نگاه این طرح به وضعیت تربیتی موجود چیست و اساساً نگاه توحیدی را چگونه توضیح میدهد؟
من ابتدا مقدمهای را خدمت شما عرض کنم؛ ما باید تحلیلی بر وضعیت خود داشته باشیم و ببینیم در این وضعیت چه کاری میتوانیم انجام دهیم. انقلاب اسلامی یک انقلاب متفاوت است و سررشته تفاوتهای نهضت اسلامی، در نگرش نوینی است که امام عرضه کرد. انقلاب تنها یک حادثه سیاسی نیست؛ بلکه یک ایده و سخن بزرگ و تجلی یک مکتب فکری است. در طول تاریخ چون دین بهصورت جدی در صحنه نبود است، اینهمه بدبختی پدید آمد. یک شاگرد امام صادق(ع) کار بزرگی کرد و ما را از چنگال بیگانگان نجات داد. اینکه امام میگوید حکومت از چندلایه برخوردار است؛ اساساً رویکرد امام توحیدی است و بعد رویکرد تربیتی فرهنگی و تمدنی بر پایه رویکرد توحیدی شکل گرفته است و رویکرد حکومتی و سیاسی ذیل آن قرار گرفته است. درستتر این است که رویکرد توحیدی مهد است و در همهجا هست. همین نگاه توحیدی را حضرت آقا هم دارند؛ ایشان در یک تقریر زیبا، عمیق و قرآنمحور از طرح کلی اندیشه اسلامی، تمام فروعات را توسعه لا اله اله ﷲ بیان میکنند. حضرت آقا نگاه خاصی به توحید دارند. در جمع فلاسفه میفرماید که قرآن یک لا اله الا ﷲ را بسط داده است. شما که پژوهشگران فلسفه اسلامی هستید، مبانی خود را الهام بگیرید و این را امتداد بدهید.
این انقلاب عالیترین جلوه بندگی خدای متعال است. امام حرفهای عجیبی درباره انقلاب میزند. دوازده فروردین را نخستین روز حکومت ﷲ بر زمین دانسته است. انقلاب اسلامی را چگونه میبیند؟ امام نظام تربیتی دارد. میگوید باید مدد از جای دیگری برسد؛ خیلی به مسایل ظاهری نیست. این نگاه در حوزه ما در نیامده است. چرا نظام تربیتی ما اساساً یک پیرو نیرومند مثل مالک اشتر نمیتواند تربیت کند؟
حضرت امام انقلاب کرده است و نظام تربیتی و فرهنگی موجود، پشتیبان انقلاب امام نیست. اخلاق اجتماعی امام و آقا جوری است که ما طلبهی با آن نگاه بار نمیآوریم. ما بعد از سالها تلاش همان کسانی را پدید میآوریم که قبلاً پدید میآوردیم! آقا میفرمودند ما قرآن و نهجالبلاغه را داشتیم؛ اما هیچ نداشتیم؛ تا امام آمد. ما باید یک نظام تربیتی انقلابی پدید آوریم. اینکه نمیتوانی شمشیر برداری و به صحنه بیاوری، نشانهی این است که موحد نیستیم. اسلام آن چیزی است که پیامبران همگی برای آن فدا شدند. این قدر عزیز است. امام با پی فکری توحیدی به حیاتی رسیده است. به شخص میخواهیم هویت توحیدی با این حیات بدهیم. این اعراض از سنت تربیتی ما نیست. وقتی به جامعه توحیدی نظر میکنید به بسط توحید نظر میکنید. مفهوم تمدنسازی توحیدی، بسط توحید در جانها و جوامع بشری است.
نگاه ما این است که طلبه باید به نام خدا و پشتوانه توحیدی قوی باشد؛ این دغدغهی آقا در افق آرمانهای انقلاب و اندیشههای اصیل انقلابی است. کُدی که میتوانید از آن استفاده کنید و تمام ارزشهای اسلامی را احیا کنید همین تمدن اسلامی است. اسلام در صحنه و اسلام گسترشیافته باید مطمح نظر طلبه و نقطه کانونی دغدغههای شبانهروزی او باشد. دست خود را به دست ولی فقیه بده و خلاص! این توصیه کاربردی کاربردی است. این افق انتظار و مهدویت است. افق دغدغه خود حضرت حجت است.
