آیتالله میلانی حدود هجده سال، یعنی بیشتر عمر علمیاش را در کربلا گذراند و قصدی برای مهاجرت به ایران نداشت. ولی در یکی از سفرهای خود به ایران، وقتی مردم خراسان از ایشان درخواست کردند تا در مشهد بماند، آیتالله اجابت کرد و در آن دیار ماندگار شد و به تدریس اصول و فقه پرداخت.
از آن جهت که ایشان دارای چهره علمی بارز و روشنی در دیار عتبات بود و از جهت دیگر با مباحث فلسفی سر سازش و تسلیم داشت و میتوانست پناهگاهی برای مبارزه با فلسفهستیزان مشهدی باشد، محفل علمیشان در خراسان و مشهد، مورد توجه برخی از دانشپژوهان حوزوی قرار گرفت و بدین ترتیب فضای حوزوی مشهد وارد مرحله جدیدی شد و آیتالله میلانی عملا ریاست قسمتی از حوزه مشهد را به دست گرفته و در جایگاه مرجعیت نشست.
مشیِ اجتماعی آیتالله میلانی در ابتدای ورود به مشهد با شیوه زندگی اجتماعیشان در سالهای پایانی عمر؛ یعنی اواخر دهه چهل کاملا متفاوت بود. کارهای متفاوتی با منش و رفتار و سیره پیشین ایشان در بیتشان و به نام ایشان و به نام بیتشان صورت میگرفت که بنابر نظرات و سیرهی ابتدائی ایشان، این کارها اشتباه و نادرست بود، ولی ایشان نه مخالفتی ابراز میکرد و نه آنکه مرتکبان چنین کارهایی را از بیت خود میراند.
در ابتدا آیتالله میلانی با شاه و دربار او میانهی خوبی نداشت و به حمایت و جانبداری از امام خمینی پرداخت، تا جایی که گفته میشود هیچ یک از مراجع همچون ایشان تند و صریح با شاه مخالفت نکرد و به امام خمینی علاقه نداشت. ایشان آنچنان با شاه سر ستیز داشت که نقل شده ترور شاه را جائز میدانست و به تعدادی از افراد اجازه داد تا شاه را ترور کنند. شیفتگیشان به امام خمینی به حدی بود که گاه و بیگاه رسالهی امام خمینی را در اعیاد به دیگران هدیه میداد یا آن که در بخشی از هزینهی چاپ «تحریرالوسیله» مشارکت نمود[۱]. روشنفکران مسلمان مشهدی نیز با ورود آیتالله میلانی به مشهد، گرداگرد ایشان حلقه زدند و به حمایت از ایشان پرداختند. استاد محمدتقی شریعتی که یکی از استوانههای تبلیغِ کارآمد دین بود، به بیت آیتالله راه یافته و به یکی از سخنرانان قابل توجه بیت تبدیل شد. مهندس بازرگان، مهندس سحابی و دکتر شریعتی با ایشان مرتبط شدند و مورد حمایتشان قرار گرفتند. بزرگان اهل تسنن همچون شلتوت رئیس دانشگاه الازهر ارتباط تنگاتنگی با ایشان داشتند. شهید مطهری که از چهرههای حوزویِ اندیشمند و روشنفکر محسوب میشد تا آنجا مورد حمایت ایشان بود که آیت الله خطاب به شهید مطهری گفته بود: «خدمت شما به اسلام کمتر از خدمت شیخ انصاری نیست.[۲]»
ولی چنانکه گفته شد روش و سیرهی اجتماعی آیتالله و بیت ایشان در سالهای پایانی عمر به گونهای دیگر رقم خورد. بنابر گزارشی ایشان درصدد برآمدند تا با شاه ملاقات کنند و وظیفهی شرعی خود را در این دیدار یافتند[۳]. دو تن از فرزندان ایشان هنگامی که شاه و همسرش فرح به مشهد آمد، به عنوان بیت آیتالله به استقبال شاه و فرح شتافتند[۴]. ارتباط تنگاتنگ بیت ایشان با «نوغانی» مجیزگوی شاه نیز از موارد دگرگونی رفتار ایشان و بیتشان است[۵].
رفتار اطرافیان آیتالله و شخص ایشان با انقلابیون و مریدان امام خمینی نیز به شدت تیره و تار گشت. بنابر دیدگاه نقل شده از استاد محمدتقی شریعتی، ساواک به اشاره آیتالله، آیتالله خامنهای را تبعید کرد تا خامنهای که در برابر میلانیها ایستاده بود، از کانون مبارزات مشهد دور بماند[۶]. وقتی آیتالله شهید سعیدی، آیتالله خامنهای و همفکرانشان به طریقی توانستند با ایشان دیداری خصوصی داشته باشند و از برخی رفتارهای متفاوت با رفتارهای سابق ایشان، انتقاد نمایند، ایشان در پاسخ گفت: من احتیاجی به شماها ندارم[۷].
