اگرچه تاکنون تعاریف زیادی درباره تقریب گفته شده، اما به نظر میآید نگاه مجدد به تعریف دقیق از تقریب ضروری است. تعریف شما از تقریب و وحدت بین مذاهب اسلامی چیست؟
معنای ساده تقریب، یعنی نزدیکی مذاهب مختلف اسلامی به یکدیگر. برای این تقریب، چهار مرحله قابل تصور است؛ سادهترین مرحله، ترک منازعات و مخاصمه، و جایگزینی یک زندگی مسالمتآمیز بین پیروان مذاهب اسلامی است. بسیاری از آیات و احادیث تأکید بر این ترک مخاصمه دارد که هنوز جامعه اسلامی به این مرحله از تقریب نرسیده است؛ اگرچه کشور ما در این زمینه موفقیتهای خوبی کسب کرده است. در کشور ما تنازع و خونریزی بین مذاهب مختلف اسلامی در حداقلترین میزان ممکن قرار دارد و جامعه شیعیان و اهل تسنن زندگی مسالمتآمیز را به خوبی تجربه کردهاند؛ در بلوچستان، کردستان، گلستان و سایر مناطق.
اما مرحله دوم و بالاتر، همکاری و تعامل بین پیروان مذاهب برای رسیدن به عرصهها و اهدافی مشترک است. این مرحله، از همزیستی مسالمتآمیز یک درجه بالاتر است. عرصههای مشترک نیز در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و علم است و حتی در عرصههای دینی نیز این عرصههای مشترک وجود دارد. یعنی از دستاوردهای دینی هر یک، دیگری هم بهرهمند شود. در فلسفه، اختلاف محسوسی وجود ندارد و برای نمونه حوزههای شیعی میتوانند دستاوردهای فلسفی خود را در اختیار علمای اهل تسنن قرار دهند. اگر مصر در عرفان دارای دستاوردی است، میتوانند در اختیار علمای شیعی قرار دهند. بنابر مشهور، محیالدین عربی از علمای اهل تسنن است، اما علمای شیعه از دستاوردهای عرفانی او به خوبی بهره بردهاند. علمای اهل تسنن نیز میتوانند از عرفای بنام شیعه مانند کافی بزرگ، میرزا جواد ملکی تبریزی و امام راحل بهره ببرند.
در دیداری که با مرحوم دکتر طنطاوی شیخ سابق الازهر داشتم، تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی را به ایشان هدیه کردم. گفتند من سالهای سال از این تفسیر بهره بردهام.
در موضوع تفسیر اگرچه اختلاف وجود دارد، ولی باید تفاسیر شیعی به جامعه الازهر ارائه شود. متأسفانه در این زمینه تلاش کمی صورت گرفته است. در همین راستا، در دیداری که با مرحوم دکتر طنطاوی، شیخ سابق الازهر داشتم، تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی را که عالمانه نگاشته شده است، به ایشان هدیه کردم. البته این کار را به صورت گسترده برای عالمان فاخر مصری هم انجام دادم. وقتی طنطاوی این تفسیر را مشاهده کرد، با احترام تکریم نمود و گفت به این کتاب خیلی علاقمند هستم، چون در نگارش تفسیر ۱۰ جلدیام، عمدهترین بهره را از تفسیر مجمع البیان بردهام. این نشان از بهرهگیری خوب علمای مذاهب از دستاوردهای علمی یکدیگر دارد.
در صحبتی با یکی از علمای اهل سنت ایران، از او پرسیدم بیشترین برنامههای تبلیغی شما در منابر و خطبههای نمازجمعه چیست؟ گفت: سعی میکنم آیات قرآن را در خطبههای نمازجمعه ترجمه و تفسیر کنم. پرسیدم از چه تفاسیری استفاده میکنید؟ گفت از تفاسیر مختلف از جمله تفسیر نمونه آیتﷲالعظمی مکارم شیرازی. این بهترین نمونه است که امام جمعه اهل سنت به خاطر روان بودن و به روز بودن تفسیر نمونه، از آن استفاده میکند. البته از سوی عالمان شیعی هم تفاسیر مختلف اهل سنت مورد استفاده قرار گرفته است. این دو نمونه در موضوع تفسیر است و در سایر موضوعات نیز چنین است.
متأسفانه علمای اهل تسنن، اطلاع دقیقی از منابع فقهی شیعیان ندارند. در دیداری که با رئیس گروه افتای الازهر داشتم، تأکید کردم که میتوانیم از منابع فقهی یکدیگر بهره بگیریم. ایشان پرسیدند آیا شما جوامع روایی دارید؟ پاسخ دادم یک نمونهاش کتاب ۲۰ جلدی وسائل الشیعه است که حدود ۳۵ هزار روایت فقهی دارد. ایشان شگفتزده شدند. ادامه دادم کتاب دیگری به نام مستدرک وسائل الشیعه در ۲۰ جلد نگاشته شده است که حدود ۲۳ هزار حدیث فقهی که در وسائل الشیعه نیامده را جمعآوری کرده است. و ادمه دادم تا بحارالانوار. این مورد نشان میدهد که همت بسیار کمی در معرفی منابع فقهی به یکدیگر داشتهایم. پس مرحله دوم تقریب، این است که از میراث علمی یکدیگر بهره ببریم. ما میتوانیم دائرةالمعارف مشترک قرآنی بنویسیم.
