سیّد محمد طباطبایی از بزرگترین رجال روحانی عصر مشروطیت بود. التفات و آگاهی او به مقولهٔ مشروطیت، حتی زبان بسیاری از منتقدان را هم به تحسین گشوده بود. احمد کسروی اینگونه از طباطبایی یاد میکند: «واقعیت این است که به جز طباطبایی، به سبب سفرهایش به روسیه و کشورهای عربی و ترکیه و ملاقات با رهبران و سیاستمداران گوناگون، هیچ روحانی دیگری معنای واقعی مشروطیت را نمیدانسته. او تنها مجتهد برجسته شیعه از زمان خودش بود که سخنانش مفاهیم ملیّت به معنای نو آن را داشت.»(۱)
دیگرانی نیز از طباطبایی به نیکی یاد کردهاند و او را عالم به دستاوردهای نوین و علی الخصوص، طریقت مشروطه دانسته بودند. از وی اینگونه یاد شده است: «…و همین که طباطبایی، با سواد و معلومات بودن را برای یک رژیم لازم میداند، خود نشاندهندهٔ آن است که او به خوبی با معنای مشروطه آشنا بوده است».(۲) «هر گامی که در نگارش تاریخ انقلاب مشروطیت برمیداریم به نام نامی مرحوم طباطبایی برمیخوریم زیرا این روحانی بزرگ یکی از مؤسسین و رهبران مشروطیت ایران بود که تا آخر عمر برای حفظ اساس حکومت ملی جانفشانی و پایداری نمود».(۳)
طباطبایی با بینشی که نسبت به مشروطه و دستاوردهای جدید داشت، کوشیده بود تا مواجههٔ نیکی با این مقولات داشته باشد. او به دیدهٔ انکار بر مفاهیم جدید نمینگریست. در اندیشهٔ طباطبایی، مطرود دانستن و منکوب کردن عقلانیت غربی، به بهانهٔ مخالفت با اسلام، جایگاهی نداشت.
طباطبایی مجتهد مسلّم بود اما خود را محصور به دایرهٔ علوم دینی نکرده بود. ناظم الاسلام کرمانی در این باره میگوید: «تاکنون عالمی به این خوبی و آگاهی و صحّت و انصاف ندیدیم، سیاسی میداند، خطوط خارجه را میخواند، به حقوق ملل عارف، به قوانین ممالک و دول واقف، ملتدوست، معارفخواه، وطنشناس، دولتخواه، به مواقف و مقتضیات عصر آگاه، با دانش و دوربین، موشکاف و جوانمرد، با ذوق و اهل درد، برای وطن، شب و روز در چارهجویی و خیرگویی، مخصوصاً در اصلاح معارف ایران سری پُر شور داشته و دقیقهای آرام ندارد، مشوّق مدارس و مکاتب، مروّج جراید و مکاسب…»(۴)
وی به شدت با حاکمیت استبداد به مخالفت برخاسته بود و در مخالفت خود، هیچگونه پروایی نداشت. آنگونه که گفتهاند: «آقای طباطبایی نهتنها از معاشرت شاه و درباریان تنفر میفرمود، بلکه آنچه بزرگان دیگر از قبیل سید جمال الدین و میرزا ملکم خان جرئت تصریح نداشتند و با کنایه اشاره میکردند، تصریح و معایب سلطنت مستبده و مقاصد حکومت خودسرانه جابرانه را آشکار میفرمود.»(۵) وی علاوه بر مخالفتهای اینچنینی، به اقداماتی فرهنگی همت گمارده بود و میکوشید تا به تنویر افکار بپردازد.
مبارزه فرهنگی با استبداد
آیتﷲ سید محمد طباطبایی به منظور مبارزهٔ فرهنگی با استبداد، مدرسهٔ مبارکه اسلام را در سال ۱۳۱۷ ه ق، در تهران تأسیس کرد. این اقدام طباطبایی، در مقابل دو طیف بود. یکی استبدادطلبان که جز حاکمیت خودکامه چیزی در سر نداشتند و گروه دوم افرادی که تأسیس مدارس جدید را مخالف با روشهای اسلامی میدانستند. ناظم الاسلام کرمانی، این اقدام طباطبایی را عاملی مهم در قطع شجرهٔ خبیثهٔ شر، از کشور میداند: «… مساعی جمیلهشان در ترقی نوع بشر بود و قطع شجره خبیثه شرٍّ پیوسته مواعظ ایشان در تنویر عقول بود و همیشه جهدشان در تعلیم جهول، از این رو امر به تأسیس مدرسهٔ اسلام فرمود و تشکیل انجمن مخفی که در آن نوباوگان وطن و رجال آتیه را به طرز جدید آموزگاری کنم و در آن خفتگان بادیه و مردان حالیه را بیداری دهم… شروع به عمل شد، مدرسه اسلام افتتاح یافت و شاگردان آن ترقیّات فوق العاده کردند و انجمن مخفی نیز تأسیس شد و نتایج آن آشکار گشت. و این هر دو سرمشق دیگران شد. از آن پس مدارس زیاد دایر و انجمنهای بسیار تشکیل یافت و یادداشتها بر اوراق بیشمار ثبت گردید».
