مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت
منشور روحانیت؛ از آرمان تا واقعیت(۴)؛ حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی در گفت‌وگو با مباحثات:

به مناسبت سالروز صدور منشور روحانیت از سوی امام راحل، با حجت‌الاسلام مرتضی جوادی آملی به گفت‌وگو نشستم تا این منشور را مورد بازخوانی قرار دهد. او می‌گوید: این که سیاست ما عین دیانت ماست، صحیح است؛ اما این برای فقهیی است که واقعاً به دیانت دست پیدا کرده است. لذا لازم است که فقیهانه دین را بفهمیم و آن موقع است که می‌توان گفت جایگاه سیاست و دیانت، هم‌راستا و هم‌تراز همدیگر است و آن موقع است که می‌توان سیاست را عین دیانت دانست. اما اگر به مرز فقاهت نرسیده و اجتهاد شایسته‌ای را پیدا نکرده باشیم و به هوای این‌که دین از سیاست جدا نیست، در مسائل مختلف ورود پیدا کنیم، حتی اگر متدین باشیم به مشکل می‌خوریم و با داشتن یک دین سطحی و ظاهری نمی‌توان گفت که سیاست، عین دیانت است. او در ادامه صحبت‌هایش می‌افزاید: همین که روحانی تریبون و قدرت اظهار در رسانه‌ها نظر دارد نشان از قدرت روحانیت است و اگر این نتواند بر مبنای اخلاق و فضیلت اخلاقی قرار بگیرد و در راستای هتک حرمت‌ها و شکستن حدود انسان‌ها باشد، بسیار خطرناک خواهد بود و افراد غیرصالح به خودشان اجازه خواهند داد اصول را زیر پا بگذارند؛ کما این‌که الآن می‌بینیم در مورد شخصیت‌هایی که برای امام محترم بودند و امام آن‌ها را در کمال احترام و عزت در کنار خود تا آخرین لحظه نگه داشته بود، حریم را نگه نداشتند و به بهانه این‌که میزان، حال فعلی افراد است، هرچه که خواستند، بستند و گفتند و اهانت‌ها کردند. بخش قابل توجهی سرنوشتی که امروز بر حوزه‌ها و جامعه حاکم است محصول چنین تفکر و بینشی است. متن کامل مصاحبه‌ام با او را در ادامه بخوانید.

  • به نظر حضرت­عالی، زمینه‌­هایی که موجب صدور این منشور توسط حضرت امام خمینی گردید، چه مشخصه­‌هایی داشت و در چه فضایی بود که ایشان این منشور را صادر فرمودند؟

به‌عنوان مقدمه باید عرض کنم که نظام اسلامی به وجود آمد تا هم به امت اسلام و هم به کسانی که در بیرون از حوزه اسلام بودند، این معنا رانشان دهد که دین می‌­تواند برای سعادت دنیوی بشر و نیک­بختی اخروی نسخه‌­ای را پیشنهاد کند و جامعه­‌ی دینی و بلکه جامعه‌­ی جهانی را به این سو فرا بخواند.

در هردور‌ه‌­ای به جهت مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و… مأموریت‌­ها و رسالت‌­هایی برای روحانیت تعریف می‌­شود. هم­زمان و بعد از انقلاب اسلامی و ورود هر چه بیش‌تر روحانیت به عرصه نظام و مسائل سیاسی و اجتماعی، در بخش‌­های اصلی و مرکزی نظام، روحانیت و حوزه­‌های علمیه، درگیر نظامی شد که آن را محصول عرصه‌­های علمی و عملی تاریخ روحانیت می­‌دانست و خود را عهده‌­دار مسئولیت‌­های سیاسی و اجتماعی می­‌دید.

در زمانی که امام منشور روحانیت را صادر کردند، با فاصله‌­ای، پیامی را هم برای رهبر اتحاد جماهیر شوروری، آقای گورباچوف صادر کرده بودند و در آن پیام این پیشنهاد را داشتند که اکنون که کمونیسم شکست را تجربه کرده و بدون این‌که قدرتی از بیرون به او تحمیل شود، توانایی‌­اش در اداره نظام و جامعه را از دست داده و به تعبیر امام صدای شکستن استخوان­‌های آن به گوش می‌­رسد و یا این تعبیر تندتر که این تئوری به زباله‌دان تاریخ سپرده شده؛ شما به دامن اسلام بگروید و کاپیتالیزم را به‌­عنوان آلترناتیو جریان سوسیالیسم قبول نکنید.

