومت حضرت.
اگر کسی بخواهد علیگونه زندگی کند باید – به تعبیر روایت – هم شیر روز باشد و هم پارسای شب.
علی(ع) در زمان حیات رسول گرامی اسلام(ص) مطلقاً ظهور و بروز «منگرایانه» ندارد؛ بهویژه هنگامههای بروز از خودگذشتگی؛ مانند لیلةالمبیت که علی(ع) بر بستر رسولﷲ(ص) میخوابد و همه خطرات را بهجان میخرد. آیه ۲۰۷ سوره مبارکه بقره نیز به همین فضیلت علوی اشاره میکند و به آیه لیلةالمبیت معروف است. درباره این ماجرا نکته بسیار مهمی که نسبت به آن غفلت میشود – در حالیکه اسناد تاریخی بسیاری دارد – این است که در آن شب (لیلةالمبیت) قبل از آنکه علی(ع) بر بستر پیامبر(ص) بخوابد، به اتفاق پیامبر(ص) میروند و بتها را میشکنند! اتفاق حیرتآوری است. البته معروف، شکستن بتها هنگام فتح مکه است که درست هم هست؛ اما این قضیه نیز اسناد فراوانی دارد و بنده در جایی آنها را نوشتهام. یعنی در شبی که از زمین و آسمان دلهره و هراس میبارد، علی(ع) بدون هیچ دلهرهای در کنار رسول خدا(ص) چنین کاری را انجام میدهد. جالب اینجاست که بلافاصله پس از آیه لیلة المبیت چنین آمده است: «یا أیها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافة…». مرحوم آیتﷲ شیخ محمدجواد بلاغی معتقدند که واژه «سلم» در این آیه شریفه، به امیرالمؤمنین(ع) اشاره دارد. عبدالکریم خطیب که از نویسندگان بزرگ اهل سنت است میگوید: بهنظر من هیچ دلیلی بهتر از قصه لیلةالمبیت برای اثبات ولایت علی(ع) و جانشینی او بعد از پیامبر(ص) وجود ندارد؛ چون اگر پیامبر(ص) در خطرناکترین و دلهرهآورترین حادثهها، علی(ع) را بر جای خود میگذارد، بدون شک درخلافت نیز چنین کاری کرده است.
علی(ع) در تمام حوادث مهم زمان حیات پیامبر(ص) نقش اول را داشته است؛ غیر از جنگ تبوک که پیامبر(ص) ایشان را مأمور کردند تا در مدینه بمانند و مواظب جستوخیزهای منافقان باشند؛ در این مورد هم البته علی(ع) ناراحت شد که چرا نتوانست پیامبر(ص) را در جنگ همراهی کند و رسول خدا(ص) نیز آن فضیلت بزرگ را درباره ایشان فرمودند: «أنت منّی بمنزله هارون من موسی». نکته بسیار مهم و دقیقی که میخواهم عرض کنم این است که درباره چنین شخصیتی (علی(ع)) با این حضور گسترده و مؤثر در کنار پیامبر(ص) و در تمام حوادث، یک مورد نمیتوان پیدا کرد که – در زمان حیات پیامبر(ص) – حرفی برای ابراز وجود زده باشد؛ حتی در حد بیان یک مسأله شرعی یا شرح خاطرهای از رشادتهایش در جنگها (مثلاً جنگ خندق که به تعبیر حضرت زهرا(س) در آن جنگ، علی(ع) شاخ شرک را شکست). این خیلی عظمت است. عبدالفتاح عبدالمقصود استاد دانشگاه و نویسنده بزرگ مصری که بهدلیل نوشتنکتابهایی در فضیلت حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) از دانشگاه اخراج و مظلوم واقع شد، قبل از انقلاب برای تکریم به ایران دعوت شد. در جلسهای که با حضور اساتید بزرگ حوزه در قم برگزار گردید، مرحوم آیتﷲ حاج شیخ مرتضی حایری (فرزند مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری مؤسس) به عبدالفتاح عبدالمقصود گفت: شما انصافاً چیزی را درباره فضایل حضرت علی(ع) فروگذار نکردهاید؛ اما یک چیز را نگفتهاید: سکوت علی(ع) در مقابل رسول خدا(ص).
