در آرای شهید صدر میبینیم که ایشان در مسألهی «اجتهاد» نظراتی را مطرح میکنند. اساساً نگاه ایشان نسبت به مقولهی اجتهاد چیست؟
تعریفی که شهید صدر در مورد اجتهاد ارایه داده، همان تعریفی است که سایر فقها و اصولیین بیان کردهاند که میگویند «الاجتهاد هو القدرة العلمیة علی استخراج الحکم الشرعی من دلیله المقرر له»؛ که بهمعنای قدرت علمی بر استخراج حکم شرعی از ادلّه است. در اینجا تأکید شهید صدر بر این است که چون اجتهاد امری تخصصی و علمی است و هر تخصصِ علمی امری مستمر و پویاست، لذا اجتهاد هم باید مستمر و پویا باشد؛ یعنی فقیه اگر استنباطی کرد، نباید فکر کند که امر اجتهاد تمام شد؛ مانند دانشمندی که وقتی به نتیجهای میرسد، به تحقیق خود پایان نمیدهد. حال در تحقیقاتِ دوباره و چند بارهی خود، ممکن است به همان نتایج برسد یا اینکه به نتیجه دیگری دست پیدا کند. بلکه فقیه باید حتی به استنباطهای خود وسعت و عمق بیشتری ببخشد. مسألهای که در آرای شهید صدر وجود دارد این است که ایشان نقطه مقابل اجتهاد را «تقلید» میداند که تقلید هم رجوع غیر متخصص به متخصص است و این امری عقلی است. ایشان یک نکته زبانشناسانه هم بیان میکند و میگوید که تقلید از «قلاده» بهمعنای گردبند گرفته شده است؛ گویی مکلّف، عمل خود را مانند یک گردنبد به گردن فقیه میاندازد؛ گویی تقلیدکننده، مسئولیتِ عمل خود را بهعهده مجتهد میگذارد و در اینجا وظیفه مجتهد بسیار سنگین میشود؛ او باید راه صحیح و صواب را به مقلّد خود نشان دهد.
یکی از مختصات آرای شهید صدر این است که این مسایل را نه به نحو انتزاعی، بلکه به نحو انضمامی طرح میکند و به کارکرد و عمل آن بسیار توجه دارد.
با توجه به این رویکرد شهید صدر، میتوان دریافت که ایشان به تحوّل در حوزه اجتهاد هم باور داشته است. تحلیل ایشان در باب تحول در اجتهاد چیست؟
شهید صدر دو عامل را در باب تحوّل در اجتهاد مؤثر میداند. یکی عامل «هدف» و دیگری عامل «فن». مراد از عاملِ هدف، آن اثر و نتیجهای است که مترتب بر اجتهاد میشود. سخن شهید صدر این است که مجتهد باید در پی این باشد که به دستاوردهای اجتهاد خود و تحقق آن در حیات فردی و اجتماعی توجه داشته باشد؛ یعنی با این هدف به سراغ اجتهاد برود که تلاش علمیای که انجام میدهد، چه کارکردی میتواند در حیات فردی و اجتماعی داشته باشد. اما مراد از فن، آن ژرفنگری است که مجتهد در شیوههای استدلالش باید بهکار بگیرد. هراندازه که دقت نظر و میزان ژرفنگری در شیوههای استدلال عمیقتر باشد، اجتهاد او هم عمیقتر خواهد بود. شهید صدر میگوید که فرایند اجتهاد امر سادهای نیست که در اختیار ما قرار داده شده باشد؛ به این معنا که ما پارهای از اصول را داریم و بر اساس آن میتوانیم بهراحتی به مقولهی اجتهاد ورود کنیم؛ خیر؛ ایشان معتقد است که عاملِ فن، در اجتهادِ مجتهد بسیار موثر است و مجتهد نباید این را بسیار ساده تلقی کند.