میرزا محمد کرمانی که بعدها ناظم این مدرسه شده بود، به همین دلیل که او را ناظم مدرسهٔ اسلام کرده بودند، به ناظم الاسلام کرمانی ملقب شد.
مبارزهٔ سیاسی با استبداد
طباطبایی نهتنها در عرصهٔ فرهنگی میکوشید تا به پذیرش دستاوردهای جدید روی خوش نشان دهد و آن را مقبول اسلام قرار دهد، از طریق سیاسی هم میکوشید تا به مقابله با استبداد بپردازد. وی نامههای بسیاری را برای حاکمان مینگاشت. وی مبارزهٔ عملی خود را در قالب تحصّنهایی که میکرد ابراز میداشت. وی در نامهای که به مظفر الدین شاه نوشته است میگوید: «اعلیحضرتا! مملکت خراب، رعیّت پریشان و گداست. تعدّی حکام و مأمورین بر مال و عرض و جان رعیّت دراز، ظلم حکام و مأمورین اندازه ندارد. از مال رعیت هر قدر میلشان اقتضا کند میبرند، قوهٔ غضب و شهوتشان به هر چه میل و حکم کند از زدن و کشتن و ناقص کردن اطاعت میکنند.»
وی در ادامهٔ نامهٔ خود، به تشکیل مجلس نیز اشاره میکند و شاه را یادآور میشود که ایجاد مجلس میتواند حتی سلطنت را از زوال نجات دهد. او میگوید: «در زاویهٔ حضرت عبدالعظیم(ع) سی روز با کمال سختی گذرانیدیم، تا دستخط همایونی در تأسیس مجلس مقصود صادر شد، شکر به جا آوردیم و به شکرانه این مرحمت، چراغانی کرده، جشن بزرگی گرفته شد. به انتظار انجام مضمون دستخط مبارک روزگار میگذرانیدیم، اثری ظاهر نشد. همه را به طفره گذرانیده، بلکه صریحاً میگویند این کار نخواهد شد و تأسیس مجلس، منافی سلطنت است. نمیدانند سلطنت صحیح بیزوال با بودن مجلس است. بیمجلس، سلطنت بیمعنی و در معرض زوال است».(۶)
وی در نامهای که به عین الدوله مینویسد نیز به نکاتی اشاره میکند که از ذکاوت و درایت سید خبر میدهد. وی اینگونه عین الدوله را مورد خطاب قرار میدهد: «کو آن همه راز و عهد و پیمان؟ مسلّم است از خرابی این مملکت و استیصال این مردم و خطراتی که این صفحه را احاطه نموده است خوب مطلعید و هم بدیهی است و میدانید اصلاح تمام اینها منحصر است به تأسیس مجلس و اتحاد دولت و ملّت و رجال دولت با علما. عجب در این است که مرض را شناخته و طریق علاج هم معلوم ولی اقدام نمیفرمایید. این اصلاحات عملاً قریب واقع خواهد شد لیکن ما میخواهیم به دست پادشاه و اتابک خودمان باشد نه به دست روس و انگلیس و عثمانی. ما نمیخواهیم در صفحات تاریخ بنویسند: دولت به مظفرالدین شاه منقرض و ایران در عهد آن پادشاه بر باد رفت… خطر نزدیک و وقت ضیق و حال این مریض مشرف به موت است.»(۷)
سید محمد طباطبایی میکوشید هم در مقام نظر و در عرصهٔ فرهنگی و هم در وادی عمل و سیاست، موافقت و همدلی خود را با دستاوردهای نیکِ جهان جدید اعلام کند. او وقتی با استبداد مبارزه میکرد، عدم التفات به دنیای جدید را از سوی حکومت مورد نکوهش قرار میداد. سید محمد طباطبایی با این شیوه بود که استبداد را نیز برنمیتابید و مُهر بطلان بر آن میزد. او با این شیوهٔ خود، یکی از بزرگترین و تاریخسازترین روحانیون مشروطیت ایران لقب گرفت.
پاورقی:
- تاریخ مشروطه ایران، مقدمه، احمد کسروی
- تشیع در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادی حائری، ص ۱۰۵
- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملک زاده، ج ۱، صص ۱۷۲-۱۷۳
- تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی
- تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، ص ۶۱
- تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، ص ۸۵
- همان، صص ۸۱-۸۲
نجفی
درود حق بر روح و روان این بزرگمرد مظلوم عرصه دیانت و سیاست.
سارا
ممنون از اطلاع رسانی