مواجهه با غرب در «فلسفتنا»
شهید صدر در کتاب فلسفتنا به نقد فلسفههای مارکسسیتی و لییبرالی میپردازد. وی در مقدمه این کتاب مینویسند: «امواجی از افکار غربیان، به قلمرو جهان اسلام هجوم آوردهاند…. نزاع و درگیری، بین این افکار وارداتی و کیان فکری امّت پدید آمده است. در این زمان، بایستی اسلام، سخن بگوید… این گفتار باید ریشهدار، محکم، صریح و روشن باشد و قلمروهای مختلف هستی، زندگی انسان، جامعه، دولت و نظام را فراگیرد؛ تا امت اسلامی، بتواند پرچم کلمةﷲ را در این درگیری برافراشته سازد».[۱] بيشک شهيد صدر، با موج تفکر جديد در ايران، بهويژه آثار علامه طباطبايي و شهيد مطهري و برخي ديگر از متفکران معاصر ايران آشنايي داشت. او نيز همچون متفکران يادشده در مواجهه با تفکر غربي، نخست با مارکسيسم مواجه شد و ابعاد مختلف اين مکتب را از فلسفه و اقتصاد و تاريخ تجزيه و تحليل و نقادي کرد. نقد وی بر مارکسيسم، بنيادي، نيرومند و ابتکاري بود. در فلسفتنا افزون بر پاسخگويى به ديدگاههاى معرفتشناسانه ماركسيسم، تازهترين جلوهی انديشه ماترياليستى يعنى پوزيتيويسم نیز به بوته نقد گذاشته شد. پوزيتيويسم كه شايد اوج ماترياليسم علمى در قرن نوزدهم و نيمه نخست قرن بيستم بود، در واقع شورشى بود عليه فلسفه و متافيزيك و عليه گرايش دينى و احكام اخلاقى و مذهب؛ زیرا جز به روششناسى تجربى بها و اصالت نمىداد. ماتریالیسم تنها معرفتى را حقيقى و يقينى مىدانست كه با روشهاى تجربى به دست آيد و گزارههاى دينى چون با اين روش بهدست نمىآيند، خالى از معنى و طرح آنها بيهوده است. شهيد صدر در اين کتاب، مباحث گوناگون فلسفي، همچون معرفت، ادراک، عليت، ماده و خدا را از ديدگاه مکتبهاي مختلف فلسفي بررسي کرد.
نظریه حسی
آیتﷲ صدر کوشید تا بنیانهای معرفتشناسی غرب را نیز مورد نقد قرار دهد .یکی از برجستهترین موضوعات، بحث بر سر نظریه حسیِ دیوید هیوم بود. طبق این نظریه، احساس تنها عامل خارجی برای تصوّرات و معانی است و قوه ذهنی قوهای است که احساسات مختلف را در ذهن منعکس میکند. اما آن سلسله از معانی که حس در آنها راه ندارد، نفس نیز نمیتواند آنها را بهصورت مستقل و جداگانهای در خود پدید آورد.[۲] نظریه حسی بر بنیان تجربه و آزمایش است. بر اساس این نظریه آزمایشهای علمی ثابت کردهاند حس، همان احساسی است که تصورات بشری از آن ناشی میگردد.