الان عملاً یک توحید فردی در کانونهای تربیتی موجود تعلیم داده میشود و نهایتاً یک صلوات هم برای سلامتی آقا فرستاده میشود! اما در این حلقههای تربیتی مالک اشتر برای آقا بیرون نمیآید. حضرت امام با چه کسانی انقلاب کرد؟ چرا؟ یک مشت آدم باعرضه کنار امام آمدند و به صحنه زدند. این توحید فردی اگر نقطه کانونی دغدغه قرار گیرد، یک فرد منزوی تربیت میکند که اساساً بی خیال است.
فرمودید که فرآیند تربیت طلبه در حوزه کارآمدی لازم را ندارد؛ ممکن است در این زمینه بیشتر توضیح دهید؟
حوزههای علمیه در زمینه تربیت طلاب بسیار پراکنده عمل میکنند؛ برخی مدارس اساساً از مدل تربیتی تبعیت نمیکنند و برنامههای پراکندهای دارند؛ برخی مدارس هم که برنامه تربیتی دارند هرکدام بر اساس برداشت خود کارهایی را انجام میدهند که بعضاً این مدلها با همدیگر ناسازگاریهایی دارند. شما اگر برنامههای تربیتی تعدادی از مدارس علمیه را مطالعه کنید، خواهید یافت که بسیاری از این برنامهها باهم ناهماهنگی دارند. در حالی که روحانیت و طلبهها پتانسیل بسیار خوبی دارند و اگر با یک مدل تربیتی یا مدلهای نزدیک بههم تربیت شوند، قدرت عظیمی ایجاد میکنند که میتوانند اهداف اسلامی و تمدن سازی را در جامعه پیش ببرند. اما نتیجه روند موجود این است که برخی طلبهها بعد از چند سال و ورود به جامعه، فعالیتهای همدیگر را خنثی میکنند.
نکته دیگر این است که اهداف تربیتی در مدارس بسیار متعددند و تمرکز بر همهی این اهداف امکانپذیر نیست. این اهداف تأمین نمیشوند یا هیچ ضمانتی برای تأمین آنها وجود ندارد و همین، منشأ پراکندهکاری میشود. راه حل، دستیابی به اهداف تربیتی واحد و تمرکز بر آنهاست. اخلاق بنیادین توحیدی میگوید بهجای آنکه اهداف متعددی را دنبال کنید، روی یک هدف تربیتی که اصل و اساس است تمرکز کنید و اگر آن نقطه کانونی ایجاد شود، بقیه اهداف تربیتی خودبهخود ایجاد خواهند شد. این کانون مرکزی همان توحید است. به عبارت دیگر باید اهداف تربیتی متعدد به یک هدف راهبردی تبدیل شود و اهداف مهم ذیل آن تعریف شوند.
بر این اساس، هدف راهبردی ایمانگستری و بسط توحید در جانها و جوامع انسانی است که خروجی آن، طلبهی موحد جامعهساز خواهد بود. بر این اساس بسط توحید در بُعد فردی، پدیدآوردن انسان مؤمن و موحد طراز دین با تأکید بر بینش توحیدی است که در این زمینه تأکید بر تقوا مورد نظر است. برای رسیدن به تقوا نیز تأکید بر عبادت – خصوصاً نماز – جایگاه ویژهای دارد.
در بُعد اجتماعی نیز پدیدآوردن جامعهی ایمانی و توحیدی طراز دین (تمدن اسلامی) دنبال میشود؛ تأکید بر ولایت خدا، انسان کامل و ولی فقیه (در عصر غیبت)، محور جامعهی توحیدیِ مد نظر است. تأکید بر سربازی امام عصر(ع) بهعنوان برافرازندة پرچم توحید و عدالت در سراسر جهان باید دنبال شود و طلبه نیز باید برای آمادهسازی طرح سربازی برای امام عصر(ع)، خود را آماده کند.