خطیب قهّاری که خطبههایش بر رواق تاریخ ماندگار شد، در زمان حیات رسول گرامی اسلام(ص) مطلقاً ظهور و بروز «منگرایانه» ندارد.
آری؛ علی(ع) در زمان حیات پیامبر(ص) حتی اندک بروز و ظهوری ندارد؛ همچون ماه در شعاع آفتاب. آنهم خطیب قهّاری که خطبههایش بر رواق تاریخ ماندگار شد. این درس بسیار بزرگی است.
در دوره انزوا نیز هیچکس تردید نداشت که علی(ع) برترین است؛ در ایمان، تقوی، علم، شجاعت و انسانیت. در دانش که مهمترین پایه اداره جامعه است، از خداوند تبارک و تعالی تا همه صحابه، علی(ع) را بینظیر دانستهاند. دانش قرآن علیالاطلاق در سینه اوست. مرحوم استاد محمدتقی شریعتی که در شیدایی نسبت به امیرالمؤمنین(ع) کمنظیر بود در یک سخنرانی میگوید: «من درباره برترین فضیلت علی بن ابیطالب(ع) نظرات مختلفی داشتم و مدام نظرم عوض میشد – مثلاً مدتی آیه ولایت را برترین فضیلت حضرت میدانستم، زمانی آیه اکمال را، در برههای حدیث منزلت را و… – اما اخیراً به این نتیجه رسیدم که آیه شریفه «… و من عنده علم الکتاب» بهترین فضیلت حضرت است». حتی در روایتی خود امیرالمؤمنین(ع) نیز درباره خودشان این آیه را بیان فرمودهاند. علی(ع) راه رسالت و شاهد نبوت است؛ آن هم با چنین نصّی.
رسول خدا(ص) نیز درباره علی(ع) میفرماید: «علی مع القرآن والقرآن مع علی». حداقل مفاد این روایت چنین است که از یکسو، قرآن گویاترین متن برکشنده شخصیت علی(ع) است و از سوی دیگر، تمام ابعاد و اعماق قرآن در سینه علی(ع) است. به این مسأله صحابه نیز معترف بودهاند. بنده در مقالهای با عنوان «علی پیشوای مفسران» اظهار نظرهای بیشتر صحابه را آوردهام که همه گفتهاند: علی(ع) در دانش قرآن علی الاطلاق بوده است.
چنین شخصیتی که دوست و دشمن به دانش او اعتراف داشتند و در جانشینی او نصّ صریح وجود دارد، چرا انزوا پیشه میکند؟ یکی از مهمترین دلایل این کار به فرموده خود حضرت آن بود که قرآن و معارف آن از بین نرود. یعنی از حق خود میگذرد برای یک حق بزرگتر؛ صبر و شکیبایی حتی به قیمت هجوم به خانه و هتک حرمت همسر. البته در این ۲۵ سال گوشهنشینی هرجا سخن از جانشینی پیامبر(ص) شد، کوتاه نیامد؛ اما فقط در مقام اظهار نظر و ابلاغ حق (حق خلافت). این درس بسیار بزرگی است که میتوان از سیره حضرت آموخت: صراحت در حق بدون غوغاسالاری و تحمیل کردن هزینههای بزرگ بر دین و جامعه.
بنا به نظر بیشتر صحابه، علی(ع) در دانش قرآن علیالاطلاق بوده است.
آنگاه نیز که مردم به اشتباه خود پی بردند، به آگاهی رسیدند و به در خانه علی(ع) رفتند، حضرت فرمودند: «کس دیگری را انتخاب کنید؛ من وزیر شما باشم بهتر از آن است که امیر شما باشم». عجیب است این جمله؛ هم بزرگوارانه است و هم مظلومانه. سال ۱۳۵۳ش که مقام معظم رهبری در مشهد شرح نهجالبلاغه داشتند، در توضیح این جمله میفرمودند: «علی(ع) در بیان این حرف تعارف نداشت». وزیر یعنی کسی که بار دیگری را بر دوش میکشد. در آن ۲۵ سال انزوا هم عملاً هرگاه خلفا و دیگران به مشکلی علمی یا مشورتی برمیخوردند، به علی(ع) مراجعه میکردند و حضرت نیز بدون هیچ بهانهای مشکل را حل میفرمود.
