سال ۱۳۴۲ بود و اعتراضها به حکومت پهلوی بالا گرفته و مبارزات به اوج خود رسیده بود. آیتﷲ خوانساری اما چندان موافقت و همراهی با انقلابیون نمیکرد. همین امر سبب شد آیتﷲ خمینی نامهای به وی بنویسد و به ایشان اعتراض کند که چرا انقلابیون را همراهی نمیکند.
آیتﷲ خمینی در آن نامه خطاب به مرحوم خوانساری گفته بود: «…. شما که در مرکز هستید، خانهنشین شدهاید. اصلا نه حرفی، نه اعلامیهای. هیچ کار نمیکنید. شما که در تهران هستید، مردم را دعوت به قرآن، یعنی وحدت و یگانگی نمیکنید، فایدهاش چیست؟ شما باید مردم را دعوت به قیام کنید. شما باید مردم را به اتحاد دعوت کنید تا موقعی که میخواهیم دستور قیام بدهیم، آنها آماده باشند تا ریشه شاه و دولت را از میان برداریم. چرا علمای تهران در مقابل این گرگهای درنده سکوت اختیار کردهاند؟ چرا در مقابل این لامذهبها که میخواهند دینمان را از دستمان بگیرند، سکوت کردهاید؟ چرا در مقابل شاه مملکت که میخواهد روحانیت را از میان بردارد قیام نمیکنید؟ چرا در مقابل حکام سکوت میکنید؟ شما شنیدهاید که حضرت علی(ع) خانهنشین شده بود؛ اما دستور این بوده که ۲۵ سال خانهنشین بشود و بالأخره پس از این مدت، پدر مخالفین را درآورده است. یعنی مردم دیدند حق با حضرت علی است، آن وقت در مقابل بیدینیها قیام کردهاند. حال ما چند سال صبر کردهایم. در زمان پدرش هر کاری کرد، هیچ کس حرفی نزد، گفتند ببینیم آخرالامر چه میشود. تا آنطور مُرد. حالا پسرش دارد لطمه به دین میزند. باید هر طوری است حساب او را تصفیه کنیم. از امروز به بعد، سکوت فایده ندارد. امروز دیگر روز سکوت نیست و امروز روزی است که باید در مقابل لامذهبها قیام کرد. اگر دلتان میخواهد مملکت اسلامی ما و دین و آیین ما از بین برود، به من بگویید…».[۱]
آیتﷲ خمینی به سیره سکوت آیتﷲ خوانساری اعتراض کرده بود. مرحوم خوانساری اما پاسخ این نامه را اینگونه داد: «حضرت آیتﷲ خمینی، نامه شما واصل شد، بنده هم به سهم خودم از فرمایشات شما اطاعت خواهم کرد. هر طوری که شما صلاح دانستید من حرفی ندارم. ولی موقع نوشتن اعلامیه مواظب باشید زننده نباشد که دولت بدتر کند! با زبان ملایمت اعلامیه بنویسید. قدری نصیحت کنید که این عمل شما خلاف قرآن است. صلاح مملکت در این است که این قانون جدید را اجرا نکنید که مردم همگی ناراحت هستند. صلاح شاه در این است که این قانونهایی را که مخالف قرآن است عملی نکنند. شاه بایستی علما را داشته باشد. مملکت بدون روحانیت نمیشود. اگر روحانیت نباشد کمونیست در مملکت ما که شیعه اثنیعشری است زیاد میشود. پس شاه و دولت تا میتوانند بایستی نظم را رعایت کنند و نگذارند مملکت ما به دست بیگانگان بیفتد که بر ما حکومت کنند. این روحانیون بوده و هستند که در مقابل کمونیستها سینه سپر میکردند و میکنند…».[۲] مرحوم خوانساری در این نامه، بر اصل مخالفت و اعتراض علیه حکومت پهلوی صحّه میگذارد اما با مشی انقلابیگری مخالفت میکند و بر این باورند که میباید به گونهای رفتار کرد که دولت، عنان اختیار را از دست ندهد و به خشونت بیشتری اقدام نکند.
