سفرهای جناب آقای شهرستانی با چه اهدافی صورت می گیرد؟ اگر مقدور است در مورد اهداف سفر به افغانستان توضیح دهید.
البته باید اهداف و دستاوردهای سفر را خود آقای شهرستانی بگویند. بنده تمایلی به صحبت در این زمینه نداشتم؛ دوستان اصرار کردند؛ بههرحال سعی میکنم نکتههایی را در حد برداشت خود عرض کنم. سفرهای آقای شهرستانی با هدف آشنایی با وضعیت شیعیان در سراسر دنیا انجام میشود؛ یعنی توجه به نیازها و ظرفیتهای بالفعل و بالقوهای که ممکن است داشته باشند؛ به تعبیر دیگر یک نوع ارتباط نزدیک با شیعیان سراسر دنیا – و به تبع آن – با دیگر فرق اسلامی است. از این رو اولاً و بالذات سفرها در راستای تقویت شیعیان است و بعد ارتباط با شخصیتهای اسلامی و غیراسلامی. در برخی سفرهای اروپایی با بزرگان ادیان دیگر نیز دیدارها و ارتباطهای خوبی برقرار شده است؛ هر سفری ویژگیهای خود را دارد.
آیتﷲالعظمی سیستانی – که خداوند به ایشان طول عمر بدهد- مانند بقیه مراجع تقلید شیعه، دغدغه وضعیت شیعیان را دارند و آن را با شدت و حدّت دنبال میکنند. آقای شهرستانی نیز در راستای اهداف مرجعیت این کارها را انجام میدهند و بهنظر من در این زمینه خوش درخشیدهاند. ایشان کسالتهایی مثل دیابت دارند و سفر برایشان سخت است؛ ولی روحیهی بسیار خوب و پویایی دارند. در این چند سالی که ایشان ساکن قم بودهاند، کمتر در قم حضور داشتهاند و معمولاً به سفر میروند؛ گاهی سفرها در داخل کشور و به شهرهای مختلف است و گاهی هم به کشورهای خارجی است. البته ممکن است در سفرها تفرّجی هم باشد؛ به فرمایش حضرت امیر(ع): «… و سافر ففی الأسفار خمس فوائد تفرج همّ واكتساب معیشة و علم و آداب و صحبة ماجد»؛ اما نود درصد سفرها کاری است. من چند سفری خدمت ایشان بودهام؛ برنامه سفرها معمولاً بهگونهای فشرده است که گاهی همراهان کم میآوردند. ارتباط گستردهای که ایشان با مجامع شیعی دارند، ارتباط بسیار جالب و در عین حال مهمی است. بهنظر بنده باید از وجود و تجربیات ایشان استفاده بیشتری شود؛ ظرفیتی که ایشان میتواند ایجاد کند باید بیشتر مورد توجه باشد.
اما درخصوص این سفر؛ ماه رمضان بود که جناب آقای نجف (از اعضای دفتر ایشان) تماس گرفتند و درخواست کردند گذرنامهام را برایشان ارسال کنم تا در سفری همراه حاجآقا باشیم. پرسیدم: کجا؟ گفتند: افغانستان. با خودم گفتم حالا چه وقت رفتن به افغانستان است؟ حالا که زمزمه فعالیتهای داعش در افغانستان شنیده میشود، چه ضرورتی دارد در این زمان این سفر انجام شود؟ آنهم مسافرت شخصیتی چون جناب آقای شهرستانی که برای داعش میتواند نوعی سیبل باشد؛ چون داعش از آیتﷲ سیستانی بسیار ضربه خورده است؛ فتوای بسیار مهم ایشان (جهاد) ضربهای اساسی به داعش وارد کرد. حدس من این بود که عصبانیت داعش از آیتﷲ سیستانی، باعث شود که از نمایندهی ایشان انتقام بگیرند. البته ادب اقتضا میکرد که دعوت ایشان را اجابت کنم و حتی انتقاد هم نکردم.
