سایت مباحثات از مدتی قبل گفتوگوهایی را ذیل عنوان «حوزویان و دشواریهای اخلاقیزیستن» با برخی چهرهها و اساتید اخلاق در حوزه انجام داده است. مطلب پیشِرو گزارشی تحلیلی از نحیفشدن زیست اخلاقی در میان حوزویان ناظر به آن گفتوگوها میباشد. به دلیل اینکه منبع تمام مطالب نقلقولشده، سایت مباحثات است، از ذکر منبع در پایان نقل قولها خودداری کردهایم. علاقهمندان میتوانند متن کامل گفتوگوها را در سایت مباحثات، یا نسخهی مکتوب آن مشاهده نمایند.
پای صحبت هر کدام از اساتید اخلاق حوزه که مینشینی، با حسرت از روزگاری یاد میکند که بیشتر حوزویان متخلق به اخلاق بودند؛ روزگاری که رابطهی استاد و شاگردی، صرفاً محدود به ساعت کلاس نبود و دغدغههای استاد نسبت به شاگردان نیز به دایرهی «قال» منحصر نمیشد، بلکه «حال» را نیز در برمیگرفت.
شناخت و رفع مشکلات شخصی طلبه ـ اعم از مادی و غیرمادی ـ برای استاد مهم بود و طلبه نیز در آن ارتباط عاطفی، استاد را همچون پدر تکیهگاه، دلسوز و البته محرم اسرار خود میدانست و مصائبش را با وی درمیان میگذاشت؛ و بدین ترتیب استاد و شاگرد در رابطهای متقابل، زیستی اخلاقی را رقم میزدند که از قضا همین زیست اخلاقی تأثیر بهسزایی در اخلاقیشدن جامعهی غیرحوزویان داشت. به تعبیر دیگر ـ همانطور که دربارهی زیست دینی موسی صدر نوشته بودم ـ اخلاق را زیست میکردند. امروز تا دلمان بخواهد توصیههای اخلاقی را با حواس پنجگانه دریافت میکنیم؛ کلاس اخلاق، کتاب اخلاق، برنامههای اخلاقی (که صبح و ظهر و شام از صدا و سیما پخش میشوند)، کانالها و سایتهای اخلاقی، تبلیغات اخلاقی (در قالب منبر، بیلبورد، کاتالوگ و…)، تنبیههای اخلاقی و حتی داروهای گیاهی مؤثر در خوشاخلاقی! اما زندگی اخلاقی نحیف، مریض و در حال احتضار است و اگر چارهای نکنیم، دور نیست که ریق رحمت را لاجرعه سربکشد. در این میان، وضعیت حوزویان بغرنجتر و حساستر است؛ چه آنکه:
هرچه بگندد نمکش میزنند / وای به وقتی که بگندد نمک
شاید بتوان کمرنگشدن زیست اخلاقی در میان حوزویان را ذیل بحران اخلاق در کلّیت جامعهی ایران صورتبندی و فهم کرد؛ اما نوشتار حاضر، صرفاً ناظر به اخلاق در حوزه است. بیشک ضعف زیست اخلاقی در حوزویان ـ در کنار عوامل دیگر ـ عامل مهمی در فاصلهگرفتن مردم از روحانیت میباشد.
بهترین مصداق عالِم بیعمل را احتمالاً مردم در روحانی بیاخلاق میتوانند مشاهده کنند؛ چراکه مباحث فقهی و اعتقادی بروز مؤثری در تعاملات اجتماعی انسانها ندارند؛ اما اخلاق ویترین است؛ ویترینی که اگر خوب چیده شده باشد، مشتری را جذب میکند. اگر اخلاقِ عالِم خوب بود، توصیههای اخلاقی، اعتقادی و فقهیاش شنیده و پذیرفته خواهد شد.
در ادامه، برخی از دلایل مهم نحیفشدن زیست اخلاقی در میان حوزویان را اجمالاً مرور میکنیم.
پررنگشدن اخلاق نظری؛ کمشدن اساتید اخلاقی
بهنظر میرسد جو غالب حوزههای علمیه اینگونه بوده که طلبهها اخلاق را بهطور عملی و در خلال ارتباطی عاطفی از اساتید میآموختند و به قول سید حسن اسلامی «نَفَس استادی که متخلق به اخلاق بود، موضوعیت داشته است».