گزارشهای ساواک اما نشان از آن دارد که مرحوم خوانساری در سال ۴۲ نیز فعالیتهایی علیه حکومت به انجام میرسانده است. در این سال جلسهای در منزل سید احمد خوانساری تشکیل میشود که در آن، آیتﷲ شریعتمداری طوماری آماده میکند و به امضای آقایان علما میرساند که در آن، چند موضوع از دربار پهلوی خواسته شده است؛ اول عزل دولت کنونی، دوم محروم کردن زنان از انتخابات. شیخ عباس شربیانی در پاسخ به سؤالات ساواک، گزارشی داده و ادعا کرده که اگر به درخواست آقایان جواب رد داده شود، امکان یک انقلاب عظیم وجود دارد و از هیچگونه ایستادگی نخواهند ترسید.[۳]
این گزارش نشان از آن دارد که مرحوم خوانساری در سال ۴۲ نیز همچنان به فعالیتهایی علیه حکومت میپرداخته؛ اگرچه با مبارزات انقلابی فاصله داشته است.
آیتﷲ خوانساری اگرچه در مواردی به اعتراضهایی تند علیه حکومت پرداخت و با انقلابیون همراهی کرد اما در غالب موارد از مشی محتاطانه خود عدول نکرد و همراهیهای چندانی با انقلابیون نداشت. رفتارهای سید خوانساری به گونهای بود که شیوه او را در مقابل منش آیتﷲ خمینی میدانستند. به عنوان نمونه، زمانی که در حوزه علمیه خرمآباد، بحثهای انقلابی رفتهرفته بال و پر میگرفت، شایعه شد که حوزه خرمآباد تحت اختیار آیتﷲ خوانساری است و نباید به مباحث انقلابیگری ورود پیدا کند. آیتﷲ طاهری خرمآبادی از آن زمان یاد میکند و بر این باور است که: «…. حوزه خرمآباد اگر تحتنظر آقای خوانساری قرار گیرد و یا تحت نظر دیگر آقایان قرار گیرد، خیلی تفاوت میکند با اینکه تحت نظر امام قرار داشته باشد».[۴]
گزارشهای ساواک نشان میدهد که میان مشی امام خمینی و سید خوانساری تفاوت عمدهای وجود داشته است. گزارش آبان ۱۳۴۵ میگوید: اکنون آقای خوانساری بیش از همه مورد توجه عموم بازاریهاست. یک عده جوان هم که زمانی دنبال خمینی بودند حالا متوجه شدهاند که طریق آقای خوانساری عاقلانه بوده است.[۵]
اوجگیری اعتراض انقلابیون علیه خوانساری
در سال ۱۳۴۹، آیتﷲ سید محسن حکیم از دنیا رفت. در این میان حاکمیت پهلوی، مرجعیت سید احمد خوانساری، آیتﷲ شریعتمداری و یا سید ابوالقاسم خویی را بیش از آیتﷲ خمینی راغب بود. روزنامه «ایران آزاد» که آن روز در اروپا منتشر میشد، بخشی از نامهای را منتشر کرده که از هند به دفتر آن روزنامه رسیده بود. در این نامه، نشان داده شده که حکومت پهلوی چگونه میان مشی آیتﷲ خوانساری و امام خمینی تمایز مینهاده و دل به مرجعیت خوانساری سپرده است. در این نامه گوشهای از اقدامات رژیم پهلوی بر ضد مرجعیت امام خمینی دیده میشود. متن آن نامه چنین است: «…. شهر لکنهو از زمان سابق تا این زمان از مراکز مهم تشیع در هندوستان شمرده میشود، بعد از وفات مرحوم حکیم، عدهای از علما و روحانیون این شهر…. اعلام کردند که حضرت آیتﷲ خمینی مدظله الوارف، اعلم هستند و به شیعیان هندوستان رأی برای تقلید از ایشان دادند…. سفیر ایران به همین غرض اینجا آمده بود، تا مردمان را از تقلید حضرت آیتﷲ خمینی نهی کند. در اثناء صحبت با سخنهای اهانتآمیز از آیتﷲ خمینی یاد کرد و از تقلید ایشان نهی کرد و اسماء آقایان سید محمدکاظم شریعتمداری و خوانساری را برای تقلید پیشنهاد کرد».[۶]
