مباحثات

رسانه فکری تحلیلی حوزه و روحانیت
علی‌اشرف فتحی
علی‌اشرف فتحی

آیت‌ﷲ شیخ حسین حقانی زنجانی؛ متولی مدرسه حقانی قم و فرزند مؤسس این مدرسه روز سه‌شنبه ۲۵ تیرماه در سن ۸۵ سالگی درگذشت. مرحوم شیخ حسین حقانی، خود نیز از فعالان حوزوی نیم قرن اخیر بود و مقالات متعددی از وی در نشریات حوزوی منتشر شده که می‌تواند نمایانگر دغدغه طلاب و روحانیون دوره معاصر باشد. او که در سال‌های پس از انقلاب به عضویت در هیأت علمی دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا نیز درآمده بود، دوره ابتدایی تحصیلات کلاسیک را در زنجان آغاز کرد و پس از آنکه پدرش بر اثر فشارهای حاکمان حزب دموکرات آذربایجان علیه اقشار مذهبی مجبور به مهاجرت همیشگی از زنجان شد، حسین حقانی نیز دوره دبیرستان را در تهران گذراند.

مرحوم حقانی در زندگینامه خود نوشته که پدر تاجرش مایل بود این فرزندش همچون پدران و اجدادش که ساکن روستای مجتهدپرور خوئین زنجان بوده‌اند، در سلک روحانیت درآید و عالم دینی شود. حسین حقانی از ۱۷ سالگی و از سال ۱۳۳۰ وارد حوزه علمیه قم شد. او در دوران طولانی تحصیلات حوزوی، در جلسات درس فقهایی چون آیات عظام بروجردی، خمینی، شریعتمداری، داماد و میرزا هاشم آملی شرکت کرد که بیشترین استفاده او، حضور ۲۳ ساله در درس خارج فقه مرحوم آیت‌ﷲ سید کاظم شریعتمداری بوده است.

هشت سال از طلبگی شیخ حسین حقانی می‌گذشت که پدرش حاج علی حقانی (۱۳۶۲-۱۲۷۶) تصمیم گرفت مدرسه‌ای برای طلاب قم بنا کند. ابتکار این تاجر نیکوکار زنجانی مورد استقبال آیت‌ﷲ‌العظمی بروجردی واقع شد و او در آخرین سال حیات به همراه مرحوم آیت‌ﷲ سید احمد شبیری زنجانی به بازدید این مدرسه نیمه‌کاره آمد و از آقای حقانی اعلام حمایت کرد. حاج علی حقانی همچنین زمینی را در اختیار آیت‌ﷲ مشکینی قرار داد تا مدرسه الهادی را در آنجا بسازد.

این مدرسه پس از وفات آقای بروجردی با نام «منتظریه» افتتاح شد و شیخ حسین حقانی نخستین مدیر آن بود‏[۱]‎ . مدتی نیز محمد مجتهد شبستری؛ نواندیش دینی معاصر مدیریت مدرسه را بر عهده داشت و سرانجام به پیشنهاد شیخ حسین حقانی، مدرسه در اختیار آقایان بهشتی و قدوسی قرار گرفت تا با نظم مورد نظر آنان پیش برود و طلاب با دانش‌های روز نیز آشنا شوند.

مرحوم آیت‌ﷲ حقانی در کنار نقش‌آفرینی در مدرسه پدر که از همان زمان به نام خانوادگی آنها شهرت یافت، در نشریات حوزوی آن روزگار نیز قلم می‌زد و با فعالان فرهنگی قم ارتباط داشت. یکی از نخستین تجربه‌های نویسندگی وی در جریان همکاری با تیم مؤلفان کتاب «زن و انتخابات» در زمستان سال ۱۳۳۹ شکل گرفت و او به همراه آقایان مکارم شیرازی، محمد مجتهد شبستری، علی حجتی کرمانی، عباسعلی عمید زنجانی و زین‌العابدین قربانی در دفاع از فتاوای فقهایی که فعالیت سیاسی و اجتماعی زنان را بر خلاف شرع می‌دانستند، قلم زد. در آن زمان شیخ حسین حقانی طلبه‌ای ۲۶ساله بود. همچنین یکی از نخستین نوشته‌های مطبوعاتی او گزارشی است که در ۳۰ سالگی از کتاب «چگونه پدر خوبی باشید؟» نوشت؛ کتابی که اولیور اسپرجن انگلیش نوشته و ربیع مشفق همدانی به فارسی ترجمه کرده بود. آقای حقانی در این گزارش برای بیان مفاسد اجتماعی فرهنگ غرب به کتاب «زن و انتخابات» ارجاع داده است‏[۲]‎ .

