منش انقلابی آیتﷲ خمینی و طرفداران ایشان، مطابق با سلوک سیاسی آیتﷲ خویی و همفکرانش نبود. برخی از حامیان امام خمینی البته برای سرپوش گذاشتن بر فعالیتهای سیاسی خود، به درس آیتﷲ خویی نیز میرفتند؛ از جمله حجتالاسلام محمود دعایی؛ وی می گوید: «من بهعنوان طلبهای که علاقهمند به امام است و تازه به محیط وارد شده است با بیت و بیرونی امام ارتباط داشتم و درسهایی را که در قم خوانده بودم مرور میکردم. البته در درس خارج اصول آقای خویی و مراجع دیگر هم به جهت سرپوش گذاشتن بر فعالیتهای خودم و اینکه مشخص نشود فرد تندی هستم، گاهی شرکت میکردم».[۱]
آنچنان که از این خاطره نیز مشخص است، منش سیاسی این دو مرجع با یکدیگر تفاوت داشته که درس مرحوم خویی مورد حساسیت واقع نمیشده است. آیتﷲ خویی اگرچه در اوج حوادث سیاسی در سالهای ۴۱ تا ۴۳ بیانیههایی را صادر کرده و مشی مبارزاتی را پیشه ساخته بود؛ اما عدم اقبال او به فعالیتهای سیاسی، مخالفتهایی را از جانب روحانیون انقلابی به همراه داشت. این اختلافات به تنش میان طرفداران آیتﷲ خمینی و مرحوم خویی نیز منجر میشد. عمید زنجانی دراینباره میگوید: «… دقیقاً الان در خاطرم نیست که از چه تاریخی یک مرتبه یک تغییر رویّهای در بیت آقای خویی بهوجود آمد و کمکم اطرافیان آقای خویی از جمله بعضی از فرزندان ایشان شروع به بدگویی از نهضت و بیمهری نسبت به امام کردند و اعلامیهها قطع شد. این مسأله مطرح شد که چطور این نهضت فقط فایدهاش برای امام امّت است و تنها مقلّدین و علاقهمندان ایشان زیاد میشوند؛ بقیه هم در این نهضت سهیم هستند؛ میگفتند اگر نهضت برای اسلام است چطور فقط ثمره و آثارش برای یک نفر است».[۲] عمید زنجانی سپس از دیدار خود با آیتﷲ خویی سخن میگوید و از اعتراضی که نسبت به طرفداران آیتﷲ داشته پرده برمیدارد: «چند مورد هم ما رفتیم خدمت آیتﷲ خویی و گلایه کردیم و از برخی از اطرافیان ایشان شکوه نمودیم. حتی یکی از منصوبین به ایشان در مدرسه آیتﷲ بروجردی نجف اهانتی به امام کرد و این اهانت را ما به آقای خویی انتقال دادیم؛ آقای خویی تنها به این اکتفا کرد و گفت که خوب به امام صادق(ع) هم دروغ میگفتند و من نمیتوانم جلو آقایان را بگیرم. عرض کردیم که بالاخره شما نهی بفرمایید؛ نهی شما منعکس میشود و لااقل فضلا و طلاب نجف متوجه میشوند که این حرف، حرف شخصی آن آقا است؛ نه اینکه آن آقا چون وابسته به شماست حرفش انتصاب به شما داشته باشد. البته آقای خویی این کار را کرده بود و آن آقا را خواسته و توبیخ کرده بود؛ که همین توبیخ برای ما مسألهای شد و نسبت به من و دوستانم هم کارشکنیهای زیادی میشد».[۳]
اختلاف میان طرفداران آیتﷲ خمینی و آیتﷲ خویی بهگونهای بود که برگزاری مراسمهای مذهبی نیز از جانب هوارادان این دو به تنش کشیده میشد. در مرداد ماه ۱۳۵۱ که مصادف بود با سالروز ولادت حضرت فاطمه(س)، قرار بود جشنی در مدرسه علمیه سامرا برگزار شود. در این جشن طلاب سه مرجع تقلید یعنی حضرات آیات خویی، شاهرودی و خمینی شرکت داشتند. قبل از شروع جشن، طرفداران آیتﷲ خمینی تکلیف نمودند که باید در این مجلس علیه حکومت ایران به شدت و مفصلاً سخنرانی گردد. این امر با مخالفت طرفداران آیات خویی و شاهرودی قرار گرفت؛ زیرا آنها معتقد بودند که جشن بهخاطر ولادت حضرت فاطمه(س) برگزار میشود و جشن مذهبی است نه میتینگ سیاسی. در نتیجه زد و خورد در میان آنها رخ میدهد.[۴] گزارش دیگری حاکی است که در مراسم بزرگداشت آیتﷲ سعیدی نیز میان طرفداران حضرات خویی و خمینی تنش بهوجود میآید و از ادامه برپایی مراسم جلوگیری میشود.[۵] این نزاعها تنها در ایران نبود؛ در اسناد ساواک گزارش می شود که در عراق میان طرفداران آیتﷲ خویی و آیتﷲ خمینی شدیداً اختلاف افتاده است.[۶] آیتﷲ گرامی میگوید: «شنیدم برخی از علاقهمندان آقای خویی به دکان کسبه میرفتند و بدگویی امام را کرده، میگفتند امام وابسته به خارج است».[۷]