بهترین پیشنهاد را امام آن موقع داشتند و با اعزام هیئت و ارسال نامه‌­ای، این پیام را برای کمونیسم که نیمی از جهان را فرا گرفته بود، ارسال کرد. گرچه آن‌ها پیام امام را به درستی دریافت نکردند و امام به سفیر گورباچوف، آقای ادوارد شواردنادزه فرمود که من غرض دیگری داشتم که آقای گورباچوف، متوجه غرض و منظور بنده نشد و شما برای این منظور، عده‌­ای از اهل فکر کشورتان را با مراکز و حوزه‌­های علمیه مرتبط کنید تا با معارف اسلامی آشنا شوند و بتوانند مبتنی بر این آموزه‌­های وحیانی برای کشورتان کاری کنند.

بنابراین، این احساس در وجود امام بود که اسلام برای اداره کشور و جهان ظرفیت دارد؛ اما این ظرفیت، بالقوه است و باید آن را به فعلیت رساند و نهادی که می‌­تواند این کار را انجام دهد، روحانیت است که رسالت و مأموریت او در عصر حکومت اسلامی و نظام اسلامی باید مشخص و روشن شود.

به نظرم اصل­ال‌ا‌لاصول منشور، بند ششم است که روحانیت را وارث میراث معرفت اسلامی معرفی می‌­نماید. مسائلی مانند جامعه مدرسین یا آن‌چه درباره مقدس‌نماها که در منشور آمده، اموری است که در طول زمان، و به‌­خاطر شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پیش می‌­آید و اگر روحانیت به بند ششم اعتنای لازم را داشته باشد، سایر مباحث را تحت­‌الشعاع قرار می‌­دهد.

بنابراین امام در همین راستا، منشوری را ترسیم کردند و در آن به عمده فعالیت‌هایی که روحانیت در عصر کنونی باید به آن توجه کند، اشاره­‌های مهمی فرمودند. البته واضح است که فرمایشات امام، منحصر در منشور روحانیت نیست و در موقعیت‌­های مختلف قبل و بعد از انقلاب، به وظایف روحانیت توجه داشته­‌اند.

به نظرم اگر کسی بخواهد این منشور را تببین کند، نمی‌­تواند فقط به منشور که بسیار ارزشمند است، اکتفا نماید؛ بلکه باید از تاریخی که امام به میدان آمدند و رسالت روحانیت را ترسیم کردند، اندیشه‌­های ایشان را مورد تدقیق و توجه قرار دهد. ضمن این که اندیشه‌های ایشان در مورد روحانیت، منحصر به بعد از انقلاب و تشکیل نظام اسلامی نیست و از همین رو می‌­توان گفت که مواردی که در این منشور ذکر شده، فرامینی برای اقدام است و ریشه­‌های اندیشه­‌های حضرت امام در مورد حوزه و روحانیت را در تاریخ و زمانی بسیار قبل‌­تر از زمان صدور این منشور در سال ۱۳۶۷ باید مورد جست‌وجو قرار داد. بنابراین ما نباید فقط به این منشور ارزشمند، اکتفا کنیم.

  • امروزه اگر روحانیت بخواهد این منشور را به صورت جدی­‌تری عملی نماید، به نظر شما کدام یک از بندهای این منشور را باید در اولویت اجرایی قرار دهد؟

به‌نظر می‌­رسد بخشی از این بندها، ذاتی مأموریت روحانیت است و بخشی هم به تبع، حاصل می­‌شود. در بین اصولی که ذاتی هستند، به نظرم اصل­ال‌ا‌لاصول، بند ششم است که روحانیت را وارث میراث معرفت اسلامی معرفی می‌­نماید. اگر روحانیت به این اصل بپردازد موارد دیگری مانند مسائل تشکیلاتی و نظام اجتماعی و سیاسی که از مسائل تبعی هستند، شکل لازم خود را پیدا خواهند کرد.