با توجه به مطالبی که فرمودید، به نظر میآید عدم آگاهی علمای شیعه و اهل سنت و پس از آن عموم شیعیان و سنیها از مبانی فکری یکدیگر، معضل اساسی در ارتباط با یکدیگر و تقریب بیشتر است.
بله. در واقع باید گفت سومین درجه از تقریب، آشنا شدن پیروان مذاهب با دیدگاههای واقعی یکدیگر و مطلع شدن از مبانی و دلایل آنها و فرو ریختن شناختهای غلطی است که از یکدیگر دارند. شناختهای غلط هم ناشی از اکتفا به ادعاهای افراد معاند است. طبیعی است وقتی اهل سنت یا وهابیها تصور کنند که شیعیان مهر گذاشتن را واجب میدانند و از این طریق امام حسین را عبادت میکنند، خیال میکنند که شیعیان قصد پرستش اهل بیت را دارند. در این وضعیت، شاید برخی از واکنشهای آنها طبیعی باشد. چرا که شناخت باطل و غلطی دارند. مثلا ۱۰ سال قبل در ملاقاتی که به همراه یکی از علمای اهل سنت ایران با شیخ عبدالعزیز بنباز داشتم، او از عالم سنی پرسید در ایران شیعیان چه میکنند؟ این عالم پاسخ داد الحمدﷲ با اخوت و محبت با هم زندگی میکنیم. بنباز فریاد زد که چرا گفتی با اخوت و محبت؟ بین ما و آنها اخوتی نیست. چرا که اخوت میان مسلمانان است، در حالی که شیعیان مشرک هستند! خدای متعال فرموده است: «انما المؤمنون اخوة» و شیعیان مسلمان نیستند و مشرک هستند! چرا که آنها حضرت علی و حضرت فاطمه را میپرستند! این عالم سنی پرسید چرا شما شیعیان را مشرک میدانید؟ بنباز پاسخ داد: چون آنها علی را عبادت و پرستش میکنند. آیا نمیبینی وقتی بلند میشوند «یا علی» میگویند؟ پس آنها از علی استمداد کرده و او را خدا میدانند!
البته این موضوع را برای ایشان توضیح دادیم. این یک نمونه از شناخت غلط است. از سوی دیگر برخی از شیعیان تصور میکنند اهل سنت دشمنان حضرت علی هستند، در حالی که چنین نیست. آنها به عنوان یکی از خلفا به حضرت علی علیهالسلام احترام گذاشته و حتی نسبت به سایر ائمه احترام میگذارند. البته اهل سنت هم وظیفه دارند محبت خودشان را ابراز کنند. چون این محبت کمتر بیان و ابراز شده است، چنین ذهنیاتی در شیعیان پیش آمده است. باید در خطبهها و مقالات بیان کنند. چرا نویسندگان اهل سنت ایران به مناسبت ولادت حضرت علی، در نشریات دست به قلم نمیبرند؟ این خطای آنهاست. چرا در مراسم جشن ولادت حضرت علی علیهالسلام شرکت نمیکنند؟ البته انتظار نداریم آنگونه که ما معتقدیم، آنها بیان کنند، اما فضایل حضرت علی را آنچنان که خود باور دارند بیان کنند.
چهارمین مرحله تقریب، گفتگوی عالمانه بین پیشوایان مذاهب اسلامی درباره اختلافات مذهبی و بهرهگیری از دلایل یکدیگر جهت رسیدن به نقاط مشترک و نزدیکی دیدگاههاست. در ۳۰ سال گذشته، خوشبختانه تجربیات موفق و خوبی داشتهایم.
علیرغم وجود سازمانها و مراکز مختلف، چرا این بخش تقریب به خوبی محقق نشده است؟
شیخ محمود شلتوت در یکی از مقالات خود میگوید: من مسئله تقریب مذاهب را در مصر تبلیغ کردم اما امان از دست عالمان به ظاهر متدین و متعصبی که من را تحت فشار گذاشتند.
این کمکاریها معلول سه عامل است؛ اولین و لطیفترین عامل، غفلت و عدم توجه عالمان به ضرورت وحدت است. هر مؤسسه و عالمی تصور میکند موضوع مورد نظر او اولویت بالاتری دارد و دیگر به مسئله تقریب توجهی نمیکند. آن کسی که اهل فلسفه، سیاست یا اخلاق است، از این موضوع غفلت دارد که میتواند در همان عرصه به مسئله تقریب بپردازد. میتوانیم یکی از شاخههای فعالیت سیاسی را به اتحاد سیاسی بین مذاهب مختلف اختصاص دهیم؛ همکاریهای فقهی هم همینطور.