نوشته‌های مطبوعاتی آقای حقانی از دهه چهل تا اواخر دهه هشتاد شمسی به طور منظم ادامه داشت و در این نیم قرن، مقالات مختلفی درباره نگاه اسلام به تاریخ، فقه، حقوق، فلسفه، اقتصاد و روانشناسی نوشت که بیشتر آنها در مجله «درس‌هایی از مکتب اسلام» منتشر شده است. او طبق عادت مألوف حوزویان فعال در عرصه کتاب و مطبوعات، نیم‌نگاهی به فلسفه غرب هم داشت و در نقد آرای فلاسفه‌ای همچون کانت از منظر اسلامی مقالاتی نوشته است. او البته دغدغه‌های هر دوره را در مقالات خود در نظر می‌گرفت؛ اگر اغلب مقالات او در دهه چهل و پنجاه در دفاع از نهاد خانواده نوشته شده است، در دهه‌های پس از انقلاب با توجه به نیازهای جدید، از اقتصاد و روانشناسی اسلامی می‌نوشت و حتی نقد غلو شیعی را از نظر دور نمی‌داشت‏[۳]‎ .

آقای حقانی که سال ۱۳۳۹ جزو نویسندگان کتاب «زن و انتخابات» بود و در آن، فعالیت سیاسی و اجتماعی زنان را زمینه‌ساز فساد اخلاقی می‌دانست، در تیرماه سال ۱۳۵۸ طی مقاله‌ای با عنوان «مسائل زنان در جمهوری اسلامی» با اشاره به سخنان تحقیرآمیز محمدرضا شاه علیه زنان، از فعالیت سیاسی و اجتماعی زنان در جریان پیروزی انقلاب اسلامی تمجید کرد و نوشت: «اما [درباره] شرکت فعالانه زنان در امور اجتماعی و اداره کشور باید گفت که در قوانین اسلام، برای نمونه قانونی دیده نمی‌شود که زنان را محبوس و زندانی در خانه بداند و از خروج زن از خانه و شرکت در امور اجتماع صریحا منع کند و لزوم پوشش برای زنان (حجاب) در مقابل مردان و عدم اختلاط با آنان هرگز چنین مفهومی ندارد … اسلام نه تنها شرکت زنان را به طور معقول در مراسم دسته‌جمعی ممنوع نکرده، بلکه در پاره‌ای از موارد نیز واجب نموده است، مانند حج …»‏[۴]‎ .

تغییر فتوای فقها درباره فعالیت سیاسی و اجتماعی زنان، در این مقاله مرحوم آیت‌ﷲ حقانی نیز به چشم می‌خورد. او که در جوانی علیه حق رأی زنان نوشته بود، در این مقاله می‌گوید: «اما از حیث دخالت در اداره امور کشور، زن نیز حق رأی دادن و حق رأی گرفتن دارد. چنان‌که امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران این مسأله را به صراحت بیان فرمود و در رفراندوم اخیر نیز مورد عمل واقع شد و سایر مراجع نیز آن را تأیید نمودند و با این رفراندوم، زنان به عنوان نیمی از جمعیت ایران فعالانه حضور  و سهم خویش را در انقلاب و نحوه اداره کشور با جدیت و علاقه فوق‌العاده‌ای نشان دادند، و نیز زنان می‌توانند در احزاب اسلامی که بهترین ضامن و پشتوانه جمهوری اسلامی است فعالانه شرکت کنند»‏[۵]‎ .

مرحوم حقانی در ادامه این مقاله کوشیده به برخی شبهات درباره تبعیض‌آمیز بودن احکام اسلام به زیان زنان پاسخ دهد و از عادلانه بودن این احکام دفاع کند.