مسائلی مانند جامعه مدرسین یا آن‌چه درباره مقدس‌نماها که در منشور آمده، اموری است که در طول زمان، و به‌­خاطر شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پیش می‌­آید و اگر روحانیت به بند ششم (روحانیت، وارث میراث معرفت اسلامی) اعتنای لازم را داشته باشد، سایر مباحث را تحت­‌الشعاع قرار می‌­دهد و اگر به این اصل، بهای لازم را ندهیم، هرکاری هم انجام دهیم، بخش­‌های دیگر آن‌چنان که باید، مؤثر نخواهند بود و فقط شکل ظاهری و سطحی پیدا خواهند کرد. این مهم است که بدانیم بزرگانی هم­چون علامه حلی، با قوت علمی­شان بود که از اسلام و فرهنگ غنی آن صیانت می­کردند؛ لذا هر فعالیتی که انجام می دادند، معنادار بود.

به‌نظر می‌­رسد متأسفانه در عصر کنونی برای این‌که شخصیتی مانند آیت‌­ﷲ بروجردی ـ که مرجعیت عامه را به‌عهده داشتند ـ و یا حتی اشخاصی هم­چون شهید بهشتی و شهید  مطهری بتوانند بروز و ظهور داشته باشند و برای گسترش و توسعه اسلام و تشیع تلاش نمایند، بهای لازم داده نمی‌­شود. در واقع، این نوع مسائل، ارزش تلقی نمی‌­شود و بیش‌تر به مباحث شکلی و اقدامات اجتماعی و سیاسی پرداخته می­‌شود؛ در حالی که این‌ها، بعد از مدتی رنگ خواهند باخت و حالتی غیر قابل استفاده پیدا خواهند کرد و نمی‌­توان از آن‌ها برای تقویت جایگاه یک مکتب غنی و قوی بهره لازم را برد.

  امروزه مسائلی که باید عرضی باشند، رنگ ذاتی‌بودن به خود گرفته­‌اند و مشکل اصلی این است که غلبه فعالیت‌­های سیاسی و احیاناً امنیتی و امثال آن، رنگ دین را از آن گرفته و طبعاً اثر دینی هم بر جامعه نخواهد داشت. به عنوان مثال، وقتی مبارزه با سلمان رشدی، به عنوان یک مبارزه سیاسی یا فرقه‌­ای تلقی شد، طبیعی است که در فضاهای سیاسی و فرقه­‌ای فرو می‌­رود و همان رنگ را هم به خودش می­‌گیرد؛ اما اگر واقعاً از همان ابتدا که امام عزیزمان فتوای فقیهانه‌­ی مربوط به سلمان رشدی را صارد فرمودند، بحث‌­های فقهی، کلامی و تفسیری حول آن انجام می‌دادیم، متوجه می‌­شدیم که این فتوای امام از قوت علمی بالا و خاستگاه دین منبعث شده و مباحث فرقه­‌ای و سیاسی در اطراف مسأله، عرضی بوده؛ نه ذاتی. یا مثلاً اغتشاش اغتشاش­‌گران در جامعه دینی را باید ازجایگاهی دینی و با استدلال‌­های مربوط به آن محکوم کرد؛ در حالی که گاهی چنین نیست. لذا ضعف دوره اخیر ما که متأسفانه فراگیر هم شده و بدنه حوزه را فرا گرفته، همین مسأله است.

بنابراین باید بند ششم از این منشور را بسیار جدی تلقی کرد و در اولویت اجرا قرار داد. فرمایش امام در این بند، ناظر به این نکته مهم است که تفقه در دین باید به‌صورت جدی و مداوم ادامه داشته باشد و از همین رو هم هست که بزرگان ما برای تفقه در دین از بندبند وجودشان مایه گذاشته­ و با بذل جان و خونشان در این راه ، به آن معنا بخشیده­‌اند. شهدایی که روحانیت به بارگاه الهی تقدیم کرده، درجهت تثبیت تفقه در دین و فهم معارف و احکام دینی بوده است و بزرگان ما هم در راستای همین انگیزه الهی، سعی کردند که میراث معرفت اسلامی را حفظ نمایند.