اما امروز بیشتر بازار اخلاق نظری و فلسفه اخلاق پررونق است؛ مسألهای که مرتضی آقاتهرانی نیز به آن اعتراف میکند: «… در اخلاق نظری کار شده است؛ ولی در اخلاق عملی کاملاً دست خالی هستیم؛ و حتی خط اول انسانی اخلاقی شدن را هم نمیدانیم».
سید حسن اسلامی نیز ضمن تفکیک «استاد اخلاق» با «متخصص اخلاق» تأکید میکند که «انسان با دیدن انسان اخلاقی، اخلاقی میشود؛ نه با خواندن علم اخلاق».
مسعود آذربایجانی نیز رابطه عاطفی میان استاد و شاگرد را پررنگ میکند: «در گذشته گاهی طلبه سر کلاس نمیآمد؛ استاد به منزلش برای عیادت میرفت. اینهاست که اثر اخلاقی و ماندگاری میگذارد… بحث مهم دیگر هم مراقبت اساتید نسبت به دانشجوها و طلبههایشان است؛ یعنی گاهی لازم نیست که موعظه کنند؛ بلکه بهتر است از مشکلات و نیازها بپرسند. یکی از مشکلات اساتید ما این است که از نیازها و مصائب شاگردان خود خبر ندارند. باید به رفع مشکلات و نیازهای شاگردان توجه و در حد توان برای رفع آن کمک کنند؛ کمک مادی، معنوی، علمی و… . اینها خیلی مؤثر است».
معصومه ظهیری نیز حضور اساتید متخلق به اخلاق را از وجوه مهم افتراق میان فضای فعلی و فضای قدیم در حوزههای علمیه برمیشمارد: «…بحث الگوبودن و تأثیرگذاری در نفس و سیره علما بهگونهای بود که سرایت پیدا میکرد. بهطور طبیعی متون و بحث فضا و محیط و اساتید روی شاگردان این اثر را داشت».
همچنین سید طاهر غفاری قرهباغی دربارهی اهمیت خلقیات اساتید میگوید: «باید توجه داشت روحیات و خلقیات قابل سرایت هستند، یعنی فردی که نزد استادی متکبّر است، پس از مدتی اگر ایشان هوشیار نباشد، متکبّر خواهد شد. اگر نزد استاد متواضعی باشد، متواضع خواهد شد. اثرپذیری، طبیعی بوده و روی این مسئله هم تأکید شده و در روایات نیز، شواهد بسیار قوی وجود دارد».
کمیتمحوری در جذب و تربیت طلاب
حضور روحانیون در جوامع دینی از مهمترین عوامل تولید و تداوم تربیت و زیست دینی است؛ اما آیا میتوانیم بگوییم هرچقدر تعداد روحانیون در جامعهای بیشتر باشد، مردم آن جامعه دیندارترند؟ بهنظر میرسد نفسِ «زیاد بودن تعداد طلبهها» از شاخصههای مهم سیاستگذاری حوزههای علمیه در دوران اخیر بوده است. گرچه نگارنده منکر این مطلب نیست که میتوان در عین تأکید بر کمیت، کیفیت را نیز تقویت نمود؛ اما به شرطی که امکانات مادی و معنوی مورد نیاز را داشته باشیم.
در شرایطی که تقریباً بیشتر مسؤولان و دستاندرکاران حوزه از کمبود بودجه نالاناند، چرا به اندازهی بودجهی اختصاصی، طلبه جذب نمیشود؟ اصولاً چه نیازی به این تعداد طلبه است؟
در شرایطی که تقریباً بیشتر مسؤولان و دستاندرکاران حوزه از کمبود بودجه نالاناند، طبیعی است که برخی سؤالات به ذهن متبادر شود؛ از قبیل اینکه چرا به اندازهی بودجهی اختصاصی، طلبه جذب نکنیم؟ یا اصولاً چه نیازی به این تعداد طلبه داریم؟ یا در قدیم که نسبت تعداد طلاب به تعداد جمعیت کشور، کمتر از الآن بود، دینداری مردم ضعیفتر بود؟ یا… .
چندی پیش گفتوگوی جنجالی سید عبدالفتاح نواب ـ مسؤول دبیرخانه شورای عالی حوزه ـ با سایت مباحثات دراینباره با حواشی گاه تندی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی همراه بود؛ نواب در بخشی از آن مصاحبه گفت: «در سال ۱۴۱۴ باید سیصدهزار طلبه داشته باشیم».