دعوای طرفداران این دو مرجع بهگونهای بوده که جمعی از پیشنمازان طرفدار آیتﷲ خویی در تهران نامهای به آیتﷲ خمینی مینویسند و از روحانیون طرفدار وی شکایت میکنند. در این نامه نوشته بودند «این افراد عدهای جوان ناپخته – و بعضاً عیاش – هستند و به همه مراجع جز شما توهین میکنند؛ این که وضع نشد!». آیتﷲ خمینی جواب میدهد که من نمیخواهم کسی برای ترویج من فعالیت کند. من شاید تا دو سال دیگر زنده نباشم؛ برای چه اهل منبر به نفع من فعالیت میکنند؟ اگر به دیگران توهین شود من راضی نیستم.[۸]
اعتراض انقلابیون بر سر سکوت سیاسی آیتﷲ خویی بود. آنها بر آیتﷲ خرده میگرفتند که چرا سابقاً انقلابیون را همراهی میکرده، اما به مرور از حمایتهای خود دست کشیده است؟ حمید روحانی از روحانیون طرفدار آیتﷲ خمینی به آیتﷲ خویی اعتراض میکند که «آیتﷲ خویی که در سال ۱۳۴۲ پیام داده بود که نهال اسلام رو به خشکی است و احتیاج به خون دارد و من خونم را در این راه اهدا میکنم، اما روز دیگر خون شهیدان را پایمال کرده به شاه انگشتر میدادند».[۹]
پس از درگذشت آیتﷲ حکیم اختلافات بیشتری میان حامیان حضرات آیات خویی و خمینی بروز میکند. مرحوم امام و آیتﷲ خویی شاخص نجف در آن زمان بودند. اختلافات در این مقطع بهگونهای بوده که برخی از وابستگان به این دو حتی قهر کرده و مهاجرت میکنند. پسر آقا شیخ نصرﷲ خلخالی قهر کرده و مدتی به سوریه یا نجف رفته بود. جدال بر سر مرجعیت آیتﷲ خویی و آیتﷲ خمینی در میان طرفداران ایشان بالا گرفته بود. حمید روحانی که از مدافعان مرجعیت آیتﷲ خمینی بود، بر حامیان خویی طعن میزند. وی ماجرای جدال بر سر مرجعیت آیتﷲ خمینی و آیتﷲ خویی را اینگونه گزارش میکند: «روحانینماها و پیشنمازهای نامتعهد که طی چند نشست تصمیم گرفتند مردم را به ظاهر در برگزیدن خویی یا خمینی برای تقلید آزاد بگذارند و با تاکتیکهایی زمینه را جهت مرجعیت عامهی خویی و عقبزدن امام، هموار سازند، یکباره خود را در برابر گرایش سیلآسای مردم بهسوی امام یافتند و نیز در برابر موضع قاطع، صریح و انقلابی علمای مجاهد و متعهد درباره مرجعیت جهانشمول امام غافلگیر شدند و دریافتند که تمام رشتهها پنبه شده و نقشهها نقش بر آب گردیده است. اینجا بود که بهطور ناگهانی و شتابزدگی بر آن شدند که راه علاجی را برای شکست توطئه خود بیابند و از آنجا که فرصت را برای تشکیل جلسه مجدد کوتاه میدیدند، طی تماس تلفنی به یکدیگر گوشزد کردند که بهجای اختیار دادن به مردم در برگزیدن خویی یا خمینی، آقای خویی را رسماً اعلم معرفی کنند. در غیر این صورت کار از کار میگذرد و ملت به سویی میرود که بهنظر آنان نباید برود. از این رو آنها که تا دیروز آقایان خویی و خمینی را از نظر مراتب علمی، پرهیزکاری و دیگر شرایط رهبری مساوی میدیدند، یکباره خوابنما شدند که آقای خویی اعلم است و بهطور مشخص باید از او تقلید کرد… نکته جالب توجه اینکه پیشنمازهای تهران که نخست آقایان خویی و خمینی را از نظر داشتن شرایط مرجعیت مساوی میدانستند و تقلید از یکی از آن دو را مجزی اعلام میکردند و سپس یکباره به اعلمیت آقای خویی رای دادند، در پاسخ این پرسش که چگونه در ظرف چند روز، نظر شما بهطور ناگهانی تغییر یافت، پاسخ دادند: ما اول برای احترام آقای خمینی هر دو را مساوی اعلام کردیم؛ اما وقتی دیدیم هواداران آقای خمینی در قم و تهران به اعلمیت او رأی دادند و آقای خویی را اصلاً به حساب نیاوردند، ما هم علیرغم آنها آقای خویی را اعلم معرفی کردیم! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».[۱۰]