بهنظر میرسد، عامل هدف – که از آن سخن گفتید – یک مسأله کلیدی در امر تفقه باشد؛ تحلیل شهید صدر در این مورد چیست؟
شهید صدر معتقد است که صرفاً بحث این نیست که ما احکامی را از ادلّه استنباط کنیم؛ بلکه باید به این نکته توجه داشته باشیم که این حکمی که استنباط میکنیم در چه حوزه و حیطهای است. وی میگوید که مجتهد در استنباط خود باید دو نکته را در نظر بگیرد. اول اینکه به تطبیقِ اسلام در حوزههای فردی و رفتارهای شخصی بپردازد و دیگری اینکه به انطباقِ اسلام در حیطههای اجتماعی هم توجه کند؛ به این معنا که اگر جوامع انسانی بخواهند بر اساس آموزههای اسلامی اداره شوند، نگاه اسلام نسبت به اداره جامعه چگونه است؟ نگاه اسلام نسبت به مقولاتی مانند فرهنگ و سیاست و اقتصاد چیست و چه راهکارهایی را ارایه داده است؟ به همین دلیل است که خود شهید صدر در مباحثِ علمیای که طرح کرد، بهدنبال یک نظامسازی بود؛ مثلاً اگر به کتاب «اقتصادنا» نگاه کنیم – که اتفاقاً از کارهای زمان جوانی ایشان است – میبینیم که در این اثر، ایشان در پی این است که نظام اقتصادی اسلام را ارایه بدهد. شهید صدر در امر اجتهاد بر این باور بود که ما نباید فقط معطوف به مباحث فردی بشویم؛ بلکه یک مجتهد باید معضلات اجتماعی را هم حل بکند. در نظر شهید صدر، حل معضلاتِ اجتماعی زمانی صورت میگیرد که ما در واقع احکام اسلامی را در قالب یک نظام مطرح کنیم. خودِ شهید صدر هم این کار را در بعضی از مقولات انجام داد. یک نمونه آن بحث بانکداری اسلامی است. ایشان در طرح خود به این میاندیشید که طرحی ارایه دهد تا بر اساس آن، رقبای اسلام، این نحوه از بانکداریِ غیر ربوی را با توجه به قدرت اقتصادی خودشان، از گردونه حذف نکنند و بانکداری اسلامی بتواند در آن جوامع دوام داشته باشد. هنر شهید صدر این بود که در چارچوب یک نظام اسلامی، بانکداریای عرضه کند که بتواند عملی و کاربردی باشد و در مقابل بانکداریهای غربی دوام بیاورد و اجرایی باشد. او میگوید احکام اسلامی باید تحقق عملی بیابد؛ نه اینکه به صرف یک سری انتزاعیات بسنده کنیم و از تحقق عملی آن چشم بپوشیم.
شهید صدر معتقد است که اجتهاد در دوره معاصر باید با توجه به ابعاد اجتماعی باشد؛ یعنی نگاه به فقه و اجتهاد نباید فردی باشد. ایشان میگوید مثلاً شما گاهی قاعده «لا ضرر و لا ضرار» را بهگونهای فردی تفسیر میکنید. اگر ما این مسأله را فردی تفسیر کنیم شاید بسیاری از احکام اسلامی از قبیل خمس و زکات هم ضرر و زیان شخصی باشد؛ اما اگر شما دقت کنید متوجه میشوید که شارع نگاه اجتماعی به این موضوع داشته است. اگر نگاه اجتماعی به احکام اسلامی داشته باشید میبینید که این حکم نهتنها از لحاظ فردی مشکلی نداشته، بلکه برای اجتماع نیز ثمرات زیادی در پی داشته است. افرادی که در مسایلی مثل «قصاص» بحثهایی را طرح کردهاند و ایرادهایی را بر این حکم وارد میکنند، نگاه فردی داشتهاند و نگاه اجتماعی ندارند و آنرا مفید نمیدانند. اما شهید صدر بر این باور است که اگر نگاه شما به این قاعده یک نگاه فردی باشد، در این مسأله به مشکل بر میخوردید و بسیاری از احکام را ضرر به حال افراد تلقی میکنید. اما اگر نگاه اجتماعی داشته باشیم متوجه میشویم که قاعده لاضرر یک حکم پسندیده و عقلی نیز هست.