مقدمات سفر آماده شد. به من گفتند حضرات آقایان مهدوی راد و جعفریان هم در جمع هستند؛ بسیار خوشحال شدم؛ اما جناب آقای جعفریان به دلایلی از سفر بازماندند که ای کاش میبودند و گزارشی جامع، پر و پیمان، خواندنی و ماندنی از این سفر به یادگار میگذاشتند. چند روز مانده به سفر برخی مسئولین بلندپایه کشور پیغام دادند که اگر مقدور است سفر را به زمان دیگری موکول کنید تا بررسیهای امنیتی بیشتری انجام شود. طبیعی است که این صحبتها از روی دلسوزی و محبتورزی صورت میگرفت. بنده آن پیغامها را خدمت آقای شهرستانی رساندم؛ ایشان ضمن احترامی که به مسئولین داشتند، گفتند: به هرحال به شیعیان افغانستان اطلاع داده شده و من قول دادهام؛ بهتر است این سفر صورت گیرد.
خود بنده شخصاً از افغانستان تصور شفافی نداشتم؛ گرچه با برخی طلاب و فضلای افغانی در قم و مشهد آشنا بودهام و بسیاری از آنان را به پاکیزهخویی و پاکی و صفای باطن و سختکوشی میشناختم؛ برخی از چهرههای شاخص و مهم آنها را نیز میشناسم؛ بعضیشان واقعاً درخشیدهاند؛ مانند – شاید شما خاطرتان نباشد – مرحوم مدرس افغانی که در ادبیات عرب در دهههای اخیر در حوزه عظیم علمیه قم حرف اول را میزد؛ یا حضرت آیتﷲ فیاض در فقه و اصول (که به حق میتوان گفت بخش عظیمی از میراث علمی آیتﷲالعظمی خویی توسط این بزرگوار برای حوزههای علمیه باقی ماند) و یا شخصیتی مانند آیتﷲ آصف محسنی. با این حال نگاهم به افغانستان دقیق و شفاف نبود و این سفر چندروزه میتوانست شناختم دربارهی این کشور را در حد یک مطالعهی چندماهه بالا ببرد: «شنیدن کی بود مانند دیدن».
از فرودگاه امام خمینی(ره) به سمت کابل پرواز کردیم. استقبال در فرودگاه کابل بسیار پرشور و کمنظیر بود؛ شخصیتهای علمی، دانشگاهی، سیاسی و مردم به استقبال نماینده مرجعیت شیعه آمده بودند؛ آیتﷲ شیخزاده نماینده آیتﷲالعظمی سیستانی در آنجا تدارک دیده بودند.
سهچهار ساعت استراحت و تجدید قوایی صورت گرفت و دیدارها از عصر شروع شد. دیدارها با احساساتی همراه بود که واقعاً از توصیف آن ناتوان هستم. این مردم محترم محبت فوقالعادهای به نماینده مرجعیت داشتند. برنامه زمانبندی شده بود و مردم وگروههای مختلف، شخصیتهای دینی، سیاسی و دانشگاهی از ولایات مختلف افغانستان گروهگروه میآمدند و خدمت آقای شهرستانی میرسیدند. در هیأت همراه هم شخصیتهای فرهنگی، مدیران جوان و چندواعظ مسلط حضور داشتند؛ مانند حجتالاسلام والمسلمین فاضلی کدکنی – خطیب شهیر و مسلط خطهی خراسان – و حجتالاسلام والمسلمین استاد مهدوی راد – از قرآنپژوهان برجسته کشور – که سخنرانیهای کوتاه، جذاب و بامحتوایی در این سفر داشتند.
