کرسی ترویجی عرضه و نقد ایده علمی «بررسی منزلت اجتماعی سیاسی روحانیت در دهه چهارم»، به همت پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی وابسته به پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سه شنبه ۱۸ آذر ۹۵، برگزار شد.
در این نشست علمی که با حضور اساتید و فضلای حوزوی آغاز شد، دکتر رضا عیسینیا عضو هیئت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی، مباحث خود را ارائه کرد، و دکتر علیرضا زهیری محقق پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به نقد دیدگاه وی پرداخت.
در ابتدای این نشست، دکتر عیسینیا، طرح اجمالی مباحث خود را بیان داشت. وی در باب منزلت اجتماعی، سه محور را تبیین کرد:
- چیستی منزلت: منزلت چیست؟ و منابع این منزلت چیست؟
- کدام روحانیت؟
- ظرفیت زمانی و مکانی منزلت اجتماعی روحانیت چیست؟
وی در ادامه تاکید کرد: ما بحث از علل و عوامل کاهش یا افزایش منزلت اجتماعی روحانیت را در سه دسته بررسی میکنیم؛ ۱- عوامل برونسازمانی کاهش یا افزایش منزلت روحانیت، ۲- عوامل درونسازمانی؛ و ۳- علل و عوامل فردی و خصوصیات شخصی روحانیت.
مشروح مباحث دکتر عیسینیا و نقد دکتر زهیری، در ادامه تقدیم شما خوانندگان مباحثات میگردد:
محور اول: چیستی منزلت
مراد ما از منزلت چیست؟ منزلت در لغت به معنای مرتبه، مقام و رتبه معنا شده است. در اصطلاح نیز یعنی نفوذ و اعتباری که دیگران به شخصی منتسب میکنند؛ به جهت خصایصی که دارد. در جامعهشناسی، به هنگام بحث درباره منزلت، این مفهوم مترادف با پایگاه اجتماعی گرفته میشود. این جایگاه و شأن را جامعه به گروه و افراد میدهد. بنابراین با این تعریف، منزلت چیزی نیست که خود روحانیت برای خودش تعریف کرده باشد، بلکه حتما از بیرون به آنها ارائه شده است.
نکته بعدی اینکه منابع منزلت چیست؟ موقعیتهای اجتماعی، قدرت، شامل هر نوع قدرتی و موارد دیگر، میتواند از منابع منزلت باشد. بحثی نیز در اینجا تحت عنوان قشربندی مطرح است. حال این قشر و قشربندی یعنی چه؟ و آیا روحانیت قشری از اقشار جامعه است؟ و اگر چنین است، روحانیت در چه تعریف و نظریهای میتواند قشر محسوب شود. قشر و قشربندی به معنای جا دادن اشیا یا گروه ها به عنوان یک موقعیت مافوق یا مادون خط امتداد است. بنابراین قشربندی، هر گونه عدم تساوی یا نابرابری مشخصی است که میان گروههایی از انسانها برقرار شود. حال این نابرابریها ممکن است ناشی از نتایج غیرارادی فرایندها باشد، یا چیز دیگر. حال آیا چنین چیزی را میتوان در روحانیت دنبال کرد؟ در این باره سه نظریه وجود دارد:
- نظریه مارکسیستی: قشربندی اجتماعی معمولا بر اساس تعارض و کشمکش است؛ و همچنین بر اساس شیوه و ابزار تولید. بر اساس این نظریه، نمیتوان روحانیت را یک قشر دانست.
- نظریه ماکس وبر: اگرچه عامل اقتصادی میتواند در قشربندی معنا داشته باشد، اما ما تکعاملی نگاه میکنیم. علل و عوامل دیگری هستند که قابلیت ارزیابی دارند که آنها شامل بعد قدرت و حیثیت هستند.
- نظریه کارکردگرایی: افرادی چون پارسونز، آنچه برایشان مهم است خود منزلت و حیثیت است.
بنابراین بر اساس نگاه وبری و کارکردگرایی، روحانیت میتواند یک قشر از اقشار جامعه باشد.
