مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت
گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین محمد کاشانی درباره تحریف کتاب مقدس؛

چندی پیش در شهر کتاب تهران نشستی با موضوع «نقد و بررسی کتاب عهد عتیق؛ بر اساس کتاب مقدس اورشلیم»، ترجمه آقای پیروز سیّار برگزار شد. در این نشست که گزارش آن در سایت مباحثات منتشر شد، درباره تحریف کتاب مقدس نیز سخنانی گفته شد و دیدگاه موافقان و مخالفان در این باره مورد اشاره قرار گرفت. برای بررسی بیشتر این موضوع و تحلیل اختلاف درباره «تحریف کتاب مقدس»، با حجت‌الاسلام والمسلمین محمد کاشانی، دبیر انجمن گفتگوی اسلام و مسیحیت به گفتگو نشستیم که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید.

مباحثات: در ابتدا ممنونم از اینکه وقت‌تان را در اختیار مباحثات قرار دادید. همان‌طور که مطلع هستید، اخیرا در حاشیه انتشار ترجمه جدید آقای پیروز سیّار از عهد عتیق، این پرسش مطرح شده است که آیا تورات موجود در کتاب مقدس رسمی امروز، تحریف شده است یا خیر. نظر شما در این باره چیست؟

پیش از اینکه وارد اصل موضوع شوم، لازم است مقدمه‌ای عرض کنم. اصولا صرف نظر از اینکه قرآن یا مسلمانان چه دیدگاهی درباره کتاب مقدس دارند، از زاویه نگاه علمی، آکادمیک و جزئی‌نگر، این سؤال مطرح است که آیا این کتاب، خطاناپذیر و بدون تناقض است یا خیر. آیا توراتی که در این کتاب قرار دارد، دقیقا همان کتاب موسی است؟ آیا کتاب‌های دیگر موجود در کتاب مقدس، همان کتب انبیا هستند؟ بخش‌های دیگر چطور؟ آیا می‌توان گفت که انجیل متی واقعا منتسب به متی است و به او وحی شده است؟

امروز، نه بین مسلمان‌ها، بلکه در مجامع آکادمیک و در میان اندیشمندان مسیحی، البته نه در مجامع سنتی کلیسا، دیگر کسی صحبت از خطاناپذیری کتاب مقدس نمی‌کند و برای آن‌ها واضح و مشخص است که این کتاب، خطاپذیر است و هیچ سندی برای استناداتش وجود ندارد. همچنین مشخص و واضح است که تناقضات زیاد و غیر قابل انکاری در متن کتاب مقدس وجود دارد که الهی بودن آن را زیر سوال می‌برد و تعارضات زیادی میان علم و کتاب مقدس وجود دارد. از نظرات اشخاصی همچون اسپینوزا درباره تورات گرفته تا کسانی همچون شلایرماخر و دیگران، ضمن اینکه بسیاری از متفکرین مسیحی از حقیقت مسیحیت دفاع می‌کنند، ولی کتاب مقدس را خطاپذیر می‌دانند. امروز حتی کلیسای کاتولیک با وجود همه تعصبی که بر کتاب مقدس دارد، تنها از حقیقت آن دفاع می‌کند، نه از کلام و الفاظ آن. یعنی کتاب مقدس، حقیقتی را بازگو می‌کند که عیسی مسیح آمد و ما را با خون خود نجات داد. این حقیقت، خطاناپذیر است، و نه الفاظ آن.

اندیشمندان آکادمیک معتقدند که این کتاب، کتاب ریاضی و فیزیک نیست و ممکن است خطاهایی در آن وجود داشته باشد و چه بسا طبیعی باشد که این خطاها در طی زمان، رخ بدهد. این یک دیدگاه علمی و با استنادات واقعا متقن و دقیق در این زمینه است.

بحث منابع کتاب مقدس، و مشکلات دیگری که در این حوزه مطرح می‌شود، همگی چالش‌هایی برای خطاناپذیری کتاب مقدس محسوب می‌شوند. حتی مسائل اخلاقی که در کتاب مقدس مطرح شده، به چالش کشیده شده است. فکر نمی‌کنم به جز عده‌ای همچون جریان‌های اوانجلیستی که به هر حال جزء بنیادگراها و افراطیون محسوب می‌شوند و کاملا بر خطاناپذیری کتاب مقدس تأکید دارند، کسی بخواهد از این دیدگاه دفاع کند؛ چون در دانش امروزی، این مسئله کاملا مشخص شده است.

اما پرسش دیگری که اهمیت دارد این است که آیا اسلام هم قائل به تحریف کتاب مقدس است یا خیر. یعنی با این پیش‌فرض مسلم که کتاب مقدس، خطاپذیر است، آیا قرآن هم به این امر اشاره کرده است یا خیر.

یک دیدگاه از دیرباز در میان دانشمندان مسلمان رواج داشته و همچنان دارد که کتاب مقدس «تحریف» شده است، یا اینکه اصولا کتابی مجعول است و کتاب اصلی مفقود گردیده و این کتاب توسط افرادی «تالیف» شده است. من نمی‌خواهم روی دو لفظ «تحریف» و «تألیف» بحث کنم. چون این را یک منازعه لفظی می‌دانم. نتیجه این منازعه یکی است که به هر حال، کتاب مقدس به نحو «موجبه جزئیه» مورد تأیید قرآن قرار دارد و به نحو موجبه جزئیه مورد نفی قرآن قرار دارد.

بخشی از کتاب مقدس بدون تردید مورد تأیید قرآن است و قرآن به آن رفرنس داده است؛ مانند آیه شریف « وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ »،[۱] یا آیات دیگری همچون «قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَىٰ نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ»،[۲] و «إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ».[۳] قرآن حتی در جایی اشاره می‌کند که «يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ»؛[۴] یعنی در همان توراتی که نزدشان بوده است، می‌دیده‌اند.

پس بدون تردید بخش‌هایی از تورات و انجیلی که در زمان پیامبر بوده است، به هر حال مورد تأیید قرآن است. فکر نمی‌کنم کسی بخواهد در این باره مناقشه‌ای بکند. یعنی، هم قائلان به تحریف مثل علامه طباطبایی و هم قائلان به تألیف، این نظر را قبول دارند. بنابراین، این یک نزاع لفظی است و نتیجه‌اش هم این است که بخشی از این کتاب، مورد تأیید قرآن است. اما به طور قطع و یقین، بخشی از کتاب نیز مورد تأیید قرآن نیست و آن را نمی‌پذیرد.

مفسر بزرگ، شیخ طبرسی و همچنین ابن حزم و مؤید الدین سموئیل مغربی (نویسنده افهام الیهود) نیز همین دیدگاه را دارند که کتاب مقدس تحریف شده است.

برخی از اساتید که به هر حال جزء اساتید بنام هستند و ما هم ارادت تامه‌ای خدمت آن بزرگواران داریم، معتقدند که قرآن، کتاب مقدس را به طور کامل تأیید می‌کند. اگر هم سخنی از تحریف می‌کند، منظور این است که تفاسیر یهودی‌ها از کتاب مقدس را تأیید نمی‌کند؛ چنانکه قرآن فرموده است: «مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ»؛[۵] نه اینکه لفظی از کتاب مقدس جابه‌جا یا عوض شده باشد.

این دیدگاه، به تازگی در حال طرح در مجامع علمی است. البته اصل این دیدگاه متعلق به ابن کمونه است. وی معتقد شد که کتاب مقدس از دیدگاه قرآن، تحریف نشده است. پس از او نیز برخی از علما نظیر ابوحاتم رازی تقریبا همین دیدگاه را داشته‌اند. ولی این دیدگاه یک دیدگاه شاذ محسوب می‌شود و دیگرانی نظیر علامه طباطبایی شدیدا با آن مخالف‌اند و معتقدند کتاب مقدس تحریف شده است. مفسر بزرگ، شیخ طبرسی و همچنین ابن حزم و مؤید الدین سموئیل مغربی (نویسنده افهام الیهود) نیز همین دیدگاه را دارند که کتاب مقدس تحریف شده است. اینکه از واژه تحریف استفاده می‌کنم، به خاطر این نیست که بگویم این واژه دقیق است، بلکه چون این واژه در میان علمای ما مصطلح است.

