پای صحبت هر کدام از اساتید اخلاق حوزه که مینشینی، با حسرت از روزگاری یاد میکند که بیشتر حوزویان متخلق به اخلاق بودند؛ روزگاری که رابطهی استاد و شاگردی، صرفاً محدود به ساعت کلاس نبود و دغدغههای استاد نسبت به شاگردان نیز به دایرهی «قال» منحصر نمیشد، بلکه «حال» را نیز در برمیگرفت.
شناخت و رفع مشکلات شخصی طلبه ـ اعم از مادی و غیرمادی ـ برای استاد مهم بود و طلبه نیز در آن ارتباط عاطفی، استاد را همچون پدر تکیهگاه، دلسوز و البته محرم اسرار خود میدانست و مصائبش را با وی درمیان میگذاشت؛ و بدین ترتیب استاد و شاگرد در رابطهای متقابل، زیستی اخلاقی را رقم میزدند که از قضا همین زیست اخلاقی تأثیر بهسزایی در اخلاقیشدن جامعهی غیرحوزویان داشت. به تعبیر دیگر ـ همانطور که دربارهی زیست دینی موسی صدر نوشته بودم ـ اخلاق را زیست میکردند. امروز تا دلمان بخواهد توصیههای اخلاقی را با حواس پنجگانه دریافت میکنیم؛ کلاس اخلاق، کتاب اخلاق، برنامههای اخلاقی (که صبح و ظهر و شام از صدا و سیما پخش میشوند)، کانالها و سایتهای اخلاقی، تبلیغات اخلاقی (در قالب منبر، بیلبورد، کاتالوگ و…)، تنبیههای اخلاقی و حتی داروهای گیاهی مؤثر در خوشاخلاقی! اما زندگی اخلاقی نحیف، مریض و در حال احتضار است و اگر چارهای نکنیم، دور نیست که ریق رحمت را لاجرعه سربکشد. در این میان، وضعیت حوزویان بغرنجتر و حساستر است؛ چه آنکه:
هرچه بگندد نمکش میزنند / وای به وقتی که بگندد نمک
شاید بتوان کمرنگشدن زیست اخلاقی در میان حوزویان را ذیل بحران اخلاق در کلّیت جامعهی ایران صورتبندی و فهم کرد؛ اما نوشتار حاضر، صرفاً ناظر به اخلاق در حوزه است. بیشک ضعف زیست اخلاقی در حوزویان ـ در کنار عوامل دیگر ـ عامل مهمی در فاصلهگرفتن مردم از روحانیت میباشد.
بهترین مصداق عالِم بیعمل را احتمالاً مردم در روحانی بیاخلاق میتوانند مشاهده کنند؛ چراکه مباحث فقهی و اعتقادی بروز مؤثری در تعاملات اجتماعی انسانها ندارند؛ اما اخلاق ویترین است؛ ویترینی که اگر خوب چیده شده باشد، مشتری را جذب میکند. اگر اخلاقِ عالِم خوب بود، توصیههای اخلاقی، اعتقادی و فقهیاش شنیده و پذیرفته خواهد شد.
در ادامه، برخی از دلایل مهم نحیفشدن زیست اخلاقی در میان حوزویان را اجمالاً مرور میکنیم.
پررنگشدن اخلاق نظری؛ کمشدن اساتید اخلاقی
بهنظر میرسد جو غالب حوزههای علمیه اینگونه بوده که طلبهها اخلاق را بهطور عملی و در خلال ارتباطی عاطفی از اساتید میآموختند و به قول سید حسن اسلامی «نَفَس استادی که متخلق به اخلاق بود، موضوعیت داشته است».
اما امروز بیشتر بازار اخلاق نظری و فلسفه اخلاق پررونق است؛ مسألهای که مرتضی آقاتهرانی نیز به آن اعتراف میکند: «… در اخلاق نظری کار شده است؛ ولی در اخلاق عملی کاملاً دست خالی هستیم؛ و حتی خط اول انسانی اخلاقی شدن را هم نمیدانیم».
سید حسن اسلامی نیز ضمن تفکیک «استاد اخلاق» با «متخصص اخلاق» تأکید میکند که «انسان با دیدن انسان اخلاقی، اخلاقی میشود؛ نه با خواندن علم اخلاق».