شهید صدر ضعف نظریه حسی را بر اساس بنیانهای فلسفی از طریق علت و معلول، امکان و وجوب، وجود و عدم روشن میسازد. وی در همین موضوع و در نقد اندیشه حسیون مینویسند: «به هر اندازه حسیون بخواهند از طریق آزمایشهای بشری و علوم تجربی که براساس حس استوار هستند، مبدا علیّت را توضیح دهند، موفقیتی در این موضوع به دست نخواهند آورد؛ زیرا ما میدانیم آزمایشهای علمی نمیتوانند جز تعاقب دو امر را که محسوس هستند بهدست آورند». وی سپس توضیح میدهد که «ما با گذاردن آب بر آتش، حرارت آب را درک میکنیم و چنانچه حرارت آن زیاد شد، جوشش و غلیان آن را نیز حس میکنیم. اما اینکه جوشآمدن آب از رسیدن حرارت به درجه معینی ناشی شده است، از طریق جنبه حسی آزمایش نمیتوان آن را روشن ساخت».[۳]
تجربهگرایی
از دیگر گرایشهای غالب در اندیشه غرب، منطق تجربی است. بر اساس این اندیشه گفته میشود که ریشه کلیه معارف بشری تجربه است. برای استدلال بر این مطلب نیز گفتهاند که انسان اگر از کلیه تجارب مجرد باشد، نمیتواند هیچ حقیقتی را – هرچند واضح – بشناسد.[۴] به این سبب انسان وقتی متولد میشود، از هر معرفت فطری عاری است و ادراک و شعور او از ابتدای حیات عملی و تجربی شروع میشود.[۵] مذهب تجربی، روش استقرا را در استدلال و تفکر بهکار میبرد؛ چون در این روش، صعود از جزئی به کلی است و مبدأ استدلال قیاسی – که فکر کلی بهسوی جزئی سیر میکند – را رد کرده است.[۶] شهید صدر با اقامه دلایلی به نقد این بینش میپردازد؛ از جمله اینکه مفهوم فلسفی که بر منطق تجربی استوار است از اثبات ماده عاجز خواهد بود؛ زیرا نمیتوان ماده را با تجربه به تنهایی کشف نمود.[۷] دلیل دیگر که شهید صدر بیان میکند این است که اگر فکر در حدود تجربه زندانی باشد و معارف مستقلی از آن در دست نداشته باشد، نمیتواند به عدم امکان وجود چیزی از اشیا بهطور کلی حکم کند.[۸]
شهید صدر با این استدلال میکوشید تا بنیان اساسی فلسفه مارکسیسم را مورد نقد قرار دهد. بنای فلسفه مارکسیسم بر این بود تا از طریق التزام به مبانی تجربهگرایی و نظریه حسی، وجود مبدأ جهان را انکار کند و به فلسفهای تماماً مادی روی خوش نشان دهد.
شکگرایی
دکارت از فلاسفه بزرگ اروپا بنیان فلسفه خود را بر شک قرار داد. وی تنها یک حقیقت را استثنا میکند که در مقابل این تندباد شک ایستادگی میکند: «فکر». پایه اساسی مذهب دکارت این جمله است: «من فکر میکنم؛ پس وجود دارم». آیتﷲ صدر این عقیده دکارت را به چالش کشیده و آن را اینگونه نقد میکند: «وجود مخصوص هر شخصی، باید با صرف نظر از کلیه اعتبارات (که از جمله آنها شک و فکر است) معلوم و روشن بوده باشد و دراثبات آن نیازی به وجود فکر نباشد».[۹] شهید صدر با استفاده از بنیانهای فکری حکمت متعالیه، به مواجهه با شکگرایی دکارت پرداخته بود.
مواجهه با اندیشه هگل
شهید صدر بر اندیشههای هگل نیز نقد وارد آورد. منطق هگل براساس دیالکتیک و تناقض استوار است. منطق هگل میگوید هر قضیهای را که در جهان هستی بهطور اثبات اعتبار میکنیم در همان حال نیز نفی آن اعتبار خواهد شد و از ترکیب اثبات و نفی، اثبات تازهای بهوجود خواهد آمد. بنابراین روش متناقض، دیالکتیک یا جدل که بر جهان حاکم است متضمن سه مرحله است: تز، سنتز، آنتیتز. طبق این روشِ جدلی، هر چیز همراه نقیض خود است. با این استدلال، هر چیزی در یک زمان هم ثابت و هم منفی است؛ هم موجود و هم معدوم است.[۱۰]
شهید صدر با توجه به مبانی فوق اذعان میکند: هگل مبدأ عدم تناقض را به خوبی درک نکرده است. روشن نیست هگل چگونه میخواهد تناقض یا نفی و اثبات را در مفهوم وجود بهطور اجتماع تفسیر کند؛ زیرا مفهوم وجود یکی از مفاهیم کلی است و چون یک مفهوم کلی است قابلیت آن را دارد که بر هرچیزی منطبق گردد. به این معنا که میتواند بهصورت گیاه یا جماد، سفیدی یا سیاهی جلوهگر شود.[۱۱]