تحریف را به چند گونه می‌شود در کتاب مقدس پیدا کرد. نوع اول که همه بر رخ دادن آن در کتاب مقدس اتفاق نظر دارند، تحریف تفسیری است. قرآن مواردی را ذکر می‌کند که یهودی‌ها تفاسیر کتاب مقدس را جابه‌جا می‌کردند. مثلا اینکه یهودیان می‌گویند: «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ».[۶] یا اینکه در جای دیگر می‌گویند: «ما فرزندان خدا هستیم»، یا اینکه خود را أحباء خدا می‌دانستند. یا در سوره بقره آمده است که «وَقَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَّعْدُودَةً».[۷] مورد دیگر اینکه عزیر را پسر خدا می‌دانستند، اخذ ربا می‌کردند، مال غیر یهود را برای خود حلال می‌دانستند، حکم رجم زانیه را تعطیل کرده بودند و کارهای دیگری از این دست. این‌ مثال‌ها نشان می‌دهد که یهودیان در موارد مختلف «تحریف الکلم عن مواضعه» می‌کردند. درباره مسیحیان نیز در قرآن آمده که عیسی را خدا می‌دانند، یا قائل به تثلیث هستند. این‌ها موارد تحریف تفسیری و مصداق همان «یحرفون الکلم عن مواضعه» است. پس در این مورد کسی اختلاف نظر ندارد.

اما دو نوع تحریف دیگر نیز هست؛ یکی «تحریف به حذف» و دیگری «تحریف به اضافه». قرآن آیاتی دارد که می‌گوید یهودیان برخی از آیات کتابشان را حذف می‌کردند و یا آیاتی به آن اضافه می‌کردند. آیه ۱۰۱ سوره بقره می‌گوید: «وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّـهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ»، یعنی این‌ها کتاب خدا را پشت سر می‌انداختند. و یا در آیه ۱۵۹ همان سوره آمده است: «يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ». یا در آیه ۷۰ سوره آل عمران می‌فرماید: «يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّـهِ»؛ چرا کفر می‌ورزید؟ چرا اخفا می‌کنید؟

برخی از محققین می‌گویند علمایی که قائل به تحریف‌اند، دلیلشان این است که بشارت‌های مورد نظر قرآن را در کتاب مقدس نیافته‌اند. در حالی که اصلا مسئله، این نیست.

و یا در سوره انعام آیه ۹۱ می‌فرماید: «قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاء بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا». این آیه صراحت دارد که یهودیان کتابی که موسی آورده بوده را بخش بخش کردند و بخشی را آشکار و بخشی را مخفی می‌کردند.

این آیات تقریبا نشان می‌دهد که مواردی در کتاب مقدس بوده که یهودیان، آن‌ها را کتمان، مخفی و یا حذف می‌کردند. البته برخی از محققین می‌گویند علمایی که قائل به تحریف‌اند، دلیلشان این است که بشارت‌های مورد نظر قرآن را در کتاب مقدس نیافته‌اند. در حالی که اصلا مسئله، این نیست. البته بشارت‌های کتاب مقدس به پیامبر خاتم، یک بحث مفصل، ریشه‌دار و عمیق است که باید در جای خودش بررسی شود. ولی دلیل علمای قائل به تحریف کتاب مقدس، این نیست.

همچنین گفته شده که چون عهد عتیق سرزمین موعود را متعلق به یهود دانسته، علما قائل به این شده‌اند که این کتاب تحریف شده است. نمی‌توان گفت که چون این اشارات در تورات وجود دارد، پس تحریف شده است. لازمه چنین نظری، قول به تحریف قرآن نیز هست؛ زیرا چنین اشاراتی در قرآن نیز وجود دارد. نسبت دادن این دلیل به علمای قائل به تحریف کتاب مقدس، به نوعی نیت‌خوانی از بزرگانی نظیر علامه طباطبایی محسوب می‌شود. این روش درستی نیست و باید ادله این‌ علما را بررسی کنیم و ببینیم خودشان چه حرفی زده‌اند. گرچه برخی از قلم به دستانی که تخصصی در حوزه مسیحیت ندارند ممکن است برخی ادعاهای گزاف داشته باشند. ولی سخنان ایشان نمی‌تواند مبنای نظر مدافعین نظریه تحریف قرار گیرد.

تا بدین جا سخن از تحریف به حذف بود. اما آنچه مهم و اساسی است، تحریف به اضافه است. نسبت به دو نوع قبلی تحریف، نزاع چندانی نداریم. ولی سؤال این است که آیا در قرآن اشاراتی وجود دارد که بگوید چیزی به کتاب مقدس اضافه شده است؟ در اینجا ادله مختلفی مطرح می‌شود و اکثریت علما قائل به تحریف کتاب مقدس به این شیوه هستند.

مگر یهودی‌ها کتاب دیگری هم دارند که آن را از نزد خدا بدانند؟ یهود فقط کتاب مقدس را کتاب خدا می‌داند. قرآن نیز می‌گوید آن‌ها این کتاب را کتاب مقدس می‌دانستند و آن را به عنوان کلام خدا معرفی می‌کردند.

۱- آیه‌ ۷۹ سوره مبارکه بقره که می‌گوید: «يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَـٰذَا مِنْ عِندِ اللَّـهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا». این آیه به طور صریح می‌گوید که بنی‌اسرائیل یک سری کتاب‌هایی را می‌نوشتند و می‌گفتند کلام خداست تا پول کمی را به دست بیاورند. قرآن در این آیه درباره چیزی صحبت می‌کند که یهودی‌ها خودشان نوشته بودند و بعد مدعی می‌شدند که کلام خداست. «ال» ابتدای «کتاب» از هر نوعی باشد، نشان می‌دهد که قرآن به کتاب مشخصی اشاره می‌کند؛ همان کتابی که یهودیان به آن «کتاب» می‌گویند. به طور کلی هر جا قرآن اسم از «کتاب» آورده، منظورش یا خود قرآن است، یا کتاب مقدس. دیگر اینکه سیاق آیه، دال بر این است که منظور از «الکتاب»، همین کتاب مقدس است. چرا که اگر آیات قبل و بعد آن را بررسی کنیم، دقیقا به کتاب مقدس اشاره شده است. در آیه ۷۵ آمده است: «وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّـهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ ». آیه ۷۸ نیز می‌گوید: «وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ». این سیاق نشان می‌دهد که منظور همین کتاب مقدس است.

نکته دیگر این است که مگر یهودی‌ها کتاب دیگری هم دارند که آن را از نزد خدا بدانند؟ یهود فقط کتاب مقدس را کتاب خدا می‌داند. قرآن نیز می‌گوید آن‌ها این کتاب را کتاب مقدس می‌دانستند و آن را به عنوان کلام خدا معرفی می‌کردند. یهودیان آن زمان نیز همین کتاب را کلام خدا می‌دانستند و قرآن نیز به همین کتاب اشاره می‌کند. ولی برخی می‌گویند کتاب دیگری بوده که یهودیان می‌گفتند از طرف خداست، ولی این کتاب موجود، آن کتاب نیست. ولی این ادعا نیاز به اثبات دارد.

مسئله دیگر اینکه محققینی که می‌خواهند درباره دیدگاه قرآن در زمینه تحریف کار کنند، به نظر می‌رسد دچار یک اشتباه یا غفلت هستند؛ آن هم اینکه در قرآن کریم به دنبال آیه‌ای می‌گردند که دقیقا گفته باشد کتاب مقدس تحریف شده است. ولی چون آیه‌ای به این صراحت پیدا نمی‌کنند، قائل به عدم تحریف می‌شوند. در حالی که روش علمی بحث، اینگونه نیست.

موارد زیادی را در کتاب مقدس می‌بینیم که گرچه از واژه تحریف در آن استفاده نشده است، ولی با قاطعیت تحریف کتاب مقدس را اثبات می‌کند. به عنوان مثال، در کتاب مقدس[۸] تصریح شده که سلیمان کافر شد و بت پرستید. ولی قرآن مجید به صراحت می‌گوید: «و ما کفر سلیمان».[۹] قرآن معتقد است که سلیمان کافر نشده، ولی کتاب مقدس معتقد است که سلیمان کافر شد و بت پرستید و جلو بت‌ها بخور سوزانید و قربانی کرد. بین این دو، تناقض و تعارض وجود دارد.

موارد بسیاری وجود دارد که در کتاب مقدس به یک شکل نقل شده و در قرآن، به شکلی دیگر و یا کاملا متضاد با آن. این یکی از دلایل بسیار محکمی است که قرآن، دیدگاه کتاب مقدس را در بسیاری از موارد، اشتباه می‌داند و آن را تأیید نمی‌کند.