نگاه فرد گرایانه مگر چه مشکلاتی داشته که ایشان بر روی نگاه اجتماعی به اسلام تأکید بسیار میکند؟
سخن شهید صدر این است که نگاه فردگرایانه باعث میشود که ما به روح کلی آموزههای اسلامی و اهداف کلی نظام اسلامی توجه صحیحی نداشته باشیم. وی مثالی میزند و میگوید نظام بانکداریِ امروز دنیا مبتنی بر رباخواری است. این مسأله جزیی از واقعیت زندگی اجتماعی مسلمانان در بسیاری از جوامع هم شده است. این معضل باعث شده برخی از فقها برای اینکه مردم دچار مشکلات نباشند و معضلاتِ مردم را در این جوامع حل کنند، تفسیرهایی از احکام ارایه دهند که ظاهری شرعی دارد، اما با روح کلی اسلام سازگاری ندارد. وی میگوید گاهی اوقات شما یک دستور پیامبر(ص) که در زمان خاصی داده شده را بررسی میکنید و حکم کلی بر آن صادر میکنید؛ مثلاً پیامبر(ص) در مواجهه با اهل مدینه، از عدم انتقال آب سخن میگوید و دستور میدهد که آب را انتقال ندهند. برخی فکر کردند این حکم شرعی کلی است؛ در حالی که این مسأله مربوط به زمان خاص بود و پیامبر(ص) در یک شرایط خاص این حکم را داد. لذا ما وقتی که میخواهیم دستورات پیامبر(ص) را بررسی کنیم باید توجه داشتیه باشیم که آیا پیامبر(ص) در شرایط خاص این حکم را داده یا اینکه ناظر به یک نگاه کلی و شرعی حکم داده است. اگر ما به این مسأله توجه نداشته باشیم، استنباطمان درست نخواهد بود. از همینجاست که شهید صدر تأکید میکند ما در تحوّل اجتهاد باید هم به بُعد فردی و هم به بُعد اجتماعی نظر داشته باشیم؛ یعنی اجتهاد ما باید پاسخگوی نیازهای فردی و اجتماعی باشد. نظر
شهید صدر بر این است که ما باید اسلام را بهعنوان یک کل در نظر بگیریم که به همه ابعاد فردی و اجتماعی انسانها و نیازها و اقتضائات زمانهی آنها توجه دارد.
با توجه به مباحثی که فرمودید، بهنظر میرسد که شهید صدر بر روی فهم اجتماعی نص هم تأکید دارد؟
بله ایشان بر روی فهم اجتماعی نص تأکید زیادی دارد. بنای او بر این نیست که قواعد اصولی را کنار بگذارد. ایشان از قاعده «ظهور نص حجته» شروع میکند و این نکته را بیان میکند که ما در دلالت لفظ بر معنا باید به دو مسأله توجه داشته باشیم؛ یکی دلالت «لفظیِ وضعی» است (یعنی وضع یک کلمه بر یک معنا که وضع شده) و دیگری دلالت «لفظیِ سیاقی» است (یعنی معنایی که با توجه به سیاق کلام بهدست میآید). لذا میبینیم که امروزه در مباحث هرمنوتیک هم بحث میشود که شما باید به contex یا زمینهای که کلام در آن بیان میشود هم توجه داشته باشید. اما سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا این دوگونه دلالت برای فهم یک متن کفایت میکند یا نه؟ برخی بر این باورند که همین دو نحوه دلالت کافی است؛ اما شهید صدر سخن دیگری دارد و از همینجاست که بحث شهید صدر در مقوله اجتهاد وارد حیطهای میشود که من نام آنرا «هرمنوتیک اجتهاد» میگذارم. ایشان میگوید که معنا را باید با توجه به زندگیِ اجتماعی افراد دربیابیم. البته مناسبت موضوع و حکم که در فقه مطرح شده بسیار مهم است. شهید صدر میگوید که من نمیخواهم خلاف این قاعده حکم کنم. فرض کنید که ما در فقه داریم هرکس آبی را از نهر و یا چوبی را از درخت تصرف کند، مالکش میشود. شهید صدر میگوید ما از یک افق بالاتر به این مسأله نگاه میکنیم؛ اگر در اینجا بحث آب یا چوب مطرح شده به این معناست که اینها یک ثروت طبیعی است و مراد اصلی شارع این بوده که حکم را بر روی ثروت طبیعی بیان کند. ما در این تحلیل از تناسب موضوع و حکم خارج نشدهایم و در عین حال جمود در اجتهاد هم پیدا نکردهایم. اتفاقاً میخواهم نکتهای بگویم که به نظر من نکتههایی که شهید صدر بیان میکند، در فهم دقیق نظریه امام(ره) – که از سویی میگوید فقه جواهری و از سوی دیگر بحث عنصر زمان و مکان را مطرح میکند – نیز راهگشاست.
