دعا یکی از خالصانهترین اعمال عبادی است. شاید بیراه نیست که برخی بر این باورند که دعا کردن، لُبّ و خمیرهٔ دینداری است. مواجهه با این امر عظیم اما یکسان نبوده است. برخی آن را به راه غلبه بر مشکلات دنیوی فرو کاستهاند و عدهای نیز جز به آرامشبخشی دعا نمیاندیشند. متفکران بزرگی نیز سعی کردهاند از مفهوم دعا گرهگشایی کنند.
دعا در نظر برخی متألهان غربی
امانوئل کانت، فیلسوف شهیر آلمانی به بحث از «دعا» وارد شده است. او به دین اخلاقی معتقد بود. کانت در بحث از دعا هم این مقوله را به یک امر اخلاقی تقلیل میدهد. کانت دو نوع نیایش و دعا را از هم متمایز میکرد؛ نخست نیایش مشروع و کارآمد و دیگری نیایش نامشروع و شرکآلود. وی بر اساس این تقسیمبندی، بر این اعتقاد بود که در نیایش حقیقی، انسان در پی آن است که تنها و تنها خویشتن خود را متحول کند، در حالی که در دیگری، خویشتن را در قالب کلمات و ظواهر نشان میدهد تا از این طریق خداوند را تحت تأثیر قرار دهد.
به نظر کانت، برای اینکه مبادا نیایش به عملی شرکآمیز تنزل یابد، باید حتیالإمکان از نیایشِ لفظیِ آشکار پرهیز کنیم و صرفاً به روح نیایش پایبند باشیم. کانت میان نیایشی که وسیلهای برای ترغیب خداوند به خلق اوضاع و احوالی خاص است و نیایشی که نوعی مراقبهدرمانی به هدف برانگیختن خصلت اخلاقی ویژهای در وجود انسان است تمایز مینهاد.
توماس اکویناس نیز بر این اعتقاد بود که دعا کردن ما نه به منظور آگاه کردن خدا از نیازها و خواستههایمان بلکه برای یادآوری این نکته به خودمان است که در چنین مواردی محتاج امدادهای الهی هستیم. او همچنین میگفت که هدف از نیایش به درگاه الهی تغییر دادن ذهن خداوند نیست، بلکه مراد از آن برانگیختن توکل در خودمان است.
کالون از دیگر متألهان مسیحی بر این باور بود که خداوند به ما آموخت که نیایش کنیم نه به خاطر خودش، بلکه بیشتر به خاطر خودمان؛ اینکه دائم به درگاه او راز و نیاز و استغاثه کنیم بسیار بیشتر به نفع خود ماست تا اولاً قلبمان سرشار از اشتیاقی سخت و سوزان برای طلب، عشق و خدمت به او گردد و ثانیاً در آن حال که یاد گرفتهایم همه خواستهای خود را در معرض دید او قرار دهیم، هیچ میل و هوسی به چیزهایی که ما را در حضور او شرمسار میکند به ذهن ما راه نیابد.
«سسلاوس ولک» اظهار میکرد که حتی اگر اصلاً نیایش قرار است بر چیزی تأثیر کند، بر ما اثر میگذارد نه بر خدا. ما نیایش نمیکنیم تا خدا را تحت تأثیر قرار دهیم، بلکه دعا میکنیم تا خود را دگرگون و بسامان سازیم تا به نیکی آنچه را خداوند برایمان اراده و مقدر کرده است بپذیریم.
این متفکران هر کدام بر این باورند که تأثیر دعا، بیش از آنکه اثری خارجی داشته باشد، تأثیر درونی بر ایشان میگذارد و نباید به تغییر امور بیرونی امید داشت. به نظر میرسد عدم استجابت دعا در برخی موارد، سبب شده است تا این متفکران، بحث از دعا را صرفاً برای تسلی خاطر شخصی استمداد کنند. در مقابل این دیدگاهها اما مرحوم علامه طباطبایی، بحث از دعا را نظاممند کرده است. ایشان با طراحی دقیقی نشان میدهد که دعا علاوه بر اینکه بر درون انسان اثر میگذارد، در تحقق امور بیرونی نیز منشأ اثر است.