همچنین در هر چهار انجیل، نقل شده است که عیسی مصلوب شد،[۱۰] ولی قرآن به صراحت می‌گوید که «و ما صلبوه».[۱۱] اگر قرآن، کتاب مقدس را تحریف‌شده نمی‌داند و آن را تصدیق و تأیید می‌کند، پس چرا می‌گوید عیسی مصلوب نشد؟

یا در جای دیگری کتاب مقدس می‌گوید گوساله را هارون ساخت.[۱۲] ولی قرآن، ساخت آن گوساله را به سامری نسبت می‌دهد و هارون را در این زمینه کاملا بی‌گناه می‌داند. [۱۳]

موارد بسیاری وجود دارد که در کتاب مقدس به یک شکل نقل شده و در قرآن، به شکلی دیگر و یا کاملا متضاد با آن. این یکی از دلایل بسیار محکمی است که قرآن، دیدگاه کتاب مقدس را در بسیاری از موارد، اشتباه می‌داند و آن را تأیید نمی‌کند. و اگر دیدگاه کتاب مقدس مورد تأیید قرآن نباشد، به این معناست که این کتاب، دست خورده و بخش‌هایی به آن اضافه شده است.

از طرف دیگر، نسبت‌هایی که کتاب مقدس به انبیای الهی می‌دهد، کاملا با تصویر قرآن از انبیای الهی تضاد دارد. به عنوان مثال در روایت قرآنی، وقتی خداوند متعال آدم را می‌آفریند، شیطان می‌گوید من همه بندگان تو را گمراه می‌کنم، مگر عباد مخلص تو که بر آن‌ها تسلطی ندارم.[۱۴] عباد مخلصی که شیطان به آن‌ها دسترسی ندارد،‌ در قرآن مشخص شده‌اند. قرآن، انبیا را عباد مخلص می‌داند. یعنی دقیقا تصریح شده است که این‌ها عباد مخلص خدا هستند. قرآن اکثر انبیا را با تعابیری نظیر «إنه من عبادنا المخلصین» یاد می‌کند.[۱۵] اساسا یکی از اعتقادات متقن اسلامی است که انبیا معصوم‌اند. ولی از آن سو می‌بینیم که کتاب مقدس به همان انبیایی که در قرآن به عنوان عباد مخلص معرفی شده‌اند و گفته می‌شود که شیطان به آن‌ها دسترسی ندارد، نسبت زنا، بت‌پرستی، زنای با محارم، زنای با زن شوهردار، شراب‌خواری، فحاشی به خدا و بت‌سازی می‌دهد؛ مثل نسبت‌هایی که به لوط،[۱۶] داوود،[۱۷] سلیمان،[۱۸] هارون،[۱۹] و نوح[۲۰] می‌دهد. مسلما چنین نسبت‌هایی مورد تأیید قرآن نیست و آن‌ها را به شدت نفی می‌کند.

قرآن، خداوند متعال را عادل می‌داند. در حالی که کتاب مقدس جنگ‌هایی را روایت می‌کند که در آن‌ها به دستور خداوند، همه زنان، مردان، کودکان و حتی احشام کشته می‌شوند.[۲۱] چطور می‌توان گفت که قرآن کتاب مقدس را تحریف‌شده نمی‌داند؟ در حالی که بدون تردید، با یک نگاه بدوی و ابتدایی نیز می‌توان دریافت که این‌ها مورد تأیید قرآن نیست و قرآن به شدت چنین رفتارهایی را نفی می‌کند.

مسئله بعدی این است که یکی از آیات قرآن، طعنی به کتاب مقدس دارد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّـهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا»،[۲۲] اگر این کتاب از نزد غیر خدا بود، مسلما در آن اختلاف زیادی پیدا می‌کردند. و وقتی کتاب مقدس را بررسی کنیم، می‌بینیم که تناقض‌های بسیاری در آن وجود دارد. این ادعای ما نیست، بلکه سخنی است که یوحنای زرین‌دهان مطرح می‌کند. این تناقض‌ها غیر قابل انکار است و از زمان یوحنای زرین‌دهان مطرح بوده که با این تناقض‌ها باید چه کرد. چرا کتاب مقدس در یک جا می‌گوید یهویاکین ۱۸ ساله بود که پادشاه یهودا شد[۲۳] و در جای دیگر می‌گوید یهویاکین ۸ ساله بود که پادشاه شد.[۲۴] یا در یک جا می‌گوید گنجایش حوض مفرغی بزرگی که سلیمان در معبد ساخت دو هزار بت [۲۵] (۱۶ هزار گالن) بود و در جای دیگر می‌گوید سه هزار بت[۲۶] (۲۴ هزار گالن).

چرا یک جا می‌گوید عیسی باید سه روز و سه شب در قبر ساکن شود[۲۷]، ولی وقتی اناجیل داستان به صلیب کشیده شدن مسیح را نقل می‌کنند، چنین گزارش می‌دهند که مسیح در ساعت نهم روز قبل از سبت (شنبه) جان داد [۲۸]، در غروب آن روز وی را دفن کردند و صبح زود یکشنبه وقتی هنوز هوا تاریک بود، مریم مجدلیه بر سر قبر آمد و قبر را خالی یافت[۲۹].  بنابراین مسیح تنها دو شب و یک روز در قبر بود، نه سه شب و سه روز. و یا یک جا می‌گوید داوود در جنگی که هدد بن عذر کرد، ۱۷۰۰ سوار و ۲۰ هزار پياده‌ از او گرفت‌. [۳۰] و در جای دیگر می‌گوید داوود ۱۰۰۰ ارابه‌ و ۷‌ هزار سوار و ۲۰ هزار پياده‌ از او گرفت‌،[۳۱] و یا یک جا می‌گوید هارون روی کوه هورا مرد[۳۲]، و در جای دیگر می‌گوید هارون در موسیره وفات یافت[۳۳]. و بین این دو مکان فاصله بسیار طولانی‌ای وجود دارد.

قرآن به صراحت می‌فرماید: «لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ».[۳۴] مسیحی‌ها از کتاب مقدس استنتاج می‌کنند که عیسی خداست یا تثلیث وجود دارد، ولی قرآن همچنین تصریح می‌کند که عیسی پسر خدا نیست.

این تناقض‌ها را چه باید کرد؟ این‌ها مواردی نیست که مخالفان کتاب مقدس مطرح کرده باشند، حتی موافقین کتاب مقدس هم اذعان دارند که این‌ تناقض‌ها غیر قابل حل است. البته آن‌ها این تناقض‌ها را به خطای نسخه‌نویس ارجاع می‌دهند. ولی تفاوتی در نتیجه نمی‌کند. به هر حال اگر نسخه‌نویس هم خطا کرده باشد، این کتاب خطاپذیر است. و قرآن می‌گوید کتابی که خطاپذیر باشد، از نزد خدا نیست. بنابراین نمی‌شود اثبات کرد که این کتاب،‌ تحریف نشده است. این یک دیدگاه کاملا غیر قرآنی است و قرآن به شدت آن را نفی می‌کند.

وانگهی اگر وارد بحث الهیاتی هم بشویم، باز این تناقض‌ها وجود دارد. قرآن به صراحت می‌فرماید: «لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ».[۳۴] مسیحی‌ها از کتاب مقدس استنتاج می‌کنند که عیسی خداست یا تثلیث وجود دارد، ولی قرآن همچنین تصریح می‌کند که عیسی پسر خدا نیست.[۳۵] و یا می‌فرماید: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ».[۳۶] ولی کتاب مقدس می‌‌گوید آدم گناه کرد و با گناه او همه انسان‌ها گنهکار شدند. این‌ها دیدگاه‌های الهیاتی قرآن است. بنابراین، وقتی این دو متن را کنار هم می‌گذاریم، می‌بینیم که کاملا متضاد با یکدیگرند.

با وجود این همه دلائل، اگر کسی بگوید قرآن کتاب مقدس را تحریف شده نمی‌داند و آن را بالکل تایید می‌کند، در حقیقت نظر قرآن را مطرح نکرده است.