محور دوم: گونهشناسی روحانیت
بحثی که در اینجا داریم، این است که کدام روحانیت در باب منزلت اجتماعی مدنظر است. در اینجا بنده روحانیت را به چهار دسته تقسیم کردهام:
- مرجع ولایی: مراجعی مانند امام، میرزای شیرازی و بسیاری از روحانیونی که وقتی حرفی میزدند، کل نظام دچار تحول میشد.
- مجتهد صاحب رساله عملیه: افرادی که در حد مرجع ولایی نیستند، و حرفهای آنها در دامنه همان مقلدانشان برد دارد.
- مجتهدان بدون رساله: مثل بسیاری از افراد در جمهوری اسلامی ایران که صاحبان مناصب هستند، اما رساله ندارند.
- طلاب و روحانیون: عموم طلاب و روحانیون که مبلغ و مروج دین هستند.
بحث بنده در منزلت اجتماعی روحانیت، میتواند هر چهار دسته را پوشش دهد، اما برخی عوامل کاهش و یا افزایش ممکن است هر چهار دسته را دربرنگیرد.
محور سوم: ظرفیت زمانی و مکانی منزلت اجتماعی روحانیت
منزلت اجتماعی روحانیت، در کدام ظرفیت زمانی و مکانی است؟ اگر ما این بحث را روشن نکنیم، دچار اشکال میشویم. وقتی میگوییم ظرفیت زمانی، یعنی ماه رمضان، ماه محرم و…. وقتی میگوییم ظرفیت مکانی، یعنی مساجد، حوزههای علمیه، امامزادهها و…. حالا بحث این است که اگر روحانیت از ظرفیت زمانی و مکانی خود خارج شود، آیا دچار کاهش و یا افزایش منزلت میشود یا خیر؟ دو دیدگاه وجود دارد:
الف: روحانیت نبایستی از این ظرفیت مکانی و زمانی خود خارج شود. برخی معتقدند که جایگاه روحانیت منحصر در حوزههای علمیه، مساجد و موارد مشابه است و بنابراین حکم میکنند که روحانیت به علت خروج از جایگاه و نقش خود در چهار دهه جمهوری اسلامی، قادر نبوده از عهده حل مسائل پیچیده سیاسی اقتصادی کشور برآید.
ب: اساسا ظرفیت زمانی و مکانی روحانیت، بسته به زمانمند و مکانمند بودن روحانیت طبق تعریف ارائهشده نیست. روحانیت برای این نیامده که صرفا در حوزهها و مساجد باشد و یا در ماه محرم و رمضان باشد. اینها معتقدند روحانیت در هر مکان و زمانی مروج و مفسر و تحکیمکننده دین است. این دیدگاه فقط در جمهوری اسلامی نیست، بلکه تبار بسیار طولانی دارد. بنابراین روحانیت در دو جا کار میکند: سامانبخشی به بعد اخروی و حل مسئله رستگاری و معناداری جهان که قبل از انقلاب نیز چنین بوده است، و دیگری سامانبخشی بعد دنیوی زندگی مردم؛ وظایفی چون تنظیم رفتارهای اجتماعی، ایجاد و تقویت همبستگی اجتماعی. بنده اعتقاد دارم روحانیت باید از آن ظرفیت زمانی و مکانی به معنای اول خارج شود؛ در غیر اینصورت و اگر برگردد به جای اول، این نقص روحانیت است. البته به شرط اینکه سه ضلع داشته باشد که نقص در هر کدام مشکلساز میشود؛ ۱- صلاحیت خاص، ۲- صلاحیت عام، و ۳- صلاحیت پایهای.
صلاحیت خاص بدین معناست که در اسلامشناسی باید خودش را تقویت کند و مختص یک منطقه نباشد و در همه ابعاد باشد، نه فقط در فقه (حضرت امام و مقام معظم رهبری نیز چنین دیدگاهی دارند).