حمید روحانی با ذکر این خاطره بر آن است که اعلمیت آیتﷲ خویی و رجوع برخی مقلدین به ایشان، عواملی غیرعلمی داشته و لجاجت و درگیریهایی که میان طرفداران این دو پیش آمده، سبب رجوع به آیتﷲ خویی شده است. وی بر این باور است که حزبالدعوه عراق نیز به دلیل آنکه آنروز با امام خمینی حقد و کینه ویژهای داشته است، مرجعیت آیتﷲ خویی را میپذیرد و عناصری از اعضا و هواداران حزب را برای تبلیغات به نفع خویی به کشورهای مختلف گسیل میدارد.[۱۱]
عبدالمجید معادیخواه نیز از اختلاف دیدگاهها میان طرفداران آیتﷲ خمینی و مرحوم خویی یاد میکند. وی میگوید در مسجد جامع سیرجان طرفداران آیتﷲ خویی حضور داشتند که با شعار سیاستگریزی، در تقابل با جنبش اسلامی قرار داشتند.[۱۲] این تقابل در دیگر مساجد و اماکن مذهبی نیز وجود داشته است. تمایز در مشی سیاسی طرفداران آیتﷲ خمینی و آیتﷲ خویی امری بدیهی بهنظر میرسیده است. حجتالاسلام مهدی طاهری خرمآبادی در خاطرهای، از ارتباط میان دو روحانی یاد میکند که یکی طرفدار آیتﷲ خمینی بوده و دیگری از مشی آیتﷲ خویی تبعیت میکرده است: «شهید آیتﷲ دستغیب در قم مهمان سید احمد فهری بود. مرحوم دستغیب هم عالمی معروف و مجتهدی عارف بود و هم شخصیتی انقلابی و طرفدار و نماینده امام. البته سید احمد فهری وکیل آیتﷲ خویی بود و انقلابی نبود. آنچه آن دو را به هم متصل و نزدیک میکرد، جنبه عرفانی شخصیت آندو بود».[۱۳]
اختلاف طرفدران آیتﷲ خویی و امام خمینی در جایی دیگر اینگونه گزارش شده است: «… آقا سید محمد شیرازی در آن زمان یک پایگاه و پناهگاه برای طلابی بود که در جهت امام و نهضت گام برمیداشتند؛ به همین دلیل هم اطرافیان آقای خویی سخت آقا سید محمد را میکوبیدند. معروف شد که آقای خویی فرموده است: ایشان مجتهد نیست؛ یا عبارتی شبیه این را شایع کرده بودند که ایشان چنین و چنان است».[۱۴] این بیان نشان از اوج اختلاف میان طرفداران این دو مرجع دارد؛ بهگونهای که حمایت از امام خمینی مورد غضب طرفداران آیتﷲ خویی قرار میگرفته است.
انقلابیون و حامیان امام، به سیاستهای آیتﷲ خویی در عراق نیز معترض بودند. آنها سکوت مرحوم خویی را در قبال فعالیتهای شهید صدر مورد اعتراض قرار میدادند. آیتﷲ خاتم یزدی بر این باور است که سکوت مرحوم خویی منجر به شهادت یاران شهید صدر شده بود. به تعبیر او «رژیم بعثی عراق… در مدت کوتاهی به شناسایی و قلع و قمع آنان (یاران شهید صدر) که با سکوت مرحوم آقای خویی و عدم موضعگیری ایشان همراه بود پرداخت…».[۱۵]
شروع درسهای حکومت اسلامی توسط امام خمینی نیز آتش اختلافات میان طرفداران را بیشتر شعلهور کرد. آیتﷲ خویی و بهتبع وی طرفداران ایشان، بحث حکومت اسلامی را آنگونه که امام داعیهدار آن بود برنمیتابیدند. طرفداران امام اما در این مقطع سعی میکنند که واکنش نشان دهند. حجتالاسلام فردوسیپور، واکنش حامیان امام خمینی را اینگونه گزارش داده است: «… جمعی از مبارزان و طرفداران امام تصمیم گرفتیم که به این آقایان سلام نکنیم. آنهایی را که در بیوت این آقایان جمع میشدند و این حرفها را میزدند میشناختیم. یکی از چیزهایی که در نجف خیلی مهم است، اصلاً شخصیت این آقایان به سلام کردن و احوالپرسی است… اگر آنها را میدیدی و احوالپرسی میکردی اینها خوشحال میشدند؛ اما اگر میدیدی و اعتنایشان نمیکردی، میگفتند چه خبر شده. از آن جمله تصمیم گرفتیم که به آقای نخجوانی – مغز سیاسی بیت آیتﷲ خویی – سلام نکنیم. وی دو دفعه به آقای محتشمی برخورد کرده بود که آقای محتشمی سلام نکرده بود و شاید ایشان سلام کرده بود و آقای محتشمی جواب سلام هم نداده بود. ایشان نقل میکرد دفعه سوم آقای نخجوانی برگشت جلوی من را گرفت که آقا چه شده است؟ من امروز میبینم که همه شما از دست ما عصبانی هستید و جواب سلام ما را نمیدهید؛ من کسی بودم که به استقبال امام رفتم؛ برای امام خانه تهیه کردم؛ شروع کرده بود فعالیتهای خودش را گفتن. آقای محتشمی هم گفته بود چیزی نشده است؛ شما جلوی دهانتان را بگیرید و حواستان جمع باشد علیه آقا صحبتی نکنید».[۱۶]