اگر بخواهیم با نگاه آماری هم مسأله را مورد دقت قرار دهیم می‌­بینیم که روحانیونی که به هوای حفظ دین، سراغ سیاست رفتند، نوعاً رنگ باختند و حذف شدند؛ برخلاف منش شهید مدرس که در برابر رضاشاه ایستاد و ازجایگاه تفقه دینی، به سیاست رنگ داد. لذا اگر روحانیت، با آن نگاه نامطلوب وارد سیاست شود و از  نظام هم حمایت کند، در نهایت، کارمند نظام خواهد شد و قدرت نخواهد داشت؛ هم‌چنان که غالب طلبه­‌هایی که دچار چنین مسأله‌­ای شدند، هیچ توانی برای این‌که بتوانند حتی در محدوده خودشان تغییری ایجاد کنند، ندارند.

بنابراین امروز اگر روحانیت و حوزه به این اصل برگردد و تفقه را به معنای واقعی­‌اش مورد توجه قرار دهد و مباحث سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را در آن دخالت ندهد و آزادانه و متفقهانه در عرصه دین تلاش علمی داشته باشد، هم به قوت خودش خواهد رسید و هم از این جایگاه می‌­تواند به گروه‌­هایی که در جهت حفظ دستاوردهای نظام اسلامی در بحث­‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی فعالیت می‌­کنند، کمک نماید. اگر روحانیت احیاناً نمی‌­تواند ضعف‌­ها و کاستی­‌هایی که در مجموعه نظام و حکومت پیش آمده را جبران نماید، به این دلیل است که افرادی را نپرورانده­ که با معرفت عمیق اسلامی، آن‌چنان که انتظار می‌­رود، آشنا باشند و در واقع فقیه، فیلسوف، متکلم و مفسر بار نیامده‌­اند؛ لذا نمی‌­توانند متفقه در دین باشند و طبعاً هم نمی­‌توانند به نظام و جامعه، کمک شایسته­‌ای داشته باشند.

اوایل انقلاب، شخصیت­‌هایی مثل بهشتی، باهنر و مطهری داشتیم که دست‌پرورده حوزه بودند و برای تأسیس، تثبیت و تحکیم نظام خدمت کردند؛ اما الآن همان‌­طور که آیت‌­ﷲ جوادی آملی فرمودند، متأسفانه طلبه­‌های مستعد بدون این‌که قوت و غنای علمی پیدا کنند و فقیه، متکلم، فیلسوف، مفسر و محقق در حوزه معارف شوند، صرفاً دانش­‌های سطحی و گذرا را پشت سر گذاشتند. ضمن این‌که در این میان بحث مدرک هم به حوزه تحمیل شد ـ یا خودش خواست که از این مدارک بهره ببرد ـ و حوزه وارد فضای مدرک­‌گرایی شد که البته آفت بسیار بزرگی برای حوزه شده و باعث گردیده که سواد کم شود و افراد به عناوین ظاهری آراسته شوند و آن جایگاه والایی که باید از نقطه نظر علمی به آن برسند را مد نظر نداشته باشند.

  • ممکن است حوزویان با این استدلال که «یکی از مهم­‌ترین بنیان‌گذاران نظام اسلامی، حوزه و روحانیت بود و الآن هم باید حافظ نظام باشیم» یا «سیاست ما عین دیانت ماست» بخواهند در مسائلی مانند مباحث سیاسی ورود کنند که البته این ورود هم ممکن است واکنش‌­ها و یا حتی التهاباتی را در جامعه در پی داشته باشد. چگونه می‌توان بین این مسأله و وظیفه اصلی روحانیت که شما از آن با عنوان فقاهت و علم‌اندوزی یاد کردید، جمع کرد؟

این که سیاست ما عین دیانت ماست، صحیح است؛ اما این برای فقیهی است که واقعاً به دیانت دست پیدا کرده است. لذا لازم است که فقیهانه دین را بفهمیم و آن موقع است که می‌­توان گفت جایگاه سیاست و دیانت، هم‌راستا و هم‌تراز همدیگر است و آن موقع است که می‌­توان سیاست را عین دیانت دانست. اما اگر به مرز فقاهت نرسیده باشیم و اجتهاد شایسته‌­ای را پیدا نکرده باشیم و به هوای این‌که دین از سیاست جدا نیست، در مسائل مختلف ورود پیدا کنیم، حتی اگر متدین باشیم به مشکل می­‌خوریم؛ با داشتن یک دین سطحی و ظاهری نمی­‌توان گفت که سیاست، عین دیانت است.