با این حال نام حقانی و مدرسه حقانی در چند دهه اخیر با جنجالی‌ترین رخدادهای سیاسی و قضایی گره خورده است. پس از آنکه مدیران این مدرسه (بهشتی و قدوسی) به عنوان نخستین سران دستگاه قضایی جمهوری اسلامی منصوب شدند، برخی از طلاب این مدرسه همچون روح‌ﷲ حسینیان، سید ابراهیم رئیسی، علی رازینی، مصطفی پورمحمدی، محسنی اژه‌ای، حسینعلی نیّری و محمدی ری‌شهری نیز شغل قضاوت را بر ادامه تحصیلات حوزوی ترجیح دادند و به تبعیت از مدیران خود وارد سیستم قضایی شدند؛ به‌گونه‌ای که نام مدرسه حقانی نیز به عنوان مرکز تربیت این قضات جنجالی و مهم در تاریخ معاصر ایران ماندگار شده است.

همچنین ماجرای اختلافات شدید دکتر بهشتی و آقای مصباح یزدی بر سر افکار دکتر علی شریعتی نیز در سال ۱۳۵۶ در مدرسه حقانی رخ داد. این دو که استادان مهم این مدرسه بودند، مورد حمایت دو طیف از طلاب موافق و مخالف شریعتی قرار داشتند و سرانجام وزنه دکتر بهشتی که مدیریت مدرسه را نیز بر عهده داشت، سنگینی کرد و آقای مصباح مجبور شد به همراه طلاب مخالف شریعتی از مدرسه حقانی خارج شود.

مدرسه حقانی در اوایل دهه شصت و پس از ترور آقایان بهشتی و قدوسی و درگذشت حاج علی حقانی، اختلاف و انشعاب مهم دیگری را نیز تجربه کرد و برخی اعضای هیأت امنا و استادان آن همچون آقایان شیخ احمد جنتی، مرحوم مشکینی و شیخ یوسف صانعی به خاطر اختلافات مدیریتی با شیخ حسین حقانی از این مدرسه کناره گرفته و مدرسه جدیدی به نام «شهیدین بهشتی و قدوسی» تأسیس کردند که در این سه دهه با نام مدرسه شهیدین از مدارس مهم حوزه قم بوده است.

مرحوم حقانی زنجانی در این سال‌ها علاوه بر سرپرستی مدرسه حقانی و تدریس و اقامه نماز جماعت در آن، به تدریس در دانشگاه‌های تهران و الزهرا می‌پرداخت و به نوشتن مقالات و تألیف کتب ادامه می‌داد. هرچند مدرسه حقانی در این دو دهه فضای متفاوتی داشت که چندان با سلیقه و منش متولی آن همسو نبود و او نیز البته ترجیح می‌داد چندان در اداره مدرسه دخالت نکند. درگذشت او پایان نیم قرن تکاپوی یک روحانی فعال است که می‌کوشید همپای تحولات زمان پیش برود و به تربیت طلاب آشنا به دانش‌های روز همت بگمارد. راه مرحوم حقانی پس از انقلاب با شدت و کثرت بیشتری در مدارس و مؤسسات حوزوی پیگیری شد، به‌گونه‌ای که او به حاشیه رفت و کمتر طلبه‌ای او را می‌شناسد و نامی از او شنیده است.

پانوشت‌ها

  1. گفتگو با مجله شاهد یاران، شماره ۳۸، دی ۱۳۸۷، ص ۴۶ [⤤]
  2. درس‌هایی از مکتب اسلام، سال ششم، شماره سوم، دی ۱۳۴۳، ص ۳۸ [⤤]
  3. حکم غلات از دیدگاه اسلام، مجله درس‌هایی از مکتب اسلام، شماره ۳۹۶، اسفند ۱۳۷۲، ص ۳۷ [⤤]
  4. مجله درس‌هایی از مکتب اسلام، شماره ۲۲۰، تیر ۱۳۵۸، ص ۵۴ [⤤]
  5. همان، ص ۵۶ [⤤]