واکنشها و اعتراضات به درسهای حکومت اسلامی بیش از این بود. یکی از روحانیون که جزو مراجع بهحساب میآمد، در میان جمعی از طلاب به انتقاد علیه تدریس حکومت اسلامی میپردازد. آن شخص بعد از نماز مغرب و عشا به حالت ایستاده گفته بود که دیشب تیمور بختیار آمده و این مطالب در باب حکومت اسلامی را به آیتﷲ خمینی دیکته کرده است. آن شخص مورد غضب طرفدران آیتﷲ خمینی قرار میگیرد. این در حالی بود که دولت عراق دستور داده بود آن شخص را از عراق اخراج کنند؛ اما آیتﷲ خویی از ایشان حمایت میکند. آیتﷲ خویی پیغام داده بود: «نفس کنفس»؛ اگر قرار باشد او برود من هم باید بروم و شما باید اخراج او را از عراق لغو کنید؛ دولت عراق هم مسامحه و از اخراج وی خودداری میکند.[۱۷]
مخالفت طرفداران آیتﷲ خمینی با شیوه رفتاری مرحوم خویی بهگونهای بود که در آستانه انقلاب و در دی ماه ۵۷ شیخ مهدی شمسالدین که از نزدیکان امام موسی صدر و ساکن لبنان بود، تلگرافی به آیتﷲ خمینی مینویسد و از ایشان میخواهد تا به مقلدین و طرفداران خود در ایران یادآور شود که از هتک حرمت آیتﷲ خویی خودداری نمایند.[۱۸] ساواک نیز گزارش داد: «بهدنبال انتشار اخباری مبنی بر تنفید و تحریک علیه آیتﷲ خویی از جانب طرفداران خمینی، تعداد قابل توجهی از طرفداران آیتﷲ خویی در تهران درصددند ضمن مسافرت دستهجمعی به قم و ملاقات با شریعتمداری، گلپایگانی و نجفی از آنان درخواست نمایند که از ادامه تحریکاتی علیه مرجعی مانند آیتﷲ خویی جلوگیری نمایند».[۱۹]
سید مهدی میرتبار
لطفا بفرمایید حضرت آیت الله العظمی خویی
ضمنا چیزهایی که بیان فرمودید ابدا درست نیست و دقیقا برعکس است و آن مرجع بزگوار بسیار به مرحوم امام محبت داشت
ناشناس
باشه
نصیر فارسی
جناب میرتبار عزیز
محبت که برادران اهل سنّت هم راجع به اهلبیت دارن…
امام راحل نیاز به محبّت نداشتند،،
بلکه نیاز یه حمایت داشتند..
باید روشن و اثبات گردد حضرت آیت اللّه خویی در گیر و دار انقلاب و جنگ تحمیلی چقدر از امام و یارانش حمایت نمودند.
با تشکر.
سید مهدی میرتبار
برادر عزیز جناب آقای نصیر بزرگوار
اینقدر اسناد از زحمات و حمایت های مرجع کبیر شیعه مرحوم آیت الله العظمی خویی از مرحوم امام هست که از حد شمارش خارج است. زحمت بکشید و نگاه کنید و تحقیقی در این زمینه داشته باشید. بله برخی خناسان اعم از روحانی نمایان و … هستند که تهمت های ناروایی به ایشان زدند که نه تنها دروغ محض بود بکه اصلا با عقل و منطق هم جور در نمی آمد.در این خصوص بهتر است از حضرت آیت الله جعفری اراکی از یاران و شاگردان امام خمینی و امام خویی اکه الان در قید حیات هستند سئوال کنید. ایشان آخرین نفری بود که از نجف به ایران برگشت…
مسائلی از علاقه و ارادت آقای خویی به آقای خمینی بیان می کنند که اشک آدم جاری میشه
ا. ش
دوست عزیز مناقشه سر لقب نیست که! برای همه نوشتند آیت الله.
بحث سر اینست که اکثریت قریب باتفاق فضاهای رسانه و مجازی زیر سلطه سردمداران حکومت فعلی ایران مثل حمید روحانی است و همیشه به گونه ای سخن میگویند و قضاوت میکنند که مطابق خواستها و آرمانهای خودشان باشد و واقعیتها همیشه فیلتر میشود
سید مهدی میرتبار
فرمایش شما کاملا صحیح است. و من در تایید فرمایشات شما این را بایدبگویم
که چطور عده ای جسارت و اسائه ادب را به این حد رساندند که به مرحوم آیت الله العظمی خویی ره نسبت دروغ ارسال انگشتر به شاه را دادند.