صلاحیت عام و ضلع دوم، اخلاق و تهذیب است؛ به این معنا که اگر روحانی، اسلامشناس باشد و بالاترین درجه را داشته باشد، اما اخلاق نداشته باشد و تهذیب نشده باشد، خطرناک است و امام نیز میفرماید که این افراد به اسلام ضربه میزنند.
صلاحیت، پایه و ضلع سوم سیاست و آگاهی سیاسی است. اگر روحانیت مجهز به مباحث سیاسی نشود، حتی اگر تهذیب نفس کرده باشد و اسلامشناس اعلم نیز باشد، باز ناقص است.
اگر روحانی، این سه ضلع را داشته باشد، دچار افزایش منزلت میگردد. و اگر روحانی دچار کاهش منزلت اجتماعی است، به خاطر نداشتن یکی از این سه ضلع یا اضلاع است.
عوامل کاهش منزلت اجتماعی روحانیت
پیش از ذکر عوامل کاهش که بنده بیشتر بر روی آنها تکیه میکنم نه افزایش، باید عرض کنم که این مباحث به جهت تقویت جایگاه روحانیت است و بنده نزدیک ۱۵ سال است که درباره روحانیت با گرایش جامعهشناسی فعالیت میکنم. عمده کتب بنده نیز درباره روحانیت است: روحانیت، تهدیدها و فرصتها؛ اندیشه سیاسی شهید مدرس؛ کارکرد سیاسی روحانیت شیعه و روحانیت کاتولیک؛ تجربه سیاستورزی حوزه علمیه قم و…
بنده عوامل را به سه دسته تقسیمبندی کردهام:
۱- علل برون سازمانی:
عوامل برونسازمانی، عواملی هستند که از بیروناند و از بیرون تحمیل میشود و دست روحانیت نیست. بنده سه عامل برونسازمانی را بیان میکنم که اگر روحانیت به آنها توجه نکند، باعث کاهش منزلت اجتماعی میشود:
الف: تغییر مناسبات اجتماعی برخاسته از تحول جامعه سنتی به سمت جامعه مدرن: در جامعه سنتی همواره روحانیت حضور داشته است، اما دولتی به اسم دولت مدرن به وجود آمد که لوازمی دارد. این دولت مدرن ویژگیهایی دارد: متمرکز بودن؛ هویت غالب زبانی و فرهنگی؛ حق انحصار اعمال قدرت به دولت؛ مشروع بودن اعمال قدرت؛ و داشتن مرزهای مشخص. بنابراین دولت مدرن نمیتواند از مدار قانون خارج شود. و همه چیز حتی روحانیت باید در قالب قانون باشد.
ب: نارضایتی از حکومت و کاهش منزلت اجتماعی: نارضایتی از حکومت منجر به کاهش منزلت اجتماعی روحانیت میشود.
ج: نقش شایعه و رسانهها در کاهش منزلت اجتماعی: اگر بگوییم همه کمبودها در داخل است، بیانصافی است.
۲- علل درونسازمانی:
در اینجا بنده چهار علت را بیان میکنم: ۱- ورود به سیاست و پستهای دولتی، بهویژه در صورتی که آمادگی و زمینه قبلی نداشتهاند. به بیانی اگر روحانی وارد سیاست شد، باید همهجانبه به آن کار اشراف داشته باشد و توانایی انجامش را داشته باشد. ۲- عدم اجتناب از دنیاگرایی و لزوم سادهزیستی (امام میفرماید: اکثر موفقیتهای روحانیت و نفوذ آنها در جوامع اسلامی به ارزش عملی و زهد آنهاست. هیچ چیزی به زشتی دنیاگرایی روحانیت نیست و هیچ وسیلهای نمیتواند به اندازه دنیاگرایی، روحانیت را آلوده کند.) ۳- مقاومت در برابر خواست ملی و مردمی. ۴- خروج از سیاستورزی و افتادن در سیاستزدگی: روحانیت باید سیاستورزی را بر اساس سه ضلعی که بیان شد تقویت کند. و مفروض بنده در خروج از سیاستورزی اینگونه است که منازعات سیاسی در میان جریانات سیاسی، موجب دلزدگی مردم میشود. و آن جریان اعتبارش را در میان مردم از دست میدهد.