همه ما وقتی بیان صاف، ساده و بیپیرایه مردم این منطقه نسبت به نماینده مرجعیت را دیدیم، درچندینجا اشک شوق ریختیم؛ از این باب که مردم به مرجعیت شیعه اینگونه محبت دارند؛ سخنرانیهای بسیار شیرین و شیوا که از دل برمیخواست و چنان بر دل مینشست که ما با تمام جان احساس میکردیم. علما، طلاب، دانشگاهیان و اقشار دیگر اظهار محبت میکردند. من از دنیا بیاطلاع نیستم؛ اما واقعاً نمیدانستم چنین شور و حال و شوقی در افغانستان نسبت به مرجعیت شیعه وجود دارد؛ کشوری با پیکری مجروح و لگدمالشده از اشغال چندینسالهی شوروی و جنگهای داخلی که هنوز هم بعضاً دیده میشود.
بنابر آماری که میدادند حدود سه هزار نفر در طول سه روز به دیدار آقای شهرستانی آمدند. نماینده هر گروهی چند دقیقه صحبت میکرد و دیدگاههای خود را بیان مینمود. جالب بود که در رعایت وقت بسیار دقت داشتند و صحبتها هم بسیار سنجیده بود؛ مجری این برنامه هم آیتﷲ شیخزاده بود.
محور صحبتهای نمایندگان یا مردم چه بود و بیشتر چه نکتههایی را بیان میکردند؟
برایم عجیب بود که معمولاً نیازهای شخصی و فردی را بیان نمیکردند؛ حرفشان این بود: همین که مرجعیت ما را دیده و نماینده خاص او به ما سر زده، برایمان بسیار رضایتبخش است. این صحبتها با وجود فقر و تنگدستی عجیبی که در آنجا حاکم است بسیار عجیب بود؛ مثلاً در یک اتاق چهلمتری یک لامپ کوچک روشن بود و مطالعه به سختی انجام میشد؛ آنهم در مکانی که به اقتضای مهماننوازی برای مهمانی عزیز در نظر گرفته بودند. خلاصه، تقاضاها بیشتر فرهنگی بود؛ درخواست «توجه» داشتند.
روزی به دعوت آیتﷲ صالحی – که از مدرسین حوزه قم بودند و اکنون در افغانستان حوزه خوبی دارند – به دیدار ایشان رفتیم. برخی از شخصیت های سیاسی از قبیل آقای محقق حضور داشتند. آنجا خانمی بهنام ریحانه با حجاب کامل و سنتی صحبت کرد؛ بهحدی مسلط بود که انسان تعجب میکرد؛ میگفت ما نیازمند محصولات فکری هستیم؛ نیاز به کالاهای فرهنگی داریم. متوجه شدیم که ایشان در ایران تحصیل کرده است. تمام حرفشان این بود که از نظر فرهنگی و اعتقادی فکر و حمایتی شود. مردم در فقر به سر میبرند؛ منابعشان یا به تاراج رفته است یا نمیتوانند از آنها استفاده کنند؛ معادن زیادی وجود دارد؛ منابع آبی بسیار خوبی دارند؛ اما نمیتوانند استفاده کنند. در عین فقری که در آنجا حاکم بود از مطرحکردن درخواستهای شخصی پرهیز داشتند و محور بحثها کمکهای فرهنگی بود. به من گفتند در آن روزها بیش از هزار و هفتصد نامه به دفتر آمده است؛ از میان آنها کمتر از صد نامه مربوط به کمکهای شخصی بود؛ مثلاً یکی از خواستهها این بود که فردی کفارهای داشت و نمیتوانست کفارهاش را پرداخت کند و کمک خواسته بود. بقیه، نیازهای عمومی بود؛ نیازهای شیعیان در ولایتهای مختلف؛ برخی نیازهای اولیه زندگی مانند برق، آب، درمانگاه و نیازهایی از این دست. اما همه اینها هم در کمال احترام درخواست میشد. حال آنکه در برخی سفرهای جناب آقای شهرستانی، محوریت درخواستها نیازهای شخصی بوده است.