خدا … کند عمادالدین باقی را که در کتابش بدترین توهین ها را به ساحت مقدس حضرت آیت الله العظمی خویی ره وارد کرد
Mahas
واقعیت اينه که تو این دوره حرف کسی رو به کرسی میشونن و حقیقت محض جلوه ميدن که دور دور اون باشه یعنی گردونه دست هرکسی باشه خوشو حق جلوه میده يه عده چون از منافعش استفاده میکنن لب به به و چه چه… تایید و تمجید و….
ناشناس
بهتر بود شما واقعیت را می نوشتید تا ما هم آگاه شویم. مثلا بفرمایید که چطور بنیاد خویی روابط حسنه با دولت های انگلیس و آمریکا پیدا کرد. بفرمایید که چطور فرزند آیت الله خویی به ۱۰ داووننگ استریت رفت و آمد داشت. چطور ایشان با تشویق دولت های آمریکا و انگلیس بعد از سقوط صدام برای ساماندهی امور به نجف رفت؟ آنجا با اسکورت نظامیان آمریکا همه جا می رفت؟ در همانجا کشته شد؟
اینم لینک خبر:
http://www.telegraph.co.uk/news/obituaries/1427304/Abdul-Majid-al-Khoei.html
میثم
اینها همه بعد از فوت آیت الله خوئی اتفاق افتاده است
شما می توانید پاسخ دهید چرا فرزندان امام اینچنین شدند؟
نوع نگاه شما خطا و بی ربط است
سید مهدی
احسنت
ناشناس
نمی توان تفاوت رفتار و نگرش سیاسی برخی از بیت مرحوم امام را ملاک قرار داد.
سید
سلام من تحقیق کردم ایشون درست میگه
معذرت میخوام این مثال رو میزنم مثل اختلافی که الان مابین طرفداران مسی و رونالدو هست در حالی که اون دوتا اصلا مشکلی باهم ندارند تازه الان عصر ارتباطات و فضای مجازی ولی اون موقع همین رو هم نداشتند
در ضمن قضیه انگشتر کلا دروغه
ولی دوستان اینجا میخوام چهار نکته رو براتون یادآوری کنم که کمتر بهش توجه شده :
۱ شاید براتون سوال بشه خوب اگر اختلافی نداشتند و اینها همه سوء برداشت طرفدارانشان بوده پس چرا دو کلام رسما در یک نامه ننوشتند و این مسائل را تمام کنند شاید تعجب کنید از جوابش چون اصلا نباید اینکار را میکردند و اگر میکردند کار احمقانه ای بود می دانید چرا چون اون دوران دوران خاصی بود فضا برای فعالیت مذهبی در عراق و تاپیش از انقلاب در ایران در حال کم شدن بود و اوج اون رو شما در عراق در دوران صدام با شهادت آیت الله صدر و خواهرش و در ایران با حمله به حوزه علمیه و تبعید امام میبینید و برای اینکه بساط حوزه علمیه نجف و قم برداشته نشه لازم بوده که یه دعوا ظاهری برای فریب سیستم های اطلاعاتی طراحی بشه آیت الله خویی که خودش انقلابی بود و طبق نامه اش در سال ۴۳ گفت آماده است خونش را فدا کند به جای خونش آبروش رو فدای بقای تشیع در عراق کرد چیزی که خیلی ها نفهمیدند ایراد بعضی از دوستان اینه که زیر باد کولر ن تو امنیت نشستند و در مورد دو نابغه در اوج خفقان و شرایط سخت حرف میزنند برید بخوانید که صدام چقدر آیت الله خویی رو زیر فشار گذاشت تا فتوا بر علیه ایران بده اما نداد آقایون شکسپیر جمله زیبایی داره میگه : «اگر میخوای در مورد راه رفتن کسی نظر بدی اول کفش هایش را بپوش» شما نمیدونید آیت الله خویی اگر یک اشتباه میکرد صدام بساط حوزه های نجف رو جمع میکرد و علمای بزرگ رو اعدام میکرد صدام این کار قطعا میکرد اون حتی حرم امام حسین علیه السلام رو به گلوله بست و اگر این کار رو میکرد یعنی زحمت علمای قبل از اون به فنا میرفت همین حوزه بود که با فتاوای علماش داعش رو نابود و عراق رو نجات داد لذا صدام مثل شاه فریب خورد دل به امید تفرقه بست و از فکر نابودی این تشکیلات اومد بیرون