مسعود آذربایجانی نیز رابطه عاطفی میان استاد و شاگرد را پررنگ میکند: «در گذشته گاهی طلبه سر کلاس نمیآمد؛ استاد به منزلش برای عیادت میرفت. اینهاست که اثر اخلاقی و ماندگاری میگذارد… بحث مهم دیگر هم مراقبت اساتید نسبت به دانشجوها و طلبههایشان است؛ یعنی گاهی لازم نیست که موعظه کنند؛ بلکه بهتر است از مشکلات و نیازها بپرسند. یکی از مشکلات اساتید ما این است که از نیازها و مصائب شاگردان خود خبر ندارند. باید به رفع مشکلات و نیازهای شاگردان توجه و در حد توان برای رفع آن کمک کنند؛ کمک مادی، معنوی، علمی و… . اینها خیلی مؤثر است».
معصومه ظهیری نیز حضور اساتید متخلق به اخلاق را از وجوه مهم افتراق میان فضای فعلی و فضای قدیم در حوزههای علمیه برمیشمارد: «…بحث الگوبودن و تأثیرگذاری در نفس و سیره علما بهگونهای بود که سرایت پیدا میکرد. بهطور طبیعی متون و بحث فضا و محیط و اساتید روی شاگردان این اثر را داشت».
همچنین سید طاهر غفاری قرهباغی دربارهی اهمیت خلقیات اساتید میگوید: «باید توجه داشت روحیات و خلقیات قابل سرایت هستند، یعنی فردی که نزد استادی متکبّر است، پس از مدتی اگر ایشان هوشیار نباشد، متکبّر خواهد شد. اگر نزد استاد متواضعی باشد، متواضع خواهد شد. اثرپذیری، طبیعی بوده و روی این مسئله هم تأکید شده و در روایات نیز، شواهد بسیار قوی وجود دارد».
کمیتمحوری در جذب و تربیت طلاب
حضور روحانیون در جوامع دینی از مهمترین عوامل تولید و تداوم تربیت و زیست دینی است؛ اما آیا میتوانیم بگوییم هرچقدر تعداد روحانیون در جامعهای بیشتر باشد، مردم آن جامعه دیندارترند؟ بهنظر میرسد نفسِ «زیاد بودن تعداد طلبهها» از شاخصههای مهم سیاستگذاری حوزههای علمیه در دوران اخیر بوده است. گرچه نگارنده منکر این مطلب نیست که میتوان در عین تأکید بر کمیت، کیفیت را نیز تقویت نمود؛ اما به شرطی که امکانات مادی و معنوی مورد نیاز را داشته باشیم.
در شرایطی که تقریباً بیشتر مسؤولان و دستاندرکاران حوزه از کمبود بودجه نالاناند، چرا به اندازهی بودجهی اختصاصی، طلبه جذب نمیشود؟ اصولاً چه نیازی به این تعداد طلبه است؟
در شرایطی که تقریباً بیشتر مسؤولان و دستاندرکاران حوزه از کمبود بودجه نالاناند، طبیعی است که برخی سؤالات به ذهن متبادر شود؛ از قبیل اینکه چرا به اندازهی بودجهی اختصاصی، طلبه جذب نکنیم؟ یا اصولاً چه نیازی به این تعداد طلبه داریم؟ یا در قدیم که نسبت تعداد طلاب به تعداد جمعیت کشور، کمتر از الآن بود، دینداری مردم ضعیفتر بود؟ یا… .
چندی پیش گفتوگوی جنجالی سید عبدالفتاح نواب ـ مسؤول دبیرخانه شورای عالی حوزه ـ با سایت مباحثات دراینباره با حواشی گاه تندی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی همراه بود؛ نواب در بخشی از آن مصاحبه گفت: «در سال ۱۴۱۴ باید سیصدهزار طلبه داشته باشیم».
معصومه ظهیری دربارهی آفت کمیتمحوری در حوزه میگوید: «آن زمان طلبه کم بود؛ ولی اثربخشی زیاد بود؛ چون هر فردی فکر میکرد باید در جامعه آمر به معروف و ناهی از منکر باشد. وقتی تعداد زیاد شد، همه گفتند واجب کفایی است و کس دیگری باید این کار را انجام بدهد… وقتی کمیت را افزودیم رابطه بین استاد و شاگرد کمرنگ شد».