چند درصد از جمعیت افغانستان را شیعیان تشکیل میدهند؟
آقای دکترمحمدی یکی از اساتید محترم دانشگاه کابل میگفت: آمارهای رسمی میگویند بیست درصد از جمعیت افغانستان شیعیان هستند؛ اما خود ما تصور میکنیم سی الی سی و پنج درصد هستیم؛ حالا شما حدود بیست و پنج درصد را در نظر بگیرید.
شخصیتهای بزرگ شیعی در افغانستان چه کسانی هستند و کدامیک با جناب آقای شهرستانی دیدار داشتند؟
حضرت آیتﷲ آصف محسنی که شخصیت بسیار مهم و محترمی است و در جامعه اقغانستان مقبولیت دارد؛ نقل میکردند که سخنرانیهای تلویزیونی ایشان با اقبال فراوانی روبهرو میشود. ایشان در مرکز شهر کابل یک مرکز بزرگ اسلامی ایجاد کرده است. از نظر علمی هم همه گروهها بهنوعی ایشان را قبول داشتند. هرچند به میدان رساله و تقلید و مقلد وارد نشده است، اما اهلیتش را دارد. ایشان یک میهمانی مفصل داد که در آنجا جمعی از علما – خصوصاً اهل سنت – حضور داشتند. آیتﷲ صالحی – که از مدرسین برجسته حوزه علمیه قم بودهاند و الآن در آنجا حضور دارند – دوسه بار به دیدار آقای شهرستانی آمدند و حتی ایشان را به مدرسه علمیهای که خود مؤسس آن بودهاند، دعوت کردند. آقای محقق (کاندیدای ریاست جمهوری) نیز به دیدن آقای شهرستانی آمدند و به دفترشان هم دعوت کردند و ناهاری خدمت ایشان بودیم. ایشان آدم متفکری است؛ چند جلد کتابهای او را نگاه کردم و بعضی را خواندم. آقای خلیلی هم در منزلش میهمانی داد و سخنرانی بسیار خوبی داشت و از آیتﷲ سیستانی و نمایندهی محترمشان بسیار تجلیل کرد. آقای دکتر دانش هم یکی از شخصیتهایی بود که با تنی چند از وزیران و دولتمردان به دیدار آقای شهرستانی آمد؛ ایشان معاون رییس جمهور بود و با اینکه کت و شلواری بود، اما آیتﷲ صالحی در معرفی ایشان عبارت «حجتالاسلام والمسلمین» را بهکار میبرد! بعد متوجه شدیم ایشان در قم تحصیل کرده و چند کتاب خوب هم در حوزهی مسائل حقوقی و قانونگذاری نوشته است. ایشان هم آقای شهرستانی و هیأت همراه را برای ضیافت ناهاری به کاخ مربوط به ریاست جمهوری دعوت کرد. متقاضیان دیگری هم بودند؛ منتهی فرصت محدود بود. بسیاری از رؤسا و اساتید دانشگاهها هم خدمت آقای شهرستانی آمدند.
در این میان طلبه ملبس جوانی بود که او را دکتر محقق صدا میکردند و روزی در جلسه عمومی علما صحبت کرد. ما گفتیم احتمالاً درس خوانده و پایان نامهای نوشته و در رشتههای علوم انسانی یا دینی دکتری گرفته است. بعد گفتند ایشان پزشک است و عضو دانشگاه علوم پزشکی کابل. روزی برای خود بنده کسالتی عارض شد؛ به بیمارستان که رفتیم معلوم شد ایشان متخصص قلب است و چندجلد کتاب هم نوشته است (کتابها خواندنی بود و هم بنده و هم حضرت استاد مهدوی راد با اشتیاق کتابها را خواندیم)؛ مطب شخصی هم دارد. وجود چنین طلبهی با روحیهای هم جالب بود.