معصومه ظهیری دربارهی آفت کمیتمحوری در حوزه میگوید: «آن زمان طلبه کم بود؛ ولی اثربخشی زیاد بود؛ چون هر فردی فکر میکرد باید در جامعه آمر به معروف و ناهی از منکر باشد. وقتی تعداد زیاد شد، همه گفتند واجب کفایی است و کس دیگری باید این کار را انجام بدهد… وقتی کمیت را افزودیم رابطه بین استاد و شاگرد کمرنگ شد».
مدرنشدن سیستم آموزش
واقعیت آن است که هرچند مدرنشدن سیستم آموزشی حوزه (و آکادمیک شدن آن)، ثمراتی داشته، اما بهنظر میرسد مضراتش بیشتر بوده است. از هنگامی که رسائل و مکاسب کفایه و اخلاق، «پاس»کردنی شد و طلاب بهجای تلاش برای گرفتن اجازه اجتهاد از استاد، به دنبال پروپوزالنویسیِ شابلونی رفتند تا ثابت کنند مجتهدند، نشاط علمی و اخلاق و معنویت در حوزه کمرنگ شد.
به تعبیر سید طاهر غفاری قرهباغی حوزهی قدیم «استادمحور» بود و حوزهی جدید «درسمحور»؛ وی در توضیح این نکته میگوید: «حوزه سابق استاد ـ محور بود. سابق سؤال این بود که طلبه نزد چه کسی درس خوانده، در حالی که اکنون میپرسند پایه چند هستی؟ … این به معنای رنگ دانشگاه گرفتن است». وی تأکید میکند که مهمتر از آموختن درس برای طلاب، رنگگرفتن از خلقوخوی اساتید است و این تفاوت اصلی حوزه و دانشگاه در بحث آموزش بوده است.
معصومه ظهیری نیز دراینباره میگوید: «تخصصیشدن برای ما تغییرات مثبتی به همراه داشت؛ اما چیزهای زیادی را از ما گرفت و ما را ماشینی کرد… در حوزه خواهران ساختار قدیمی بود و مثل حوزههای قدیم برادران اداره میشد؛ بهصورت حجره و روی زمین نشستن و… اساتید پشت پرده بودند و رابطهها حداقلی بود و تمام ادارهکنندگان نیز خانم بودند. ما تمام این موارد را تغییر دادیم و حوزه را به این شکل جدید درآوردیم…».
گرایش به تجملات
«سادهزیستی، خود یک درس اخلاق عملی است، اگر روحانی بخواهد در قلوب نفوذ کند نباید اهل تشریفات باشد، یکی از شاگردان مرحوم آیتﷲالعظمی حائری – مؤسس حوزه علمیه قم – گفته بود قبائی از پارچه نسبتا مرغوب تهیه کرده بودم، مرحوم آقای حائری آستین مرا گرفتند و فرمودند: آیا همه طلاب میتوانند چنین قبائی تهیه کنند؟ باید رعایت افراد دیگر شود. هر چه زندگی استاد سادهتر باشد، سخنش تأثیر بیشتری دارد». این، بخشی از سخنان علی نکونام گلپایگانی در گفتوگو با مباحثات است.
از وقتی که رسائل و مکاسب کفایه و اخلاق، «پاس»کردنی شد، طلاب بهجای تلاش برای گرفتن اجازه اجتهاد از استاد، به دنبال پروپوزالنویسیِ شابلونی رفتند.
مهم نیست که قبول داشته باشیم سادهزیستی گزارهای اخلاقی است یا نه؛ که خود، بحثی جداست؛ یعنی یک روحانی میتواند سادهزیست نباشد؛ اما خوشاخلاق باشد؛ ولی واقعیتِ درست یا غلط این است که در ذهنیت عمومی جامعهی ایران در مورد روحانیت، سادهزیستی با اخلاق گره خورده؛ گویا هرچه یک روحانی سادهزیستتر باشد، مردم او را اخلاقیتر میدانند و جذبش میشوند و سخنش را میپذیرند.
سادهزیستی در این نگاه، بهمعنای دوری از زرقوبرقهای دنیوی و همذاتپنداری با اقشار ضعیف جامعه است؛ دو مسألهای که مردم توصیه نسبت به آن را بارها از روحانیون بر فراز منبرها شنیدهاند.
