آیتﷲ محمدتقی مدرسی از مخالفان ورود فلسفه به تفکر دینی است. وی بر این باور است که حکمت اهل بیت(ع)، مؤمنان را از دیگر دستاوردهای اندیشهای بینیاز میکند. علاوه بر این، فلسفه و عرفان در نظر ایشان، به گمراهیهایی میانجامد؛ از همین روست که ورود به فلسفه را توصیه نکردهاند و از آن بازداشتهاند.
آیتﷲ مدرسی کتابی با عنوان «اصول حکمت اسلامی و فلسفههای بشری» نوشته و در آن به بررسی و انتقاد اندیشههای فلسفی پرداخته است. انتقاد بر فلسفه در این اثر، به نقد و خردهگیری بر فیلسوفان شهیر اسلامی نیز کشیده شده است. سهروردی از جمله افرادی است که مورد طعن آیتﷲ قرار گرفته است.
وی در نقدی که بر شیخ شهابالدین سهروردی میکند، او را متأثر از سه شخصیت میداند؛ افلاطون، زرتشت و هرمس. این سه، اثرات زیادی بر شیخ اشراق نهادهاند. آیتﷲ مدرسی با نقد این اثرپذیری سهروردی، در مورد شخصیت هرمس میگوید: «هرمس در نظر خیلیها حتی تاریخنگاران، چهرهای تقریباً ناشناخته دارد، تا جایی که برخی از مسلمانان ادعا کردهاند که هرمس همان ادریس پیامبر است، ولی این ادعا کاملاً به دور از حقیقت است؛ زیرا اندیشههای هرمس از اندیشههای ادریس پیامبر فاصله بسیار دارد و در نتیجه با اندیشههای قرآن کریم که به سهم خود بازگوکننده اندیشههای همه پیامبران است ناهمسوست. این نظیر ادعای آن جماعتی است که افلاطون را پیامبر دانستهاند که این نیز خطای بزرگی است؛ زیرا اندیشههای افلاطون از اندیشههای آمده در قرآن کریم به دور است». (۱)
آیتﷲ مدرسی در نقد اثرپذیری سهروردی از دیگر مبانیِ غیر اسلامی تأکید میکند که اندیشههایی که شیخ اشراق تحت تأثیر آن قرار گرفته از خلال پارهای از عبارتهای کتاب او آشکار میشود که میگوید: «در ایران باستان، اُمتی میزیستهاند که از سوی خداوند اداره میشد. و حکیمان برجسته آن اختلاف کلی با مجوس داشتهاند و من ریشههای والای اعتقادات ایشان را که همان اصالت نور است نگاشتهام و تجربیات افلاطون، آنها را تا مرحله شهود، کمال بخشیده است و این در کتاب من با عنوان «حکمة الإشراق» آمده است و هیچ کس در این کار بر من پیشی نگرفته است». (۲)
آیتﷲ مدرسی سپس عنوان میکنند که از این سخن به روشنی پیداست که این شخص از رسالت اسلام گذر کرده و با ایرانیان کهن ارتباط برقرار کرده است. (۳)
آیتﷲ مدرسی، تأثیرپذیری سهروردی از فلسفهٔ یونان را نیز مورد طعن قرار میدهد و اینگونه میآورد: «این شخص در برابر فرهنگهای یونان باستان، خودباخته بوده است. ما میتوانیم از خلال نوشتههای او بر حقیقت و طبیعت این بُعد از شخصیت سهروردی آگاهی مییابیم». (۴)
وی حتی بر اطلاق عنوان «شهید» به سهروردی خرده میگیرد: « هنگامی که میبینیم یکی از نویسندگان معاصر کتابی درباره سهروردی مینگارد و او را «فیلسوف شهید» مینامد و به تفصیل پیرامون شخصیت او داد سخن میدهد، در حالی که بر اساس اعتراف خود سهروردی میدانیم او اندیشههای خویش را از هرمس، زرتشت و افلاطون ستانده به طرح این پرسش میپردازیم که چگونه او میتواند در راه اسلام شهید شده باشد در حالی که شهدای اسلام، کسانی هستند همچون زید، یحیی بن زید، محمد بن ذی النفس الزکیه، برادر او ابراهیم، فرزندان عبدﷲ بن حسن، حسین شهید فسخ و دیگران که درخت اسلام را با خون خویش آبیاری کردند. ولی هیچ نوشتهای دربارهٔ آنها نمییابیم. صرف نظر از اینکه به این شهدا طعنه نیز زده میشود و اجتهاد آنها در راه اقامه حقوق و طلب رضای آل محمد(ص) مورد نکوهش قرار میگیرد». (۵)
درباره سهروردی و مواجههٔ آیتﷲ مدرسی با اندیشههای وی نکاتی به نظر میرسد:
اولاً: سهروردی در جایجای آثار خود، التزام خود را به مبانی اسلامی نشان داده است. او وقتی از حکمت نورانی دم میزند، به آیهای از قرآن کریم استناد میکند: «ﷲ نور السموات و الأرض مثل نوره کمشکاة» (نور ۳۵) وقتی که سخن از نور میشود و خود را زندهکنندهٔ حکمت نوریه میداند نیز استناد او به آیهٔ قرآنی است که میگوید: «قد أحیینا حکمتهم النوریة الشریفة». مراد او حکمت نورانی است که در قرآن بر آن تأکید شده است. (۶)
ثانیاً: در نظر سهروردی، دستیابی به حکمت نوری، جز با فرامین دینی امکانپذیر نیست. سهروردی بر این دستورات دینی تأکید دارد و اسلوب دینی را برای نیل به این مهم مورد تأکید قرار میدهد. وی بر روزهداری،(۷) ذکر (۸) و کمخوابی (۹) با تمسک به شیوههای دینی تأکید دارد.