دعا در منظومهٔ فکری علامه طباطبایی
علامه برای ورود به بحث دعا، ابتدا ترسیمی از نظام هستی ارائه میدهند. ایشان با نشان دادن نظامی منطقی و عقلانی بر آن است که عنوان کند، بحث از دعا، خروج از نظام احسن نیست و لطمهای بر آن وارد نمیآورد.
به باور علامه طباطبایی، خداوند بین تمام موجودات ارتباطهایی برقرار کرده است. خارج شدن از این ارتباطها به ناهمگونی و نابسامانی در نظام طبیعت میانجامد. به باور ایشان، در میان موجودات علیت حقیقی و واقعی هست و هر موجودی با موجودات قبل از خود مرتبط است و نظامی در میان آنها برقرار است، اما نه به آن نحوی که از ظواهر موجودات و به حسب عادت درمییابیم؛ بلکه به نحوی دیگر که تنها خدا بدان آگاه است.
نتیجهای که علامه از ترسیم نظام هستی میگیرد این است که «هر سبب از اسباب عادی که از مسبب خود تخلف کند، سبب حقیقی نیست.». طبق این نظریهٔ علامه، اگر سببی از مسبب خود تخطی کند و راه دیگری را در پیش گیرد، نمیتوان آن را از اسباب حقیقی دانست؛ زیرا سبب حقیقی هیچگاه از مسببِ اصلی خود تخلف نمیکند.
علامه بر این باور است که دعاهایی که از جانب انسان میشود، بر اساس فطرت و سرشت آدمی است. به تعبیر ایشان، انسان دعایی غریزی و درخواستی فطری دارد که به زبان فطرتش از پروردگار حاجت میخواهد، ولی در هنگامی که غرق نعمت و رفاه است، دلش به اسباب دلبسته است و آن اسباب را شریک پروردگارش میگیرد و امر بر او مشتبه شده، خیال میکند که از پروردگارش چیزی نمیخواهد، دعایی نمیکند با اینکه از غیر خدا چیزی نمیخواهد.
بر اساس همین مبناست که علامه، به دو نظام فطری و تخیلی اشاره میکند و با تفکیک این دو مقوله، جایگاه دعا را نیز به نحو نیکی ترسیم میکند. به تعبیر ایشان، انسان در زندگیاش دو نظام دارد، یک نظام به حسب فهم فطری و شعور باطنی و نظامی دیگر به حسب تخیّل. نظام فطریاش از خطا محفوظ است و در مسیرش دچار اشتباه نمیشود و اما نظام تخیلش بسیار دستخوش خبط و اشتباه میشود؛ چه بسا که آدمی به حسب صورت خیالش چیزی را درخواست میکند و از خدا میطلبد و نمیداند که با همین سؤال و طلبش درست چیزی دیگر و مخالف آن میخواهد».
مرحوم علامه با تفکیک نهادن میان مقام «تخیل» و نظام «فطری»، میکوشد جایگاه دعا را به نحو نظاممندی نشان دهد و از درافتادن در امور تخیلی بازدارد.
علامه طباطبایی بر این باور است که دعای همهٔ بندگان استجابت مییابد و تخلفی در این امر نیست. به نظر ایشان، سؤال فطری از خدای سبحان هیچگاه از استجابت تخلف ندارد. از امام باقر(ع) روایت است که فرمود: هیچ بندهای دست خود را به سوی خدای عزوجل نمیگشاید، مگر آنکه خدا از رد کردن آن بدون اینکه حاجتش داده باشد شرم میکند. بالاخره چیزی از فضل و رحمت خود که بخواهد در آن میگذارد، بنابراین هر وقت دعا میکنید دست خود را برنگردانید مگر بعد از آنکه آن را به سر و صورت خود بکشید. و در خبری دیگر آمده که به صورت و سینه خود بکشید.