متأسفانه دیدگاه عدم تحریف کتاب مقدس، توسط برخی از پژوهشگران مطرح شده است. شاید دلیلش این باشد که ایشان تنها همان ۶ آیه‌ای را بررسی کرده‌اند که در آن‌ها تعبیر به «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ» شده است، ولی به صورت ریز و جزئی‌نگرانه وارد بحث نشده‌اند. متأسفانه دیدگاه این اساتید، دست‌آویزی شده برای شبکه‌های تبشیری مسیحی و جریان‌های افراطی اوانجلیست؛ به طوری که بارها دیده شده که در شبکه‌های تبشیری‌شان به متن کتاب‌ها یا مقالات این اساتید استناد می‌کنند و می‌گویند خود مسلمان‌ها هم کتاب مقدس را قبول دارند، پس چرا به آن ایمان نمی‌آورند؟

باید به این توجه داشت که اگر ما به دنبال گفت‌وگوی ادیان یا وحدت بین مؤمنان جهان هستیم، دلیل نمی‌شود که از آموزه‌های قرآن دست بکشیم، یا مسئله‌ای را مطرح کنیم که دست‌آویز یک عده از افراط‌گرایان شود. ما در فضای اجتماعی خودمان، کاملا معتقد به دیالوگ هستیم ولی نباید فراموش کنیم که جریان‌های افراطی به دنبال بهانه‌ای هستند تا فضا را متشنج کنند و گاهی ممکن است این بهانه‌ها را خود ما در اختیار آن‌ها بگذاریم.

شاید کسانی که سعی می‌کنند بگویند قرآن قائل به تحریف کتاب مقدس نیست، به دنبال این نیستند که بگویند قرآن کتاب مقدس را تأیید کرده است، بلکه صرفا به دنبال نفی اصل تحریف‌اند؛ به این معنا که کتاب مقدس یک کتاب تألیف شده توسط عده‌ای از انسان‌هاست و اصلا کتاب مقدس، وحی الهی (مانند قرآن) نیست که قرار باشد کسی آن را تحریف کند. بر این اساس، این نوشته‌ها از زمان ظهور اسلام تا به امروز تحریف نشده و به همین صورت بوده‌اند، ولی قرآن، این کتاب‌ها را به عنوان وحی الهی تأیید نمی‌کند.

بحث از تألیف و تحریف را نزاعی کاملا لفظی می‌دانم. استفاده علما از واژه تحریف نیز احتمالا به این سبب بوده است که قرآن تعبیر به «تحریف» کرده است. ولی آن‌هایی هم که تعبیر به «تألیف» می‌کنند، مسلما نمی‌گویند که کتاب مقدس، بالجمله جعلی است.

در صحبت‌هایم عرض کردم که نظریه تألیف و تحریف را بیشتر یک نزاع لفظی می‌دانم، تا یک نزاع واقعی. یعنی معتقدم طبق هر دو نظریه به هر حال بخشی از این کتاب، فی‌الجمله مورد تأیید قرآن است، بخشی از آن هم مورد تأیید قرآن نیست. این، خلاصه هر دو دیدگاه تألیف و تحریف است. مسلما اشتباه و تفریط است که بگوییم این کتاب بالکل کلام خدا نیست و یک کتاب دیگر است؛ چون مسلما قرآن به این کتاب رفرنس داده و بخش‌هایی از آن را تأیید کرده است. شما داستان حضرت یوسف را اگر میان قرآن و تورات مقایسه کنید، می‌بینید که تقریبا به صورت برابر روایت شده است. داستان حضرت داوود نیز تقریبا ۷۰ درصد مشترک است و قرآن بخش عمده آن را تأیید می‌کند.

بنابراین، بحث از تألیف و تحریف را نزاعی کاملا لفظی می‌دانم. استفاده علما از واژه تحریف نیز احتمالا به این سبب بوده است که قرآن تعبیر به «تحریف» کرده است. ولی آن‌هایی هم که تعبیر به «تألیف» می‌کنند، مسلما نمی‌گویند که کتاب مقدس، بالجمله جعلی است. و اگر هم بگویند نظر درستی نیست زیرا قرآن این کتاب را دارای نور و دارای آیات الهی می‌داند و قرآن مصدق و مهیمن کتاب مقدس است. و آنهایی هم که کتاب مقدس را تحریف شده می‌دانند، قطعا نمی‌توانند بگویند این کتاب ۹۹ درصد همان کتاب موسی است، فقط بخش های کوچکی از آن جابه‌جا یا حذف و اضافه شده است و یقینا این کتاب‌ها توسط نویسندگان دیگری بازنویسی شده و طبعا در بازنویسی بخشی از متن اصلی، بدون تغییر آمده و بخش‌هایی هم حذف یا اضافه شده است. و بر فرض که افرادی قایل به این باشند که قرآن کتاب مقدس را تحریف شده نمی‌داند، بلکه تالیف شده و کتابی جعلی می‌داند، نمی‌توانند تنها بگویند قرآن کتاب مقدس را تحریف شده نمی‌داند و بلکه این کتاب را نور و هدایت و حق می‌داند و هر جا هم سخن از تحریف شده، منظور تحریف تفسیری است؛ و دیگر نگویند اصولا قرآن این کتاب‌های موجود را یک‌سره جعلی و کتاب‌هایی تالیف شده می‌داند. چون با این کار، در حقیقت بهانه‌ای به دست شبکه‌های تبشیری مسیحی می‌دهیم و به آن‌ها این امکان را می‌دهیم که مقاله یا کتابی از ما را در شبکه‌هایشان نشان دهند و بگویند در این مقاله یا کتاب نوشته شده که کتاب مقدس، نور و هدایت است. یعنی بر فرض این هم که نویسنده این مقاله قائل به تألیف باشد، اگر در مقالات و یا صحبت‌ها همزمان با نفی تحریف، به بحث جعل و تالیف اشاره نکند، کار او نوعی اقراء به جهل محسوب می‌شود که بهانه به دست شبکه‌های تبشیری می‌دهد. شما اگر قائل به این هستید که جعل رخ داده است، باید این را هم بیان کنید. چون مخاطب فهم اشتباهی از دیدگاه قرآن پیدا می‌کند.

البته من فکر نمی‌کنم افرادی مثل ابن کمونه، قائل به جعل کتاب مقدس باشند. دست‌کم برداشت من از تتبع ناقصی که از نوشته‌های این اشخاص داشته‌ام، چنین بوده است. افرادی مثل ابوحاتم رازی نیز کاملا قائل به خطاناپذیری کتاب مقدس‌اند. درباره دیدگاه اساتید جدید نمی‌توانم با قطعیت صحبت کنم، ولی دیدگاه برخی از اساتیدی که قائل به عدم تحریف هستند، به گونه‌ای بیان می‌شود که گویا قائل به تألیف هم نیستند، بلکه این کتاب را بالجمله تایید شده می‌دانند.

قرآن در ارجاع‌های خود به کتاب مقدس مسیحیان، از عبارت «انجیل» استفاده می‌کند، نه «اناجیل» یا «کتاب مقدس». این در حالی است که کتاب مقدس کنونی مسیحیان، پیش از ظهور اسلام تصویب شده و رسمی بوده است. قرآن به دیگر کتب موجود در کتاب مقدس نیز ارجاع نمی‌دهد و همچنین از عباراتی نظیر «عهد عتیق» و «عهد جدید» استفاده نمی‌کند. نوع ارجاع قرآن به گونه‌ای است که گویا به کتاب دیگری ارجاع می‌دهد، نه آنچه امروز از کتاب مقدس مسیحیان می‌شناسیم. این تفاوت در بیان را چطور تبیین می‌کنید؟

نامه‌های پولس قطعا مورد اشاره قرآن نبوده و قطعا مورد تأیید اسلام نیست و حتی به عنوان کلام الهی درباره آن‌ها صحبت نشده است. قرآن فقط از تورات، انجیل و زبور صحبت کرده است. درباره دیگر کتاب‌ها نمی‌توانیم اشتراک‌گیری کنیم و بگوییم از آنجا که قرآن در یک جا تورات را تأیید کرده، پس همه عهد عتیق را مورد تأیید قرار داده است.

این بحث وجود دارد که وقتی قرآن به انجیل اشاره می‌کند، ‌منظورش کدام انجیل است. انجیل واقعی یا انجیلی که در اختیار مردم بوده است؟ هر دو دیدگاه در قرآن مطرح شده است. یک جا درباره تورات می‌گوید: «إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ».[۳۷] وقتی قرآن از تعبیر «فیها هدی» استفاده می‌کند، درباره کتابی صحبت می‌کند که موسی آورد، «الْكِتابُ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسی»، نه این کتابی که ممکن است الان باشد و چه بسا متعلق به موسی نباشد. از طرفی، وقتی قرآن در جای دیگری می‌فرماید: «وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ التَّوْرَاةُ»،[۳۸] درباره همان کتابی سخن می‌گوید که نزد یهودیان زمان پیغمبر بوده است. پس قرآن به همان کتاب هم لفظ «تورات» را اطلاق می‌کند. یا آیه‌ای که می‌فرماید: «الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ».[۳۹] مشخصا قرآن به یهودی‌ها و مسیحی‌های زمان پیغمبر و به همان کتابی که نزد آن‌ها بوده اشاره می‌کند و از تعبیر «انجیل» استفاده می‌کند.