یکی از نکته های مورد تأکید شما تمرکز بر روی اهداف واحد و محدود بود؛ لطفاً این نکته را بیشتر توضیح دهید.
برای آن که نسبت به چیزی ایمانی راسخ فراهم شود و شناخت خوبی حاصل گردد و مهارتهای لازم در شخص پدید بیاید، باید بتوانیم مدتی روی آن مطلوب و ارزش تربیتی تمرکز کنیم. ما همواره در تربیتهای اسلامی با این دشواری مواجه بودهایم که پیامهای اسلامی اساساً زیادند و این کار تمرکز را در امر تربیت دشوار میکند. پس از انقلاب مبارک اسلامی بهطور طبیعی دغدغههای ما تکثّر بسیار یافت و این امر به دشواری پیشین افزود.
تدبیر نشدن مقولۀ تمرکز تربیتی باعث شده ما در مدارس علمیه، بعد از چند سال تلاش تربیتی، شخصیتی پدید میآوریم که از هر باغی بری گرفته؛ ولی اساساً شخصیت سستی دارد؛ یعنی استواری و استقامت لازم روی هیچیک از مطلوبیتها و ارزشهای اسلامی را ندارد. این یعنی عدم تربیت! دقیقتر اینکه ما بهواسطهی چارهنکردن این مشکل از نوعی تربیت زیرساختی محروم هستیم.
همچنین در شرایط فعلی، مربیان ما بهواسطهی باز شدن زندگی طلاب و در دسترس دیگران قرار گرفتن ذهن و دل ایشان، دیگر فضایی محدود و ممهد برای تربیت در اختیار ندارند. به همین جهت باید تأکید بر این تمرکز را بیشتر کرد.
آیتﷲ مصباح درباره یک تجربه تربیتی خود میفرمودند: «آیتﷲ بهجت گاهی در درس خود به بهانهای به ولایت امیرالمؤمنین(ع) گریز میزد و تکرار میکرد؛ بهنحوی که ما کلافه میشدیم. حاصل آن این شد که نوسانات روشنفکری روی من اثر نکرد؛ بهخاطر القای مکرر بحث ولایت».
ما در نظام تربیتی خودمان از این نکته محروم هستیم؛ فهرستی از آموزهها نداریم که در اثر القاءات نسبتاً متمرکز، اینها را به خورد شخصیت متربی داده باشیم؛ طوری که بعد از مدتی یک اعتقاد راسخ و پایدار پدید آورده باشیم.
به بیان دیگر بر اساس تجربه متراکم بشری تحول و تربیت انسان نیازمند تمرکز ذهنی و روانی است. بدون این تمرکز امکان تحول شخصیت وجود ندارد و ارادهای شکل نمیگیرد. پراکندهکاری و تشتت خاطر مانع تحول پایدار است؛ یعنی تا هنگامی که انسان بر یک موضوع اهتمام نکند و مدت زمانی نسبتاً طولانی بر آن متمرکز نگردد، از برکات آن بهرهمند نمیگردد. با این تمرکز، شکاف عمیق میان علم و عمل تا حدودی پر خواهد شد.
بنابراین اگر بخواهیم کسی را تحول بخشیم، نباید یک فهرست بلندبالا از خوبیها و بدیها پیش روی او قرار دهیم و ذهن او را به همه آن فضایل و رذایل معطوف سازیم؛ بلکه باید همّ و غمّ او را روی یک موضوع متمرکز سازیم. مربی باید در زمانی نسبتاً طولانی برای جا انداختن یک صفت، درونی ساختن یک ویژگی یا عادی ساختن یک رفتار بر آن اهتمام کند و به صورتهای مختلف یا در قالبهای گوناگون بدان حساسیت نشان دهد. به تعبیر دیگر شخص باید مدتزمان قابل توجهی در حال و هوای آن موضوع اقامت کند و منزل گزیند تا از آن بهره برد؛ زیرا اگر این فرآیند چند مرحلهایِ مستمر، کامل نشود اثر پایداری پدید نخواهد آمد.