ثالثاً: سهروردی بر حضور پیر و مرشدی که آدمی را راهبری کند و تعلیمات دینی را به وی آموزش دهد نیز تأکید فراوان دارد. وی در رساله «بستان القلوب» به این مسئله اشاره میکند: «پیری باید که ذکر تلقین کند و هر روز پیر پیش میآید تا اگر واقعهای یا خوابی دیده باشد تعبیری چنانکه باید بکند». (۱۰) وی این اندیشه را از آموزههای دینی اقتباس کرده است.
رابعاً: سهروردی در آموزههای خود به «قطب» یا «امام» معتقد است. به تعبیر او، امام است که نور معرفت و سایهٔ عدالت را در عالم میگستراند. نظم عالم و مدار امور آدمیان هرگز بدون امام نخواهد بود و این حقیقت تا جهان برپاست ادامه خواهد یافت زیرا وصال حق و حصول معرفت مقیّد به زمانی خاص و مکانی معیّن نیست و فیض الهی انقطاع نمیپذیرد و با هیچ عاملی بازنمیایستد.(۱۱) تعابیری که وی از امام میکند همان توصیفاتی است که در مکتب شیعه نیز بر مقام و منزلت امام معصوم بیان میکنند. سهروردی در این تعابیر خود، تحت تأثیر نگرش دینی و شیعی قرار داشته است و نه حکمت یونانی یا ایرانی.
خامساً: اطلاق عنوان «شهید» بر شیخ اشراق، خالی از وجه نیست. شهادت معنای وسیعی دارد. هر آن که را که در راه خداوند جان خود را از دست بدهد، میتوان شهید نامید. سهروردی افرادی را که اسرار الهی را در نهان دارند و آن را هویدا میکنند، از این زمره میانگارد. شیخ اشراق نیز اگر سخنش مقبول متشرعان زمانهاش نبود اما بر اساس تعالیمی دینی به مرتبهای نائل آمده بود و اسرار الهی را دریافته بود. اسرار او اما در نهان نماند و بروز یافت و جان سهروردی نیز بر سر همان اسرار ستانده شد.
شیخ شهابالدین سهروردی اگرچه از اندیشههای سایر مکاتب بهره برده بود ولی دل در گرو اندیشههای اسلامی داشت. بهرهگیری از سایر اندیشهها نه مطرود اسلام است و نه مورد نقد بزرگان دین. هر کجا که کالای عظیم معرفت عرضه شود، میتوان حضور یافت و به قدر توان بهره گرفت. سهروردی نیز بدین طریقه مشی روزگار کرد؛ طریقهای که مُهر اسلامی بر پیشانی دارد و مورد تأیید پیشوایان دینی نیز قرار میگیرد.
پاورقی:
- اصول حکمت اسلامی و دیدگاههای فلسفه بشری، محمدتقی مدرسی، ص ۵۵
- همانجا
- همانجا
- همانجا
- همان، ص ۵۷
- سه رساله از شیخ اشراق، ص ۱۱۷
- مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج ۳، ص ۳۹۶
- همان، ص ۳۹۹
- همان، ص ۳۹۷
- رسائل فارسی سهروردی، ص ۳۹۹
- حکمه الاشراق، ص ۱۱-۱۲
اندیشه یا فلسفه سیاسی علامه طباطبائی؟
آقایان! این یکی واقعاً بحث طلبگی است!
علّامه تهرانی را همانطور که بودند، معرفی کنید
ملاحظاتی پیرامون مقاله آقای مهدی نصیری درباره سید هاشم حداد و حواشی آن