تأکید شهید صدر بر این است که ما باید به روح نص توجه داشته باشیم و از توجه به یک مصداق عبور کنیم. با توجه به مصداقها میباید به روح کلی حاکم بر نص التفات پیدا کرد.
آیا این ایده شهید صدر موافقت دارد با این نظریه برخی معاصرین که میگویند: پیامبر(ص) آمده است تا یک الگو را ترسیم کند و آیندگان را به تبعیت از آن الگو فرمان داده و نه تبعیت از همه احکام شریعت؟
این سخن از یک طرف میتواند تفسیر صحیحی پیدا کند و از طرفی میتواند تفسیر غلطی داشته باشد. برخی امروزه اجتهاد «الگو محور» را در مقابل اجتهاد «نص محور» قرار میدهند. تفاوت نظر شهید صدر با قائلین به این نظریه در این است که آنها تفاوتی میان نص و الگو میبینند؛ اما شهید صدر تمایزی بین این دو نمیبیند. مرحوم صدر نمیخواهد بگوید که همه نصوص ما مربوط به زمان خاص پیامبر(ص) بوده و احکام، متناسب با آن شرایط بوده و امروز باید با توجه به روح کلی اسلام احکام دیگری وضع کنیم. کسانی که این بحث را طرح کردهاند، فرایند این اجتهاد را تا کنون نتوانستهاند مشخص کنند؛ مثلاً دکتر کدیور در بحث از حقوق بشر مطرح کردهاند که ما باید اجتهاد مدرن داشته باشیم و بگوییم حقوق بشر اصل است و باید فقهمان را بر اساس حقوق مدرن منطبق کنیم. اما سؤالهای زیادی اینجا مطرح میشود که چه دلیلی دارد ما حقوق بشر را مبنا قرار دهیم و بگوییم حقوق بشر بی چون و چراست و همهی نظامهای حقوقی دنیا باید قوانین خود را بر اساس آن استوار کنند؟ ثانیاً ما که در فرایند اجتهاد بحث میکنیم باید روند اجتهاد را بهلحاظ روشی و متد مشخص کنیم. یعنی به صرف اینکه بگوییم یک یا دو اصل، پیشفرض اجتهاد سنتی بوده و حالا در اجتهاد مدرن این دو اصل را جابهجا میکنیم کافی نیست؛ اولاً باید اثبات کنیم که این دو اصل در اجتهاد سنتی غلط بوده؛ ثانیاً باید بگوییم اگر این دو را تغییر دادیم آیا فرایند اجتهاد واقعاً تغییر پیدا میکند؟ همچنین اگر متد و اصول جدیدی باید وضع شود، داعیهدارانِ اجتهاد مدرن باید آنرا ارایه بدهند. مثلاً بحث الفاظ و فلسفه زبان در علم اصول آنها باید مشخص شود. بنده تا به حال ندیدم کسانی که ادعای اجتهاد مدرن دارند متدی در مباحث خود ارایه بدهند.
شما اصطلاح «هرمنوتیک اجتهاد» را بهکار بردید که بهنظر میرسد اصطلاح جدیدی باشد. قدری بیشتر در مورد این اصطلاح در اندیشه شهید صدر سخن بگویید.