آیا با علمای اهل سنت هم دیداری صورت گرفت؟
بله؛ یکی از دیدارها، دیدار با علمای اهل سنت بود. ما در کشوری بودیم که اکثریت اهل سنت بودند و فضا، فضای چاپلوسی نبود؛ چون نیازی نداشتند؛ اما علمای اهل سنت بهگونهای در راستای وحدت صحبت کردند و از آیتﷲ سیستانی و مرجعیت شیعه و نیز قم و نجف تجلیل کردند که بیسابقه و واقعاً جالب بود.
علما اهل سنت در چه سطحی بودند؟
از علمای مهم و محترم و از جریانهای معتدل بودند که ما از اینها غافل هستیم؛ یعنی کارهای وحدتی ما به سمینارها محدود میشود و عملیاتی نمیشود. این سفر جنبه تبلیغی و ترویجی نداشت؛ آقای شهرستانی هم نگذاشتند خیلی رسانهای شود؛ این امر اثر خود را خواهد گذاشت.
این چند روز در کابل ساکن بودید؟
یکی از بخشهایی که آقای شهرستانی برای رفتن در نظر گرفته بود دایکندی و بامیان بود؛ اطرافیان موافق نبودند اما ایشان گفتند به مردم دایکندی قول دادهام. برادران افغانی میگفتند دایکندی منطقهای است که صددرصد شیعهنشین است. همچنین میگفتند راه این منطقه از نقاط ناامن عبور میکند. به آقای شهرستانی اصرار کردیم که تقاضا کنید نمایندههای آنها بیایند و با آنها دیداری برگزار شود؛ اما ایشان گفتند باید برویم. نمیدانستیم رمز اصرار ایشان چیست؛ چون ایشان به مشورت خیلی احترام میگذارد. خلاصه قرار شد به آن منطقه سفر کنیم. دوستان شوخی میکردند که دیگر باید وصیت کنیم و آمادهی شهادت باشیم.
میگفتند با ماشینهای سواری چهل و هشت ساعت باید در راه باشیم! با اینکه مسافت فقط چهارصد و اندی کیلومتر بود (و قاعدتاً باید ۴ الی ۵ ساعت طول بکشد)؛ دلیل آن، خرابی راه است که باعث میشود طی این مسافت با ماشینهای سواری دوشبانه روز و با کامیون چهارشبانه روز طول بکشد. ارتش صلاح دید این سفر با هلیکوپتر انجام شود؛ البته باز هم هرلحظه ممکن بود مشکل امنیتی پیش بیاید. خوشبختانه پس از حدود یک ساعت و نیم پرواز با هلیکوپتر به آنجا رسیدیم. دایکندی استان است و مرکزش شهر نیلی؛ یک منطقه صددرصد محروم. استاندارش خانمی است که در ایران و در رشته مدیریت تحصیل کرده و در حال حاضر در مقطع دکتری درس میخواند. در آنجا استقبال واقعاً عجیبی صورت گرفت؛ بهویژه که هیأت همراه آقای شهرستانی بیشترشان از علما و روحانیون و نیز از سادات بودند؛ این مردم انگار اولاد بلاواسطه پیغمبر و ائمه علیهمالسلام را دیده باشند؛ آنقدر با شوق استقبال کردند. با اینکه آب و برق نداشتند؛ راه درست و حسابی نداشتند؛ خیابان مرکزی شهر نیلی آسفالت نداشت؛ اما در مسجد شهر چه استقبالی کردند. جمعیت خوبی در مسجد حاضر بودند. برای تجدید وضو خواستیم اقدام کنیم؛ مسجد سرویس بهداشتی نداشت؛ با اینکه مرکز استان بود؛ نه روستایی دورافتاده. آقای شهرستانی قول داد این مشکل را حل کند. خانم والی میگفت اگر کسی مشکل آپاندیس برایش ایجاد شود، برای درمان باید تا کابل برود؛ چهل و هشت ساعت راه! آقای شهرستانی قول داد یک درمانگاه در آنجا احداث شود. برقشان با این موتورهای کوچک دوسه کیلووات تأمین میشد. آب لولهکشی نداشتند. با این حال دانشگاه ناصرخسرو در مرکز دایکندی است. مدارس ابتدایی در روستاهای ایران وضعیتشان بهتر از آنجاست. خیلی ناراحت شدیم. وضعیت اسفباری بود. زمینههای بسیاری وجود دارد که باید کار کرد و ما غفلت میکنیم. بنده در کشور خودمان روستاهایی را دیدهام که با پانصد خانوار جمعیت، سهچهار مسجد و حسینیه دارند؛ اما مسجد اصلی دایکندی سرویس بهداشتی نداشت؛ ما خیلی ناشکری میکنیم.