در زمان حکومت حضرت امیر(ع) نگاه ویژه ایشان به انسان عجیب است؛ حفظ حرمت، آبرو و شأن انسان در سیره حضرت بسیار برجسته است. اینکه بارها فریاد میزند: «فقر مرگ بزرگ است» (الموت الأکبر) به این دلیل است که وقتی فقر بیاید، دیگر شأنی برای انسان نمیماند؛ هنگامی که انسان دستش را جلوی دیگری دراز کرد، شخصیتش از بین میرود. امام صادق(ع) فرزند بزرگوار امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «بهترین کمک آن است که فرد را بینیاز کند». فضایی درست نشود که فقیر همچنان دستش دراز باشد؛ همان یکبار که دستش دراز و شخصیتش خورد میشود کافی است.
تأمین رفاه برای شهروندان در دوران حکومت حضرت امیر(ع) نیز در راستای حفظ کرامت انسانی است. ایشان در روزهای آخر حکومتشان فرمودند: «از همه آنچه آفتاب بر آن میتابد، فقط کوفه در دست من است!»؛ (خیلی مظلوم است علی(ع)؛ حتی در زمان حکومت)؛ در ادامه میفرماید: «اما مردم کوفه سایبان دارند و نان گندم و آب فرات میخورند»؛ نان گندم و آب فرات کنایه از خورد و خوراک خوب است. به دیگر سخن، حضرت در کوفه رفاه ایجاد کرده است؛ فقر را زدوده است. همه اینها بهدلیل آن است که برایش شأن و کرامت انسان اهمیت دارد.
در فرازی از دستورالعمل حضرت به مالک اشتر آمده است: انسانها دو گروهاند؛ عدهای مسلمان نیستند، اما انساناند و حقوق انسانی دارند. عدهای دیگر متدیناند و حقوق برادری دارند (إمّا أخ لک فی الدین أو نظیر لک فی الخلق). در فهم این مسأله، تفکیک واقعنگری و آرماننگری بسیار راهگشاست؛ آرمان این است که همه مؤمن باشند و به واقعیتهای بلند بیاندیشند؛ اما واقعیت موجود این نیست؛ واقعیت این است که همه انسانها مسلمان نیستند؛ اما شأن انسانی دارند. برای رسیدگی به مسلمانان نباید شأن غیرمسلمانان شکسته شود. من ادعا میکنم و بر این ادعا معتقدم که در آموزههای معصومین(ع) نگاه به انسان بهعنوان مخلوق مهم خدا بسیار پررنگ است. چه کسی میتواند ادعای توحید داشته باشد و انسان را زیر پایش له کند؟ استاد بزرگوار محمدرضا حکیمی میفرمودند: اگر شما هنرشناس باشید، با یک تابلوی نفیس چه میکنید؟ بهترین جای منزل را برای آن در نظر میگیرید و مراقبید که به آن آسیب نرسد و از نگاه کردن به آن لذت میبرید. حال چطور میشود که انسان ادعای توحید و خداشناسی داشته باشد و به این هنرنمایی خدا یعنی «انسان» بیاعتنا باشد و آن را لگدمال کند؟ چنین کسی موحد نیست. جریان آن زن یهودی که خلخال از پایش کشیدند را شاید بارها شنیدهایم؛ این هم نمونه دیگری از جایگاه کرامت و شأن انسان در نگاه معصومین(ع) است؛ امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «اگر مرد مؤمنی با شنیدن این خبر، از سر غیرت بمیرد، نباید او را ملامت کرد». چون در این حادثه عِرض و آبروی یک انسان از بین رفته و حرمتش شکسته شده؛ آن هم ذیل ظلال حاکمیت اسلامی. بهنظر بنده چنین میرسد که مهمترین و کاربردیترین و البته فوریترین قرائت از سیره معصومین(ع) بهویژه حضرت امیر(ع) برای جامعه ما همین است: اهمیت عرض، آبرو، شأن و کرامت انسان؛ اگرچه غیرمسلمان باشد.