حالا ممکن است حمل بر اشتراک لفظی شود و گفته شود که به هر دو، «انجیل» گفته می‌شود. ولی به هر حال می‌توانیم آیاتی را در قرآن پیدا کنیم که مؤید این سخن است. به عنوان نمونه: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَىٰ شَيْءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ».[۴۰] قرآن به یهودیان و مسیحیان می‌گوید شما همین تورات و انجیل و آنچه خداوند بر شما نازل کرده را اقامه کنید. پس اشارات قرآن، اشاره به تورات اصلی است و به همان موجود در آن زمان هم «انجیل» می‌گوید.

نسبت به دیگر کتب انبیا نیز، اشاره به «زبور» را در قرآن داریم، ولی به دیگر کتب انبیا اشاره‌ای نشده است. نامه‌های پولس قطعا مورد اشاره قرآن نبوده و قطعا مورد تأیید اسلام نیست و حتی به عنوان کلام الهی درباره آن‌ها صحبت نشده است. قرآن فقط از تورات، انجیل و زبور صحبت کرده است. درباره دیگر کتاب‌ها نمی‌توانیم اشتراک‌گیری کنیم و بگوییم از آنجا که قرآن در یک جا تورات را تأیید کرده، پس همه عهد عتیق را مورد تأیید قرار داده است. قرآن درباره بقیه کتاب‌ها سکوت کرده است و نظر اثباتی و تأییدی درباره آن‌ها ندارد. ولی این هم قابل انکار نیست که قرآن، بخش‌هایی از همین تورات و انجیل را مصداق «أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ» می‌داند. و با توجه به عباراتی نظیر «يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ» و «يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ»، می‌توان نتیجه گرفت که در همان تورات، چیزهایی بوده که قرآن به آن‌ها استناد کرده است.

همان طور که گفتید، قرآن به کتبی ارجاع می‌دهد و به گونه‌ای ارجاع می‌دهد که گویا در آن زمان، نزد مسیحیان و یهودیان بوده است. پس باید دست‌کم نشانه‌های تاریخی وجود داشته باشد درباره آنچه قرآن به آن ارجاع داده است. این مسئله گاهی توسط بعضی از مسیحیان مورد استفاده قرار گرفته که بگویند گویی قرآن اطلاع دقیقی درباره مسیحیت و کتاب مقدس آن‌ها نداشته است، و چیزی که قرآن به آن ارجاع می‌دهد، کتاب مقدس ما نیست یا دست‌کم تفاوت زیادی با آن دارد. به عنوان مثال، قرآن هیچ گاه با تعبیر «عهد» به کتاب مقدس ارجاع نمی‌دهد و از همان سه واژه «تورات»، «انجیل» و «زبور» استفاده کرده که بخش‌های کمی از مجموعه کتاب مقدس محسوب می‌شوند.

اسناد تاریخی فراکتاب‌مقدسی درباره داستان‌های کتاب مقدس نداریم. امروز حتی وجود خود عیسی از نگاه آکادمیک مورد تردید است، چه برسد به گفته‌های او. درباره وجود موسی نیز سندی نداریم.

مسیحیانی که می‌گویند رفرنس‌های قرآن به کتاب مقدس اشتباه است، در حقیقت دیدگاه آکادمیک مطرح نمی‌کنند، بلکه از زاویه دینی به موضوع نگاه می‌کنند. مثلا می‌گویند قرآن گفته که تثلیث اشتباه است، ولی تثلیث از نظر کتاب مقدس درست است؛ پس قرآن اشتباه می‌گوید. یا قرآن گفته سلیمان کافر نشد، ولی کتاب مقدس گفته که سلیمان کافر شد؛ پس قرآن اشتباه کرده است. یا قرآن گفته که حضرت عیسی از گل، پرنده‌ای ساخت، ولی کتاب مقدس چنین داستانی را اصلا نقل نکرده است؛ پس قرآن اشتباه می‌کند. بنابراین زاویه نگاه آن‌ها آکادمیک نیست، بلکه دینی است.

ولی اگر بخواهیم به صورت آکادمیک به قضیه نگاه کنیم، می‌بینیم که اسناد تاریخی فراکتاب‌مقدسی درباره داستان‌های کتاب مقدس نداریم. امروز حتی وجود خود عیسی از نگاه آکادمیک مورد تردید است، چه برسد به گفته‌های او. درباره وجود موسی نیز سندی نداریم. درباره داوود گویا سنگ‌نبشته‌ای هست که نام «بت دیوید» بر آن نوشته شده و احتمالا منظور خانه داوود است، ولی سند دیگری نداریم که بر اساس آن به صورت آکادمیک بحث کنیم و داوری کنیم که آیا قرآن درست گفته، یا کتاب مقدس. بنابراین نمی‌شود گفت که این اشخاص، چنین نقدهایی را از منظر آکادمیک به قرآن وارد می‌کنند.

گفته شده است که ارجاع قرآن به تثلیث اشتباه است؛ تثلیثی که قرآن نقد می‌کند، تثلیث مسیحیان نیست. ولی اگر با دقت کلمه در قرآن نگاه کنیم، اتفاقا دقیقا همان تثلیثی را نقد می‌کند که مسیحیت به آن اعتقاد دارد. یا شاید به هر حال برخی از فرقه‌ها چنین اعتقاداتی داشته‌اند و قرآن با نگاه به آن فرقه‌ها چنین نقدهایی را به مسیحیت آن زمان وارد کرده است.

کتاب مقدس گفته عیسی مصلوب شده است ولی قرآن گفته که عیسی مصلوب نشده است. حالا آیا به عنوان یک محقق آکادمیک دلیلی داریم که عیسی مصلوب شده یا نشده است؟ آیا اصلا سندی بر اصل وجود عیسی داریم؟ غیر از کتاب مقدس و اناجیل، سند دیگری وجود ندارد. پس نمی‌شود فرادینی به مسئله نگاه کرد و دیدگاه ما مسلمان‌ها نیز درباره این موضوعات، درون‌دینی است.

اما اینکه چرا قرآن به کتاب‌های دیگر مثل کتاب ملاکی، زکریا یا نامه‌های پولس رفرنس نداده است، باید گفت دلیلی نداریم که قرآن حتما باید به همه این کتاب‌ها رفرنس داده باشد. گاهی قرآن اصلا این کتاب‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد. حتی ممکن است بعضی از آن‌ها را به رسمیت بشناسد ولی باز هم به آن‌ها ارجاع ندهد. بر فرض اینکه در زمان ظهور اسلام، این کتاب وجود داشته و قانونی بوده است، به هر حال برای قرآن اهمیت نداشته یا موضوع بحثش با مخاطبان اولیه قرآن، راجع به این مسئله نبوده که به همه آن کتاب‌ها رفرنس بدهد.

کدام یک از این پیشگویی‌ها به صورت ریاضی و منطقی قابل اثبات است؟ پاسخ واضح است: «هیچ کدام». یعنی حتی یک پیشگویی از پیشگویی‌های عهد عتیق را نمی‌توان یافت که به صورت ریاضی قابل اثبات باشد. این در حالی است که مسیحیت امروز ایمانش را بر روی همان پیشگویی‌ها بنا می‌کند.

من در پایان، یک نکته درباره بشارت‌های کتاب مقدس که قرآن به آن‌ها اشاره می‌کند عرض کنم. درباره اینکه کتاب مقدس بشاراتی به پیامبر اسلام دارد یا خیر، امروز در میان برخی از اندیشمندان بحث است. کتاب مقدس پیشگویی‌هایی به پیامبر گرامی اسلام دارد، ولی ما باید زبان و ادبیات پیشگویی را بشناسیم. همان‌طور که درست نیست در فضای ‌عربی به فارسی صحبت کنیم و مثلا «زمین خوردم» را عینا به عربی بگوییم «أکلت الأرض»، و این اشتباه به خاطر عدم درک فضای زبانی عربی برای کسی است که می‌خواهد این واژه را به عربی ترجمه کند. در فضای پیشگویی‌ها هم نمی‌شود با استنتاجات زبان غیرپیشگویی بحث کرد. و برای فهم پیشگویی ابتدا باید زبان پیشگویی و قرائن و مثل‌ها و حتی کنایات آن را درک کرد. می‌دانیم که در عهد عتیق، ۱۷ کتاب به پیشگویی اختصاص دارد و ۲۷ درصد از آیات کتاب مقدس درباره پیشگویی است. یکی از این پیشگویی‌ها پیشگویی به مسیح است و امروز مسیحی‌ها مستند به همان پیشگویی‌ها معتقدند که عیسی همان مسیح موعود است.

سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که کدام یک از این پیشگویی‌ها به صورت ریاضی و منطقی قابل اثبات است؟ پاسخ واضح است: «هیچ کدام». یعنی حتی یک پیشگویی از پیشگویی‌های عهد عتیق را نمی‌توان یافت که به صورت ریاضی قابل اثبات باشد. این در حالی است که مسیحیت امروز ایمانش را بر روی همان پیشگویی‌ها بنا می‌کند. مهم‌ترین پیشگویی آن‌ها پیشگویی اشعیاست که می‌گوید: «اینک‌ باكره‌ حامله‌ شده‌، پسری‌ خواهد زایید و نام‌ او را عمّانوئیل‌ خواهد خواند».[۴۱] امروز کاملا مشخص شده که آن «باکره» اصلا به معنای باکره نیست و یه معنای زن جوان است. علاوه اینکه این پیشگویی اشعیا، اصلا ارتباطی با مسیح ندارد. این اتفاق در زمانی بود که اسرائیل و سوریه می‌خواست به یهودیه حمله کند و به اصطلاح پیشگویی شد که بچه‌ای به نام عمانوئیل به دنیا می‌آید و این بچه وقتی خوب و بد را از هم تشخیص داد، آشوریان حمله می‌کنند و سوریه و اسرائیل را نابود می‌کنند. این اتفاق ۷۲۰ سال پیش از میلاد مسیح رخ داد و اصلا ارتباطی با مسیح نداشت. ولی با این وجود می‌بینیم که انجیل متی همان پیشگویی را بر مسیح تطبیق می‌کند.

وقتی در فضای پیشگویی صحبت می‌کنیم، زبان فهم پیشگویی برای یک مسیحی، قابل قبول است و نیازی به محاسبه منطقی و ریاضی ندارد؛ چون ادبیات پیشگویی، ادبیات اشاره است. منطق و ریاضیات نمی‌تواند آن را بررسی کند. یک مسیحی با همین روش به نتیجه می‌رسد که عیسای ناصری همان مسیح موعود عهد عتیق است. پس ما نیز وقتی با مسیحیان درباره پیشگویی کتاب مقدس درباره پیامبر اسلام صحبت می‌کنیم، با زبان خودشان و طبق الزام خصم صحبت می‌کنیم. وگرنه اگر بنا بر زبان ریاضی و منطق باشد، هیچ یک از پیشگویی‌ها حتی نسبت به عیسی مسیح را هم نمی‌شود پذیرفت.

قرآن هم دقیقا به همان ادبیات اشاره می‌کند و می‌فرماید کسی که قبلا مسیحی بوده، وقتی به کتاب خودش نگاه می‌کند، «یجدونه مکتوبا عندهم». تقریبا همه اساتید قبول دارند که کتاب مقدس امروز مسیحیان، از زمان پیغمبر نیز به همین صورت بوده است و این همان کتابی است که در آن پیشگویی‌ها پیدا می‌شد و قرآن می‌گفت که «یجدونه مکتوبا عندهم». بنابراین شاید صحیح نباشد که بگوییم برخی از علما چون پیشگویی‌های کتاب مقدس درباره پیامبر اسلام را پیدا نکردند، قائل به تحریف شده‌اند. چون زمان پیغمبر، این پیشگویی‌ها در همین کتاب پیدا می‌شد و قرآن به آن اشاره می‌کند. و اگر بگوییم علما این پیشگویی‌ها را امروز در کتاب مقدس پیدا نکرده‌اند، نتیجه این است که یا قرآن کلام خدا نیست و اشتباه می‌کند، یا واقعا اگر قرآن چنین اشاره‌ای کرده است، این پیشگویی‌ها در همین کتاب مقدس وجود دارد؛ چون این کتاب، همان کتابی است که در زمان پیغمبر(ص) هم بوده است و قرآن تصریح کرده به اینکه این پیشگویی‌ها در کتاب مقدس وجود دارد.

پانویس‌ها:

[۱] انبیاء، ۱۰۵.

[۲] انعام، ۹۱.

[۳] مائده، ۴۴.

[۴] اعراف، ۱۵۷.

[۵] نساء، ۴۶.

[۶] مائده، ۶۴.

[۷] بقره، ۸۰.

[۸] اول پادشاهان، ۱۱: ۴ – ۸.

[۹] بقره، ۱۰۲.

[۱۰] متی ۲۷، مرقس ۱۵، لوقا ۲۳، یوحنا ۱۹.

[۱۱] نساء، ‌۱۵۷.

[۱۲] خروج ۳۲: ۴.

[۱۳] طه، ۸۵ – ۹۴.

[۱۴] حجر، ۳۹ – ۴۰.

[۱۵] یوسف، ۲۴.

[۱۶] پیدایش ۱۹: ۳۰-۳۶.

[۱۷] دوم سموئیل، ۱۱: ۱-۱۷.

[۱۸] اول پادشاهان، ۱۱: ۴ – ۸.

[۱۹] خروج ۳۲: ۴.

[۲۰] پیدایش ۹: ۲۱.

[۲۱] تثنیه ۲۰: ۱۶.

[۲۲] نساء، ۸۲.

[۲۳] – دوم پادشاهان ۲۴ : ۸

[۲۴] – دوم تواریخ ۳۶ : ۹

[۲۵] – اول پادشاهان ۷ : ۲۶

[۲۶] – دوم تواریخ ۴ : ۵

[۲۷] – انجیل متی ۱۲: ۴۰

[۲۸] – مرقس ۱۲: ۴۲

[۲۹] – یوحنا ۲۰ :۱

[۳۰] – دوم سموئیل ۸ : ۴

[۳۱] – اول تواریخ ۱۸ : ۴

[۳۲] – اعداد ۲۰ : ۲۲-۲۹

[۳۳] – تثنیه ۱۰ : ۶

[۳۴] مائده، ۷۳.

[۳۵] مائده، ۷۵.

[۳۶] اسراء، ۱۵.

[۳۷] مائده، ۴۴.

[۳۸] مائده، ۴۳.

[۳۹] اعراف، ۱۵۷.

[۴۰] مائده، ۶۸.

[۴۱] اشعیا ۷: ۱۴.

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. امیر سلطانی 

    چطور میشه کتاب مقدس تحریف نشده باشه با وجود اینکه همش به پیامبران توهین کرده ؟؟

    1. ناشناس 

      آيا ميدانيد كه تورات غير تحريف شده نزد يهود است و توراتي كه به طور عام منتشر شده اين اشكالات و تناقضات با قران را دارد

  2. رمضانی 

    کتابی با این همه مشکلات و تناقضات، حتما الهی نیست؛ وقتی الهی نیست، پس آن چیزی نیست که به موسی و عیسی علیهما السلام نازل شده است. بازی با الفاظ، این واقعیت را عوض نمی کند.

  3. محقق 

    بهتر است عنوان اين مقاله باشد:
    نكاه ملحدانه به قرآن كريم و كتابهاى مقدس يهوديان و مسيحيان

  4. ناشناس 

    با توهین و تهمت نمی توان بحث علمی کرد. عنوان این مقاله تهمت و توهین به کسانی است که معتقد در قرآن آیه ای دال بر تحریف متون مقدس وجود ندارد.

  5. ناشناس 

    آن استادی که آقای کاشانی ناظر به سخنانشان این مطالب را نوشته اند نگفته است که کتاب مقدس تحریف نشده است. معتقد است در قرآن آیه ای که بر تحریف لفظی کتاب مقدس باشد وجود ندارد. بهتر است تهمت نزنید به دیگران.