میگفتند این منطقه بیش از هفتصدهزار شیعه دارد. چه اشکالی دارد اگر کسی برقکشی یا آب لولهکشی این منطقه را تقبل کند بدون اینکه تابلو و نامی در کار باشد؟ چه اشکالی دارد جمهوری اسلامی برای کمک – مثلاً – راه آنجا را درست کند؟ البته بنده نمیخواهم کمکهای جمهوری اسلامی ایران برای ترویج دستاوردهای انقلاب و مبارزه با استکبار جهانی را نقد کنم؛ سیاستهای کلان جمهوری اسلامی اقتضا میکند در جهت اهداف و افکار نظام و امام(ره) به نهضتها و جنبشها کمک شود؛ این امری است قابل احترام؛ اما میگویم اینها هم میتواند جزو کارها باشد؛ اگر اندکی از کمکهایی که مثلاً به غزه میکنیم را به این سمت ببریم مشکلی پیش نخواهد آمد. اصلاً خیرین، تجار و یا علما اقدام کنند. برخی علما و روحانیون دهههای سی و چهل را دیدهام (یا دربارهشان شنیدهام) که وقتی وارد روستا یا شهری میشدند، خیرین را جمع میکردند و به نیازهای اولیه (مانند آب آشامیدنی) رسیدگی میکردند. مثلاً همین آقای سید علی محمد وزیری یزد – که کتابخانه او در یزد وجود دارد – گویا آب لولهکشی و برق یزد با فکر و کمک ایشان انجام شده است؛ یعنی روحانیت ما چنین نگاهی داشتند. الآن هم میتوان چنین نگاه و رویکردی داشت؛ مثلاً حوزههای علمیهی اصفهان، یزد و قم بیایند و یکی از مشکلات اساسی و نیازهای اولیه این منطقه را حل کنند. یک وقت ما میخواهیم مثلاً در کشوری پیشرفته کاری انجام دهیم؛ خب طبیعی است آنجا نیازهای اولیه رفع شده است و باید مراکز فرهنگی ایجاد کرد؛ اما یک وقت بحث کمک به افغانستان است؛ اولویت در چنین منطقهای باید رفع نیازهای اولیه باشد. انجام چنین کارهایی سخت نیست؛ مانند همین کارهایی که آقای شهرستانی قول دادند؛ برای درمانگاه، مسجد و حوزه علمیه. بقیهی آقایان هم میتوانند به بخشهای دیگر کمک کنند. ما افرادی که بالقوه میتوانند اینگونه بیندیشند و عمل کنند کم نداریم؛ اینها باید کشف شوند. آقای شهرستانی در این زمان به یک پدیده تبدیل شده و غالب مراجع بزرگوار و مقامات کشوری، نگاه خاصی به ایشان دارند. ایشان در عرض همین چندروز دوسه میلیون دلار برای آبادانی این مناطق هزینه کرد؛ برای درمانگاه، حوزه و حتی برخی از دانشگاهها، خوابگاههای دانشجویی و مراکز فرهنگی؛ علاوه بر این فکر میکنم مبلغ قابل توجهی هم تعهد داد.