مدرنشدن سیستم آموزش
واقعیت آن است که هرچند مدرنشدن سیستم آموزشی حوزه (و آکادمیک شدن آن)، ثمراتی داشته، اما بهنظر میرسد مضراتش بیشتر بوده است. از هنگامی که رسائل و مکاسب کفایه و اخلاق، «پاس»کردنی شد و طلاب بهجای تلاش برای گرفتن اجازه اجتهاد از استاد، به دنبال پروپوزالنویسیِ شابلونی رفتند تا ثابت کنند مجتهدند، نشاط علمی و اخلاق و معنویت در حوزه کمرنگ شد.
به تعبیر سید طاهر غفاری قرهباغی حوزهی قدیم «استادمحور» بود و حوزهی جدید «درسمحور»؛ وی در توضیح این نکته میگوید: «حوزه سابق استاد ـ محور بود. سابق سؤال این بود که طلبه نزد چه کسی درس خوانده، در حالی که اکنون میپرسند پایه چند هستی؟ … این به معنای رنگ دانشگاه گرفتن است». وی تأکید میکند که مهمتر از آموختن درس برای طلاب، رنگگرفتن از خلقوخوی اساتید است و این تفاوت اصلی حوزه و دانشگاه در بحث آموزش بوده است.
معصومه ظهیری نیز دراینباره میگوید: «تخصصیشدن برای ما تغییرات مثبتی به همراه داشت؛ اما چیزهای زیادی را از ما گرفت و ما را ماشینی کرد… در حوزه خواهران ساختار قدیمی بود و مثل حوزههای قدیم برادران اداره میشد؛ بهصورت حجره و روی زمین نشستن و… اساتید پشت پرده بودند و رابطهها حداقلی بود و تمام ادارهکنندگان نیز خانم بودند. ما تمام این موارد را تغییر دادیم و حوزه را به این شکل جدید درآوردیم…».
گرایش به تجملات
«سادهزیستی، خود یک درس اخلاق عملی است، اگر روحانی بخواهد در قلوب نفوذ کند نباید اهل تشریفات باشد، یکی از شاگردان مرحوم آیتﷲالعظمی حائری – مؤسس حوزه علمیه قم – گفته بود قبائی از پارچه نسبتا مرغوب تهیه کرده بودم، مرحوم آقای حائری آستین مرا گرفتند و فرمودند: آیا همه طلاب میتوانند چنین قبائی تهیه کنند؟ باید رعایت افراد دیگر شود. هر چه زندگی استاد سادهتر باشد، سخنش تأثیر بیشتری دارد». این، بخشی از سخنان علی نکونام گلپایگانی در گفتوگو با مباحثات است.
از وقتی که رسائل و مکاسب کفایه و اخلاق، «پاس»کردنی شد، طلاب بهجای تلاش برای گرفتن اجازه اجتهاد از استاد، به دنبال پروپوزالنویسیِ شابلونی رفتند.
مهم نیست که قبول داشته باشیم سادهزیستی گزارهای اخلاقی است یا نه؛ که خود، بحثی جداست؛ یعنی یک روحانی میتواند سادهزیست نباشد؛ اما خوشاخلاق باشد؛ ولی واقعیتِ درست یا غلط این است که در ذهنیت عمومی جامعهی ایران در مورد روحانیت، سادهزیستی با اخلاق گره خورده؛ گویا هرچه یک روحانی سادهزیستتر باشد، مردم او را اخلاقیتر میدانند و جذبش میشوند و سخنش را میپذیرند.
سادهزیستی در این نگاه، بهمعنای دوری از زرقوبرقهای دنیوی و همذاتپنداری با اقشار ضعیف جامعه است؛ دو مسألهای که مردم توصیه نسبت به آن را بارها از روحانیون بر فراز منبرها شنیدهاند.
معصومه ظهیری دراینباره میگوید: «پیامبر هم طوری مینشست که وقتی کسی میآمد میپرسید محمد کجاست! شما کدامیک از آقایان را میتوانید ببینید؟ وقتی دسترسی به شما سخت میشود ـ الا برای دستبوسی ـ معلوم است طلبهها به حرف شما گوش نمیکنند… بچهها علم را قبول دارند؛ ولی وقتی از سادهزیستی برای آنها حرف میزنید قبول ندارند. طلبه دختر امروز هم مسائل و مباحث علمی را قبول میکند، ولی دروس اخلاق را نمیپذیرد». وی در بخش دیگری از گفتوگویش با مباحثات تسری این آسیب به بیوت علما را اینگونه بیان میکند: «طلبهای که نمیتواند اقساط وام یک میلیونتومانیاش را بپردازد به ماشین و وضعیت ظاهری زندگی اساتید حساس میشود. دفاتر قدیم آقایان را با دفاتر جدید آنها مقایسه کنید. مگر چقدر از این دفاتر استفاده میشود؟!