۳- علل فردی و شخصیتی روحانیت:
خوشخلقی و مردمی بودن میتواند به کاهش یا افزایش منزلت اجتماعی روحانیت بینجامد. و البته ویژگیهای شخصیتی و فردی دیگری که به علت وضوح، از بیان آنها صرفنظر میکنم.
دکتر عیسینیا در پایان مباحث خود، دو پیشنهاد بیان نمود: اول اینکه آن سه ضلع روحانیت بایستی در عوامل برونسازمانی و درونسازمانی تقویت گردد تا منزلت روحانیت کاهش پیدا نکند. پیشنهاد دیگر اینکه دستاندکاران بویژه آنها که منتسب به حوزه هستند، این مجال را به افراد بدهند که تحقیقاتی در حوزه منزلت اجتماعی انجام دهند و پیمایش و آمایشهایی را انجام دهند. این باعث میشود نقیصهها برطرف شود.
نقد
دکتر علیرضا زهیری، محقق پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی به عنوان ناقد، در ادامه جلسه نکاتی را ارائه نمود. وی بیان داشت: انتظار بنده این بود که با توجه به عنوان بحث، علاوه بر منزلت اجتماعی، به منزلت سیاسی نیز پرداخته میشد. در حالیکه آنچه به آن پرداخته شد، منزلت اجتماعی در بستر سیاست بود. اینکه جایگاه روحانیت و منزلت و رتبه روحانیت در سیاست چگونه است، به بحث گذاشته نشد، که این یک کاستی بود، و انشاءﷲ در نشستهای بعدی باید به آن پرداخته شود.
نکته دیگر اینکه بنا بود بحث درباره دهه چهارم پیش گرفته شود. ما پذیرفتیم که بعد از انقلاب، نقش و جایگاه روحانیت تغییر پیدا کرده است. طبیعتا نظام سیاسی مبتنی بر این، پیوند وثیقی بین روحانیت، حکومت و سیاست برقرار کرده است و طبیعی است که نقش روحانیت تغییر کند و ساحتهای متفاوتی که پیش از آن در اختیار روحانیت نبود، در این دوره وارد آن ساحتها شده است. اما به هر حال باید پذیرفت در این چهار دهه، هر دوره شرائط متفاوتی داشته باشیم که سبب شده به این جایگاه و منزلت خللی وارد کند که باید به اینها بیشتر اشاره میشد.
ما باید بگوییم در دهه چهارم چه ویژگیهایی را بیان میکنیم که این دهه را متمایز میکند. آن ویژگیها میتواند بیانگر منزلت روحانیت باشد. البته نکات دکتر عیسینیا به دهه چهارم نیز بازگشت دارد، اما مشخص نیست که آیا اینها حاصل دهه چهارم هستند یا این اختلال پیش از این دهه به وجود آمده است.
در دهه چهارم، شرائط اجتماعی به گونهای تغییر کرده است و ابزار و فناوری جدید چنان تحول و تغییر ایجاد کرده است که مثل گذشته دیگر جماعت مشخصی که یک رهبریت و مرجعیتی بالای سر آن قرار گرفته، مشاهده نمیشود یا کمتر مشاهده میشود. دهه چهارم صحبت از جماعتهای غیرباهم است. جماعاتی که اجتماع هستند، اما با هم نیستند. شاید این شرایط، محصول شبکههای اجتماعی نیز باشد. در واقع بسیاری از تحولات، بدون مرجعیت در حال اتفاق افتادن است.
دکتر زهیری در پایان بیان داشت: به نظر بنده باید بیشتر بررسی کنیم که در دهه چهارم چه اتفاقی افتاده است که بر روی مرجعیت روحانیت و یا تغییر شأن و منزلت آنها تأثیر گذاشته است.
امتداد شاگردان علامه در انقلاب اسلامی
شیعهستیزی و راهکارهای دفاعی مطلوب
اسلام و غرب؛ امام خمینی و شارحانش
روحانیت اصیل و آفات آن از نگاه امام خمینی(ره)