استاد محمدتقی شریعتی که از حواریون آیتالله محسوب میشد و در منزل آیتالله درس تفسیر میداد، مطرود آیتالله و بیت ایشان شد. دکتر شریعتی که به اعتراف خودش با عشق به آیتالله بزرگ شده ومبلّغ ایشان بوده[۸] نیز از خشم آیتالله و اطرافیانشان به دور نماند. کتابهای شریعتی گمراهکننده و رفتن به حسینیه ارشاد ناروا اعلام شد. حال آنکه در گذشته بنابر نقل پرویز خرسند هنگامی که شریعتی به دیدار آیتالله رفت، ایشان سراسیمه به استقبال او شتافت و او را در آغوش گرفت[۹].همچنان که روشنفکران مسلمان مرتبط با آیتالله یا به تعبیر خود ایشان کت وشلواریها[۱۰] نیز کمکم ارتباطشان با آیتالله قطع شد.
پس از دگرگونی رفتار و منش آیتالله میلانی، دغدغهمندی ایشان دربارهی وحدت اسلامی و ارتباط جدّی پیشینِشان با دنیای اهل سنّت از بین رفت. در همین ایّام شهید مطهری هم که مورد توجه فراوان آیتالله بود اجازه دیدار با ایشان را نداشت و هرچه کرد نتوانست با ایشان ملاقات کند[۱۱]. بنابر گزارش آیتالله سید عزالدین زنجانی اطرافیان بسیار نزدیک آیتالله میلانی به یکی از منبریهای مشهد که میخواست در مجلسی قابل توجه سخنرانی کند، توصیه کرده بودند تا شهید مطهری را بکوبد، زیرا او نه فقط سنّی بوده، بلکه عُمری است[۱۲].
گزارشگرانِ گزارشهای بالا و ناقلانِ روایتهایی که از فراز و فرودِ موضعگیریهای اجتماعی آیتالله میلانی سخن گفتهاند، بر این نکته اتفاق نظر دارند که عامل اساسی تغییر رفتار آیتالله در اطرافیان و بیت ایشان نهفته بود؛ کسانی که توانستند ایشان را کانالیزه و جهتدهی کنند. از این رو به احتمال زیاد اگر آیت اللهمیلانی بیت خود و اطرافیانش را مدیریت میکرد و به هیچ فردی اعتماد صددرصدی نمینمود و به سخن تمام گروهها و جریانها و افراد گوش فرا میداد و براساس شیوهی سابق خود با همهی آنها میگفت و میشنید؛ هیچ گاه چنین چرخش صد و هشتاد درجهای در رفتارشان را مشاهده نمیکردیم.
واضح است تجربهی مورد اشاره، ویژهی آیتالله میلانی نبوده و برای صاحب منصبانِ فقاهت امروز هم تکرار شدنی است. لذا، چنانچه این بزرگان بخواهند دچار چرخشهای ناگهانیِ میلانیوار نشوند و تصمیمها و موضعگیریهای نزدیکتر به واقع بگیرند، بهتر است که با تمامی جریانها و گروهها ارتباط برقرار نموده و گفتههای آنان را بشنوند و به شنیدن از یک گروه و جریان اکتفا ننمایند.
شیخ جوان
عجب؛ یعنی از جایی که با انقلابیون زاویه گرفتند، تحت تاثیر اعضای بیت بودند و بصیرت قبل را نداشتند؛ اما قبل از آن بصیر و سیاس بودند و مراقب بودند که تحت تاثیر بیتشان قرار نگیرند!!!
نمیدانم خطکش چنین تحلیلها و نگاههایی چگونه است؟
اولا شاید همان وقت هم که از انقلابیون حمایت میکردند، تحت تاثیر اعضای بیت بوده؛ نمیشود تا جایی که به میل ماست را عمیق و عاقلانه نشان دهیم؛ اما آنجا که از مطلوب ما فاصله گرفت را بسیط و تحت تاثیر بیت.
ثانیا اگر این مطلب را معیار بگیریم (و مثلا بگوییم مراجع مراقب باشند تحت تاثیر اعضای بیت قرار نگیرند) میتوانیم بگوییم رهبری هم در ابتدا که هنوز جریان “بیت” شکل نگرفته و فربه نشده بود، مواضعشان نسبت به جریانها و اشخاص زاویهدار در حوزه، بسیار نرم و متعادل بود؛ مانند مواجهه ایشان با حاجآقا حسن قمی، علامه عسکری و…
مخلص کلام آن که “یک بام و دو هوا” تحلیل نکنیم.
ناشناس
حرف حساب
داور
کسی که کمترین آشنایی با تاریخ معاصر مکتوب وشفاهی علی الخصوص دو ده منتهی به سقوط پهلوی داشته باشد اینچنین قضاوت سطحی از پیشامدهای آن دوران نمی کند به گواه تاریخ آن فقید سعید کمترین تغییری ویا انعطافی در مشی خود با نظام مرعوب وبه شدت منحط که به مفهوم تزلزل ویا تنزل از مواضع خود باشد نداشته اند