این کبرای درستی است که سیاست، عین دیانت است؛ ولی این هم مهم است که بدانیم سیاست­مدار و فقیه چه کسانی هستند که می‌­توانند مسائل را تشخیص دهند. شما مقایسه کنید بین افرادی همانند مطهری و شهید بهشتی­ که دین را از جایگاه فقاهت تلقی کرده بودند و توانستند به صحنه بیایند و سیاست را حفظ کنند، با افرادی که فقط به هوای مباحث سیاسی پا پیش می‌­گذارند؛ این‌ها حتی اگر انگیزه دینی داشته باشند، فهم و تفقه دین را ندارند. گروه دوم با چه داعیه و انگیز‌ه‌­ای می‌­توانند بگویند سیاست از دیانت جدا نیست و ما می‌خواهیم از سیاست نظام اسلامی دفاع کنیم؟ این‌که می‌­خواهید دفاع کنید خوب است؛ این‌که ایمان هم دارید، بسیار خوب است؛ اما خاستگاه معرفتی شما چیست و بنیان این دفاع از نظام، به‌­عنوان یک جریان دینی، در دیدگاه شما از کجاست؟ آیا شما در اقتصاد و سیاست فقیه هستید و متفقهانه، سیاست را فهمیده­‌اید یا فقط یک شناخت سطحی و گذرا دارید؟ شما در مسأله اقتصادی هم می‌خواهید بگویید که  اقتصاد ما هم عین دیانت ماست؛ اما باید از جایگاه فقه الاقتصاد، سیاست اقتصادی خود را بتوانید بر گفتمان‌­های رقیب تحمیل کنید.

بنابراین در کبرای کلی مشکلی نیست؛ ولی منع صغروی دارد. این مهم است که درک کنیم کسانی که وارد سیاست می­‌شوند، چقدر قدرت دارند که بتوانند از جایگاه دین و معرفت دینی، از سیاست دفاع کنند.

اگر بخواهیم با نگاه آماری هم مسأله را مورد دقت قرار دهیم می‌­بینیم که روحانیونی که به هوای حفظ دین، سراغ سیاست رفتند، نوعاً رنگ باختند و حذف شدند؛ برخلاف منش شهید مدرس که در برابر رضاشاه ایستاد و ازجایگاه تفقه دینی، به سیاست رنگ داد. لذا اگر روحانیت، با آن نگاه نامطلوب وارد سیاست شود و از  نظام هم حمایت کند، در نهایت، کارمند نظام خواهد شد و قدرت نخواهد داشت؛ هم‌چنان که غالب طلبه­‌هایی که دچار چنین مسأله‌­ای شدند، هیچ توانی برای این‌که بتوانند حتی در محدوده خودشان تغییری ایجاد کنند، ندارند.

  • برای تحقق و اجرایی‌شدن بند ششم از منشور روحانیت که در نگاه شما اولویت اجرایی روحانیت است، باید چه روندی را طی کرد و گام‌­های عملی که می‌­بایست برداشته شود، شامل چه مواردی است؟

امام در تمام مطالبی که در طول سالیان متمادی درباره روحانیون بیان کردند، بر دو اصل اساسی اشاره داشتد؛ این دواصل، اصولی بودند که روحانیت باید با آن‌ها شناخته شود. ایشان همیشه بر اصل «تقوا و اخلاق» و «عدل و علم» تأکید داشتند. باید با تأسف شدید گفت که امروزه روحانیت از این اصول فاصله گرفته. البته شاید انگیزه خدمت به دین و انقلاب هم در میان بوده؛ اما تقوا بسیار ضعیف شده و شاهد شئون و جلوه­‌هایی هستیم که اصلاً در تاریخ روحانیت سابقه نداشته است. بدگویی­‌ها، اتهام‌زنی‌­ها و سخنانی که شایسته یک طلبه نیست، امروز از برخی نهادها بر زبان برخی مسئولان روحانی جاری می‌شود. اگر ما می­‌خواهیم به اصولی که عرض کردم برگردیم، باید این دو را با یک تعریف جدید و شایسته برای روحانیت بیان کنیم. واقعاً فضیلت اخلاق، تقوا و رعایت ادب و شؤن دینی و ادب دینی بایستی به‌­عنوان اصل حاکم برای روحانیت باشد.