معصومه ظهیری دراینباره میگوید: «پیامبر هم طوری مینشست که وقتی کسی میآمد میپرسید محمد کجاست! شما کدامیک از آقایان را میتوانید ببینید؟ وقتی دسترسی به شما سخت میشود ـ الا برای دستبوسی ـ معلوم است طلبهها به حرف شما گوش نمیکنند… بچهها علم را قبول دارند؛ ولی وقتی از سادهزیستی برای آنها حرف میزنید قبول ندارند. طلبه دختر امروز هم مسائل و مباحث علمی را قبول میکند، ولی دروس اخلاق را نمیپذیرد». وی در بخش دیگری از گفتوگویش با مباحثات تسری این آسیب به بیوت علما را اینگونه بیان میکند: «طلبهای که نمیتواند اقساط وام یک میلیونتومانیاش را بپردازد به ماشین و وضعیت ظاهری زندگی اساتید حساس میشود. دفاتر قدیم آقایان را با دفاتر جدید آنها مقایسه کنید. مگر چقدر از این دفاتر استفاده میشود؟!
مرحوم آیتﷲ شیخ جواد تبریزی درمانگاهی ساخته و مردم برایش رحمت میفرستند که چقدر به مردم کمک شده است؛ ولی گاهی کارهایی صورت میگیرد که نتیجه عکس دارد؛ چقدر دفتر و ساختمان و مؤسسه؟! برای ساخت مؤسسه پانزده میلیارد وام میگیرند؛ در حالی که اگر به جای آن هفتهای یک جلسه پرسش و پاسخ در مسجد و حسینیهای برپا کنند بهتر است و حتماً مردم استقبال بیشتری خواهند کرد».
مباحث فقهی و اعتقادی بروز مؤثری در تعاملات اجتماعی انسانها ندارند؛اگر اخلاقِ عالِم خوب بود، توصیههای اخلاقی، اعتقادی و فقهیاش شنیده و پذیرفته خواهد شد.
میتوان دلایل دیگری را نیز به موارد فوق اضافه کرد؛ مانند «ورود روحانیت به عرصه قدرت و سیاست»، «رواج قدیسسازی»، «آمیخته شدن اخلاق با سیاست» و… ؛ اما به دلیل ضیق فضا و رعایت حوصلهی خوانندگان به همین موارد اکتفا میکنیم.
کلام آخر
آنچه بیان شد، ناظر به زیست اخلاقی روحانیون با استمداد از بیانات تنی چند از اساتید اخلاق حوزه بود. همانطور که در خلال مطالب گفته شد، درباب اخلاق نظری و فلسفه اخلاق در قالبهای مختلفی ـ مثل کتاب، پژوهش، همایش، آمایش، نشست اندیشهورزی، کنگره بینالمللی و… ـ کار شده و میشود؛ اما دقیقاً به همین دلیل اخلاقیزیستن در حال فراموششدن است؛ چراکه بحث و نظریهپردازی در باب گزارههای اخلاقی، ظاهراً نوعی اقناع روانی کاذب ایجاد میکند مبنی بر این که ما اخلاقی هستیم! از نظر نگارنده، جامعه با مشاهده زیست اخلاقی و مواجهه با اخلاق عملی، اخلاقی خواهد شد؛ نه با خواندن کتاب و پژوهش اخلاقی. بیشک منظور نفی نظریهپردازی یا مواجهه فلسفی با اخلاق نیست؛ بلکه همانطور که اشاره شد، اولاً این نوشتار ناظر به زیست اخلاقی بود؛ ثانیاً باید مراقب باشیم با صحبت درباره اخلاق، توهم اخلاقی بودن پیدا نکنیم؛ و نهایتاً به این نکته دقت داشته باشیم که بحث کردن درباره یک گزاره اخلاقی به لحاظ فلسفی نیاز چندانی به عاملبودن به آن گزاره ندارد؛ اما اگر به آن گزاره توصیه کردیم و خودمان به آن عامل نبودیم، انتظار برای تأثیر آن در جامعه، بیهوده خواهد بود؛ به تعبیر دیگر قوت در نظریهپردازی اخلاقی، نشاندهندهی جامعهی اخلاقی نیست.
صدالبته که این مطلب و مطالبی از این دست ناظر به مطلق حوزه و حوزویان نیست؛ و هستند بزرگان شناختهشده و یا گمنامی که علیرغم تمام مشکلات موجود، همچنان اخلاقی میزیاند و دیگران نیز در مجاورتشان اخلاقیزیستن را مشق میکنند؛ اما شواهد و قرائن نشان میدهد که جریان غالب در حوزه با این رویکرد فاصله گرفته و اخلاقیزیستن در میان حوزویان سخت شده است.