یکی از تحولاتی که در ادامه تحولات سالهای اخیر حوزه رخ داده و همراه با شکلگیری مدارج حوزوی سطح سه و چهار، فضای علمی حوزه را به سمت دانشگاهی شدن هر چه بیشتر پیش برده، «پایاننامههای حوزوی» است. طلاب حوزه علمیه نیز برای دریافت مدرک تحصیلی خود در پایان سطح ۳ و همچنین پایان سطح ۴ نیازمند نوشتن و دفاع از یک پژوهش کامل شبیه پایاننامههای دانشگاهیاند و تقریبا مسیری مشابه پایاننامههای دانشگاهی را باید طی کرده و تکتک مراحل تصویب موضوع، انتخاب استاد راهنما و مشاور و نهایتا جلسه دفاع را پشت سر بگذارنند.
صرف نظر از اینکه اصل ایده پایاننامهنویسی برای پایان مقاطع تحصیلی سطح ۳ و ۴ در حوزه، امری درست یا نادرست است، جای تأمل دارد که آیا همان روشها و برنامههای دانشگاهی که امروز به الگوهای مسلم فعالیتهای علمی حوزه تبدیل شده است، به درستی در حوزه پیاده شدهاند، یا صرفا به صورت ناقص مورد الگوبرداری قرار گرفتهاند.
در این یادداشت به دنبال تأمل بیشتر درباره یکی از ارکان مهم در باب پایاننامهنویسی، یعنی «مسأله پژوهش» هستیم؛ رکنی که شاید بتوان گفت بدون آن، پژوهش و تحقیق اصلا محقق نمیشود، یا اینکه صرفا تلاشهای محقق، به جمعآوری مجموعهای از اطلاعات و نهایتا خاک خوردن آنها در قفسه کتابخانهها و همچنین به هدر رفتن منابع انسانی و مالی ختم میشود.
نگاهی گذرا به گزارش حجتالاسلام و المسلمین اندیشه، مسئول دفتر معاونت پژوهش حوزههای علمیه در هفته گذشته، و همچنین نگاهی به بانک اطلاعات پایاننامههای حوزوی در کتابخانه دیجیتال دفتر تبلیغات اسلامی، به راحتی نشان میدهد که با کمیت قابل توجهی از پژوهشهای حوزوی، چه به صورت مقالههای علمی و چه به صورت پایاننامههای حوزوی مواجه هستیم؛ به خصوص که به نسبت سابقه پایاننامهنویسی در دانشگاههای کشورمان، مدت چندان زیادی از آغاز سنت پایاننامهنویسی در حوزههای علمیه نمیگذرد.
سؤالی که با مشاهده این کمیت و روند رو به افزایش تعداد پایاننامههای حوزوی به ذهن میرسد، این است که خشت اول در پژوهشهای حوزوی چیست و این پژوهشها بر چه مبنای فکری و روشی استوار شده است. به بیان بهتر، پژوهشهای حوزوی برای چه انجام میشوند و قرار است این پژوهشها چه نیازی را برطرف کنند؟
واضح و مبرهن است که دانش و آگاهی، زمانی باعث ایجاد تغییر در دنیای بیرون میشود و ثمره عملی پیدا میکند که این دانش، ناظر به یک واقعیت بیرونی و پاسخگوی مشکلی در عالم خارج باشد. فعالیت علمی و پژوهش تا زمانی که بر بستر پاسخگویی به یک نیاز واقعی در زندگی انسانها شکل نگیرد، نمیتواند کارکرد واقعی خود را به دست آورد. حتی گاهی دو پژوهش ممکن است در ظاهر، موضوعی مشابه و روشی مشابه داشته باشند، ولی در عمل تنها یکی از آن دو قابل استفاده باشد. به عنوان مثال، ممکن است یک محقق حوزوی، تحقیق کند و با صرف هزینه و وقت بسیار، اطلاعات بسیار گستردهای در زمینه نجوم و صور فلکی و ماه و ستارگان به دست بیاورد و نهایتا نتیجه پژوهشش کتابی میشود که در قفسه یکی از دهها کتابخانه بزرگ قم بایگانی میگردد، ولی در همان زمان، محققی دیگر با نگاه به سردرگمی مردم در آغاز ماه رمضان و به دنبال آن، بروز اختلافاتی در اعلام روز عید سعید فطر، پژوهش مختصرتری را انجام دهد، ولی پژوهش او بتواند نهایتا این مشکل را در جامعه امروز ایران، مرتفع سازد.
هر دو پژوهش فوق، دارای پرسش بودند و چه بسا هر دو از روشی صحیح در جمعآوری اطلاعات خود و استنتاج بر اساس آنها استفاده کرده باشند، ولی یکی از آنها که بر محور «پرسش» شکل گرفته بود، نهایتا منجر به انباشتی جدید از اطلاعات غیر قابل استفاده میشود، ولی دیگری که پژوهشش معطوف به یک «مسأله» بود، نتیجه تلاشش به زودی در عرصه عمل مورد استفاده قرار گرفته و مبنای تغییر و پیشرفتی در جامعه میشود.