رده‌های مرتبط

دیدگاه‌ها

  1. ناشناس 

    من هم ایشان را نمی شناختم و تنها شناخت من خاطره این طلبه است که در زیر می آورم ، این طلبه در خاطرات خود گفته است که کل درس های پایه پنجم حوزه مدرسه حقانی را دوباره ناچار شده است بخواند و امتحان بدهد زیرا تمامی نمرات دروس پایه پنجم حوزه مدرسه حقانی توسط مدیران مدرسه حقانی حذف شده است زیرا مدیران مدرسه حقانی به دلیل اختلافی که با این طلبه پیدا کرده بودند تمامی نمرات درسی او را حذف کرده و هیچ نمره ای را به او تحویل ندادند و او ناچار شد کل پایه پنجم حوزه را مجدداً تحصیل کند و امتحان دهد.

    +++++++++++

    به جاي روزي چهار درس و چهار مباحثه، هر روز پنج كلاس مي‌رفتم و هفت مباحثه داشتم. دروس هدايه و صمديه را كه در نحو است، روزي دو بار مباحثه مي‌كردم، در دو گروه متفاوت. از نماز صبح تا يازده شب در كلاس و بحث بودم، با جدّيت تام. و البته اين روال در تابستان نيز ادامه پيدا كرد … پيش از آغاز سال سوم … به اتاق مدير رفتم، پيش از آن‌كه ايشان سخن بگويد، چهل و پنج دقيقه صحبت كردم و از اشتباهاتش و اين‌كه حوزه علميه مانند دبيرستان نيست كه با طلاب اين‌گونه رفتار مي‌كنيد… ايشان نيز يك‌ربع جواب داد و اين ملاقات تمام شد. سال بعد به مدرسه شهيد حقاني، روبه‌روي حرم، آن‌سوي رودخانه منتقل شدم!
    ورودم به حقاني با ناملايماتي همراه بود، نگاه مسئولين مدرسه به يك اخراجي هميشه ناملايم است. اما به يكي دو ماه نكشيد كه فعاليت شديدم در درس سر زبان‌ها افتاد، مدير آمد و حسابي تقدير و تشكر، يادم هست هر كدام از طلبه‌ها را كه مي‌ديدم،‌ مي‌گفتند مثلاً فلان جا بوديم و با مدير صحبت مي‌كرديم و ايشان از تلاش و كوشش تو مي‌گفت. و من اين حرف‌ها را به چيزي نمي‌گرفتم، چه كه بايدي را مي‌جستم كه در آن‌جا نيز نبود!
    دو سال كه گذشت، ورق برگشت، روزي در اتاق مسئولان مدرسه به جهت كاري رفته بودم، طلبه‌اي گواهي تحصيلي براي شركت در كلاس كامپيوتر سازمان نور براي استفاده از تخفيف ويژه طلاب مي‌خواست، مسئول محترم مي‌فرمود: «طبق آئين‌نامه ما نمي‌توانيم به شما گواهي دهيم». پابرهنه دنباله حرفش را گرفتم: «اتفاقاً بنده آئين‌نامه را مطالعه كرده‌ام، طبق آن شما بايد به ايشان گواهي دهيد». ظلم آشكاري بود اگر به او گواهي نمي‌دادند و ياد داشتم كه نبايد با ظلم مدارا كرد. مسئول برگشت و پرسيد: «مگر شما وكيل آقا هستيد؟». من هم كه ديگر با زير و بم طلبگي گره خورده بودم، رويم را برگرداندم و پرسيدم: «آقا رضا من را وكيل مي‌كني؟»، طلبه بنده خدا بلافاصله گفت: «بله». با لبخندي به مسئول پاسخ دادم: «بله، بنده وكيل ايشان هستم و شما بايد به ايشان گواهي دهيد». مسئول سرش را پايين انداخت و گواهي را نوشت و تحويل داد. من نيز خرسند شدم از اين‌كه ظلمي را شكستم و خوشحال كه او چنين راحت حجّت مرا پذيرفت. فرداروز مدير در حياط مدرسه مرا صدا زد، نزدش كه رفتم گفت: «شما ديروز دفتر مدرسه را متشنّج كرده‌ايد! اين كار شما درست نبود». آناً دانستم كه راحتي ديروز به اميد ناراحتي امروز بوده كه زود فرارسيد. با احترام كامل سال پنجم حوزه را به مدرسه امام باقر، عليه‌السلام، رفتم!