  6. پندار راستی 

    در جایی از قران اشاره به تحریف نشد (اگه هم تحریف هست منظور قران همان کلامیست نه کتبی و نوشته شده در تورات؛) تحریف از کلمه حرف میاد ن کتب و منظور شفاهیست بیشتر..
    حال بعضی ها میگن اگ تحریف نشده باشه قران برای چی نازل شد؟
    «و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است! (نحل: ۸۹)» برای هدایت بشر و کتب مقدس بعدی تصدیق کننده کتب پیشن خودش هست
    ی آیه ای هس از حضرت عیسی که درباره تورات میگه : نیامدم ام تا آن را باطل سازم بلکه آن را تحقق بشخم
    پس مشخص میشه ک حضرت عیسی نیومد ک بگه تورات تحریف شده یا نشده بلکه ظهور کرده تا شریعت به اجرا بذاره و اناجیل مسحیت برای رد تورات نیست.
    همانگونه ک قران میگه من تصدیق کننده و نگهبان کتب پیشینم.(تجدید پیمان دوباره یکتاپرستی انسانهاست)
    تصدیق از صدق میاد یعنی راستی و درستی مثلا میدونیم ک نمیشه به انسان صادق یا درستکار گفت تو ادم فاسدی هستی!!!! یجورایی تناقضه

    نمونه تحریف: عزیر پر خداست
    پیامبر اسلام میدونستند ک از حرف اصلا از تورات نیس و فقط برخی از یهودیان مکه میگویند چرا که عزیر یا عزرا سالها پس از حضرت موسی امده پس نمیتونه اسمش توی تورات باشه ک حتی گفته بشه پسر خداست.
    و بازهم ک بالاتر گفتم شفاهی هست نه کتبی ک در کتب مقدس باشه؛ منظور از بیان آین آیه در قران این میتونه باشه ک در کلامتون بازی نکنید(=تحریف) و چیزی را بخدا نسبت ندید و براش شریک قائل نشید حتی در کلام..

    تحریف : نبست دادن نوشته ها ب خدا
    برخی کتب در یهودیت هستند ک جز شریعت شفاهی محسوب میشند و ممکنه برخی ادمها در طول دورانها اینها را به خدا نسبت بدند مثلا مث کتاب «میدارش» یا «گامارا»اینها کتباهای هستن ک در تفسیر تورات نوشته شدند
    البته در این کتابها هم نوشته نشده اینها را خدا نازل کرده بلکه «برخی» یهودیان اشتباها اونها را به خدا نسبت میدهند
    * بازهم تحریف شفاهی
    و….
    نکته دیگه هم اینکه مرتدین هر دین کمتر سخنانشون مورد قبول هست
    مثل سموئل مغربی (اگر قبلا یهودی بودند) استناد کردن به سخنانشون زیاد اعتباری نداره…مثلا یک نفر ک قبلا مسیحی بوده و بعدا هندو شده و به ضد مسیحیت کتاب بنویسه شاید خواننده داشته باشه ولی حس کنیه و نفرت باز هم تو کتاب موج میزنه. بیطرفانه باشه بهتر مورد قبوله

    خوب بود توی ی پست اشتراکات ادیان گذاشته میشید تا دوستی بین آدمها بیشتر بشه تا بحث وجدل…به امید صلح و دوستی بین ادیان