گویا بسیاری از پژوهشها و پایاننامههای حوزوی صرفا به دنبال گستردهتر کردن محدوده دانش و علم در زمینههایی هستند که لزوما ربطی به مشکلات و مسائل بیرونی ندارند
عدم تفکیک دقیق میان «پرسش» و «مسأله»
به نظر میرسد بر خلاف روش جاری در مؤسسات دانشگاهی ایران و دیگر نقاط جهان که مهمترین رکن یک تحقیق، «مسأله» آن است و اصلا دفاع از این بخش از پژوهش، منجر به تصویب موضوع آن و اختصاص بودجه برای انجام آن میشود، در پایاننامههای حوزوی، صرف وجود «پرسش» برای تصویب آن کفایت میکند. به دیگر سخن، گویا بسیاری از پژوهشها و پایاننامههای حوزوی صرفا به دنبال گستردهتر کردن محدوده دانش و علم در زمینههایی هستند که لزوما ربطی به مشکلات و مسائل بیرونی ندارند و حتی اگر در ذهن پژوهشگر، چنین مسألههایی وجود داشته است، لزومی به بیان صریح و دقیق آن در ابتدای پژوهش خود احساس نکرده و توانسته است پژوهشش را به همان صورت تصویب و دفاع کند. به عنوان مثال، به این پایاننامه حوزوی نگاه کنید که با عنوان «بدیهیات اولیه زیرساختهای معرفت بشری (از منظر اندیشمندان مسلمان)» در سال ۱۳۸۹ به عنوان رساله سطح ۳ حوزه، دفاع شده است. نویسنده این رساله، پرسش تحقیق خود را تبیین کرده، ولی لزومی به تبیین مسأله ندیده است، یا شاید اصلا مسألهای در کنار نبوده و به بیان خود وی «درباره اهمیت بحث از بدیهیات اولیه، همین بس که بحثی درباره شالوده معرفت و زیرساختهای دانش است». به عبارت بهتر، همین که این اطلاعات از اهمیت بالایی برخوردارند، توجیهی کافی برای صرف وقت و هزینه برای انجام چنین تحقیقی محسوب شده و لزوما قرار نبوده که مسألهای توسط این پژوهش حل شود و یا مشکلی مرتفع گردد.
اگر نتایج فرایند پژوهش و تحقیق را به عنوان کالایی ارزشمند محسوب کنیم، مسأله تحقیق، بیانگر ذینفعان و مشتریان این کالاست. این نتایج هر قدر هم ارزشمند و مهم باشند، اگر مشتریای نباشد که از آنها استفاده کند، چرا باید در اولویت قرار گیرند؟ شبیه این است که مردم شهری که دریا و رودخانه ندارند، مشغول ساخت کشتیهای مسافرتی و تجاری بسیار پیشرفته شوند و پس از ساخت آن کشتیها، آنها را در بیابانهای اطراف شهرشان انبار کنند و هر سال در گزارش خود اعلام کنند که سال گذشته چند کشتی ساختهاند و در نمایشگاه دائمیشان در بیابانهای اطراف شهر، کشتیها را به نمایش بگذارند. این در حالی است که کشتی باید ساخته شود تا بلافاصله به آب بیفتد! باید دریایی باشد، مسافرانی باشند، و بار زمینماندهای باشد که با آن کشتیها جابهجا شود؛ وگرنه ساخت آن کشتیها هر چند پیشرفته و ارزشمند، عقلانی نیست.
البته پایاننامههای بسیاری نیز نوشته شده که به درستی بر بستر یک نیاز بیرونی و یک مسأله واقعی نوشته شدهاند و به احتمال زیاد پس از دفاع نیز این قابلیت را داشتهاند که در حل آن مسأله نقشی ایفا کنند. نمونههایی همچون «بررسی علل شیوع خرافات در جامعه دینی و راهکارهای مبارزه با آن»، نوشته جعفر جوان هوشیار نیز در میان پایاننامههای حوزوی دیده میشود که تبیین مسأله را جدی گرفته و آن را به عنوان نقطه شروع تحقیق خود در نظر گرفتهاست.
این فضای کلی بر حوزه حاکم است که پژوهشگران حوزوی بیش از اینکه به سیر در متن جامعه و شناخت علمی پدیدههای اطراف خود علاقه داشته باشند، مرور چند باره و چند ده باره اطلاعات نظری را ترجیح میدهند.
«پرسشمحوری» و سوق دادن تحقیق به سمت تحقیقات کتابخانهای
از دیگر پیامدهای کمرنگ بودن «مسأله» و اکتفا به «پرسش» در تدوین طرحهای پژوهشی، سوق پیدا کردن تحقیقات حوزوی به سمت تحقیقات کتابخانهای و فراوریهای چند باره اطلاعات و دانش انباشته در کتب پیشین است؛ طبیعتا کسی که به دنبال صرف مقایسه دیدگاههای دو تن از شخصیتهای علمی در قرن هفتم هجری است، تا وقتی که تحقیقش ناظر به یک مسأله امروزی نباشد، نیازی به کار میدانی و بررسی برای شناخت مسأله ندارد و میتواند همه پژوهش خود را در کتابخانه انجام دهد. ولی همین تحقیقات تاریخی و کاملا نظری، اگر ربطی به یک مسأله روز پیدا کند، دستکم در مواردی نیازمند تحقیقات اکتشافی برای شناخت مسأله خواهد بود.