دینستیزی مارکسیسم
شهید صدر در کتاب اقتصادنا نیز اندیشههای غربی را به چالش میکشد. یکی از اصلیترین انتقادات وی بر آرای مارکسیسم است. فلسفه مارکسیسم بر این باور بود که دین رهآورد تضاد طبقاتی در اجتماع و ارمغان طبقه حاکمه است.[۱۲] شهید صدر در پاسخ به این مدعا، دین را همیشه پرورشیافته در دامن فقرا و نیازمندان میداند؛ چه در اسلام و چه در مسیحیت.[۱۳] مارکسیسم در بیانی دیگر دین را ایدئولوژی رنجدیدگان میداند. شهید آیتﷲ صدر در مقابل این عقیده بیان میدارد که اگر دین، ایدئولوژی ستمدیدگان باشد و از شرایط اقتصادی آنان سرچشمه گرفته است، چگونه امکان دارد که وجود عقیده دینی را جدای از شرایط اقتصادی تفسیر کنیم؟ چگونه برای غیررنجدیدگان امکان مییابد که دین و ایدئولوژی طبقه رنجدیده را قبول کنند؟ مسلماً مارکسیسم نمیتواند وجود عقیده دینی را نزد افرادی که ارتباطی با شرایط سخت اقتصادی ندارند انکار کند. بسیاری از افراد غیررنجدیده هستند که به دین گرایش دارند؛ بهگونهای که بر سر عقیده خود جانفشانی میکنند.[۱۴]
منطق استقرا
یكي از كوششهاي فلسفي بسيار مهم شهيد صدر، ارایه نظريهاي نو درباره «استقرا» است كه در كتاب مهم «الأسس المنطقیة للإستقراء» آن را عرضه كرده است. استقرا در اصطلاح ارباب منطق عبارت است از اثبات حکمی در مورد یک کلّی به دلیل ثبوت آن در جزئیات آن کلّی. استقرا مسألهای است که ازدیرباز متفکران بهویژه فیلسوفان علم را به خود مشغول ساخته است و در فراخور توان به تبیین آن پرداختهاند. این توجه زمانی تشدید یافت که گروهی از تجربهگرایان در مقابل کسانی که قیاس را یگانه راه معتبر برای استتناج معرفی میکردند، ایستادند و برای یقینی ساختن استقرا گامهای مهمی برداشتند.
شهید صدر در این کتاب، نظريه احتمالات و مباحث منطقي و معرفتشناختي مربوط به آن را طرح و نظريات فلاسفه غربي را در اين زمينه تحليل و نقادي کرد و خود، نظام منطقي و معرفتشناختي جديدي را عرضه ساخت كه از آن نهتنها در معرفت بهطور عام، بلكه در الهيات و حتي فقه نيز استفاده ميشود. وی در این نظریه، دلیل استقرایی را در مرحله توالد موضوعی و تولد ذات تفسیر کرده و با تقسیم یقین به منطقی، ذاتی و موضوعی و با استمداد از علم اجمالی در علم اصول، یقین در دلیل استقرایی را موجه میسازد.[۱۵]
شهید صدر با تبیین و نقد فلسفههای غربی، کوشید تا در مقابل دستاوردهای جدید جهان، بیتفاوت نباشد و اگرچه نقدی بر آن وارد میسازد، اما خود را به غفلت نزند و بر اندیشههای نوین هم عطفعنانی بورزد. وی با بررسی انگارههای غربی، میتوانست قوّت و ضعف اندیشههای اسلامی را نیز در پیش چشم قرار دهد. با این روش محمد باقر صدر تمام قامت در مواجهه با غرب بود.
(این متن در شماره دوم تقریرات منتشر شده است)
سعید
گیرم تمام نقدهایت درست باشد…این به معنی اینه که فلسفه من دراوردی اسلامی درسته؟اینم شد حرف؟اگر تو یک نقد بر هگل وارد میکنی،بنده براحتی میتونم بگم که نصف بیشتر اندیشه اسلامی مهمل بافی هست…خلط مبحث نکن مرد مسلمان
یه بنده خدا
خب پس فلسفه ی هگل غیر هگلیه …. یعنی چی من در آوردی … بالاخره هگل ، مارکس به عنوان منتقد برخی آرای او ، فیخته ، شلینگ ، همه با تفاوت آرا موجود در زمره ماتریالیست ها قرار دارند ، فلسفه اسلامی هم به نوبه ی خود اندیشورانی داشته که نظریات بعضا متفاوتی داشتند و در نهایت این که تو میتونی هزارتا نقد داشته باشی یا نه رو قوت استدلالت مشخص میکنه نه بیان ادعات …. بدبختی ما اینه کسانی داعیه دار رشیونالیزم هگلی اند که خود هگل رو هم درست نفهمیدند …کلا تناقض تو شخصیت این آدما موج میزنه ، میدونین چرا ؟ علت واضحی داره چون حتی خود وجود رو هم حاصل تناقض میدونند ، چه برسه به حرف زدنشون….