عامل دوم و مهم، عدم اعتقاد و تمایل جمعی از عالمان مذاهب به کار وحدت و تقریب است. این موضوع ممکن است با مورد اول در تناقض باشد. ولی مسئله دیگری است. ضمن آنکه اکثریت مسلمانان معتقد به قبح اختلاف و ضرورت تقریب هستند، کم نیستند عالمان متدین از شیعه و سنی که هیچ تمایلی به تقریب ندارند، بلکه مخالف این امر هم هستند. در طول ۳۰ ساله انقلاب، عالمانی از شیعه و سنی بودند که حتی یک قدم و یک دعا برای وحدت انجام ندادند. بلکه برخی تا جایی که توانستند علیه وحدت و تقریب سخن گفتند و پرچمداران آن را ملامت کردند و سرزنش کردند و گاهی حامیان تقریب را به بیدینی متهم میکنند. این افراد علیرغم تدین بسیار بالا، با پیشگامان شیعه مخالف هستند. در اهل سنت نیز چنین است. شیخ محمود شلتوت در یکی از مقالات خود میگوید: من مسئله تقریب مذاهب را در مصر تبلیغ کردم، اما امان از دست عالمان به ظاهر متدین و متعصبی که من را تحت فشار گذاشتند که چرا چنین کاری کردی؟
عامل سوم، استعمار و دشمنان خارجی جهان اسلام هستند که هر کجا میبینند وحدت امت اسلامی در حال تحقق است، سریع با ایجاد فتنه، باعث کندی مسئله تقریب میشوند.
به نظر شما گره کار کجاست؟ چرا مسئله وحدت از سوی برخی از علما اینگونه مورد هجمه قرار میگیرد؟
گره کار این است که برخی وحدت را به معنای عقبنشینی از اصول و اعتقادات میدانند
همانطور که بیان شد، عمدهترین چالش مذهبی دروندینی وحدت و تقریب، التزامها و تعصبهای ضد وحدتی طیفی از عالمان است. در عین تدین بالای آنها، باید پرسید کارشکنیهایی که در مقابل وحدت میکنند نشانه چیست؟ آیا میتوان آنها را به بیدینی یا ضدانقلاب بودن متهم کنیم؟ بسیاری از اینها افرادی با تدین بالا و کاملا انقلابی هستند، مطیع انقلاب و رهبری هستند، اما در عین حال مخالف وحدت نیز هستند. غالب مخالفان، دینداران هستند. اما مشکل از کجاست؟ مشکل از وجود یک گره در تحلیل ماست. پایبندی به مذهب را ناسازگار با حرکت وحدت و تقریب میدانند. چرا؟ چون تعریف آنها از وحدت، با التزام به مذهب ناسازگار است. تقریب در نظر آنها یعنی سازش با دیدگاههای مخالف با مذهب، و سازش به قیمت انکار مواضع اصولی مذهب خود و یا به قیمت دادن سهمی از حقانیت به طرف مقابل و به نوع دیگر مخفی کردن بیان حقانیت.
متاسفانه برداشت و تعریف آنها از وحدت این است، و طبیعی است که اگر وحدت به این معنا باشد، همه علما با آن مخالف هستند. من نیز به عنوان یک فعال در عرصه تقریب، با چنین تعریفی مخالفم. من به هیچوجه رضایت نمیدهم که ذرهای، از مواضع اصولی تشیع و اهل بیت کوتاه بیاییم.
پس با این حال و با توجه به برداشت نادرست برخی از وحدت، تعریف مجدد و کامل شما از وحدت چیست؟
بنده معتقدم وحدت به معنای تغییر و کوتاه آمدن از مواضع اصولی و اعتقادی نیست و آن بخش از نظریه طرف مقابل که مخالف نظر ائمه اطهار است را نخواهم پذیرفت. هر جا که زمینه را برای تبیین نظریه ائمه آماده ببینم، بیان خواهم کرد و هیچگاه سکوت نخواهم کرد.
مشکل اصلی کسانی که ظاهرا مخالف وحدت هستند، مخالفت با اصل وحدت نیست، تنها نگرانی، نکتهای است که عرض شد و این نگرانیها باید مرتفع شود.
معنای واقعی وحدت، همزیستی مسالمتآمیز شیعیان با اهل سنت، همکاری در همه عرصههای مشترک و شنیدن دیدگاهها و نظرات مخالف یکدیگر با رعایت ادب و احترام انسانی است. همه این موارد باید بدون جسارت و اهانت و تحریک عواطف و احساسات صورت گیرد.
در اینجا بر پرچمداران وحدت و تقریب لازم است تعریف واقعی وحدت و تقریب را با کمال صراحت برای عالمان و متدینان مذاهب بیان کنند.
این موضوع البته در مورد اهل سنت نیز وجود دارد. یک عالم اهل سنت برای وحدت با تشیع لازم نیست از فقه و اعتقادات خود عقبنشینی کند، بلکه مواضع خود را بدون توهین و جسارت به شیعه مطرح کند. فتوای به شرک و وجوب قتل تشیع ندهد، بلکه آرای تشیع را مطالعه و نقد کند و دلایل خود را هم عرضه کند. این معنای واقعی وحدت است.
این مسئله به یک جراحی واقعی نیاز دارد تا گره کور در جامعه علمی و دینی مذاهب اسلامی باز شود.
ملکی معاف
بسیار مفید و خواندنی بود