۲ سیستم های اطلاعاتی دو حکومت از حوزه علمیه نجف و قم ترس داشتند و بیشتر از همه از اتحاد شون می ترسیدند پس از هر راهی برای تفرقه ما بین این دو استفاده میکردند و میکنند اگر یادتون باشه یکی از بند های مهمه وصیت نامه شهید بزگوار حاج قاسم سلیمانی هم همینه که به علما میگه دست هایی از قدیم تا کنون سعی در تفرقه داره پس یک عده نفوذی در هر دو طرف در حال تفرقه اندازی بودند یا قضایای عجیب و غریبی رخ میده مثل شایعه انگشتر که و نامه تشکر شاه که هیچ عاقلی پیدا نمیشه بپرسه خوب این نامه تشکر مگر نباید پیش آیت الله خویی بوده باشه مثل این می مونه که من بگم پدر مرحومت به من قول ازدواج با خواهرت داده (در حالی که روحش هم خبردار نیست) بعد یه نامه تشکر خودم از پدرت با تاریخ اون قدیم و مهر خودم نشونت بدم بگم این هم سند یا اصلا کسی نیست بپرسه وقتی دو تا مرجع با هم تماس تلفنی میگیرند محتوای تماس مکتوب میشه و نگهداری میشه بعد اثری از این نامه به این مهمی نزد آیت الله خویی نیست چطور ممکنه چرا فقط ساواکی های سابق قضیه رو تعریف میکنند
۳ جریان شیعه انگلیسی رو دست کم نگیرید آیت الله خویی با زیر سوال بردن مرجعیت محمد شیرازی که کاملا کار درستی هم بود اون ها رو بی آبرو کرد پس این فرقه که تازه عمق وابستگیش داره رو میشه اون دوران با توهین به ایت الله خویی سعی در بی اعتبار کردنش میکردند و خودشون رو طرفدار امام جا میزدند برداران شیعیان انگلیسی را فراموش نکنید
۴ خدایی همین الان خیلی میخوان دشمنی ما بین آیت الله سیستانی و آیت الله خامنه ای رو به جامعه القا کنند ولی دوست و دشمن میدونه این دو بشر با شناخت از جامعه عراق و ایران با هماهنگی هر دو کشور رو حفظ کردند شاید براتون جالب باشه چند وقت پیش بعد از مرخص شدن آیت الله سیستانی پمپئو براش نامه تبریک نوشت یکی از اندیشکده های مهم آمریکایی به پمپئو نوشت آخه آین چکار احمقانه ای بود مگر تو تاریخ نخواندی که این دو با وجود اختلاف نظرهاشون در مسائل مهم هماهنگ اند گفتند پس این حرف ها چیزی جدید ی نیست در مورد امام و آیت الله خویی بوده درمورد امام خامنه ای و آیت الله سیستانی هست ودر مورد دیگران در آینده هم خواهد بود ولی بدانید و وظیفه ما احترام به همه این بزرگواران و پرهیز از بازی کردن در میدان دشمن وگل به خودی است
...
واقعا که ایت الله خویی درحیات ومماتش مظلوم بود.اخه اگر کتاب این دورا خوانده باشید وصحبت ونظرات مراجع رو بشنویدمیفهمیدکه اعلمیت اقای خویی برتمام مراجع معین ومشخص است.ولله اعلم
...
ما میدانیم که تعصب وبس.مقام معظم رهبری اون زمان سرکشی به مدارس آیت الله خویی میکرد وهیچ حرف نامبروطی از ایشان ومرحومرفسنجانی ومرحوم مهدوی کنی ومانند اینها نیست بماند که بنده خودمفقه نخوانده ام وبه مقام فقهی امام احترام می گزارم به نهضت امام نه هر مخالفتی با مرحوم امام را قبول میکنم نه هر موافقتی افراطی .
سید
۱۳۹۷/۵/۰۵ در ۲۳:۳۹
باسلام
احتراما در هرصورت آنچه بعد از انقلاب اسلامی درسنه ۶۰ و۶۱آن موقع جوان بیست سال سن داشتم از انقلابیون بویژه باید گفت روحانیون تند رو در خصوص آیت الله خوی رخ دادکمتر ازتبعات ظلم صدام شاه به روحانیت نبود چرا؟شاه اگر متعرض مرحوم امام وآیت الله خویی بویژه صدام که تا آخر به ایشان وشاگردان ایشان وحوزه نجف از جمله شهادت مرحوم سید محمد باقر صدر و…روا داشت مردم اعتقادشان به اسلام بیشتر میشد خصوصا آقای خویی ومقاومتش بیشتر مردم عراق را نسبت به صدام و منش او در برخورد با اسلام وروحانیت آگاه ترمیشدند ولی برخی روحانیون در کشور ایران در سالهای مذکور بیشتر با اعتقادات مردم بازی کردن از یکجنبه نباید نگاه کرد یکی قیام میکند یکی قیام نمی کند مصلحتی ومدارا برخورد شاید اگر جبهه ای باشد مقاومت آیت الله خویی برای حفظ حوزه نجف درواقع جبهه پشتیبانی است این دو بزرگوار فرزند اهل بیت عصمت وطهارت هستند امام علی ع در تلاشش که مردم مخالف ودشمنان سیاسی عثمان به عثمانهجمه میبردند میفرمود کاری نکنیم باب خلیفه کشی در اسلام باز شود تبعاتش هم عده ای از انقلاب بی اعتناد شدن هم به امام شاید به اسلام که برخی آنان هنوز ناراحتند ایجا هم باب اهانت به مرجعیت وتضعیف مرجعیت بازشد اونهم توسط هم لباسان مرجعیت باستثنا ءمقام معظم رهبری وروحانیون منطقی