رویکرد دفتر آیتﷲالعظمی سیستانی در کشورهای اسلامی چیست و چه مسایلی را دنبال میکنند؟
این را هم شما باید از آقای شهرستانی سؤال کنید؛ من برداشت خودم را عرض میکنم. بهنظر میرسد اولین و مهمترین نکته برای این بزرگان و دیگر مراجع، شناخت شیعیان است؛ مثلاً از ظرفیت و توان شیعیان در افغانستان، اطلاع کافی و دقیقی در دسترس نیست. آشنا شدن و شناختن این استعدادها و حمایت از آنها بسیار مهم است. مسألهی دیگر هم وحدت شیعه و سنی است. بیشتر مردم افغانستان تمایلی به تنش بین شیعه و سنی ندارند و زندگی مسالمتآمیز و بردارانهای را دنبال میکنند. آنطور که میگفتند، عربستان بهگونههای مختلف و در راستای سیاستهای ضدشیعی در افغانستان سرمایهگذاری میکند؛ اما مردم استقبالی نکردهاند. مثلاً میگفتند این اواخر برای اینکه موفقیتی در افغانستان کسب کند، مراکز بزرگی را با هزینههای هنگفت خریده است؛ مراکزی که اصلاً نام و نمادی از عربستان ندارند. از این مراکز کالاهای فکری- فرهنگی برای کل افغانستان توزیع میکنند. حالا ما باید بهگونهای عمل کنیم که هم وحدت ایجاد شود و هم از شیعیان حمایت کنیم تا بتوانند اعتقادات خود را حفظ کنند. درست است که امکانات ما کم است؛ اما گاهی از همین امکانات نیز درست استفاده نمیشود؛ گاهی امکانات را بهسمتی سرازیر میکنیم و به سمت دیگر حتی قطرهچکانی هم کمک نمیکنیم. بعضی وقتها هم مسایل مالی مطرح نیست و دیدهشدن و روحیهدادن بسیار مهم است؛ من این را در افغانستان و رضایت آنها از این سفر دیدم.
یکی از نکتههایی که معمولاً در عملکرد دفتر آیتﷲ سیستانی دیده میشود، جلوگیری از تنش بهویژه تنشهای مذهبی است.
بله دقیقاً؛ نه تنش درست میکنند و نه اجازه تنش میدهند و بهشدت هم در این زمینه ایستادگی میکنند؛ این نشاندهندهی نگاه بلند مراجع عالیقدر شیعه و شخص آیتﷲالعظمی سیستانی است.
رضا رهجو
مطالب اقای معراجی را خواندم اما بسیار کوتاه و مجمل بود گویا ایشان تمایل به توضیح درباره سفر اقای شهرستانی نداشته یا حوصله بیان نداشته !!!
ستاره
بسیار مفید و عالی بود سفرنامه جالبی بود ممنون از اینکه چنین مطلب عالی در سایت قرار دادید.همیشه سفرنامه های حجت الاسلام معراجی خواندنی و جذاب بوده
ابر
بسیار عالی و جذاب بود
مهدی شیدائی
بنام خدا.بسیار جالب بود.هم سفرنامه بود و هم معرفی برخی رجال (مانند محمد آصف محسنی و محمد اسحاق فیاض و نقش ایشان در آثار مرحوم خوئی که در جستجویی که داشتم جایی به ارتباط ایشان با آقای خویی اشاره نداشتند.شاید برای اهل حوزه و طلاب چیز جدیدی نباشد اما برای افرادی چون حقیر که با تراجم رجال شیعه دوست دارم آشنا شوم جالب بود.از کتاب مشرعه بحارالانوار و معجم الاحادیث المعتبره چیزهایی خوانده بودم اما نمی دانستم مولف از علمای کشور افغانستان است.)و جغرافیا و تارریخ نیز داشت.