با مباحثی که بیان کردیم به نظرم مسأله قدری روشن شد. همین که در فهم یک نص نباید فقط به دلالت لفظی و سیاقی توجه کرد و باید به مسایل دیگری نیز توجه داشت، این خودش نکته مهمی است. اما مطلب مهم دیگری که باید به آن توجه داشت این است که شهید صدر نقش شخصیتِ مجتهد را در امر اجتهاد به شدت مورد توجه قرار میدهد. در نظر شهید صدر، ذهنیت مجتهد دراجتهادش دخالت میکند. در جایی شهید مطهری سخنی گفته بود که برخی هم بدان انتقاد کردند که اتفاقاً سخن شهید مطهری را هم اینجا با توجه به سخن شهید صدر میتوان تفسیر کرد. شهید مطهری میگوید فتوای فقیه شهری بوی شهری میدهد و فتوای فقیه روستایی بوی روستا. بحثی را آقای مطهری طرح میکند که میگوید هرجا فقها ضرورتی را ادراک کردهاند حکمی را دادهاند؛ در حالی که اگر آن ضرورت را درک نمیکردند، حکم دیگری را صادر میکردند. ایشان در کتاب ده گفتار میگوید: «ما همین الان در فقه خودمان مواردی داریم که فقهای ما به صورت جزم به وجوب و لزوم چیزی فتوا دادند فقط به دلیل درک ضروت و اهمیت موضوع؛ یعنی با اینکه دلیل نقلی از آیه و حدیث بهطور صریح و کافی نداریم، همچنین اجماع معتبری نیز در کار نیست، فقها از اصل چهارم استنباط یعنی دلیل مستقل عقلی استفاده کردهاند. فقها در اینگونه موارد از نظر اهمیت موضوع و از نظر آشنایی به روح اسلام که موضوعات مهم را بلاتکلیف نمیگذارد، جزم میکنند که حکم الهی در این مورد باید چنین باشد. مثل آنچه در مسأله ولایت حاکم و متفرعات آن فتوا دادهاند. حالا اگر به اهمیت موضوع پی نبرده بودند آن فتوا پیدا نشده بود …». میبینید که همین سخنانی که شهید صدر درباره ذهنیت مجتهد بیان میکند، شهید مطهری هم به نحوی دیگر دارد عنوان میکند. شهید صدر ذهنیت مجتهد و مفسر را در فهم دین و حتی مقوله اجتهاد در چهار بُعد مطرح میکند که بهنظر من یک نگاه هرمنوتیکی به اجتهاد است:
اول اینکه شهید صدر معتقد است فقها گاهی اوقات برای اینکه یک واقعیت اجتماعی را توجیه کنند حکمی را صادر کردهاند و توجه نکردهاند که گاهیوقتها این واقعیت، غلط بوده و آنها بیجهت آنرا توجیه میکردهاند. مثالی که ایشان میزند این است که در روابط غلط عینی اجتماع امروز، مسأله ربا وجود دارد. برخی گفتهاند که اسلام فقط بهره مضاعف را طبق آیه ربا اجازه نداده است؛ نه آنکه آنرا بهطور مطلق رد کند. اشاره آنها هم به آیه ۳۰ سورهی آل عمران است: «یا ایها الذّین آمنو لا تأکلوا الربا اضعافاً مضاعفة واتقو ﷲ لعلکم تُفلحون». آیه میگوید ای کسانی که ایمان آوردهاید؛ بهطور مضاعف ربا نخورید؛ یعنی ربای مضاعف اشکال دارد و ربای غیر مضاعف اشکالی ندارد. اینها بر اساس نص میگویند که بهرهی نامعقول در آیه فوق نهی شده؛ نه بهرهای که معقول است. ملاک معقول بودن را هم گفتهاند که عرف و شرایط اجتماعی آنرا تعیین میکند. شهید صدر بر این باور است که فهم ناصحیح از نص سبب شده که فهم ناروایی هم از آن بهدست بیاید. در حالی که این آیه دارد از عواقب ناگوار اجتماعی ربا سخن میگوید؛ نه پذیرش بهره معقول. شهید صدر میگوید اگر شما بخواهید این آیه را درست بفهمید باید به آیه ۲۷۹ سوره بقره که میگوید: «اِن تُبتُم فلَکم رُئوس اَموالِکم لا تَظلمون و لا تُظلمون» توجه داشته باشید. شهید صدر میگوید استنباط من این است که اسلام فقط به قرضدهنده اجازه میدهد که اصل سرمایهاش را بگیرد و اضافه بر آن را نگیرد؛ چونکه هرگونه اضافهای ظلم است و از آن نهی شده است. ببینید که چگونه دو تا فقیه دارند توجه به یک نص میکنند؛ اما ذهنیت یک فقیه باعث میشود که فقط به یک آیه دقت کند و فقیه دیگر آیهای را ضمیمه کند و به آن توجه کند و فهم دیگری را بهدست بیاورد. تحلیل شهید صدر این است که برخی فقها برای اینکه خواستهاند واقعیت موجود را توجیه شرعی کنند، چنین احکامی را دادهاند. اما باید توجه داشت که این واقعیتِ موجود در پارهای موارد، واقعیتِ غلطی است و آن غلط را باید تصحیح کرد و نه اینکه آنرا توجیه شرعی کرد.