محمدرضا شاه پهلوی پس از درگذشت آیتﷲ حکیم، تلگرافی به آیتﷲ خوانساری فرستاد و درگذشت این مرجع شیعه را تسلیت گفت. آیتﷲ خوانساری به تلگراف شاه پاسخ داد که: «حضور مبارک اعلیحضرت همایونی شاهنشاه؛ تلگراف تسلیت همایونی به مناسبت فاجعه ارتحال مرحوم حضرت آیتﷲالعظمی آقای حاج سید محسن طباطبایی حکیم (قدس سره) عز وصول بخشید و موجب تسلّی خاطر گردید. بذل توجه اعلیحضرت در تجلیل مقام روحانیت موجب افتخار جامعه مسلمین میباشد، موفقیت مقام سلطنت را در تقویت دین مقدس اسلام و ترویج مذهب تشیع در ظلّ توجهات حضرت ولی عصر عجل ﷲ تعالی فرجه الشریف و جعل ارواحنا فداه از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم».[۷] این پاسخ از جانب مرحوم خوانساری اما مورد اعتراضهای تند روحانیون انقلابی قرار گرفت. سید حمید روحانی از این پاسخ مرحوم خوانساری اینگونه یاد میکند و بر آن میشورد که: «پاسخ به تلگرام شاه، کار ناروایی بود که قلب هر مسلمان متعهدی را آزرده و احساسات هر انسانی را که به موازین انسانی پایبند باشد، جریحهدار ساخت. زیرا در این تلگرامها شاه به عنوان کسی که مبانی دین اسلام را تحکیم میبخشد، معرفی شده بود و عناصری در لباس مرجعیت به ستایشگری شاه نشسته بودند».[۸] وی ادعا میکند که آیتﷲ خمینی هم از این موضع آیتﷲ خوانساری ابراز ناراحتی کرده است: «امام طی گفتگویی با بعضی از برادران فرموده بود: این کار آقایان یکی از ثمرات مبارزات ملت مسلمان ایران را به مخاطره افکنده است و بیم آن میرود اینگونه ارتباطات، تکرار شود (نزدیک به این مضمون)».[۹]
سید حمید روحانی اما نسبت به این اقدام آیتﷲ خوانساری ساکت نمینشیند و به انتشار اعلامیهای علیه حضرات خوانساری و شریعتمداری میپردازد. وی اعتراض خود را اینگونه شرح میدهد: «…آری پاسخ آقایان به تلگرام شاه یکی از دستاوردهای نهضت اسلامی ایران را که قطع کامل ارتباط روحانیان با شاه و دور شدن حوزهها از دربار بود را در معرض خطر قرار داد و روشن بود اگر در برابر آن، موضعگیری کوبنده، قاطع و محکمی صورت نمیگرفت، آن دستاورد ارزنده به هدر میرفت و زمینه برای ملاقات بعضی از مقامات روحانی و روحانینما با شاه فراهم میگردید و اینگونه ارتباطها و دیدارها به تدریج اساس نهضت اسلامی ایران را به خطر میافکند. از این رو بر آن شدم که در حد توان خود در برابر این جریان واکنشی از خود نشان دهم و تنفر و انزجار خود و دیگر برادران روحانی مبارز حوزه نجف را از دعاگویان شاه ابراز دارم و با در نظر گرفتن آنکه امام در آن شرایط حساس، برای دوری از اختلافات داخلی ناچار بود علیگونه دم فرو بندد، مسئولیت بیشتری احساس میکردم و ضمن مشورت و تبادل نظر با جمعی از برادران روحانی مبارز نجف اشرف به صدور اعلامیهای علیه آقایان شریعتمداری و خوانساری دست زدم که در سطح گستردهای میان ایرانیان و دیگر پارسیزبانان برونمرزی پخش گردید و در ایران نیز تجدید چاپ و منتشر شد و اثر ارزنده و بیدارکنندهای در میان تودههای مسلمان گذاشت».[۱۰]