علت اینکه برخی تصور میکنند دعایشان مستجاب نشده است در نظر علامه طباطبایی به چند مورد برمیگردد. اول اینکه دعا دعای واقعی نیست و امر بر دعاکننده مشتبه شده است. مثل کسی که اطلاع ندارد خواستهاش نشدنی است و از روی جهل همان را درخواست میکند. یا کسی که حقیقت امر را نمیداند و اگر بداند هرگز آنچه را میخواست، درخواست نمیکرد؛ مثلاً اگر میدانست که فلان مریض مُردنی است و درخواست شفای او درخواست زنده شدن مرده است، هرگز درخواست شفا نمیکرد. و اگر مانند انبیاء این امکان را در دعای خود احساس کند، البته دعا میکند و مرده زنده میشود. ولی یک شخص عادی که دعا میکند از استجابتش مأیوس است و یا اگر میدانست که بهبودی فرزندش چه خطرهایی برای او در پی دارد دعا نمیکرد، حالا هم که از جهل به حقیقت حال دعا کرده مستجاب نمیشود.
دومین عاملی که سبب میشود دعای بنده مستجاب نشود این است که دعا، دعای واقعی هست، لیکن در دعا خدا را نمیخواند، به این معنا که به زبان از خدا درخواست میکند، ولی در دل همه امیدش به اسباب عادی یا امور وهمی است؛ اموری که توهم کرده که در زندگی او مؤثرند. پس چنین دعایی خالص برای خدای سبحان نیست و در حقیقت خدا را نخوانده چون آن خدایی دعا را مستجاب میکند که شریک ندارد و خدایی که کارها را با شرکت اسباب و اوهام انجام میدهد، او خدای پاسخگوی دعا نیست. پس این دو طایفه از دعاکنندگان و صاحبان سؤال دعایشان مستجاب نیست، زیرا دعایشان دعا نیست و یا از خدا مسئلت ندارند چون خالص نیستند.
موضع دیگری که علامه در قبال برآورده نشدن دعا بیان کرده این است که خداوند فرموده است عطیه به مقدار نیّت است، منظورش این بود که استجابت همواره مطابق دعا است، پس آنچه سائل بر حسب عقیده قلبیاش و حقیقت ضمیرش از خدا میخواهد، خدا به او میدهد، نه آنچه گفتارش و لقلقه لسانش اظهار میدارد، چون بسیار میشود که لفظ آنطور که باید مطابق با معنای مطلوب نیست.
یکی دیگر از مواردی که علامه در بیان برآورده نشدن دعا عنوان میکند مواردی است که اجابت طول میکشد. چون بسیار پیش میآید که سائل، نعمتی گوارا درخواست میکند ولی اگر فوراً به او داده شود گوارا نمیشود، لذا اجابتش تأخیر میافتد تا سائل تشنهتر شود و نعمت نامبرده گواراتر گردد، چون خودش در سؤال خود قید گوارا را ذکر کرده بود، پس در حقیقت خودش خواسته که اجابتش تأخیر افتد.
مرحوم علامه با ذکر آیهای از قرآن کریم بر این باور است که مطلق عبادتها دعا هستند و هر عملی که از آدمی سرمیزند و عنوان عبادت بر آن بار میشود، باید آن را دعای بندگان نامید. دعایی که اگر شروط و ادبِ دعا را داشته باشند، استجابت قطعی مییابند. مرحوم علامه با ذکر این موارد، راهی را در دعا کردن نشان داد که شاید پیش از این، کمتر بدان التفات شده بود. راهی که میتوان آن را راهِ دعای بندگان در تفسیر المیزان نامید.
پانوشت:
- به نقل از کتاب «هنگام نیایش چه میکنیم؟» ص ۶۲.
- Thomas Aquinas. Summa theologia.2a.2ae.83.2
- Calvin.institutes of the Christian religion.20.3
- تعلیقهٔ ۳ بر جلد ۳۹ از the blackfriars edition of Thomas Aquinas.summa theologiae.
- محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۱، ص ۱۲۱
- محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۱، ص ۱۲۳
- محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۲، ص ۴۷
- محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۲، ص ۵۱
- ابن فهد حلّی، عده الداعی، ص ۱۳۹، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار ج ۹۳، ص ۳۷
- سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۲، ص ۴۶
- سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۲، ص ۴۶
امتداد شاگردان علامه در انقلاب اسلامی
علوم عقلی و فلسفه را آنگونه که هست بشناسیم و معرفی کنیم
باید زمینه برای طرح سؤالهای طلاب فراهم باشد
به مادرم التماس کردم تا اجازه دهد به حوزه بروم