نکته دومی که شهید صدر در هرمنوتیک اجتهاد بیان میکند این است که نص را گاهی اوقات در چارچوب خاصی میگنجانند؛ یعنی مفسر یا فقیه یک اصلی را پذیرفته که آن اصل حتی ممکن است غیردینی باشد و بهدنبال آن تلاش میکند تا نص را با توجه به آن پیشفرضی که از قبل پذیرفته توجیه کند. ایشان میگوید گاهی بیتوجهی نسبت به مسایل زبانشناسی سبب اشتباه در فهم میشود و آرای متفاوتی را رقم میزند. گاهی یک لفظ در نصی بهکار رفته و بعد به مرور دچار تحول شده است. شهید صدر کلمه «رعیّت» را مثال میزند و میگوید کلمه رعیت چقدر تحول یافته؟ در نظام فئودالیستی که صاحب زمین، دیگران را به زراعت و تولید محصولات زراعی میگمارد، این واژه یک معنای خاصی داشت در آن دستگاه که نحوهای روابط ظالمانه از آن استنباط میشد. اما اگر شما مفاهیم اشتراکیت یا رعیّت را در متون ما میبینید با توجه به آن نگاه زبانشناسی نباید بروید و همان معنا را در نظر بگیرید که در مکاتب دیگر وجود دارد. ما در فقه خودمان «الوالی» و «الرعیه» داریم. در این مسأله ما میبینیم که فقیه بزرگ مرحوم نایینی در اندیشه سیاسی خودش استفاده میکند. در آثار برخی دیدهام که متوجه نشدهاند این مفهوم در کانتکس دینی ما چه معنایی دارد؛ بعد تصور کردهاند که رابطهی حاکم با مردم همچون رابطه یک گلّه است. مرحوم نایینی نظرش این بوده که رابطه حاکم و مردم رابطهای اینگونه است؛ در حالی که این نحوه رابطه و اینگونه استعمال زبان مربوط به یک کانتکس دیگر است و در اندیشه اسلامی نمیتوان این برداشت را از واژه کرد. این نش
ان میدهد که چگونه پیشزمینهها میتواند در برداشت از یک مفهوم مؤثر واقع شود. بعضی از روشنفکرانی که بر مرحوم نایینی نقد کردند، توجه نداشتند که اگر یک واژه را میخواهند بررسی کنند، باید به زمینههای شکلگیری آن هم توجه داشته باشند.