    «برهان شفاي بوعلي» را در اين سال‌ها از استادي درس گرفتم. مفصل‌بحثي در منطق است، ذات و ذاتي و مانند آن. دو سال طول كشيد. دوستان بزرگواري كردند و يك‌سال نمرات بنده را صرف نظر كردند، به مركز مديريت شكايت بردم و كميته انضباطي تشكيل شد و حكم داد كه مدرسه نمرات پايان سال را براي امور مدارس ارسال نمايد تا ثبت شود، ولي وقتي حكم كميته انضباطي را آوردم، مسئولين مدرسه حقاني فرمودند نمرات شما ديگر موجود نيست، گفتم برگه‌هاي امتحاني، فرمودند ما برگه‌ها را نگه نمي‌داريم، برگه‌ها را معدوم كرديم. گفتم آن ليست نمرات كه به ديوار مدرسه زديد كه نمرات من نيز همه هجده و هفده در آن نوشته بوديد، آن را نداريد؟ فرمودند: «نداريم» و مي‌دانستم از ضعف ايمان‌شان است كه دروغ مي‌گويند و گرفتار كينه‌هاي ديروزند. دادي بر سرشان زدم. مدير بنده را به آرامش دعوت كرد و گفت: «آقاي موشّح، به خاطر چند نمره اين‌طور بي‌تقوايي مي‌كنيد؟! من خودم پنج تا بيست به شما مي‌دهم!» عرض كردم نه بيست‌هاي شما را مي‌خواهم و نه نمرات خود را. غرض امتحان شما بود كه مردود شديد، ياعلي گفتم و آمدم بيرون و ديگر بدان‌جا نرفتم. هر چه مدرسه در قم بود گشتم، چند هفته از سال تحصيلي گذشته بود و ديگر جايي طلبه قبول نمي‌كرد. دير به من خبر دادند كه ديگر طلبه حقاني نيستم، دو سه هفته‌اي در حقاني كلاس رفته بودم، در سال پنجم و تازه به من خبر دادند كه شما طلبه ما نيستي و حجره مرا گرفتند. مدتي شب‌ها در كلاس درس بيتوته مي‌كردم، تا مدرسه جديدي پيدا كنم و حجره‌اي بگيرم. از كرماني‌ها و رسالت و الهادي و صدوقي و هر جا كه فكرش را بكني، يك هفته فقط مي‌گشتم. هيچ مدرسه‌اي جا نداشت، طلبه‌ها خيلي زياد شده بودند و همه مدارس پر بود. يكي از دوستان، مدرسه امام باقر، عليه‌السلام، را معرفي كرد. مدير بسيار فهميده‌اي داشت، ايشان مرا پذيرفت. دو سال نيز در آن‌جا بودم و اين‌بار ديگر دانسته بودم نبايد در درس عجله كنم. چهارسال تلاش كرده و به جاي چهار درس، هر سال روزي پنج درس رسمي خوانده بودم، تا زودتر مقدمات و سطح را تمام كنم، بروم درس آقايان مراجع. ولي حالا كه توانسته بودم در چهار سال، پنج پايه حوزه را تمام كنم، اتفاقي افتاد كه دوباره به همان پايه برگشتم، حذف نمرات يك سال درسي! با همه وجود درك كردم كار دست خداوند است و اوست كه همه امور را در دست دارد. بايد نظر او را جلب كرد و حمايت او را داشت، وگرنه به لحظه‌اي يك عمر زحمات انسان بر باد است!

    منبع:

    http://movashah.id.ir/fa/index.php?w=seminary

  2. علیرضا 

    سلام
    در بعضی از جاهای مقاله مربوط به مرحوم‌حقانی
    بنطر میرسد بین متولی و بانی یا موسس اشتباه شده است.
    بعضی جاها مراجع ضمیر
    قاطی شده است.
    معلومم نشد کجا رویه مرحوم‌حقانی با رویه مرحوم‌حقانی منطبق نبوده!!

پاسخ دهید