برخی قرائتهای قشری و رادیکال بر این باورند که از نظر اسلام، انسان اگر مسلمان و مؤمن باشد، حقوقی دارد؛ چنین رویکردی در عملکرد برخی گروههای سلفی، گاه نتایج فاجعهباری را رقم میزند. این قرائت نقطه مقابل قرائت حضرتعالی است.
بله؛ بهنظر بنده، هم در قرآن و هم در آموزههای پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) انسان بما هو انسان حقوقی دارد؛ در مرحله بعد بله؛ بما هو مسلمان بودنش هم حقوق دیگری دارد. کسانی که چنین ادعایی میکنند اگر غیرمسلمان باشند، اسلام را خوب نشناختهاند و اگر مسلمان باشند به اسلام ظلم میکنند (با طرح چنین ادعایی). شما چرا انسان را میگویید؛ پیامبر اسلام(ص) از جایی رد میشدند؛ دیدند حیوان بارکشی را در حالی که پالان رویش است به درخت بستهاند. فرمودند: به صاحب این حیوان بگویید منتظر عذاب الهی در آخرت باشد؛ چون این بار را بدون استفاده روی کمر حیوان گذاشته و رفته! در مکتبی که پیامبر آن، اذیت شدن حیوانی را حتی در این حد برنمیتابد، چگونه ممکن است حقوق انسان بما هو انسان نادیده گرفته شود؟
حضرت خطاب به مالک میفرماید: انسانها دو گروهاند؛ عدهای مسلمان نیستند، اما انساناند و حقوق انسانی دارند.
در مورد حقوق ایمانی (یعنی حقوق انسان بما هو مؤمن یا مسلمان) هم نکات ظریفی وجود دارد و مسأله به قول علما مُشکّک است. امام صادق(ع) روایتی دارند بدین مضمون که ایمان ده پله دارد؛ کسانی که در پله دهم ایستادند نباید کسانی که در پله اول هستند را بیایمان خطاب کنند. باز از همین امام همام در بیان روشنگری میخوانیم (نقل به مضمون): «امامت» ما بر عدل و انصاف و تقوی و حرمت انسان و… (عبارات متعددی از این دست) استوار است و «امارت» بنی امیه بر خََشَب (چوب) و ظلم و ستم و شکستن شأن انسان. یعنی این یک معیار است؛ حکومت علوی، صادقی و رضوی بر پایه توجه به شأن و کرامت انسانی قرار دارد.
بهنظر حضرت عالی آیا جامعه ما از این نگاه فاصله گرفته است؟ اگر چنین است علت را چطور تبیین میفرمایید؟
بله دور شدهایم. اگر از اول این انحراف ایجاد نمیشد وضع بدین منوال نبود. معیار فضیلت انسانها تقواست و لبّ لباب تقوا، حقمدارانه و قانونمدارانه زندگی کردن است. اگر از ابتدا نگاه ما طوری شکل بگیرد که در روابط خود، دیگران را بماهوانسان ببینیم، وضعیت با آنچه هست بسیار تفاوت خواهد داشت. یکی از دلایل مهم فاصله گرفتن از چنین نگاهی این است که کسانی که در جامعه جایگاه الگویی دارند، از این دیدگاه فاصله گرفتهاند. همه ما بندگان خداییم؛ منِ استاد، منِ فرماندار، منِ وزیر و… به تعبیر مرحوم استاد محمدتقی جعفری تمام این «من»ها دروغیناند؛ «من» حقیقی همان هویت انسانی است.
علامه امینی؛ تمامقامت علیه مخالفان
خاستگاه مشروعیت حکمرانی امیرالمؤمنین
نهج البلاغه را میان مردم آوردهایم
دو تولد در نیمه ماه رمضان