نکته سومی که شهید صدر در بحث هرمنوتیک اجتهاد بیان میکند این است که میگوید ما یک نص را باید با توجه به شرایط علمیاش بررسی کنیم. این سخن بهخصوص در بحث از «تقریر» معصوم(ع) خودش را نشان میدهد؛ جایی که پیامبر(ص) یا امام(ع) سکوت میکند، این سکوت کاشف از جایز بودن آن است. شهید صدر میگوید ما باید به دو نحو تقریر توجه داشته باشیم؛ یکی تقریر خاص است که جنبه فردی دارد؛ یعنی ممکن است در شرایط خاصی فردی بیماری خاصی داشته و پیامبر(ص) مثلاً از خوردنیهای او به فرض اینکه برای درمانِ آن فرد بیمار لازم بوده، ایرادی نمیگرفته و سکوت میکرده است. این تقریر خاص است. اما تقریر عام هم داریم که پیامبر(ص) یک امر کلی را با سکوتش تأیید میکند؛ مثلاً فرض کنید افرادی به معدنی دست یافتهاند که از آن استفاده کنند و پیامبر(ص) یا امام(ع) در این مورد سکوت کردهاند؛ این جواز شرعی برای آن عمل است. این تقریر عام هم چند شرط دارد. اولاً باید یقین حاصل شود که اعمال و رفتار مورد نظر در دوران تشریع متداول بوده و در زمان معصوم(ع) رواج داشته و تأیید شده؛ نه اینکه عملی که بعداً رواج پیدا کرده را تقریر تصور کنیم. همچنین باید توجه داشته باشیم که این عمل بعدها توسط معصوم نهی نشده باشد. نکته سوم اینکه اوضاع و احوال و شرایطی که امام با سکوتش آن را تأیید کرده نیز باید مورد توجه باشد. شهید صدر میگوید ممکن است که یک فقیه به شرایط و زمینه صدور تقریر توجه نکند. چهبسا روابطی مربوط به عصر تشریع بوده یا چهبسا مواردی بوده که مربوط به عصر تشریع نبوده و مربوط به دوران جدید است. مثلاً در دوران جدید، نظام سرمایهداری تحقق پیدا کرده است. در این نظام، رابطه سرمایهدار با کارگر یک نحوه رابطه دیگری را شکل داده است. بر اساس این نظام، سرمایهدار به کارگر، حقوق اندکی میدهد؛ اما ما نمیتوانیم بگوییم چون قراردادی میان کارگر و کارفرما انعقاد یافته پس دیگر هیچ ظلمی در میان نیست و همه چیز بر اساس عدالت اجرا میشود. شهید صدر میگوید که اساس اینگونه روابط میتواند ظالمانه و استثماری باشد؛ در حالی که در عصر تشریع و زمان پیامبر(ص)، این روابط عادلانه بوده و نمود ظلمی نبوده است. شما نمیتوانید بیتوجه به این شرایط حکمی را صادر کنید. باز هم شاهدیم که شهید صدر چقدر در این زمینه با ظرافت عمل کرده است. شهید صدر دارد مسأله امام خمینی(ره) که عنصر زمان و مکان را در فقه مهم میدانست، معنا میکند. من عموماً ندیدم کسی این سخن امام را خوب تحلیل کند. در مطالعات خودم بر روی اندیشههای شهید صدر متوجه شدم که این بحث شهید صدر چقدر میتواند این سخن امام(ره) را تفسیر کند و گرهگشا باشد.
نکته چهارمی که شهید صدر در بحث هرمنوتیک اجتهاد مطرح میکند این است که گاهی فقیه موضعگیریهای پیشینی نسبت به نص دارد و اگر پیشفرض خاصی در ذهنش راه پیدا کند، این در اجتهاد فقیه هم دخالت صریح میکند. شهید صدر میگوید برخی فقها با این پیشفرض به متن رجوع کردهاند که احکام فردی اصل است؛ برخی دیگر از فقها به احکام سیاسی توجه داشتهاند. پیشفرض این دو فقیه متفاوت است؛ لذا اگرچه به یک نص رجوع کردهاند اما آرای متفاوتی را استنباط کردهاند.
در مجموع شهید صدر اگرچه بحثی را با عنوان هرمنوتیک بهنحو مستقل مطرح نکرده است، اما محققی که به بررسی اندیشهای میپردازد باید آرای یک متفکر را بازخوانی کند و نشان دهد که آرای او ناظر به چه مباحثی است. به تعبیری میباید سطور نانوشته او را بازخوانی کند. ما در کتاب «صدر اندیشه» – که بهزودی منتشر میشود – هم نشان دادهایم که شهید صدر نسبت به مباحث قرآنی و تفسیری، فهم هرمنوتیکی داشته و از این شیوه مدد گرفته است.
«این مصاحبه در شماره دوم نشریه تقریرات منتشر شده است»
تمامقامت در مقابل فلسفه غرب
فیلسوفی درشهر فلسفه ستیزان