مرحوم آیتﷲ شیخ جواد تبریزی درمانگاهی ساخته و مردم برایش رحمت میفرستند که چقدر به مردم کمک شده است؛ ولی گاهی کارهایی صورت میگیرد که نتیجه عکس دارد؛ چقدر دفتر و ساختمان و مؤسسه؟! برای ساخت مؤسسه پانزده میلیارد وام میگیرند؛ در حالی که اگر به جای آن هفتهای یک جلسه پرسش و پاسخ در مسجد و حسینیهای برپا کنند بهتر است و حتماً مردم استقبال بیشتری خواهند کرد».
مباحث فقهی و اعتقادی بروز مؤثری در تعاملات اجتماعی انسانها ندارند؛اگر اخلاقِ عالِم خوب بود، توصیههای اخلاقی، اعتقادی و فقهیاش شنیده و پذیرفته خواهد شد.
میتوان دلایل دیگری را نیز به موارد فوق اضافه کرد؛ مانند «ورود روحانیت به عرصه قدرت و سیاست»، «رواج قدیسسازی»، «آمیخته شدن اخلاق با سیاست» و… ؛ اما به دلیل ضیق فضا و رعایت حوصلهی خوانندگان به همین موارد اکتفا میکنیم.
کلام آخر
آنچه بیان شد، ناظر به زیست اخلاقی روحانیون با استمداد از بیانات تنی چند از اساتید اخلاق حوزه بود. همانطور که در خلال مطالب گفته شد، درباب اخلاق نظری و فلسفه اخلاق در قالبهای مختلفی ـ مثل کتاب، پژوهش، همایش، آمایش، نشست اندیشهورزی، کنگره بینالمللی و… ـ کار شده و میشود؛ اما دقیقاً به همین دلیل اخلاقیزیستن در حال فراموششدن است؛ چراکه بحث و نظریهپردازی در باب گزارههای اخلاقی، ظاهراً نوعی اقناع روانی کاذب ایجاد میکند مبنی بر این که ما اخلاقی هستیم! از نظر نگارنده، جامعه با مشاهده زیست اخلاقی و مواجهه با اخلاق عملی، اخلاقی خواهد شد؛ نه با خواندن کتاب و پژوهش اخلاقی. بیشک منظور نفی نظریهپردازی یا مواجهه فلسفی با اخلاق نیست؛ بلکه همانطور که اشاره شد، اولاً این نوشتار ناظر به زیست اخلاقی بود؛ ثانیاً باید مراقب باشیم با صحبت درباره اخلاق، توهم اخلاقی بودن پیدا نکنیم؛ و نهایتاً به این نکته دقت داشته باشیم که بحث کردن درباره یک گزاره اخلاقی به لحاظ فلسفی نیاز چندانی به عاملبودن به آن گزاره ندارد؛ اما اگر به آن گزاره توصیه کردیم و خودمان به آن عامل نبودیم، انتظار برای تأثیر آن در جامعه، بیهوده خواهد بود؛ به تعبیر دیگر قوت در نظریهپردازی اخلاقی، نشاندهندهی جامعهی اخلاقی نیست.
صدالبته که این مطلب و مطالبی از این دست ناظر به مطلق حوزه و حوزویان نیست؛ و هستند بزرگان شناختهشده و یا گمنامی که علیرغم تمام مشکلات موجود، همچنان اخلاقی میزیاند و دیگران نیز در مجاورتشان اخلاقیزیستن را مشق میکنند؛ اما شواهد و قرائن نشان میدهد که جریان غالب در حوزه با این رویکرد فاصله گرفته و اخلاقیزیستن در میان حوزویان سخت شده است.