پس نقطه تمرکز فعالیتهای تربیتی موضوعی است که روی آن ـ به امید ایجاد تحولی پایدار ـ تأکید و تبلیغ ویژه مینماییم؛ بهصورتی که تمام همّ و غمّ و فکر و ذکر مخاطب، به آن معطوف و ذهن او بدان کاملاً مشغول گردد و در خلوت و جلوت و خواب و بیداری بدان بیندیشد و بدان دل دهد. این تمرکز نیازمند یک فعالیت روانی مستمر ـ شبیه یک تبلیغات گسترده ـ است تا ذهن و جان شخص، بهکلی بدان معطوف و پذیرای تحول شود. با یک بار بیل زدن چشمهای نخواهد جوشید؛ باید این عمل آن قدرتکرار شود تا نتیجهای حاصل آید. این قانون، حاصلِ ضرب دو اصل تدریج و استمرار در تربیت و مبتنی بر نیاز تحول به عمل و زمان است. بر اساس این نگاه بدترین آفت و بزرگترین مانع رشد، تنوعجویی است. «تنوعجویی» نقطة مقابل تمرکز است و اجازه نمیدهد که ذهن و دل انسان، بهرهی خود را از یک موضوع بهصورت کامل دریافت کند. نوگرایی و تنوعجویی باعث میشود که متربی حوصلهی لازم برای فراگیری را به خرج ندهد و از دشواری تکرار و عمل بگریزد. در واقع تنوعجویی و نوگرایی ارضای یک شهوت است که انسان را از جدیت در تحول بازمیدارد.
به این موضوع از نگاهی بالا و در سطحی کلان نیز میتوان نظر انداخت. اگر ابعاد تحول را گسترش دهیم و تحول را از حیطه افراد به دایرهی جوامع بکشانیم، اصلاح اجتماعی و جامعهسازی نام میگیرد. برای اصلاح جامعه، جریانسازی فرهنگی و تحول اجتماعی چه باید کرد؟ این تمرکز و تأکید مستمر برای تحول انسانها در سطح جامعه نیز ضروری است. اگر نهادهای فرهنگساز و رسانههای مؤثر، هر یک آهنگی بنوازند و به سویی دعوت کنند، مخاطب، دانستههای فراوانی خواهد افزود؛ اما تحول عملی پایداری در شخصیت خود نخواهد دید. تحول و تربیت، حاصل یک عملیات گسترده است که توجه ویژه و فراگیر پدید آورد، دغدغه مشترک جاری ایجاد کند و به تعبیر امروزین، موضوع خود را به گفتمان غالب مبدل سازد.
بسامد استعمال یک واژه و نرخ فراوانیِ کلمات، نشان از تراکم دغدغههای شخص یا جامعه در یک نقطهی خاص دارد و نوع حساسیتها و تمرکزها را نشان میدهد. این پرگفتن و مدام توجهدادن، ممکن است ذهن را اشباع نکند و به اقناع منطقی یا برهانی نیانجامد؛ اما باور قلبی و قانعسازی روانی پدید میآورد؛ یعنی هرگاه موضوعی را مورد تأکید و تکرار و توجه مستمر قرار دهیم، غیرقابل خدشه و چیزی شبیه بدیهی تلقی میشود و به آستانهی عمل و اراده نزدیک میگردد.[۱] این عملیات روانی همان است که ایزوتسو ـ محقق قرآنپژوه ژاپنی ـ در فرهنگسازی قرآنی و تغییر مناسبات عصر جاهلی در قرآن کریم یافته و نشان داده است.