اعلامیه با نام «جمعی از طلاب ایرانی» منتشر شد. در این بیانیه، آیتﷲ خوانساری و شریعتمداری مورد نکوهش قرار گرفته و به سازشکاری با حکومت پهلوی محکوم شده بودند. متن اعلامیه چنین بود: «از ثمرات درخشان نهضت روحانیت، دریدن ماسکها و آشکار کردن ماهیتهای خائنانه روحانینماهایی بود که با یک سلسله کارهای عوامفریبانه و روشنفکرمآبانه، و با تزویر و سالوس توانسته بودند ملت اسلام را فریب داده و به ناحق بر مسند قیادت و زعامت قرار گیرند، و هر چه بیشتر از عمر این نهضت مقدس میگذرد، ماهیتها روشنتر و چهرهها نمودارتر میگردد و روحانیون واقعی از مشی سازشکار آن سرسپرده مشخصتر میگردد. اگر بودند کسانی که تاکنون روش نفاقآمیز و تفرقهانگیز برخی از روحانینماها را توجیه کرده و بر تشخیص وظیفه! یا اشتباه بیغرضانه حمل میکردند، امروز دیگر در خیانت، جاهطلبی، خودپرستی، غرضورزی و دورویی آنان نمیتوانند تردید داشته و توجیه نمایند. امروز ماهیت آنان بیش از پیش آشکار گردید و دیگر روش مقدسمآبانه و به ظاهر اصلاحطلبانه نمیتواند برای آنان، «ستار العیوب» باشد. این سازشکاران مرموز که روزی برای اسلام اشک تمساح میریختند و از حلال و حرام محمد سخن میراندند[۱۱] و خطراتی را که از طرف رژیم شاه متوجه اساس اسلام است گوشزد کرده …. یک باره تمام این نوحهسرائیها و احساس خطرها را فراموش کرده، به تسبیح و سجاده و دلق چسبیدند و امروز هم دست خونآلود شاه جلاد را فشرده طی تلگرافی، تأییدات مقام سلطنت را در راه تحکیم مبانی اسلام و تقویت دین مبین خواستار شدند و بدینوسیله کردار ضداسلامی و جنایتبار شاه را تحکیم و تقویت اسلام وانمود کرده بر سیاهنامه اعمال خیانتآمیز و خلاف اسلامی او صحّه گذاشتند… خوب بود حضرات پیش از تقدیم داشتن تلگرام سپاسگزاری به حضور ملوکانه، به خود زحمت میدادند و نقشههای خائنانه شاه را علیه قرآن و احکام اسلام در زیر پرده دروغگویی و سالوسبازی مطالعه میکردند و کوششهای شبانهروزی دربار شاهنشاهی را در جلوگیری از نشر تعالیم اسلامی و ترویج احکام نجاتبخش قرآن بهخاطر میآوردند. خوب بود که سری به زندانها میزدند و فرضیه رقّتبار و اسفانگیز جوانان مسلمان را که در زیر شکنجه دژخیمان شاه با کابوس مرگ دست به گریباناند مشاهده میکردند و ساعتی از تخت ریاست قدمی پایین نهاده به اشک چشم خانوادههای مسلمانی که سرپرستشان را رگبار مسلسلهای شاه به خاک و خون آغشته ساخته مینگریستند و نیز وضع فلاکتبار تودههای پابرهنه و فقیر را که سرمایههاشان را شاه و درباریانش غارت کرده و در بانکهای خارجی انباشتهاند ملاحظه مینمودند و آنگاه با وجدانی آسوده دست به دعا برداشته، تأییدات مقام سلطنت را در راه تحکیم مبانی اسلام و ساختن کشور آزادزنان و آزادمردان آرزو میکردند…. بگذار این عناصر شناخته شده، از ملّت جدا شده و دست آغشته به خون دشمن شماره یک اسلام و قاتل هزاران مسلمان را صمیمانه بفشارند و خلق ستمکشیده و محروم ایران را در میان آتش و خون تنها گذارند…»[۱۲]