با این حال، و ضمن پذیرش اینکه تحقیقات کتابخانهای ارزشی کمتر از تحقیقات میدانی ندارند، ولی این فضای کلی بر حوزه حاکم است که پژوهشگران حوزوی بیش از اینکه به سیر در متن جامعه و شناخت علمی پدیدههای اطراف خود علاقه داشته باشند که چه بسا ارتباطی مستقیم نیز با شرح وظایف و تواناییهایی آنها دارد، مرور چند باره و چند ده باره اطلاعات نظری را ترجیح میدهند.
البته مسائلی نظیر شبهه ربا در بانکداریهای جمهوری اسلامی ایران، مسائل حقوقی مرتبط با ازدواج و طلاق، مسائل زیرمجموعه موضوع ارث و…، از دیرباز مورد توجه حوزه علمیه و عالمان دین بوده و اتفاقا تلاش عالمان دینی برای شناخت این مسائل در متن جامعه، آنها را به افرادی حاضر در مناسبات زندگی روزمره مردم تبدیل کرده است. ولی دامنه مسائلی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم، تحت شرح وظایف و تخصص حوزه علمیه قرار میگیرد و حوزه علمیه همچنان جریان زنده و فعالی برای شناخت آنها ندارد نیز بسیار گسترده است. مسائل گسترده تحت موضوع بلوغ و روابط زن و مرد در بستر تحولات ارتباطی چند دهه اخیر، مسائل مربوط به رسانه و ارتباطات مجازی در دنیای امروز مردم ایران، اخلاق پزشکی، پرسشهای بیپاسخ فقهی در علم ژنتیک و هزاران مسأله بیپاسخ دیگری که مردم را گاهی به ورطه تشکیک در اصل دین و ایمان خود میکشاند، هنوز آن طور که باید مورد توجه حوزه علمیه و پژوهشگران حوزوی قرار نگرفته است.
قابل انکار نیست که مؤسسات تخصصی زیادی با محوریت فضلای حوزوی به وجود آمدهاند و درباره موضوعات و مسائل این چنینی فعالیت میکنند، ولی به هر حال این شیوه پژوهش و این مبنای کلی در پژوهشها هنوز به جریان اصلی پژوهش در حوزه تبدیل نشده است. فقدان روششناسی منسجم و شناختهشده برای بررسی و شناخت مسائل فوقالذکر، به خوبی گویای این مطلب است که گفتمان غالب بر حوزه علمیه، دغدغه چنین پژوهشهایی را ندارد. دلیل واضحتر اینکه هنوز حتی «روش تحقیق و پژوهش کتابخانهای» به عنوان یک درس جنبی نیز در سرفصلهای علمی حوزه علمیه قرار نگرفته است و طلاب علاقهمند، انگار که قرار است فعالیتی شخصی را دنبال کنند، باید به صورت فردی، گلیم خود را از آب بیرون بکشند و روش تحقیق را بیاموزند؛ چه رسد به فراگیری و تسلط طلاب و پژوهشگران حوزوی به روشهای تحقیق میدانی، روش تحقیق در علوم اجتماعی و روشهای جدیدتری نظیر «تحقیقات کیفی» در علوم انسانی.
در پایان، خالی از لطف نیست که اشارهای نیز داشته باشیم به «سند استاندارد تعریف پژوهش» که چند هفته پیش توسط معاونت پژوهش حوزه منتشر شد. طبق گزارشی که در ابتدای همین سند منتشر شده است، تحقیقات کتابخانهای گروه متولی تدوین این سند، به این جمعبندی رسیده بوده است که پژوهش یعنی «تلاشی روشمند برای پاسخ به مسأله». ولی همین تعریف وقتی به دانشوران و صاحبنظران حوزوی عرضه شده و نظر آنها در این باره به دست آمده است، نهایتا قید «مسأله» از تعریف استاندارد پژوهش خارج شده و «فرایند تولید دانش» به عنوان تعریف استاندارد پژوهش در نظر گرفته شده است که نشان میدهد باور عمومی حاکم بر ذهن اندیشمندان و صاحبنظران حوزوی، چنین است که پژوهش بیش از اینکه به «حل مسائل» مربوط باشد، به گسترش محدوده «دانش» ارتباط دارد.
آسیبشناسی پژوهش در حوزههای علمیه
حوزه علمیه؛ نیازمند روش پژوهشی اختصاصی
مشکلی اصلی پژوهش، ضعف ما در توحید است
مهمترین ضعف پژوهشی حوزه، صفرپژوهی است