اقیانوسالعلومطبیبالعلمااستادالحکمادکترمنمنکثراللهامثالخودم
باز هم همان حرفهای همیشگی که همه درد ما از ماشین و مدرنیت است وگرنه که ما در گذشته فرشته بودیم. درحالیکه در گذشته هم همین آش و همین کاسه بود و تنها تفاوتش با امروز این بود که آقایون هنوز قدرت امروزی را نداشتند و مجبور به آنطور زندگی گذراندن بودند نه اینکه بسیار در اخلاق پیشرفت کرده بودند. اگر واقعا در آن زمانهای تاریک دقیانوسی اخلاقی نزد ایشان بود که بردهفروشی و کنیزجنسی و غیرجنسی مبادله کردن را حلال نمیدانستند. یا هزار کثافتکاری دیگر. مگر کم در توجیح و تقدیس لذتپرستی و کامگرایی شاهان و اربابان همین آقایون فتوا مینوشتند. حداقل باید تاریخ را آنطور که گذشته است دانست تا گرفتار اینگونه تخیلات نشد.
همین اخلاقی که امروز برای ما مهم شده است را مردم از غرب آموختهاند و بر اساس آن از روحانیت سوال میکنند و روحانیت هم برای جواب به تفسیر ناجور تاریخ روی میآورد که ما الان به دلایل و جبر زندگی امروزی و مدرنیسم، تجار شکر و لاستیک تریلی و حتی بساز بفروش و واردکننده چادر و گیربکس اتوبوس شدهایم وگرنه که در طول تاریخ همیشه ما فرشتگان اخلاقی بودهایم و انشاءالله مردم نگران نباشند که ظرفیت دوباره فرشته شدن را همین امروز هم داریم!
مشکل و سوال این نیست.
در پزشکی غربی که اخلاق بطور رسمی یکی از آموزههای آن است، استاد و شاگرد را پروفسور و رزیدنت میگویند. معنی لغوی رزیدنت، ساکن است. یعنی اگر کسی ساکن قمبرآباد بود در انگلیسی میگویند فلانی رزیدنت قمبرآباد است. تاریخ اینکه چرا به شاگرد پزشکی رزیدنت میگویند بسیار جالب است. چون زمان قدیم در غرب شاگرد پزشکی را پروفسور به خانه خود میبرد و این شاگرد در خانه پروفسور رزیدنت میشد. زن پروفسور برای این شاگرد پخت و پز میکرد و دختر پروفسور لباسهای رزیدنت را میشست و اتاقش را نظافت میکرد و این شاگرد ۲۴ ساعته همراه استاد بود و پزشکی میآموخت. تا اینکه سالها میگذشت و استاد به این شاگرد درجه استادی میداد و شاگرد خودش استاد میشد. رسم هم بر این بود که شاگرد با یکی از همین دختران استاد ازدواج میکرد. یعنی رابطه عاطفی بین استاد و شاگرد وجود داشت و استاد همانند پدری برای شاگرد بود.
ولی امروز دیگر آنطور نیست و فقط اسم رزیدنت باقی مانده است و بس. شاگرد رابطهای عاطفی با پروفسور ندارد که هیچ، حتی چنین رابطهای را امروز در بسیاری موارد غیراخلاقی هم میدانند. ولی فقط دیوانهگان میتوانند ادعا کنند که پزشکی امروزی در غرب کم اخلاقتر از پزشکی گذشته است. ثبوت هم اینکه حتی فقهای محترم برای علاج به پزشکی غربی در دارلکفر یا حتی در دارلاسلام رجوع میکنند و هیچکدام برای عمل جراحی قلب و کلیه و روده و پروستات حاضر به رفتن به زیر تیغ گیاهیِ حکیم بامبولباشی ساکن قمبرآباد نیستند. چون بقدری به اخلاق پزشکی غربی اعتماد دارند که حتی باوجود دشمنی با غرب، اخلاق پزشکی غربی را مانع از چیزی بغیر از رسیدن به علاج عالمانه میدانند تا چه برسد به آسیب عامدانه. اخلاق یعنی این. اخلاق یعنی اینکه حتی دشمنانت هم در مصیبت به تو پناه بیاورند. نه اینکه حتی مردمان خودت از تو عاصی و بیزار باشند و تو بروی و با پول بیتالمال کنفرانس حکمت اسلامی و اخلاق نبوی همراه با اطمعه لذیذ برگذار کنی و خجالت هم نکشی که همه ملت گرسنه فهمیدهاند که تو با استفاده از قدرت سیاسیات خاله و خواهرت را مدیر و رئیس و معاون میکنی. این یعنی اوج بیاخلاقی.