دیگرسران انقلاب نباید میذاشتند نزدیک چند سال اول انقلاب یکی را بالا ببرند یکی را یکی را زمین بزنند اگر این مقالات هم نخوانده باشم یاخوانده نشود که آقای خویی اوایل نهضت به شاه اعتراض کرده بعد سرد شده همین حفظ واحیای فقه پویای ال بیت عصمت ع ومعارف اسلام جزء خاکریزهای جبهه اسلام است خیلی از مردم امام را نمیشناختند همه جا که نباید خراب شود همه هم حتما نباید فدا شوند بفرض که ضعف بعضی روحانیون باشد باز روا نیست حلال مردم احکام مردم …در بار ناصردین شاه وقتی بعد ار تحریم تنباکو شاه قاجار وقتی از یکی از زنان حرمسرا خواست قلیان چاق کنید جواب دادقلیان را شکستیم گفت چرا ؟جواب داد همین که من برتو حلال کرد امر فرموده یعنی میرزای شیرازی .چقدر مرجعیت ارزش داشته هیچ توجیهی وجود ندارد براین اشتباهات بزرگ بدتر از گناه شکستن حرمتها خروجیهایش را حالا ببینید یکی توفیق در انقلاب دارد یکی توفیق نداردمانند خیلی از بزرگان دین پیش از امرحوم امام یکی مصلحت میداند گاهی کاسه داغ تر از آش میشویم از شاگردان مرحوم آیت اللهه خوایی چند تن از ایران که در نجف تشریف داشتند وبا امام دوستی و مراوده داشتند تازه ملاقات مرحوم خویی باشهبانو را رد میکرد همه آنها سالها به ایران بازگشت بودندوقتی امام به قم تشریف آوردن بدیدن امام رفتن وامام سراغ از متوفیان آنها میگرفتند .خیلی از مقلدین آقای خویی به جبهه رفتند اینجوری نبود که گاهی بعضی انقلابیون ونهاده کاسه داغتر از امام که بودند وهستند شاید کاسه داغتر از پیامبر وال بیت هم باشند بماند گزارشی هم از یکی موثقین داده شد از طرف فرزند شهید دستغیب مرحوم محمد هاشم دستغیب بعاز پیروزی انقلاب یکی روحانیون مدرسه شیراز به منطقه زادگاهش را جهت معرفی امام گسیل داشته بود که هنوز خیلی از مردم بعد از پیروزی امام را نمیشناختندبروید امام را به مردم معرفی کنید رفته بود منبر تا توانسته بود بدوبیراه به آقای خویی روا داشته بود مردم هم اون روستاه هم معطل نکرده بود ند تا نزدیک مرگ اورا کتک زده بودند مرحومدستغیب بعد از باخبر شدن از این جریان گفته جل وپلاست از مدرسه جمع کن روحانیون وبعضی شخصیتهای کت وشلواری که اینچنین کردند باچه وضعی کثیفی مردند .این چند کلام بعنوان اطلاعات وخون دلهایی که اون دوران کشیدیم وبروایتی از پیامبر اکرم ص مضامین کاملش حفظم نیست خوردن چوبه وبلاهای ارضی وسمایی کشور بواسطه شکستن حرمت علما هست
سید مهدی میرتبار
احسنت برادر عزیز. شیر مادرت حلالت باد. خدا به شما توفیق دهد که این طور عالی از مقام و عظمت مراجع کبیر دفاع کردید. دست مریزاد
سید
بازهم خدا را خوش نمیاد حرمت مرجعیت تضعیف بشود یکی از سادات روحانی وتحصیلکرده نجف واز شاگردان مرحوم آیت الله خویی بود که فرهنگی نیز بود از افراد سیاسی وزندان رفته زمان شاهو بعد انقلاب چند دوره هم بعنوان نماینده مردم در مجلس انتخاب شده بود الان در قید حیات نیستش با یک گروه دیگر از جمله یک جوان فعالی که در خصوص مفاخر وتاریخ کهن یک استان فعالیت داشتن در بررسی اسناد تاریخی روزی در اعتراض به عالم ربانی متوفایی که جهت اصلاح ذات البین و اصلاح امور ومانند آن .با القابی نامه به یکی از خوانین نوشته بود در اعتراض ونقد تند آن عالم ربانی گفت :((چرا با احترام به خان نامه نوشته ؟))آن جوان که در این جریان بااو صمیمی نیز بود در جوابش قاطع گفت :((یعنی میفرمایی عالم در نامه به خان بد وبیراه بگه بی ادبی کند و..))وقتی انسان بزرگ تقوی داشته باشد بزرگواری ونجابت واهل منطق باشه بزرگی اش را به نوعی نشان میده با اینکه فاصله سنی اش با جوان مذکور شاید بیش از ۶۰ سال بود گفت :((شما درست میگویید ))تو خود این حدیث مجمل را مفصل بخوان .