خاستگاه فکری نگرش‌­های روشنفکری برخی، در تفکرات الحادی و التقاطی است و این آفتی است که باید در مقابلش ایستاد؛ هم­چنان که باید در مقابل جریان جمود ایستاد؛ زیرا این دو گروه، همواره درطول قرون متمادی، تهدیدگر بوده‌­اند و امام با دستی تحجر و جمود و با دست دیگر روشنفکری‌­هایی که خاستگاه الحادی و التقاطی دارند را کنار می‌­زدند. اگر روحانیت مراقب این دو گروه باشد و فقه پویا را در نظام سنتی مدنظر قرار دهد، خواهد توانست ضمن فائق آمدن بر مشکلات، میراث ارزشمند گذشته­‌ی خود را هم حفظ نماید.

همین که روحانی تریبون و قدرت اظهار در رسانه‌­ها نظر دارد، نشان از قدرت روحانیت است و اگر این نتواند بر مبنای اخلاق و فضیلت اخلاقی قرار بگیرد و در راستای هتک حرمت‌­ها و شکستن حدود انسان‌­ها باشد، بسیار خطرناک خواهد بود و افراد غیرصالح به خودشان اجازه خواهند داد اصول را زیر پا بگذارند؛ کما این‌که الآن می‌­بینیم در مورد شخصیت­‌هایی که برای امام محترم بودند و امام آن‌ها را در کمال احترام و عزت در کنار خود تا آخرین لحظه نگه داشته بود، حریم را نگه نداشتند و به بهانه این‌که میزان، حال فعلی افراد است، هرچه که خواستند، بستند و گفتند و اهانت‌­ها کردند. بخش قابل توجه سرنوشت امروز حاکم بر حوزه‌­ها وجامعه، محصول چنین تفکر و بینشی است.

لذا لازم است از این غافل نباشیم که فقه جواهری، پویایی لازم را دارد؛ در عین حالی که نظام سنتی خودش را هم دارد و وابستگی­‌اش به منابع و مصادر اصلی هم محفوظ است. شاید بتوان این نکات مثبت فقه جواهری را به نفی جریان تحجرگرایی که حضرت امام در منشور روحانیت به آن اشاره می‌­فرمایند، ضمیمه کرد و به اهمیت آن بند از منشور، بیش از پیش پی برد. خطر مقدس­‌نماها و متحجران و البته کسانی که از مرز اعتدال در فهم مباحث دینی خارج می­‌شوند، مهم است و باید مورد توجه باشد؛ چرا که خاستگاه فکری نگرش‌­های روشنفکری برخی، در تفکرات الحادی و التقاطی است و این آفتی است که باید در مقابلش ایستاد؛ هم­چنان که باید در مقابل جریان جمود ایستاد؛ زیرا این دو گروه، همواره درطول قرون متمادی، تهدیدگر بوده‌­اند و امام با دستی تحجر و جمود و با دست دیگر روشنفکری‌­هایی که خاستگاه الحادی و التقاطی دارند را کنار می‌­زدند. اگر روحانیت مراقب این دو گروه باشد و فقه پویا را در نظام سنتی مدنظر قرار دهد، خواهد توانست ضمن فائق آمدن بر مشکلات، میراث ارزشمند گذشته­‌ی خود را هم حفظ نماید. منظور بنده از فقه پویا فقهی است که مبتنی بر سنت، مبانی، اصول و روش­‌های اجتهاد است و به جهان امروز، مطالبات و نیازهای اجتماع و حکومت اسلامی هم توجه دارد.

رده‌های مرتبط

پاسخ دهید