هدف راهبردی؛ محور و کانون تربیت
اکنون که دانستیم امر تحول انسان و پدیدآوردن ویژگیهای پایدار در شخصیت او نیازمند صرف زمان و انرژی فراوان است و با صدور یک بخشنامه یا ایراد یک سخنرانی حماسی به سرانجام نمیرسد، لازم است در هزینه کردن این نیروی انسانی دقت کافی بهعمل آید و این همه تمرکز و تأکید و اهتمام، خرج موضوع شایسته و درخوری شود تا بازده و بهرهی بیشتری بهدست آید. مربی باید در صرف انرژی ارزشمند خود بخل ورزد و نیروی گرانبها و مغتنم خود را برای یافتن اهداف کوچک هرز ندهد و امکانات محدود و فرصتهای کوتاه خود را صرف امور درجه دو نگرداند. ضروری است که فعالیتهای سازندة تربیتی بر مداری متمرکز شود که جایگاه ویژهای در وجود انسان داشته باشد و با تحول و تغییر آن، جابهجایی عظیمی در شخصیت او رخ دهد. این نقطة کانونی و کلیدی و مرکز ثقل فعالیتهای تربیتی کجاست؟ اگر بخواهیم یک تحول مؤثر ـ در جان خود یا متربیان خود یا جامعة انسانی ـ ایجاد کنیم، مهمترین و مقرون بهصرفهترین اقدام چیست؟ این حرکت را بر مدار چه محوری باید نهاد؟
این سؤال را به زبان دیگری بیان میکنیم. اگر امکانات ما برای برقراری ارتباط تربیتی محدود باشد و ما بخواهیم در کمترین زمان و با صرف کمترین توان، بیشترین تأثیر تربیتی را ایجاد کنیم، باید چگونه عمل کنیم؟ مثلاً اگر مدیران مدارس علمیه، دولت، رسانهی ملی یا نهاد دیگری مصمم باشند عمیقترین تحول فرهنگی را در جامعه پدید آورند یا در زمینهی تربیت نسل جوان اقدامی اساسی انجام دهند، باید اهتمام و امکانات خود را در کدام نقطه متمرکز کنند؟ بر اساس نظر اندیشمندان و مفسران بزرگ قرآن کریم، نقطه کانونی تربیت اسلامی، ایجاد روح توحید در جانها و جوامع است.
اینکه می فرمایید توحید باید محوریت کار باشد به چه معنی است؟
علامه طباطبایی(ره) میفرماید: قرآن كريم… كتابى است مشتمل بر برنامه كامل زندگى جهان انسانى و اگر به دقت كنجكاوى شود، اين برنامهی وسيع و پهناور كه هرگوشه و كنار اعتقادات و اخلاق و اعمال بيرون از شمار انسانيت را فراگرفته و به تمام دقايق و جزیيات آن رسيدگى مىنمايد… اساس اين برنامه وسيع، گراميترين كلمه حقه ايمان به خداى يگانه، قرار داده شد و همهی اصول و معارف از «توحيد» استنتاج گرديده است و از آن پس پسنديدهترين اخلاق انسانى از اصول معارف استنتاج و جزو برنامه شده است و نیز از آن پس كلّيات و جزیيات بيرون از شمار اعمال انسانى و اوضاع و احوال فردى و اجتماعى بشر، بررسى و وظايف مربوط به آنها كه از يگانهپرستى سرچشمه مىگيرد تنظيم گشته است. در آيين اسلام ارتباط و اتصال ميان اصول و فروع به نحوى است كه هر حكم فرعى از هر باب باشد، اگر تجزيه و تحليل شود به همان كلمه توحيد برمىگردد و كلمه توحيد نيز با تركيب همان احكام و مقررات فرعى حاصل مىشود. اسلام دين توحيد است و تمامى فروع آن به همان اصل واحد برمىگردد و آن اصل واحد است كه در تمامى فروع دين منتشر شده است.
منظور از نقل این مطلب این بود که توحید، منشأ همه مسایل بعدی است؛ اگر ما بتوانیم این معنا را در روح و جان طلبه نهادینه کنیم، طلبه در هر جایی باشد با پشتوانه توحیدی میتواند برنامههای خود را پیش ببرد و در عرصه فردی توحید بندگی خود را میآفریند و در عرصه اجتماعی اثرات توحید، ساختن جامعه و تمدن اسلامی بر پایه آموزههای اسلامی است.