سوال درستی که میتوان پرسید این است که چرا پزشکی غرب اخلاق دارد ولی در سرزمینهای اسلامی و در بین علمای اسلام از اخلاق خبری نیست. جوابش هم بسیار ساده است. چون پزشکی غربی هدفش بسیار شفاف و مشخص است و آن چیزی نیست بغیر از علاج درد و زخم مردم آسیب دیده. ولی هدف علمای اسلام اصلا مشخص نیست که چه چیزی از جان مردم بیچاره میخواهند؟ قدرت بیشترهمراه مسئولیت کمتر؟ خوردن و خوابیدن بدون ثمر؟ ثروت و لذت بدون حساب و کتاب؟ ریاست سادیستی بدون چون و چرا بر همه شئونات و ابعاد زندگی و ذهن مردم؟
در این مدت من اینجا خیلی سوال پرسیدم و خداییش این سایت هم همه را چاپ کرد. نه اینکه منتی من گذاشته باشم یا که سایت گذاشته باشد که این وظیفه هر دویمان بود. ولی واقعیت این است که من حتی یک جواب درخور و علمی نگرفتم و فکر نمیکنم حتی خود مباحثات هم گرفته باشد حتی که اگر به روی خودش نیاورد. یادم هست که پرسیده بودم که فایده آخوند برای جامعهای که در آن زندگی میکند و از آن فایده شخصی و اجتماعی میبرد چیست زیراکه فایده یک جانبه در علوم بیولوژیک امروزی اصلا معنی خوبی ندارد. اما هیچ جوابی نیامد. یادم میاید که مباحثات از یک آخوندی که ادعای اقتصاددانی دارد و براساس همین ادعا همه عمر خودش و خاندانش از بیتالمال ارتزاق کردهاند پرسیده بود که علاج دردهای اقتصادی این ملت وامانده چیست و این روحانی جواب داده بود که باید این ملت، رختشور اسلامی با واردات موتور و بلبرینگ چینی مونتاژ کند که سه بار لباسها را آب میکشد و منابع آبی کشور را نابود میکند و اینطوری مشکلات اقتصادی ملت وامانده حل خواهند شد.
اخلاق پیشکش. اول باید هدف وجودی روحانیت مشخص شود که بغیر از آن ما به جایی نخواهیم رسید. اگر این صورت نگیرد پس فردا مردم به هدف وجودی دین هم بدبین خواهند شد و مقصر آن نه مردم بلکه روحانیت خواهد بود. با مشخص شدن این هدف وجودی، همه سوالات دیگر را هم میتوان پاسخ داد از بود و نبود و گونهِ اخلاق تا کمیت و کیفیت روحانیت و آموزهها و روشهای آن. به زبان سادهتر: امروز روحانیت چه نیازی از جامعه را برطرف میکند؟؟؟
حمید
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر اقیانوس العلوم گرامی بازهم که حرفهای اشتباه زدی.
۱-نه خیر همه درد ما از ماشین و مدرنیته نیست اشتباه فهمیدی.
۲-این که همیشه عده ای (که احیانا کم هم نبودند)از عالم نماها بودند که شهوت پرستی اربابان قدرت را توجیه میکردند درست ولی بی انصافیه همه رو جزو این مبحث حساب کنی
۳-کجا اخلاق را مردم از غرب آموخته اند؟کجا پزشکی غربی اخلاق دارد؟یکی از خواننده های غربی نقل میکرد زمانی عفونت در بدنم داشتم برای درمان رفتم به درمانگاه چون پول نداشتم (یابیمه)کمکم نکردند و از درد در حال مرگ بودم پزشکی به حالم رقت کرد و به من دارو داد وگرنه مرده بودم!!!!!!در ضمن برای اثبات رابطه پرفسور و رزیدنت شاهدی ارائه بدید
۴-هدف وجودی روحانیت دفاع از دین خداست که اعتراف میکنم خیلی از روحانیون آن را فراموش کرده اند….و مشغول اداره و پژوهش و هزارتامطلب شدند و رهاش کردند….درسته شاید روحانیت امروز نیاز ظاهری از جامعه برطرف نکنه اما اگه درست کار کنه باید جامعه ای الهی و دینی و با معنویت بسازه(کاش میشد مورد ۴رو به همه روحانیون گفت……..)
عبدالوهاب خسروی
با تشکر از مدیر سایت مباحث که نظر طولانی این دوست گرامی رو نشر داد متشکرم
مسلم
با سلام
کاش لینک قسمت های قبلی را می گذاشتید.