آقای طباطبایی مشکل اینست که قرآن و معارف و تاریخ اسلام و سیره اهل بیت عصمت ع عده ای به نفع گروه خاصی تفسیر میکنند خیلی ناگفته ها و حقایق نهفته ای در تاریخ اسلام وسیره اهل بیت ع وجود دارد چگونه با دشمن برخورد میکردند بماند سایر اندیشه ها و تدابیرهم علاوه بربرخورد با مرجعیت غلط است تا زمانی فکرواندیشیدن مانند ضبط صوت از حالت کلیپی وکلیشه ای وشعاری در نیاید تا همان انقلاب مهدی دست به گریبان بی حساابی ظلم وصدها رکود خواهیم بود گرچه عمل به اندیشه ناب مطابق با فطرت وجهان شمولی راهگشا ست امام ره آمد بروش جدش پیغمبرص فاصبحتم بنعمته اخوانا عمل بشه ولی عده ای میگویند فقط امام اونهم اصلا اشتباه نمیکند وعده ای هم کاسه داغتر از آش ودایه مهربانتر از مادر شدند این ور ان ور نگردیم با کمال شجاعت وشهامت گفت این برخوردها کاملا اشتباه بزرگی بوده جبران ناپذیر حداقلش دیگر بعد ۴۰ سال از انقلاب توی مقالات دیگر دم نزنیم این مقالات اشتباه نامه باید باشد
سید
اون اندیشه های کلیشه ای خوب :هر مکتبی بخواهی تضعیف کنی بد از ازش طرفداری کنی با بروشهای بد ازش دفاع کنی بیش از دشمنانش نا بود میشه در مورد انقلاب و شخصیت امام هم صدق میکنه آقا بعد از معصومین ع همه اشتباه میکنند منتها اگر کسی تو فکر جبران باشه باز خوبه ولی بجای این پافشاری هم میکنند
رهگذر
در مورد سیداحمد فهری نوشتید چون طرفدار آقای خویی بوده دیدارش با شهید دستغیب قابل توجهه
خوبه به این نکته هم اشاره کنید که مرحوم فهری شارح برخی آثار عرفانی حضرت امام هم هست، آن هم در زمان حیات ایشان
مجید
امروز هردو بزرگوار به ملکوت اعلی پیوسته اند، نمیدانم چطور میشود که ناگهان مطلبی اوج میگیرد، مطالبی که اصلا نظر دادن نسبت به آن ناپخته گی است، سالها گذشته، کسی نیست
درست حرف بزند. بسیاری از شهود مرده یا تغییر موضع داده اند. کوره های آتش آنروز اشتباهات خود را به گردن این و آن می اندازند و یخ زده اند و شیعیان انگلیسی که با هر دو بزرگوار مخالفت شدید داشته و سعی در لجن مال کردنشان
داشتندT فراموش و با تبلیغات فراوان خود رامطرح میکنند.
ناشناس
اینکه آیت الله خویی سیاسی بودند کاملا واضحه
لیست بلند شهیدان خاندانشون مؤید اینه
هرچند بنظر میرسه خودشون هم به شهادت رسیدند
فقط طرز کارشون این بوده، ما چه میدانیم چه تدبیری در سر این آقا بوده، یا خدا چه تکلیفی بر دوش ایشان نهاده
درباره اینکه چرا بعد آیت الله حکیم، امام خمینی مرجع اول نشدند هم باید توجه داشت اگه این اتفاق میفتاد ، فشار دولت عراق بر ایشان بیشتر میشد
امیر
چرا تو نوشته هاتون فقط از اقای خویی بدگویی کردین؟؟
ناشناس
اینا کارشون اینه
ناشناس
حضرت آیت الله العظمی خویی مقامشان بالاتر از این هست که چهارتا بچه آخوند بخوان در موردشان نظر منفی بدهند
سید مهدی میرتبار
احسنت
ناشناس
ایت الله خویی اعلم ترین فقیه بعدازشیخ انصاری اززمان غیبت امام عصربوده
دکتر مروج
سلام توهین به احدی چایز نیست مگر اینکه مجوز معتبری داشته باشیم. چه برسد به مراجع عظام. متاسفانه آن زمانی که جبهه بودم بعضی از روحانیون بی پروا توهین به مرحوم آقای خویی میکردند. در حالیکه ایشان جنگ عراق با ایران را حرام اعلام کرده بودند و علیرغم فشاری که صدام خبیث برای گرفتن فتوی علیه ایران از ایشان میخواستند ، انجام ندادند. روح و روان ایشان و همه درگذشتگان قرین رحمت باد. و دروغگویان هم برای یوم الحساب آماده باشند. الا لعنه ا.. علی الکاذبین
ناشناس
گناه ایت الله العظمی خویی ( قدس سره ) و مراجع دیگری چون اخوند خراسانی کبیر ( پدر مرجعیت )، عصر مشروطیت / و ایت الله العظمی بروجردی و ایت الله العظمی خوانساری و دیگران این بود و هست که با ولایت فقیه و تصرفاتش به آنگونه ای که اقای خمینی معتقد بود ، مخالفت میکردند . ثمره اش را هم در عصر حاضر داریم میبینیم که حق با چه کسانی بوده / اللهم عجل لولیک الفرج – چه ضرباتی که به شیعه و اسلام وارد نشده ؟!!
سید مهدی میرتبار
هزاران آفرین و احست جناب دکتر