آنچه من از فرمایشات حضرتعالی استنباط کردم تأکید ویژهای بر گفتمانسازی وجود دارد در این زمینه هم توضیح بفرمایید؟
اگر فرهنگ را به معنی اندیشه، ذهنیت، پسند و رفتار مشترک جمعی از مردم بگیریم، در واقع گفتمان جلوهای از فرهنگ یک جامعه است. گفتمان يك جامعه مثل هواست، همه تنفسش ميكنند؛ چه بدانند، چه ندانند؛ چه بخواهند، چه نخواهند. گفتمان يعنى يك مفهوم و يك معرفت در برههاى از زمان در يك جامعه همهگير شود. آنوقت، اين مىشود گفتمان جامعه. کارکرد فرهنگ و گفتمان حیرتانگیز و عظیم است. وقتى يك فضاى گفتمانى بهوجود آمد، همه در آن فضا فكر ميكنند؛ همه در آن فضا جهتگيرى پيدا ميكنند، همه در آن فضا كار ميكنند.
از همین جاست که ضرورت گفتمانسازی نیز خود را نشان میدهد. اين گفتمانسازى براى چيست؟ براى اين است كه انديشهى دينى، معرفت دينى در مخاطبان، در مردم، رشد پيدا كند.
انديشهى دينى كه رشد پيدا كرد، وقتى همراه با احساس مسئوليت باشد و تعهد باشد، عمل بهوجود مىآورد و همان چيزى ميشود كه پيغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحيح، معرفت صحيح، در مواردى بيدارباش، در مواردى هشدار. در دنيایى كه اساس كار دشمنان حقيقت بر فتنهسازى است، اساس كار طرفداران حقيقت بايست بر اين باشد كه بصيرت را، راهنمایى را، هرچه ميتوانند برجستهتر كنند.
نکتۀ مهم اینجاست که هر فرهنگ و بهویژه هر گفتمانی، دارای تأثیرات جدی تربیتی است. اگر این گفتمان، گفتمان پیشرویی باشد، طلبهها را به شخصیتهایی پیشتاز در آیندۀ جامعه (بلکه امروز آن) تبدیل میکند.
ایجاد یک گفتمان راقی – حتی در یک جمع محدود – با تلاشهای پراکنده و اصرارهای ناتمام ممکن نخواهد بود. نکتهی اول این است که باید گفتمان را بشناسیم؛ دوم اینکه آن را هدف بگیریم؛ سوم اینکه محتوای بلندی برای تبدیل کردن به گفتمان در نظر بگیریم؛ چهارم اینکه برای تبدیلشدن آن به گفتمان بهصورتی منسجم و برنامهریزی شده عمل کنیم. اين، با كارهاى جدا جداى برنامهريزى نشده، حاصل نخواهد شد؛ اين كار به برنامهريزى و كارِ فعال احتياج دارد.
ما باید هم خودمان هم مدیران را در میدان گفتمانسازی وارد کنیم؛ حضرت آقا نیز روی این مسأله بسیار مطالبه دارند؛ از خلق اندیشه و خالی کردن اندیشه به اصطلاح گفتمان اصیل انقلاب اسلامی؛ چون انبوه سخن نمیتواند گفتمان باشد؛ شما باید یک سخنی را با دوسه دال مرکزی اینها را باید تبدیل به گفتمان بکنید.
برای گفتمانسازی و تمرکز بر روی یک هدف تربیتی نمیتوان به برنامههای رسمی اکتفا کرد. برای ساماندادن به یک اقدام موفق گفتمانسازانه باید به ذهن و زندگی مخاطب بپیچیم و در قالب قواعد تعامل تربیتی تقریباً آن را سراسیمه بمباران کنیم؛ در نشست و برخاست، در سخن و در سکوت و در مهر و در قهر (البته با تحفظ کامل بر قواعد تعامل تربیتی).
اگر این موضوع بهعنوان یک قاعده پذیرفته شود، باید بهدنبال ظرف مناسب برای آن باشیم. طبع بشر پیچیدهتر از آن است که با استفاده از قالب عملیات منظم به این مقصود دست یابیم. این قاعده ما را از محدودهی رفتار رسمی و محدود آموزشی ـ تربیتی به دایرهای فراتر میخواند. لازم است همهی ظرفیتهای محیط تربیتی را برای القای آن هدف استخدام کنیم و این اهداف را در همهی مجاری آن جاری کنیم.
ثمین
لفاظی و سخن گفتن فاقد محتوای درست و کاربردی رو ننه جون من هم بلده مباحثات جان.