  7. مستبصر 

    در اثبات اينكه تورات و انجيلى كه الحال در ميان مردم است، تورات موسى و انجيل عيسى نيست اگرچه بعضى از كلمات موسويّه و عيسويّه در آنها باشد. مثل آنكه كلمات قرآن در اغلب كتب مسلمانان هست و آن كتب قرآن نيست.
    پس اوّلاً اثبات مى‏ كنيم محرّف بودن تورات را به دليل آياتى چند از خود اين كتاب مسمّى به تورات و به دليلى كه محلّ اتّفاق يهود و نصارى است.
    امّا دليلى كه از خود تورات، اثبات محرّف بودن آن را مى‏ كند اين است كه در فصل سى و دويّم از سفر خروج مى ‏گويد:
    «و هنگام ديدن قوم كه موسى در فرود آمدن از كوه درنگ مى‏ نمايد، آن قوم نزد هارون جمع آمده وى را گفتند كه برخيز و از براى ما خدايانى بساز كه در پيشاپيش ما بروند. زيرا كه اين موسى – مردى كه ما را از ملك مصر بيرون آورد – نمى‏ دانيم كه وى را چه واقع شد. و هارون به ايشان گفت گوشواره ‏هاى زرّينى كه در گوشهاى زنان و پسران و دختران شما است بيرون كرده نزد من بياوريد. پس تمامى قوم گوشواره زرّينى كه در گوشهاى ايشان بود بيرون كرده نزد هارون آوردند و آنها را از دست ايشان گرفته، آن را با آلت حكّاكى تصوير نموده از آن گوساله‏ اى ريخته شده ساخت و گفت كه اى اسرائيل اينانند خدايان تو كه تو را از زمين مصر بيرون آوردند. پس چون هارون…. »
    و در فصل نوزدهم از سفر تكوين در آيه سى‏ ام مى ‏گويد:
    «و لوط از صوعر برآمد و در كوه ساكن شد و دو دخترانش بهمراهش، زيرا كه از سكون در صوعر ترسيد و او و دو دخترانش در مغاره ساكن شدند و دختر بزرگ به دختر كوچك گفت كه پدر، پير شد و كسى در زمين نيست كه موافق عادت كلّ زمين به ما درآيد. بيا پدر خود را شراب بنوشانيم و با او بخوابيم و از پدر خود نسلى را زنده نگاه داريم. پس در آن شب پدر خويشتن را شراب نوشانيدند و دختر بزرگ داخل شده با پدر خود خوابيد و او نه به وقت خوابيدنش و نه به وقت برخاستنش اطلاع بهم ‏رسانيد. و روز ديگر واقع شد كه دختر بزرگ به دختر كوچك گفت كه اينك ديشب با پدر خوابيدم، امشب نيز او را شراب بنوشانيم و تو داخل شده با او بخوابى و از پدر خود نسلى را زنده نگاه داريم. و آن شب نيز پدر خود را شراب نوشانيدند و دختر كوچك برخاسته با او خوابيد كه او نه به وقت خوابيدنش و نه به وقت برخاستنش اطلاع بهم‏ رسانيد. و دو دختر لوط از پدر خودشان حامله شدند و دختر بزرگ پسرى را زائيد و اسمش را مواب ناميد كه تا بحال پدر موابيان اوست و دختر كوچك او نيز پسرى را زائيده و اسمش را بن ‏عمّو ناميد كه تابحال پدر بنى‏ عمّون او است»
    و در فصل نهم از سفر تكوين در آيه بيستم به بعد مى‏ گويد:
    «و نوح آغاز فلاحت زمين كرده تاكستانى غرس نمود و از شراب خورده مست شد و در ميان چادرش بى‏ ستر بود و حام، پدر كنعان برهنگى پدرش را ديد و به دو برادرش در بيرون خبر داد و سام و يافت بالاپوشى گرفته بر دوش هر دوى خود گذاشته و به عقب رفته برهنگى پدر خودشان را مستور كردند و روى خودشان به عقب برده برهنگى پدرشان را نديدند. و نوح از سكر خود بهوش آمد و آنچه پسر كوچكش به او كرده بود فهميد و گفت كه پدر كنعان ملعون باشد و برادرانش را بنده بندگان باشد»
    پس بنابراين مطلب كه محلّ اتّفاق عقل و نقل جميع اهل اديان است گوساله ساختن هارون و امركردن او به پرستيدن آن گوساله و بناكردن مذبح از براى آن و قربانى كردن خود هارون و سجده كردن او از براى آن و امر كردن او بنى ‏اسرائيل را به قربانى كردن و سجده كردن از براى آن بتِ از طلا ريخته شده، كذب محض و محض كذب است. و همچنين گفتن هارون كه بياوريد زيور و گوشواره ‏هاى خود را كذب محض و محض كذب است. و همچنين گفتن هارون كه اين گوساله همان خدايى است كه شما را از مصر بيرون آورد و همين است خداى موسى، كذب محض است و اين قبيل كارها از حدّ گناه و عصيان گذشته و در حدّ كفر و شرك است به خداوند عالم جلّ ‏شأنه و كفر و شرك از جميع گناهان بزرگتر و بدتر است.
    جميع اينها محض كذب است كه نسبت به پيغمبران خدا داده و مى‏ دهند ولكن صاحبان شعورى كه روى سخن بسوى ايشان است مى‏ دانند و مى‏ فهمند كه پيغمبران الهى بايد معصوم باشند از گناه چه جاى كفر و شرك و بت‏ پرستى و سجده براى گوساله و بايد معصوم باشند از لغزش و خطا و سهو و نسيان چه جاى عصيان و تعمّد بر آن و بايد مطلقاً معصوم باشند از صفات نقص در همه احوال و احيان چه جاى حال اداى رسالت و حين اجراى احكام و شرايع الهى.
    همچنين حكايت حضرت لوط و شراب خوردن او و مست شدن او و زنا كردن او با دو دختر خود و حامله شدن آن دو دختر به دو ولدالزنا مواب و بن عمّو، كذب محض است نزد هر صاحب شعورى. چراكه نيكى لوط و صلاح او بلكه رسالت او مخفى نيست و يهود و نصارى نمى ‏توانند بگويند كه او مرد صالحى نبود و نمى ‏توانند بگويند كه او در ميان قوم خود مبعوث نبود و مشغول به امر رسالت الهيّه نبود، بلكه نمى ‏توانند بگويند كه او و اهل ‏بيت او بغير از زنش مردمان نيك و صالح نبودند چراكه صريح است در همين كتاب محرّف كه او و اهل او از نيكانند چنانكه در آيه بيست و دويّم به بعد از فصل هجدهم سفر تكوين مى‏ گويد.
    پس بايد عبرت بگيرند صاحبان شعور از بى‏ شعورى يا از بى‏ انصافى يهود و نصارى كه مى‏ خواهند چنين كتابى را كتاب موسى گويند و آن را تورات نامند و تعجّب آن است كه مى ‏خواهند بگويند كه محرّف هم نيست.
    همچنين شرب خمر نوح و كشف عورت او از تحريفات است و همچنين نسبت زنا كردن داود با زن اوريا و كشتن اوريا بطورى كه گذشت كذب محض است چراكه داود آنقدر در نزد خداوند عظيم بود كه خداوند نبوّت را در اولاد و دودمان او قرار داد مثل آنكه به جهت ابراهيم نبوّت را در دودمان او قرار داد.
    پس از اين قبيل قبايح كه كذب آنها را شخص صاحب شعور بطور بداهت مى ‏فهمد از خود اين كتاب مسمّى به تورات، دليل است بر تحريف آن.
    امّا دليل بر اينكه اين اناجيلى كه در دست نصارى است انجيل عيسوى نيست، تعدّد اين اناجيل است و حال آنكه انجيل نازل بر عيسى يك انجيل بيش نبود. و مناسب است كه بجهت ايضاح اين مطلب، از خود آن اناجيل دليل بياوريم علاوه بر تعدّدى كه دليل است كه از عيسى نيست تا صاحبان شعور بربصيرت باشند. پس عرض مى ‏كنم كه لوقا (Luke) كه يكى از صاحبان اناجيل است در اوّل كتاب خود مى ‏گويد: «از آنجا كه جمع كثيرى شروع نموده كه آن وقايعى را كه در ميانه ما به يقين پيوسته است تبيين نمايند به نهجى كه آنان كه از آغاز به چشم خود مى‏ديدند و خادمان كلام بوده به ما رسانيده‏اند، من نيز مصلحت چنان ديدم كه آن وقايع را تماماً من البداية كمال تبعيّت نموده بر حسب اتّصالشان تحرير نمايم براى تو اى تِيوفِلُس گرامى تا حقيقت سخنانى كه تو آنها را تعليم يافته ‏اى دريابى»
    بسيار واضح است كه لوقا از جمله حواريّينى كه خدمت عيسى را دريافته بودند نبود. چراكه اسم و لقب هيچ ‏يك از حواريّين دوازده ‏گانه، لوقا نبود به اتّفاق جميع نصارى. و از تصريح خود لوقا هم معلوم مى ‏شود بطور وضوح كه در زمان عيسى نبوده و آيات عيسويه را خود مشاهده ننموده چنانكه از تصريح او بطور وضوح معلوم مى ‏شود كه اين جمع كثيرى را كه مى ‏گويد شروع نموده به نگارش وقايعى كه در زمان پيش اتّفاق افتاده، وقايع‏ نگارانى بوده‏ اند كه در زمان بعد آنچه به ايشان رسيده نوشته ‏اند و هيچ‏يك از اين جمع كثير، در زمان عيسى نبوده ‏اند و وقايع را به چشم خود مشاهده نكرده‏ اند. ولكن آنچه به ايشان رسيده از كسانى كه از آغاز مشاهده كرده، آن را نوشته ‏اند و لوقا هم تبعيّت ايشان را كرده، آنچه به او رسيده از كسانى كه در زمانهاى پيش بوده ‏اند آن را نوشته. و اين مطلب در نزد صاحبان شعور واضح است كه به تصريح لوقا حالت خود لوقا و حالت آن جمعى كه شروع به وقايع‏ نگارى كرده‏اند جميعاً مانند راويان و ناقلانى هستند كه وقايع زمان گذشته را نقل و روايت مى‏كنند و مانند تاريخ‏ نويسانند كه وقايع صدسال قبل از خود يا هزارسال و بيشتر و كمتر را حكايت مى ‏كنند و هيچ‏يك در زمان سابق نبوده‏ اند و وقايع زمان سابق را نديده‏ اند. و چه بسيار واضح است نزد صاحبان شعور كه الفاظ و اقوال وقايع ‏نگاران و تاريخ ‏نويسان، از خود ايشان است؛ خواه راست باشد يا دروغ و دخلى ندارد به قول كسى كه حالات او را نقل كرده ‏اند مگر آنكه قول او را بدون كم و زياد نقل كنند. پس اگر تاريخ ‏نويسى نوشت حالت سلطانى را كه در زمان سابق چگونه سلطان شد و چگونه مملكت را تصرّف كرد و چگونه مالك رقاب شد و چگونه با رعايا سلوك نمود و چند شهر در تصرّف او بود و چند حاكم نصب نمود و دولت او چقدر بود و چند لشگر داشت و چه مى ‏گفت و مى ‏شنود و چگونه مى‏ خورد و مى ‏آشاميد و چه مى ‏خورد و مى‏ آشاميد و با كه مى‏ خورد و مى ‏آشاميد و ندماى او چه كسان بودند و چند زن داشت و چند اولاد داشت و امثال اين حكايات را در كتاب خود نوشت، خواه راست نوشته خواه دروغ، كتاب، كتاب تاريخ ‏نويس است و اقوال شارحه حالات سلطان، اقوال تاريخ ‏نويس است خواه راست باشد خواه دروغ. و بسى واضح است كه كتاب، كتاب سلطان نيست و اقوال، اقوال او نيست. و گمان نمى ‏كنم كه صاحب شعورى در اين مطلب تأمّل كند و شبهه ‏اى از براى او دست دهد.
    پس اگر مطلب اين است و وضوح آن نزد صاحبان شعور چنين است، چگونه وقايع‏ نگارى لوقا و آن جمعى كه لوقا گفته وقايع ‏نگار بوده ‏اند كتاب عيسى شده؟ نهايت آنكه فرض مى ‏كنيم كه راست هم نوشته‏ اند، باز كتاب، كتاب عيسى نمى ‏شود و كتاب عيسى يك كتاب بود و اسم آن يك، انجيل بود و اقوال و الفاظى كه در كتاب بود جميعاً به وحى الهى از زبان مبارك عيسى جارى شده بود و از دهان مبارك او بيرون آمده بود. و اگر چنين كتابى از عيسى (عليه‏ السلام) در ميان نصارى باقى مانده بود تا زمان وقايع ‏نگاران، همان يك را بايد نسخه‏ هاى متعدّد بنويسند مانند هريك از كتاب لوقا و غير او كه نسخه‏ هاى متعدّد نوشته شده. و اگر چنين كتابى از عيسى (عليه ‏السلام) در ميان نصارى باقى مانده بود تا زمان وقايع ‏نگاران، احتياجى نبود كه هريك جدا جدا وقايع‏ نگارى كنند. پس چه شد كه هريك از وقايع ‏نگاران جدا جدا وقايع‏ نگارى كردند و هريك به ترتيبى خاص به خود، كتاب خود را مرتّب كردند و هريك كتاب خود را به فصولى معيّنه مفصّل ساختند و بعضى چيزى در كتاب خود نوشتند كه ديگران آن را ننوشتند؟ پس نفس تعدّد اناجيل معروفه و نفس اختلاف ترتيب آنها و نفس اختلاف فصول آنها و نفس بودن چيزى در بعض آنها و نبودن آن در بعضى ديگر، دليل واضح ظاهرى است كه اين كتب هريك از نگارنده آن است نه از عيسى (عليه‏ السلام) به تصريح لوقا و هيچ ‏يك از عيسى نيست.

  8. ایلیا 

    چرا حضرت مسیح به بنی اسراییل و یا پیروانش نگفته مثلا… اون پسری که ابراهیم میخواسته قربانی کنه اسماعیل بوده نه اسحاق و یا این که از نسبت های زشت داده شده به انبیا در کتب مقدسه در دستان شما دروغ و تهمتی بیش نیست ؟

به رمضانی پاسخ دهید انصراف