در انتهای این اعلامیه، از ملت ایران خواسته شده بود تا از این مراجع دوری گزینند. « … ملت مسلمان ایران، ششمین پیشوای عالیقدر شیعیان حضرت امام صادق(ع) وظیفه شما را در قبال این روحانینماها تعیین فرمودهاند آنجا که میفرمایند: علما مورد اعتماد پیامبرانند، مگر در صورتی که به سلاطین روی آورند که در این صورت ملت اسلام باید از آنان دوری گزینند و برای دین از آنان بترسند. به فرمان امام(ع) شما مردم شرافتمند مسلمان موظفید از اینان دوری کنید، اظهار تنفر نمایید، ماهیت آنان را بر همگان آشکار سازید. علمای اسلام و روحانیون واقعی با شما هستند و در غم و شادی شما شریک میباشند و به مبارزه آشتیناپذیر خود علیه رژیم ضداسلامی ایران تا پیروزی نهایی ادامه خواهند داد و خداوند پشتیبان حقطلبان است.»[۱۳] حمید روحانی در این اعلامیه انواع تعابیر تند را علیه مراجع تقلید به کار میبرد و در نهایت از ملت میخواهد تا از آنها دوری گزینند و روی خوش نشان ندهند.
سید رضا صدر اما بر این باور بود که این اعلامیه به اطلاع آیتﷲ خمینی نرسیده است و ایشان از آن بیخبر بودند. به باور صدر، اگر امام خمینی از این اطلاعیه مطلع میشد از انتشار آن جلوگیری میکرد. «آیتﷲ سید رضا صدر ضمن یک مذاکره خصوصی از شیخی که مخاطبش بوده، سئوال میکند از اعلامیه نجف مسبوقید؟ شیخ پاسخ میدهد: دو اعلامیه از نجف آمده که یکی از آنها علیه آقایان شریعتمداری و خوانساری است. مگر شما اعلامیهها را ندیدید؟ صدر جواب منفی داده و شیخ ادامه میدهد: هر دو اعلامیه را مطبعه مصلحت الآداب در نجف به چاپ رسانده و بنابراین شناختن تهیهکننده آنها آسان است. صدر اظهار میکند: حدس میزنم چه کسانی باشند، چون یک بار شنیدم چنین اعلامیهای در نجف چاپ میکردهاند، آقای خمینی مطلع شده و جلوگیری میکند و این دفعه گویا بدون اطلاع او بوده، چون چند نفر آدمهای پرحرارت دور و بر آقای خمینی هستند که بعضی از ایشان نیز با بعضی ارتباط داشته و حتی از رادیو بغداد هم سخنرانی میکنند».[۱۴]
آیتﷲ موسوی اردبیلی هم بعدها و در سال ۱۳۷۱ این واقعه را به یاد آورده و از آن ابراز تأسف کرده بود. وی در خطبههای نماز جمعه گفته بود: «حضرت امام خمینی در برابر علم و تقوا و شخصیت حضرت آیتﷲ سید احمد خوانساری خضوع فراوان داشتند. حضرت آیتﷲ سید احمد خوانساری از نظر علم و تقوا از نوادر روزگار بودند. با این حال، بعضی از افراد تندرو به شخصیت ایشان اهانت میکردند… ما باید از اشتباهات گذشته خود درس عبرت بگیریم. آنها را جبران کنیم و مواظب باشیم که مبادا مانند آن اشتباهات را تکرار کنیم… گستاخی و اهانت کردن به چنین شخصیتهایی از اخلاق اسلامی به دور است».[۱۵] شدت اعتراض انقلابیون علیه آیتﷲ خوانساری، اعتراض دیگر روحانیون را به همراه آورده بود.
رضا
با سلام
این مقاله نیز مانند موارد گذشته بسیار خوب بود
با آرزوی موفقیت