اگر فلسفه سیاسی در صد سال اخیر مصداقی داشته باشد بیگمان، مصداقش فلسفه سیاسی علامه طباطبائی است؛ زیرا ایشان یک فیلسوف مسلم است که در سنت فلسفی اسلامی ایرانی میفلسفد و هنگامی که موضوعات سیاسی را مورد توجه قرار میدهد با روش عقلی فلسفی، موضوعات سیاسی را تحلیل و بررسی میکند. ادامه …
چرا جنبههای مثبت و امیدوارکننده علم و دانش و حوزه و طلاب را نبینیم؟ چرا اگر کار خوبی صورت گرفت از آن تقدیر و تجلیل نکنیم؟ چرا از قدر علم و دانش و فکر و نظر بکاهیم؟ مگر مولای ما نفرمود: «العلم امام العمل» (علم پیشوای عمل است)؟ چرا اهمیت دانش و نظر را نادیده بگیریم؟ مگر ما در همین زمان خودمان ندیدیم که چگونه یک نظر فقهی و فتوایی بنیان یک نظام سیاسی شد؟ چرا فکر میکنیم بدون فکر و اندیشه و نظر میتوان کار کرد؟ ادامه …
جایگاه فلسفه سیاسی در اندیشه سهروردی بدین صورت است که در حکمت بحثی، فلسفه سیاسی بخشی از حکمت عملی است که بهطور بحثی به دست میآید و در حکمت ذوقی نیز فلسفه سیاسی میتواند همان جایگاه را داشته باشد؛ با این تفاوت که مبانی و مواد آن از طریق ذوقی بهدست میآید یا با طریق ذوقی تأیید میشود. ادامه …
شواهد موجود حکایت از کنشگری فرهنگی علامه دارد و اگر بهیاد داشته باشیم که وی کنشگری فرهنگی را مبنا و زیربنای تحولات عمیق سیاسی میداند، آنگاه در مییابیم که در واقع وی از سطح سیاست به عمق آن منتقل شده و سطح سیاست را رها کرده تا عمق و مبنا و زیربنای سیاست – که تفکر و اندیشه و اخلاق و اعتقاد است – را مهندسی کند. ادامه …
این اثر در صدد است که انسانشناسی هابز و علامه طباطبایی را مقایسه کند و نشان دهد که چگونه انسانشناسی متفاوت این دو، در کلیت اندیشه سیاسی آنان مؤثر افتاده است. به این منظور، آثار این دو، به ویژه دو اثر اصلی آنان یعنی لویاتان و المیزان، بازخوانی و تا حدودی بازسازی شده و با روش تحلیل مقایسهای، که روش شناختهشدهای در علوم سیاسی است، بررسی گردید. ادامه …